گوناگون

پايان كار فرقه دموكرات آذربايجان

پايان كار فرقه دموكرات آذربايجان

پارسینه: روز چهاردهم آبان 1325 ، فرمان انتخابات از سوي دولت ، صادر شد. اين در حالي بود كه هنوز آذربايجان در چنگ فرقه‌ي دموكرات و بخش‌هايي از كردستان ، زير سيطره‌ي كومله قرار داشت .قوام براي اميدوار كردن شوروي‌ها به نتيجه‌ي انتخابات ، شوراي عالي انتخابات تشكيل داد و الله‌يار صالح ، رهبر حزب ايران و موتلف حزب توده و فرقه‌ي دموكرات را نيز به عضويت شوراي مزبور منصوب كرد .


آمريكايي‌ها كه فكر مي‌كردند، ‌قوام در جهت خواسته‌هاي شوروي گام برمي‌دارد، از اعلام انتخابات از سوي دولت، سخت نگران شدند. آن‌ها گمان مي‌كردند كه در صورت برگزاري انتخابات، كرسي‌هاي زيادي نصيب فرقه‌ي دموكرات، كومله و هم‌پيمانان آن (حزب توده و حزب ايران و ...) ، خواهد شد. از اين رو، آن‎ها حتا به فكر براندازي قوام افتادند : 1

اعلام انتخابات از سوي دولت، محافل آمريكايي را مشوش و پريشان ساخت. چنين شايع شد كه آمريكايي‌ها، حاضراند شاه را در برنامه‌ي سرنگوني قوام‌السلطنه، ياري دهند .

نگراني آمريكايي‌ها به حدي بود كه حتا وزارت امور خارجه‌ي آمريكا، به صورت آشكار، در اين مساله دخالت كرد :2

چند روز بعد ]از اعلام انتخابات[، وزارت امور خارجه‌ي آمريكا طي صدور بيانيه‌اي، از قوام‌السلطنه خواست تا انتخابات را به تعويق افكند .

در اين لحظات سخت و دلهره‌آور تاريخ، محمدرضا شاه به جاي آن‌كه با حمايت كامل از نخست‌وزير، وي را در راه دشوارِ رهايي آذربايجان ياري دهد، در پي آن بود كه با كمك آمريكايي‌ها، عليه قوام كودتا كند :3

شاه اميد داشت كه آمريكايي ها، از اين ]صدور اعلاميه‌ي رسمي و فشار بر قوام درباره‌ي لغو انتخابات[ نيز فراتر روند و از آن‌ها خواست، تا از برنامه‌اي جهت سرنگوني قوام‌السلطنه و استقرار دولتي كه از نفوذ شوروي‌ها آزاد باشد، حمايت كنند .

در حالي‌كه ، برگزاري انتخابات در آذربايجان ، رابطه‌ي مستقيم با حضور نيروهاي دولت مركزي در آن جا داشت و بدون تحقق اين امر ، انتخابات نمي‌توانست انجام شود و در صورت عدم برگزاري انتخابات سرتاسري و عدم گشايش مجلس پانزدهم ، روس‌ها نمي‌توانستند اميدوار باشند كه امتياز نفت را از مجلس به دست آورند .
به دنبال صدور فرمان انتخابات ، نخست‌وزير روز 30 آبان ضمن بخش‌نامه‌اي ، بر گسيل نيروهاي انتظامي بدون استثنا بر سرتاسر كشور ، تاكيد كرد . به دنبال صدور اين بخش‌نامه ، دكتر سلام‌الله جاويد استان‌دار آذربايجان ، تلگرافي از نخست‌وزير پرسيده بود كه آيا اين امر ، آذربايجان را نيز دربرمي‌گيرد ؟ احمد قوام در پاسخ تلگراف سلام‌الله جاويد ، اعلام كرد :4

جناب آقاي جاويد استان‌دار آذربايجان
به‌طوري كه ضمن تلگراف شماره 1018 مشروحاً و با كمال صراحت اظهار شده است ، هيچ‌گونه نظر و مقصودي ، جز رعايت مواد قانون انتخابات و آزادي كامل براي انتخاب‌كنندگان در تمام نقاط كشور نبوده و نيست و چون مسئوليت دولت در مقابل قانون و اهالي كشور بر طبقه‌ي روشن‌فكر و مخصوصا بر افراد دموكرات ، محرز و مسلم و محتاج به توضيح و اظهار نيست ، ناچار جريان انتخابات بايد از هر نوع فشار و تهديد منزه و در معرض ايراد و اعتراض واقع نشود ... بديهي است اهالي آذربايجان نيز كه هميشه در رويه‌ي آزادي و دموكراسي ، پيش‌قدم بوده‌اند ، تصميم دولت را به حسن قبولي تلقي نموده ، انجام اين وظيفه‌ي ملي را استقبال خواهند كرد...
براي اين‌كه ، انجام اين امر مهم از هر نوع شائبه‌ي تخلف و سوء جريان مصون بماند ، به تمام استان‌ها و شهرستان‌ها ، قواي تامينيه از تهران فرستاده مي‌شود تا انتخابات ، جريان قانوني خود را طي نمايد...
نخست‌وزير ـ احمد قوام

از روز 27 آبان ماه ، به طور مرتب هواپيماهاي نيروي هوايي ، اطلاعيه‌ي دولت را درباره‌ي گسيل نيرو به آذربايجان و كردستان براي تامين امنيت و آغاز انتخابات دوره‌ي پانزدهم ، بر فراز شهرهاي آذربايجان و كردستان ، فرو مي‌ريختند .

از سوي ديگر برپايه‌ي گفت‌وگوهايي كه به مدت دو ماه ، ميان دولت و هيات چهارنفره‌ي فرقه دموكرات (شبستري ، دكتر جاويد ، پادگان و ژنرال پناهيان) در تهران به عمل آمد ، قرار شده بود كه فرقه روز بيست و سوم آبان ماه 1325 ، شهر زنجان و مناطق اطراف آن را از عناصر مسلح خود تخليه كند . اما فرقه‌ي دموكرات ، از انجام اين عمل كه سرآغاز فروپاشي كامل آن بود، خودداري كرد . همين مساله، سرآغازي بود براي گسيل نيرو به آن منطقه و به دنبال آن، به سرتا سر آذربايجان شرقي و غربي .
از اين‌رو، احمد قوام روز اول آذر 1325، دستورِ حركتِ ستون‌هاي نظامي به زنجان را صادر كرد . احمد قوام نخست‌وزير روز دوم آذر 1325، در اعلاميه‌ اي گسيل نيرو به زنجان را به آگاهي همگان رسانيد :5

از بدو عهده‌داري حكومت و قبول خدمات به ملت تا امروز، سعي نمودم كليه‌ي اشكالات موجود، مخصوصا جريانات آذربايجان، با حسن تفاهم كامل حل و سوء تفاهمات موجود، با رويه‌ي مطلوبي مرتفع شود . جهت نيل به اين مقصود، از هيچ فداكاري و موافقتي تا حدي كه قوانين اساسي اجازه مي‌داد، كوتاهي ننموده، ضمن مذاكراتي كه با نمايندگان آذربايجان شد، مقرر گرديد منطقه‌ي خمسه و زنجان را به كلي تخليه و افراد فدايي و قواي مسلح خود را از آن‌جا خارج كنند...
با آن‌كه قرار بود از شش ماه قبل اين منطقه به كلي تخليه شود، بالاخره طبق مـذاكراتي كه بـا هيات اعزامي آذربايجان در تهران به عمل آمد، قرار شد در تاريخ 23/8/25 منطقه‌ي زنجان تخليه و به اين عمل خاتمه داده شود . طبق قرار، هياتي از افسران مطلع و طرف اعتماد به زنجان اعزام شد كه اين موضوع را حل نمايند ...
اين جانب به جناب آقاي دكتر جاويد ، تاكيد كرده بودم كه چنان‌چه از روز مراجعه‌ي ايشان ، ظرف ده روز تخليه و تحويل زنجان عملي نشود ، ناچار قواي اعزامي از مركز ، زنجان را اشغال ]آزاد[ خواهد كرد . و چون روز 23 آبان ، آخرين روز وعده‌ي مقرر بوده و نه فقط تخليه‌ي زنجان عملي نشد بلكه وقايع خلاف انتظاري به ظهور رسيد ، ناچار قواي كافي به زنجان فرستاده شد ، تا موجبات نظم و امنيت را برقرار نموده و ...
دوم آذر ماه 1325
نخست‌وزير ـ احمد قوام

در اين ميان ، همه چيز براي گسيل نيرو به آذربايجان ، آماده شده بود . با وجودي كه روس‎ها، فرقه‎ي دموكرات و كومله را با وعده‎ي شركت مختلط نفت ايران و شوروي ، معاوضه كرده بودند اما هنوز ، در پي آن بودند كه شايد بتوانند بدون متحمل شدن هزينه ، چيز بيش‌تري به دست آوردند . با آشكار شدن خبر اعزام نيرو به آذربايجان ، روز پنج‌شنبه‌ هفتم‌ آذر ماه‌ 1325 (28 نوامبر 1946) ، سادچيكف سفير شوروي‌ به‌ ديدار قوام‌ رفت‌. وي‌ از طرف‌ دولت‌ شوروي‌ به‌ عنوان‌ نصيحت‌ دوستانه‌ به قوام اظهار داشت‌ كه‌ اعزام‌ قوا از تهران‌ ، چه‌ در داخله‌ي‌ آذربايجان‌ و چه‌ در سرحدات‌ مجاور با روسيه‌... ، ممكن‌ است‌ توليد اشكالات‌ نمايد .6
اما احمد قوام ، به عنوان يك سياستمدار پخته كه توانسته بود ، سياست اتحاد شوروي را در ايران به انفعال بكشاند ، خوب مي‎دانست كه دولت مزبور ، چشم به امتياز نفت دارد و آذربايجان را رها كرده است. اما تلاش مي‎كند كه شايد بتواند ، چيزي بيش‎تر از امتياز نفت ، به دست آورد . از اين رو، نخست وزير به اين نتيجه رسيده بود كه ديگر نياز‎ي به پنهان كاري ندارد : 7

[شوروي] ، تصميم گرفت آذربايجان را رها كند... قوام هم كه از دست هم‎كاران توده‎اي‎اش خلاص شده بود ، نقاب طرفداري از شوروي را از چهره برداشت .

بدين‌سان، با وجود « نصيحت دوستانه» ي سفير اتحاد شوروي در تهران ، مبني برعدم گسيل نيروهاي نظامي به آذربايجان ، قوام اعلام كرد :8

دولت‌ در تصميم‌ خود مبني‌ بر اعزام‌ قوا تغيير نداده‌ و قريبا قواي‌ كافي‌ به‌ تبريز فرستاده‌ خواهد شد و چون‌ متصديان‌ امور آذربايجان‌ با اين‌ تصميم‌ جداً مخالف‌اند، ناچار مبارزه‌ و زد و خورد پيش‌ خواهد آمد . بديهي‌ است‌ تا قواي‌ مورد اطمينان‌ به‌ آذربايجان‌ نرسد ، انتخابات‌ آن‌ جا ، به‌ صورت‌ قانوني‌ انجام‌ نخواهد شد و دولت‌ براي‌ برقراري‌ اقتدار خود در آذربايجان‌ ، در اجراي‌ اين‌ تصميم‌ مقاومت‌ خواهد كرد و چنان‌ چه‌ از طرف‌ سفيركبير شوروي‌ ، نصيحت‌ دوستانه‌ به‌ تهديد و فشار نيز تبديل‌ شود ، دولت‌ تصميم‌ خود را اجرا خواهد كرد .

به‌دنبال ديدار نافرجام سادچيكف با نخست‌وزير، همان‌روز دكازنوف معاون وزير امور خارجه‌ي شوروي، تلگراف رمزي به باكو فرستاد . به دستور باقراوف، بدون درنگ اين تلگراف به رهبري فرقه‌ي دموكرات در تبريز ابلاغ شد .
در اين تلگراف توصيه شده بود كه جاويد استان‌دار آذربايجان درباره‌ي اعزام قوا به آذربايجان، به قوام اعتراض كند و آن را مغاير موافقت‌نامه‌ي دولت و نمايندگان آذربايجان اعلام كند و به قوام يادآور شود :9

در آذربايجان، واحدهاي ارتش و ژاندارمري وجود دارند كه فرماندهان آن‌ها را تهران تعيين كرده است .
به قوام پيشنهاد كنيد كه براي نظارت بر انتخابات آذربايجان، مي‌تواند كميسيون ويژه‌اي را اعزام كند .
]توصيه شده بود[ راديو تبريز و مطبوعات، تبليغات عليه دولت ايران را در مورد اعزام نيرو به آذربايجان، تشديد كنند .

سپس‌ قوام‌ به‌ علا دستور داد كه‌ تصميم‌ دولت‌ در اعزام‌ قوا به‌ آذربايجان‌ ، به‌ آگاهي‌ دبير كل‌ سازمان‌ متحد رسانيده‌ شود . وي‌ از علا خواست ، مقدمات‌ كار را آماده‌ كند تا در صورت‌ بروز مشكلاتي‌ در امر‌ گسيل‌ نيرو به‌ آذربايجان‌ ، مساله‌ در شوراي‌ امنيت‌ مطرح‌ گردد . قوام‌ در تلگراف‌ بعدي‌ به‌ علا دستور ‌داد كه‌ در نامه‌اي‌ كه‌ تسليم‌ دبير كل‌ سازمان‌ ملل‌ متحد مي‌كند ، به‌ گفته‌هاي‌ سفير شوروي‌ كه‌ مفهوم‌ آن‌ ، نحوي‌ از مداخله‌ بوده‌ كه‌ خواسته‌ مانع‌ آزادي‌ عمل‌ دولت‌ شود ، اشاره‌ گردد . زيرا همين‌ مساله بود كه « مرا وادار كرد تا در ارجاء امر به‌ شوراي‌ امنيت‌، اقدام‌ كنم‌...»10
دولت‌ شوروي‌ ، از اقدام‌ قوام‌ كه‌ نتيجه‌ي‌ نهايي‌ آن‌ فروپاشي‌ حكومت‌ فرقه‌دموكرات‌ و فرار سران‌ آن‌ بود ، هراسناك‌ شده‌ بود . از اين‌ رو ، سفير شوروي‌ كوشيد تا شايد با تكرار تهديد ، قوام‌ را منصرف‌ كند . اما قوام‌ در پاسخ‌ سادچيكوف‌ سفير شوروي‌ كه‌ قيافه‌ي‌ « عبوس‌ بلشويكي‌» به‌ خود گرفته‌ بود و با لحن‌ « مكدر» سخنان‌ خود را ادا مي‌كرد ، يادآور شد :11

سياست‌ ايران‌ در دوستي‌ با دولت‌ شوروي‌ تغيير نكرده‌ ليكن‌ وضع‌ فعلي‌ آذربايجان‌ و نافرماني‌ متصديان‌ آن‌ جا، قابل‌ تحمل‌ نيست‌ . نهايت‌ حلم‌ و بردباري‌ را تاكنون‌ كرده‌ام‌ و همين‌ تحمل‌ من‌ سبب‌ شده‌ است‌ كه‌ از ساير نقاط كشور ، نغمه‌ هاي‌ شبيه‌ آن‌ آغاز و اهل‌ مملكت‌ را بامن‌ طرف‌ كرده‌ است‌ و بيش‌ از اين‌ بردباري‌ و تحمل‌ نخواهم‌ كرد .
[قوام‌ در ادامه‌ گفت:] ... تنها راه‌ حلي‌ كه‌ براي‌ اسكات‌ و اقناع‌ مردم‌ و رفع‌ اين‌ مسئوليت‌ سنگين‌ داشته‌ام‌ ، موضوع‌ آزادي‌ انتخابات‌ است‌ كه‌ تكليف‌ مملكت‌ را مجلس‌ و آراي‌ عمومي‌ تعيين‌ كنند و به‌ اين‌ جهت‌ است‌ كه‌ به همه‌ جا ، قواي‌ انتظامي‌ و مامورين‌ مي‌فرستم‌ كه‌ ناظر انتخابات‌ باشند . نسبت‌ به‌ آذربايجان‌ هم‌ قصد مبارزو مصادمه‌ ندارم‌ ، مگر اين‌ كه‌ تعرض‌ و مزاحمت‌ از طرف‌ آن‌ها شروع‌ شود...

در پايان‌ ، قوام‌ برابر سرسختي‌ سادچيكوف‌ و تكرار گفته‌هاي‌ پيشين‌ وي‌ با لحني قاطع و آمرانه ، مي‌گويد :12

جواب‌ اين‌ است‌. هر تصميمي‌ كه‌ گرفته‌ام‌ ، دليل‌ بر سوءنيت‌ نسبت‌ به‌ دولت‌ شوروي‌ نيست‌ و در دوستي‌ و حسن‌ تفاهم‌ كاملا معتقد و پايدار هستم.‌ لكن‌ از تصميم‌ خود در فرستادن‌ قوا به‌ آذربايجـان‌ نمي‌توانم‌ صرفنظـر كنم‌. زيـرا امـروز [ سه‌ شنبه‌ 19 آذر 10/1325 دسامبر 1946] دستور حركت‌ قوا را داده‌ايم‌ و متصديان‌ آذربايجان‌ عدم‌ اطاعت‌ و مخالفت‌ خود را ظاهر كرده‌ ، پل‌ها را خراب‌ و در راه‌ها مين‌گذاري‌ كرده‌اند...

در پايان‌ اين‌ گفت‌و‌گو ، سادچيكوف‌ با « قيافه‌ي‌ رنجور»13 از قوام‌ جدا شد. دولت‌ شوروي‌ و سفير آن‌ دولت‌ در تهران‌ ، نيك‌ مي‌دانستند كه‌ فرقه‌ي‌ دموكرات‌ يا مولود ناقص‌الخلقه‌ي‌ آنان‌ ، پايگاهي‌ در ميان‌ مردم‌ ندارد و با خروج‌ نيروهاي‌ شوروي‌ از ايران‌ ، به‌ خودي‌ خود سر نگون‌ مي‌گردد.14 شايد بتوان‌ گفت‌ مهم‌ترين‌ عامل‌ در سقوط حكومت‌ پيشه‌ وري‌ ، عامل‌ عدم‌ حضور نيروهاي‌ ارتش‌ سرخ‌ در آذربايجان‌ بود.15 روس‎ها ، به اميد به دست آوردن نفت شمال ، فرقه‎ي دموكرات را رها كردند .

روز دهم آذر ماه، سران فرقه (پيشه‌وري، شبستري، جاويد و پادگان) ، ضمن نامه‌اي به باقراوف، از وي درخواست مي‌كنند كه به آن‌ها ياري كرده و نگذارد كه نابود شوند و از وي مي‌خواهند كه اين نامه را به استالين برساند. آن‌ها در اين نامه عنوان مي‌كنند :16

چگونه ممكن است كه برادران آن سوي ارس، براي ما جنگ‌افزار نفرستند و از ما پشتيباني نكنند ؟ چگونه ممكن است كه در برابر چشمان دولت بزرگ شوروي، قوامِ خون‌خوار، چونان درنده‌اي، ما را نابود كند .

اما ديگر ، رهبران شوروي، گوشي براي شنيدن ناله‌هاي سران فرقه‌ي دموكرات، نداشتند. سرنوشت آن‌ها، از پيش رقم خورده بود .
سران فرقه كه همه چيز را از دست رفته مي‌ديدند، به اين خيال خام افتادند كه با يك حمله‌ي غافل‌گيرانه، ارتش را تار و مار كنند. آن‌ها، اين مساله را با باقراوف در ميان گذاردند. باقراوف، با توجه به اختلاف‌هاي زياد ميان رهبران فرقه، روحيه‌ي ضعيف آن‌ها و نيز قدرت پوشالي ارتش فرقه كه حتا در پناه ارتش سرخ، توان سركوب مردم را به‌طور كامل نداشت، نيمه‌شب 13 آذر ، به پيشه‌وري اطلاع داد :17

من با نظرات شما كاملا موافقم و روحيه بد و ناراحتي تو را، درك مي‌كنم. اما بار ديگر خاطرنشان مي‌كنم كه شما در فكر حمله به ارتش ايران نباشيد. مرتجعين تهران و ارتجاع بين‌المللي و فرماندهان نظامي ايران، منتظر چنين كاري هستند . بهانه به دست دشمنان خود ندهيد .
در موقعيت كنوني، همه‌ي نيروهاي مترقي ايران و دموكرات دنيا، با شما هم‌عقيده‌اند. در نظر داشته باشيد كه براي دفاع از امرِ بر حقِ شما، از جانب ما كليه‌ي اقدامات لازم به عمل مي‌آيد و خواهد آمد...

بدين‌سان باقراوف با دل‌داري‌هاي بيهوده به سران فرقه و اين‌كه در دفاع از شما، ما همه‌ي اقدام‌هاي لازم را به كار خواهيم گرفت، فرقه را به سوي سرنوشت محتوم آن راند .
با استقرار نيروهاي ارتش در زنجان كه بدون هرگونه پايداري از سوي عناصر مسلح فرقه انجام گرفت ، لحن پيشه‌وري نسبت به احمدقوام نخست‌وزير تغيير كرد و در مقاله‌هايي كه در روزنامه آذربايجان (ارگان فرقه‌ي دموكرات) به امضاي خود مي‌نوشت، وي را مكار، روبه صفت، عهدشكن، جاني، قدرت‌طلب و عامل امپرياليسم مي‌خواند. وي در سخناني ، پس از واپس‌نشيني از زنجان گفت :18

سليمان ميرزا ]اسكندري[19 هميشه مي‌گفت ، ‌ما هر كسي را بر سر كار آورديم ، بعد از اين‌كه به صندلي قدرت رسيد ، اول خود ما را از بين برد تا ديگري ، نتواند از وجود ما استفاده كند .
حالا آقاي قوام! اين ما بوديم كه نردبان ترقي شما شديم. حالا به فكر شكستن نردبان افتاده‌اي ؟

روز هفدهم آذر، در حالي كه زد و خوردهاي پراكنده در محور زنجان ـ ميانه، ادامه داشت، سران فرقه‌ي دموكرات (پيشه‌وري، شبستري، پادگان، جاويد و غلام يحيي) كه هنوز هم نمي‌توانستند حقايق را آن‌گونه كه هست دريابند، با لحن ملتمسانه‌اي از رهبران شوروي، درخواست كردند :20

اگر قوام در جنگ عليه ما، دست به خون‌ريزي بزند، ما مي‌توانيم در مناطق مناسبي، عمليات جنگي را آغاز كنيم و با سرنگون كردن حكومت ارتجاعي تهران، به متشكل كردن نيروهاي آزادي‌خواه ايران كه قادر به برقراري يك حكومت دموكراتيك باشند، بپردازيم .
اميدواريم در اين كار، مانع ما نشويد. اگر اين كار را صلاح نمي‌دانيد، ‌به ما اجازه دهيد تا تمام مناسبات خود را با دولت ايران، قطع كنيم و بار ديگر حكومت ملي خود را برپا كنيم .
]در پايان نامه آمده بود :[ خلق ما، حزب ما و رهبران آن، همه و همه، تنها به جنگ‌افزار، اميد بسته‌اند و رهايي خود را در مسلح شدن مي‌بينند. موفقيت در اين كار، بستگي به ياري شما دارد .

در اولين ساعت‌هاي بامداد روز نوزدهم آذر ماه 1325 ، احمد قوام نخست‌وزير ، فرمان حركت نيروهاي نظامي به سوي آذربايجان را صادر كرد . در همان روز ، ستاد ارتش ضمن اطلاعيه‌اي ، اعلام داشت :21
19 آذر 1329

امروز سحرگان ، به موجب امريه‌ي آقاي نخست‌وزير ، نيروهاي انتظامي به طرف آذربايجان حركت نمود . از ناحيه‌ي زنجان ، سه ستون با ساز و برگ كامل و مركب از صنوف مختلف با آرايش جنگي به طرف قانلان كوه ، حركت كرد ...

در همان روز ، نخست‌وزير نسبت به تجمع قواي فرقه‌ي دموكرات در قانلان كوه ، به دكتر سلام‌الله جاويد استان دار آذربايجان ، هشدار داد . قوام در اين تلگراف نيز بر روي «‌ ‌رگ خواب» شوروي دست گذاشت و مقاومت برابر نيروهاي اعزامي به آذربايجان را باعث به عقب افتادن انتخابات و گشايش دوره‌ي پانزدهم مجلس شوراي ملي اعلام نمود . البته اين چيزي بود كه دل‌خواه روس‌ها نبود . وي هم‌چنين بر لايتجرا بودن آذربايجان تاكيد كرد :22

جناب آقاي دكتر جاويد استان‌دار آذربايجان
پيرو تلگراف‌هاي قبل راجع‌به اعزام قواي تامينيه به آذربايجان براي حسن جريان انتخابات ، از قراري كه از زنجان اطلاع مي‌دهند ، در حدود قانلان كوه ، براي جلوگيري از قواي اعزامي، سنگربندي شده و مانع از رسيدن قوا به تبريز و ساير نقاط آذربايجان هستند. چون اين اخبار در صورت صدق، خلاف مصلحت و منافي مسئوليت دولت و موجب وقفه‌ي انتخابات است...
ثانيا ، تاخير امر انتخاب و دوام فترت ، اشكالاتي را توليد خواهد كرد كه ... ]مانع[ تسريع افتتاح مجلس ... است .
ثالثا ، مسلم است كه نه اين جانب و نه جناب عالي و نه ساير خيرخواهان و وطن‌پرستان ، نمي‌توانند قبول كنند كه آذربايجان از ايران مجزا بوده و آن‌چه در ساير ايالات مجري مي‌شود ، در آذربايجان موقوف و ممنوع باشد ...
انتظار من اين است كه با اطمينان كامل ، قواي اعزامي ، يعني برادران ايراني خود را پذيرفته و توصيه‌ي اكيد نمايند ، از هر نوع اشكال جلوگيري شود تا هرچه زودتر، امر انتخابات شروع و خاتمه يافته و در اصلاح امور ، به واسطه‌ي نگراني‌هاي بي‌اساس ، تاخير و تعطيل حاصل نگردد .
نخست‌وزير احمد قوام

درست يك روز پس از صدور فرمان حركت نيروهاي ارتش به سوي آذربايجان، قلي‌اوف معاون كنسول شوروي در تبريز، نامه‌ي استالين رهبر شوروي را به آگاهي پيشه‌وري، پادگان و جاويد رساند. در اين نامه، استالين با روشني به آنان گوش‌زد كرده بود :23

قوام در مقام نخست‌وزير، از حق فرستادن نيرو به هر نطقه‌‌ي ايران و از آن ‌جمله آذربايجان، برخوردار است. از اين‌رو، مقاومت مسلحانه، نه صلاح است، نه ضروري و مفيد .
اعلام كنيد كه شما براي تامين آرامش انتخابات، مخالفت ورود نيروهاي دولتي به آذربايجان نيستيد . شما اين اقدام را با همبستگي خلق‌هاي ايران، آزادي و استقلال آن ارتباط دهيد .
تمام اين‌ها را، در پاسخ جاويد به آخرين تلگرام قوام بگنجانيد و با امضاي جاويد ، استان‌دار و شبستري صدر انجمن ايالتي، هرچه زودتر براي شاه و قوام بفرستيد .

پيشه‌وري، پيش از آن كه تلگراف استالين به وي ابلاغ شود، در سرمقاله‌ي روزنامه آذربايجان كه روز بيستم آذر ماه ، منتشر شد نوشت : «‌ ‌او لمك‌وار ، دو نمك يوخدور» (مرگ هست ، بازگشت نيست) . اما فرداي آن روز ، همه ديدند كه مرگ هست ، بازگشت و فرار هم هست .

مردم تبريز، با آگاه شدن از حركت نيروهاي ارتش به سوي آذربايجان، يك‌پارچه به‌پا خواستند. مردان و زنان‌، دختران و پسران تبريز، همه«‌ ‌ستارخان» و «‌ ‌باقرخان» شده بودند و در سنگر « ‌‌خيابان» درفش آزادي و آزادگي را برافراشته بودند. برابر خيزش يك پارچه‌ي مردم ، تنها راه گريز به روي سركردگان فرقه‌ي دموكرات باز بود .
نيروهاي ارتش از قافلان كوه گذشته بود و به سوي تبريز پيش مي‎آمد. مردم « ميهن‎پرور» تبريز با شنيدن خبر نزديك شدن نيروهاي ارتش كه از « بيگانه‎پرستان و اوضاع به تنگ آمده بودند ، به پا خاستند» .24
با آغاز خيزش مردم، راهبران روسِ فرقه‎ي دموكرات، دست به جا‎به جايي مهره‎هاي سرشناس فرقه زدند ، تا شايد در آخرين لحظات بتوانند مخلوق خود را از نابودي كامل، نجات دهند : 25

در اين هنگام ، آقاي سرهنگ قلي اوف [كنسول دولت شوروي در تبريز] ، به دستور « باكو‌» ، چنين مصلحت ديد كه آقاي محمد بي‎ريا26 كه با دار و دسته‎هاي [سلام‎الله] جاويد و ميرزاعلي [شبستري] ، هواخواه حل مسالمت‎آميز و دريافت امتياز نفت براي روس‎ها بود ، صدر فرقه‎ي دموكرات آذربايجان بگذارد و آقاي پيشه‎وري ، پادگان و مرا [دكتر جهان‎شاه‎لو] ، به اين عنوان كه مخالف حسن نيت آقاي قوام‎السلطنه هستيم ، به باكو تبعيد كند .

به دنبال اين جابه‎جايي ، به دستور سرهنگ قلي اوف كنسول شوروي در تبريز : 27

ما اعضاي كميته‎ي مركزي فرقه‎ي دموكرات ، به ايوان مشرف به خيابان پهلوي [تبريز] رفتيم...
آقاي پيشه‎وري ، با سخني كوتاه ، آقاي محمد بي‎ريا را رهبر فرقه خواند. آقاي بي‎ريا كه از [ سر] ناداني گمان مي‎كرد ، به جايگاه بلندي رسيده است ، داد سخن داد و مردم تبريز و آذربايجان را به آرامش فراخواند و به حسن نيت آقاي قوام‎السلطنه و انتخابات آزاد پس از رسيدن ارتش به تبريز ، نويد داد .

به دنبال معرفي رسمي محمد بي‎ريا به عنوان رهبر فرقه دموكرات ، آقايان پيشه‎وري و دكتر جهان شاه‎لو ، از در پشتي ساختمان فرقه‎ي دموكرات بيرون رفته و بر پايه‎ي قرار قبلي ، به كنسول‎گري شوروي مي‎روند . در آن‌جا :28

در اتاق كوچكي در خاور حياط [كنسول‎گري] ، آقاي قلي‎اوف [كنسول شوروي در تبريز] ، ما را پذيرفت .
آقاي پيشه‎وري كه از روش ناجوان مردانه‎ي روس‎ها ، سخت برآشفته بود ، از آغاز به سرهنگ قلي‎اوف پرخاش كرد و گفت: شما ما را آورديد ميان ميدان و اكنون كه سودتان اقتضا نمي‎كند ، ناجوانمردانه [ما را] رها كرديد. از ما گذشته است اما مردمي ، به گفته‎هاي ما سامان يافتند و فداكاري كردند ، همه را زير تيغ داده‎يد. به من بگوييد ، پاسخ‎گوي اين همه نابساماني‎ها كيست؟
آقاي سرهنگ قلي‎اوف كه از جسارت آقـاي پيشه‎وري سخت برآشفتـه بود ، زبـانش «تپق زد» و يك جمله بيش نگفت :
سني گيترن ، سنه ديير ، گت [كسي كه تو را آورد ، به تو مي‎گويد ، برو ]

با ابلاغ فرمان استالين، همان روز (20 آذر 1324) ، شبستري و جاويد ، با ارسال تلگرام‌هاي جداگانه به شاه و نخست وزير، اعلام كرد كه از سوي فرقه‌ي دموكرات، هيچ‌گونه پايداري برابر نيروهاي ارتش، به عمل نخواهد آمد. اين مساله در ساعت 16 همان روز در باكو، به آگاهي مير جعفر باقراوف، رسانيده شد .29 شبستري در تلگرام به شاه، با لحن فروتنانه‌اي اعلام داشت :30

پيشگاه مبارك اعلي‌حضرت همايون شاهنشاهي
در اين موقع كه قواي تامينيه‌ي براي اجراي مراسم انتخابات به آذربايجان حركت نموده ، از نظر علاقه‌مندي خاص اين جانب و جناب آقاي دكتر جاويد استان‌دار آذربايجان ، جلسه‌ي فوق‌العاده در انجمن تشكيل و بر اثر جديت و وطن‌خواهي شخص اين جانب و آقاي دكتر جاويد و بعضي خيرخواهان ديگر ، تصميم گرفته شد، استان‌داري به سازمان‌هاي مربوط دستور دهد از هرگونه سوءتفاهم و يا عدم تمايلي كه به ورود قواي تامينيه رخ دهد ، جدا جلوگيري تا وحدت و استقلال تمامي ايران ، از هرگونه خلل محفوظ و مصون بماند. بديهي است ، اين خدمت برجسته‌ي انجمن ايالتي آذربايجان و ساير وطن‌خواهان ، منظورنظر شخص اعلي‌حضرت همايوني واقع و در تحكيم آن ، هرگونه اوامر ملوكانه ، صادر خواهند فرمود .
رييس انجمن ايالتي آذربايجان - شبستري

چنـد ماه پيش از تسليم فرقه دموكرات، پيشه‌وري به باقراوف، درباره‌ي گفت‌وگو و سازش با دولت قوام، پيغام داده بود :31

من چطور در برابر قوام‌السلطنه و ارتجاع كوتاه بيايم ... يك بار ديگر تكرار مي‌كنم، من نمي‌توانم اين كار را بكنم . بگذاريد هر كس، هر كجا، مي‌خواهد برود . من در اين‌جا خواهم ماند و با سلاح از سرنوشت و منافع آذربايجان دفاع خواهم كرد و در ميدان نبرد كشته خواهم شد .

اما ديگر جاي درنگ نبود و مي‌بايست گريخت. پيشاپيش همه، ميرجعفر پيشه‌وري، راه گريز را در پيش گرفت. ديروز بود كه وي در سرمقاله‌ي روزنامه آذربايجان نوشته بود: « اولمك‌ وار، دونمك يوخدور» . اما فرداي روز اعلام اين موضع، پيشه‌وري فرار را بر قرار ترجيح داد :32

همين كه از كنسول‌گري شوروي بيرون آمديم، آقاي پيشه‌وري به من ‌]جهان شاه‌لو[ گفت: نيازمندي هرچه در خانه‌داري، با خود بردار. چون ساعت 8 ]شب[ با راننده در بيرون شهر، منتظر يكديگر خواهيم بود .

بيرون شهر مرند ، افسران فرقه كه از جريان آگاه شده بودند ، همراه خانواده‎هايشان... اجتماع كرده بودند . در حالي كه :33

[ما دستور داشتيم] كه به هيچ‎رو ، ديگران را در جريان كارها نگذاريم و واژگونه ، همه را اميدوار كنيم تا در جاي خود باقي بمانند . اين هم يكي ديگر از زيان‎هاي وابستگي به بيگانگان است كه آدم با دوستان و هم‎ميهنان خود هم ، اجازه‎ي درد دل ، راي‎زني و بازگويي واقعيات را ندارد .
[ اما برخلاف دستور] ، من [دكتر جهان‎شاه‎لو] ، به آقايان افسراني كه ديدار كردم ، گفتم كه جاي درنگ نيست و هر چه زودتر با تيمسار [ژنرال] آذر مشورت كنيد. تيمسار آذر كه مي‎دانست چه سرنوشت شومي در پيش است ، با سرهنگ قلي‎ اوف گفت‎وگو كرد و از او خواست كه تكليف افسران را ... روشن كند...

سرانجام ، آخر وقت همان روز ، قلي‎ اوف موافقت مقام‎هاي شوروي را براي حركت افسران و خانواده‎هايشان را به آن سوي مرز، به آگاهي ژنرال آذر رساند :34

آذر ، همه‎ي افسران و خانواده‎هاي آنان را تا جايي كه دست‎رسي داشت ، گردآوري و روانه كرد و سپس خود نيز رهسپار شد. افسراني كه در مراغه و ميان‎دوآب و تكاپ در پيكار بودند ، نتوانستند خود را برهانند .

در واپسين ساعاتي كه بنا بود به شوروي برويم ، آقاي پيشه‎وري ، پولي را كه از حق عضويت اعضاي فرقه در آن يك سال ، پس از در رفت ، مانند پس‎انداز گرد آمده بود و اندازه‎ي [ميزان] آن را درست به ياد ندارم و شايد نزديك 700 يا 800 هزار تومان بود (اين پول به حساب آن روز ، پول زيادي بود) ، به آقاي تقي شاهين سپرد تا به آقاي دكتر صمد اوف در بيمارستان شوروي ، به امانت بدهد. او آن پول را به او رساند و آقاي دكتر صمد‎اوف ، آن را به سازمان امنيت آذربايجان شوروي داد ، چون دريافت آن را در باكو ، مقامان آن جا يادآور شدند . اما آن پول را هيچ‎گاه به « فرقه» پس ندادند .35

سرانجام فراريان، سحرگان روز سرد 21 آذر 1325 ، درست يك سال پس از اعلام فرقه در 21 آذر 1324 ، به مرز رسيدند. باقراوف همان روز (21 آذر / 12 دسامبر) ، رسيدن فراريان به مرز را به آگاهي استالين رسانيد و از وي كسب تكليف كرد :36

طبق اطلاعات رسيده، اكنون چند صد نفر كه زن و كودك نيز در ميانشان ديده مي‌شوند، در جلفا اجتماع كرده‌اند . مشكل بتوان گفت كه فردا در نقاط مرزي ديگري مانند خداآفرين و پيله‌سوار، وضع چگونه خواهد بود .
فعلا به استثناي افراد گروه مشخص، خانواده‌ي آن‌ها و محافظانشان كه كمابيش 170 نفرند، مانع عبور ديگران مي‌شويم. وضع مشكلي پيش آمده است. يا بايد اين اشخاص را به زور اسلحه، به عقب برانيم و يا آن‌ها را بپذيريم. در انتظار دستور شما هستم .

مسكو، همان روز با تقاضاي باقراوف موافقت كرد و دستور داد تا گذرگاه‌هاي مرزي جلفا، خداآفرين، پيله‌سوار و آستارا، به روي فراريان گشوده شود .37 در مرز جلفا كه سران فرقه در آن‌جا گرد آمده بودند : 38

تشريفات ساعتي به درازا كشيد... سپس با ماشين ، رهسپار نخجوان شديم . در آن‎جا ، ژنرال آتاكيشي اوف وزير سازمان امنيت و حسن حسن اوف دبير سوم حزب آذربايجان و ميرزا ابراهيم اوف وزير فرهنگ كه فرستادگانِ ميرجعفر باقر اوف بودند ، از ما پيشواز كردند .

ساعت هفده روز بيست و هشتم آذر، مرزها بسته شد . برپايه‌ي آمار مرزباني شوروي، در اين مدت (28-21 آذر 1325) ، 5784 نفر از مرز گذشتند .39

پي‌نوشت‌ها

1 ـ ايران و جنگ سرد ـ ص 237
2 ـ همان ـ ص 39-238
3 ـ همان ـ ص 239
4 ـ 28 هزار روز تاريخ ايران و جهان ـ ص 699
5 ـ همان ـ ص 697
6 ـ تلگراف رمز به سفارت كبراي شاهنشاهي در واشنگتن ـ تاريخ تحرير 12/9/25 ـ مركز اسناد وزارت امور خارجه
7 ـ جنگ جهاني در ايران ـ ص 393
8 ـ تلگراف رمز به سفارت شاهنشاهي در واشنگتن ـ تاريخ تحرير 12/9/25 ـ مركز اسناد وزارت امور خارجه
9- AR SPIHMDA, f.1, s.89, i,117, v.129-130
10 ـ تلگراف رمز به سفارت كبرا در واشنگتن ـ نمره 1090 ـ به تاريخ 20/9/25 ـ مركز اسناد وزارت امور خارجه
11 ـ همان
12 ـ همان
13 ـ همان
14 ـ چيزي كه پس از فروپاشي شوروي و عقب‌نشيني ارتش سرخ ، در اروپاي شرقي ، قفقاز ، آسياي ميانه و ... نيز به وقوع پيوست
15- THE IRANIAN CASE 1946, P84
16- AR SPIHMDA, f.1, s.89, i.114, v.212-215
17- Ibid, i.112, v.117-131
18 ـ خاطرات در خاطرات ـ ص 325
19 ـ وي از شاهزادگان قاجار بود و حزب توده در خانه‌ي وي بنيان‌گذاري شد
20- AR SPIHMDA, f.1, s.89, i.114, v.218-230
21 ـ خاطرات در خاطرات ـ ص 700
22 ـ همان ـ ص 698
23- AR SPIHMDA, f.1, s.89, i.112, v.154
24 ـ سرنوشت ما و بيگانگان ـ ص 357
25 ـ همان ـ ص 358
26 ـ محمد بي‌ريا ، پس از انقلاب اسلامي به ايران آمد و در سال 1364 درگذشت
27 ـ همان ـ ص 359
28 ـ همان
29- AR SPIHMDA, f.1, s.89, i.157, v.105
30 ـ خاطرات در خاطرات ـ ص 335
31- AR SPIHMDA, f.1, s.89, i.117, v.47-53
32 ـ سرنوشت ما و بيگانگان ـ ص 372
33 ـ همان ـ صص 75-374
34 ـ همان ـ ص 375
35 ـ همان
36 ـ همان ـ ص 378
36- AR SPIHMDA, f.1, s.89,i.112, v.156
37- Ibid, i. 116, v. 11, 12, 24
38 ـ سرنوشت ما و بيگانگان ـ صص 80-379
39- AR SPIHMDA, f.1, s.89, i. 156, v.2

با وجود ممنوعيت اعلام شده، باز هم عده‌اي از دموكرات‌ها، از مرز گذشتند. به طوري كه در سال 1954، تعداد مهاجرين به 9022 نفر رسيد. از كساني كه به شوروي پناهنده شده بودند، از آغاز سال 1947 (اواخر 1325) ، 1097 نفر وسيله‌ي سازمان امنيت جمهوري آذربايجان شوروي، به زندان افكنده شدند.
(فراز و فرود فرقه‎ي دموكرات ـ ص210/ دكتر هوشنگ طالع)

ارسال نظر

نمای روز

داغ

صفحه خبر - وب گردی

آخرین اخبار