همه نقدهای محمدرضا لطفی به دیگران؛ از انتقاد تا افترا
پارسینه: اگرچه حفظ احترام و شان یک هنرمند الزامیست اما فوت او نباید دستاویزی باشد برای اسطوره سازیهای بیدلیل!
پارسینه/محمد تاج احمدی: روز جمعه 12 اردیبهشت خبری مبنی بر فوت محمدرضا لطفی در شبکههای اجتماعی دست به دست شد. چند روز پیشتر از آن حسین علیزاده از وخامت حال لطفی خبر داده بود. تا عصر همانروز خبر تایید شد و تا پایان آن شب پیغامهای تسلیت از جانب چهر ههای مطرح هنری و فرهنگی در رسانهها منتشر شد.
اما وی هنرمندی بود که در سالهای اخیر و برای نسل جوان بیش از آنکه هنرش مطرح باشد، با حاشیههایش شناخته میشد. چرایی دامن زدن به این حواشی از جانب لطفی هنوز برای خیلی از هواداران و منتقدان وی محل سوال است.
لطفی اگرچه نخستین جایزه خود را در سال43 در جشنوارهای موسیقیدانان جوان کسب کرد اما مصادف شدن فعالیتهای هنری وی با تحولات اجتماعی از اواخر دهه چهل آغاز شد.
در سال 1347 و با همت داریوش صفوت نهادی تحت عنوان «مرکز حفظ و اشاعه موسیقی تاسیس شد. که درآن گروهی از اساتید مطرح موسیقی سنتی نظیر نورعلی برومند، عبدا... دوامی، سعید هرمزی، یوسف فروتن و... اقدام به آموزش و تربیت تخصصی گروهی از شاگردان مستعد و دانشآموختگان دانشکدههنرهای زیبا نمودند. حلقهای از شاگردان آموزش دیده در این گروه بعدها تبدیل به جریان سازانی مطرح در عرصه موسیقی انقلابی و اعتراضی شدند. چهرههایی نظیر محمدرضا لطفی، پرویز مشکاتیان، محمد رضا شجریان و حسین علیزاده دراین مرکز باهم آشنا میشوند.
درسال 1351 زمانی که رضا قطبی (رئیس رادیو و تلوزیون ملی) از ابتهاج دعوت میکند تا به عنوان مسئول واحد موسیقی با رادیو و تلوزیون ملی همکاری کند. سایه هم در این مرکز تصمیم به ایجاد یک گروه هنری گرفت.
اعضای این گروه غالبا سابقه فعالیت در مرکز «حفظ و اشاعه موسیقی» را داشتند. هنرمندان جوانی که جذب این گروه شدند غالبا تحت تاثیر ابتهاج و کسرایی به حزب توده و اندیشههای چپگرایانه سمپاتی داشتند. درآمیختن آثار نوازندگان و آهنگسازان جوان و خلاقی چون لطفی، علیزاده و مشکاتیان، با اشعار سایه، کسرایی و جواد آذر و صدای شنیدنی شجریان، گروه «شیدا» را تبدیل به یکی از گروههای جریان ساز در موسیقی سنتی کرد.
اما پس از وقایع 17 شهریور 57 و استعفای دستهجمعی این گروه از رادیو و تلوزیون، با همت ابتهاج کانونی فرهنگی بنام «چاوش» تاسیس شد. دراین مقطع عمده فعالیتهای گروه بصورت زیر زمینی و مخقیانه صورت میپذیرفت."شب نورد" ، "سپیده" و "آزادی" از مطرحترین آثار این گروه بود که در زیر زمین خانه لطفی ساخته و تکثیر میشد.
درست یکروز بعد از پیروزی انقلاب با حضور لطفی در ساختمان جام جم "شبنورد" و "آزادی" با صدای شجریان و ناظری جهت پخش در اختیار این سازمان قرار گرفت. پس از انقلاب اما این گروه 12 آلبوم منتشر کردند که به زعم بسیاری از کارشنان و خبرگان موسیقی من جمله بهترین و بیبدیلترین آثار هنری معاصر محسوب میشوند.
یکی از جالبترین نمودهای تاثیرگذاری اندیشههای برابری خواهانه سوسیالیستی نظام اقتصادی کمونوار (تعاونی) این کانون بود. آنطور که حسین علیزاده روایت میکند، اعضای گروه تصمیم به ایجاد یک صندق میکنند که تمام اعضای گروه فارق از نقش و جایگاهشان به میزان برابری (ماهی 2000 تومان) از این صندوق حقوق میگرفتند. البته همین مسئله بعدها به یکی از مهمترین دلایل ایجاد اختلاف بین اعضای گروه شد.
اما یکی از جالبترین فعالیتهای لطفی در این گروه که بعدها کمتر بدان پرداخته شد ساخت اثری بنام «بیاد قمر » بود. لطفی که علاقه زیادی به بازسازی آثار و تصنیفهای قدیمی داشت، در مقطعی که هنوز رسماً ممنوعیت صدای خانمها اعلام نشده بود، یکی از شاگردان ادیب خوانساری بنام «هنگامه اخوان» را کشف کرد که صدایی نزدیک به صدای قمرالملوک وزیری داشت. حاصل همکاری ایندو ساخت اثری بنام «بیاد قمر» بود. این تک اثر زیبا در چهارمین آلبوم چاوش قرار گرفته بود که به دلیل ممنوعیت پخش صدای زن از این آلبوم حذف شد.
اختلافات درونی، تعصبات مذهبی، و محدودیتهای ایجاد شده برای فعالان هنری در سالهای پس از سقوط دولت موقت، نظیر زندانی شدن ابتهاج درنهایت موجب انحلال کانون چاوش گردید. درآن ایام لطفی اجرایی حاشیهدار در دانشگاه ملی آنزمان (شهید بهشتی فعلی) برگزار میکند که پس از آن دیگر به وی اجازه هیچگونه فعالیتی داخل کشور داده نمیشود. همزمانی همین اتفاقات باعث میشود که برخی از چهرههای کلیدی چاوش از ایران خارج شوند.
علیزاده به ایتالیا و بعد به فرانسه میرود و لطفی پس از مهاجرت به اروپا در سال 65 در امریکا ساکن میشود. علیزاده در سال 67 به ایران باز میگردد و در همان مقطع با برخی از اعضای گروه چاوش مجددا کار میکند. قطعه معروف ترکمن محصول سالهای مهاجرت او در همان مقطع برای اولین بار در ایران اجرا شد.
اما محمد رضا لطفی تنها به خاطر ارادتی که به استادش (نورعلی برومند) داشت، مدتی کوتاهی برای ضبط اثری بیاد این هنرمند به ایران آمد و مجددا به آمریکا بازگشت. وی در سالهای مهاجرت تلاش کرد گروه شیدا را در خارج از کشور مجددا تاسیس کند. در اوایل دهه هفتاد، لطفی در اقدامی غافلگیر کنند آلبومی با عنوان "چشمه نوش" باصدای محمدرضا شجریان را منتشر ساخت.
چالشهای لطفی با هنرمندان:
از اولین چالشهای لطفی با هنرمندان در سالهای پس از انقلاب که پایش به رسانهها باز شد. جدال قلمی وی با احمد شاملو بود. شاملو در سال 1990 طی سفری که به امریکا داشت در اظهار نظری جنجالی در مورد مواریث سنتی فرهنگ ما نقدهای تندی را مطرح کرد. وی در مورد موسیقی سنتی ایران هم گفته بود:
«از یک پیشدرآمد شروع میشه، یه چهارمضراب میزنه، بعد یارو عرعر میکنه، بعد یک تصنیف میخونه، بعد یه رِنگ نمیدونم چیچیمیچی میزنند و تمام»
لطفی در مقام پاسخ به این اظهار نظر شاملو برآمد و ضمن نقد اشعار شاملو و بیگانه بودن سطور شعری وی با دستگاهها و ردیفهای موسیقی از وی خواست تا در موضوعی که تخصصی درآن ندارد، اظهار نظر نکند. البته شاملو هم این سخنان را بیپاسخ نگذاشت و در نامهآی سرگشاده که آنزمان در مجله گردون منتشر شد پاسخ تندی به لطفی داد. و بعدتر در شعری انتقادی (بگذار برخیزد مردم بی لبخند) به امثال بطفی اینگونه کنایه زد که: «مطرب گورخانه به شهر اندر چه میكند؟
اما ورود مجدد لطفی به ایران در سال 85 بیآنکه آغازگر فصل جدیدی در بداعتهای هنری وی باشد، او را در دام حواشی و جنجالهایی رها کرد که غالباً خود باعث ایجاد و شکلگیری آنها بود.
وی در اولین کنفرانس خبری خود پس از بازگشت به ایران ازعان کرد:
«نه دولت از من دعوت کرده است که بازگردم و نه کسی به من قول مساعدی داده است. دلیل بازگشت من این است که احساس کردم بسیاری مسایل حرفهای در این رشته وجود دارد که باید به جوانان منتقل شود زیرا موسیقی ایران در وضع ناگواری قرار گرفته است»
یکی از اولین منتقدان لطفی همکار اسبق وی در کانون چاوش یعنی پرویز مشکاتیان بود. وی در انتقاد به اظهار نظر لطفی مبنی «قرار گرفتن موسیقی ایران در وضعیتی ناگوار» گفت:
«لطفی میگوید در نبود او، كار موسیقی در این كشور تعطیل بوده و حالا باید خودش آن را درست كند. این همه موسیقی پیشرفت كرده و او چون نبوده، نمیخواهد ببیند»
در تیرماه 86 محمد رضا لطفی نخستین اجرایش را در نیاوران با حضور بسیاری از بزرگان نظیر سایه برگزار کرد. اما کیفیت پایین این اجرا از یکسو و دست به کمانچه بردن لطفی از سوی دیگر باعث شد که بازهم منتقدانی چون مشکاتیان و کیهان کلهر به لطفی نقد کنند. اما این دو نفر تنها کسانی نبودند که با لطفی چالش پیدا کردند.
محمد رضا شجریان هم از تیغ نقد لطفی در امان نماند. وی در مصاحبهای با بولتن داخلی آموزشگاهش باب نقدهایش به شجریان را اینگونه آغاز کرد:
«بخش عمده این کدورتها به تاریخ رفتاری استاد عزیز ما، شجریان مربوط بود که با سعه صدر برخورد نکرد. نمیدانم این پول چه قدر مهم است که دوستیها، برادریها و خویشیهای انسانی را تحتالشعاع خود قرار میدهد»
البته اتهام لطفی به شجریان به همینجا ختم نشد و وی در بخش دیگری از همین مصاحبه اتهامات دیگری را هم به مشکاتیان و لطفی وارد ساخت. اتهاماتی که بهمراتب سنگینتر از نقدهای پیشین بودند:
«من در "استودیو بِل" فایلی داشتم که متعلق به "ایرج حقیقی" بود که آرشیو ایشان محسوب میشد. هنگامی که به ناگهان حقیقی به دانمارک مهاجرت کرد، نوارهای ما را به دلیل این که هنوز تکمیل نشده بود، به ما نداد و در همان فایل قفل شده ماند. اینجانب در ایران نبودم و اینگونه كه میدانم، شجریان و پرویز به استودیو رفته و با پرداخت مبلغی خوب، قفل این فایل را شکسته و باز کردند و نوار بیداد را از استودیو گرفتند. کلیه مخارج تمرین و ضبط را مرکز هنری چاووش پرداخت کرده بود و این اثر متعلق به چاووش بود تا از آن بهرهوری کند؛ به ویژه که گروه شیدا در تمامی سالهای چاووش، به گروه عارف نیز حقوق پرداخت کرده بود. به هر حال، کار بیرون آمد. جالب اینجا است که نام مرا در انتهای گروه، فقط به عنوان نوازنده نوشتند. بعد از انتشار، خواهرم زنگ زد و گفت آقای شجریان و پرویز برای شما چکی به مبلغ 30هزار تومان نوشتهاند، چه کنم؟ گفتم که نامهای کوتاه به این دو دوست بنویسد و چک را به عنوان هدیه تولد فرزند اول مشکاتیان که تازه به دنیا آمده بود، به پدربزرگش، شجریان بدهند
یکیدیگر از اظهار عجیب و غریب لطفی دراین خبرنامه که باعث تعجب هواداران وی شده بود این بود:
«شجریان هرگز سیاسی نبود و هرگز ما بحث سیاسی با هم نداشتیم. من با شجریان در مرکز حفظ و اشاعه آشنا شده بودم و یک برنامه با هم اجرا کردیم و این گونه دوستی ما شکل گرفت... شجریان اهل رفتن به میهمانیهایی بود که خواص کشور تشکیل تر درآمد ایشان از این راه تامین میشد»
در این سالها و پس از فوت مشکاتیان بیش از هرکسی این شجریان بود که در معرض نقد لطفی قرار داشت. از بحث بر سرمالکیت کار «ای ایران ای سرای امید» گرفته تا انتقاد از مصاحبههای شجریان با رسانههای غربی. یکی از آخرین نقدهای وی به شجریان نیز اظهار نظر عجیبی بود که وی نسبت رویکردهای سیاسی شجریان اتخاذ کرد. لطقی در گفتگویی با یکی از نشریات تیم قوچانی در آذرماه سال 90 در ذم مخالفخوانیهای شجریان گفته بود:
شجریان از سال ۵۷ و بعد از انقلاب تا امروز بالاترین حجم تولید و بیشترین و موفقترین کنسرتها را داشته. هیچوقت برنامههایش قطع نشده، آثارش منتشر شده، کنسرتهایش برگزار شده و همیشه مجوز گرفته است. من این را نمیفهمم که چرا اکنون اعتراض میکند؟
وی در قسمتی از همین گفتگو اظهار داشت:
«شجریان هیچوقت به دنبال ایجاد یک جریان فرهنگی-هنری مستقل با شرکت همکاران خودش نرفت. یک شرکت اقتصادی به نام "دلآواز" درست کرده و کار خودش را مانند یک شرکت تولیدکننده انجام میدهد و درآمدزایی خوبی هم از گذشته تا به امروز داشته و دارد»
طرح چنین مسائلی از سوی لطفی درحالی صورت میپذیرفت که نه شجریان، نه مرحوم مشکاتیان، نه علیزاده و نه کامکارها و ناظری هیچیک حاضر نشدند به دلیل اختلافات شخصی با اعضای چاوش دست به چنین افشاگریهایی بر علیه همصنفان خود بزنند و یکدیگر را تخریب کنند.
البته اینها تمام تمام حواشی مطرح شده در حول گفتههای لطفی نبود. شیوه آموزش و مسلک رفتاری و حتی نوع پوشش وی نیز منتقدانی داشت. لطفی که پس از بازگشت به ایران اقدام به تاسیس «مکتبخانه میرزا عبدالله» کرد.
در این مکتبخانه که شاگردان باید وی زمین فمینشستند و از راه شنیدن و دیدن نوازندگی استاد، شیوه نواختن ساز را به روش قدما میآموختند. انتخاب چنین اسلوبی برای آموزش موسیقی توسط کسی که خود جزو بهترین آهنگسازان موسیقی ایرانی محسوب میشود برای خیلیها قابل هضم نبود.
زمانی که خبر فوت لطفی رسانهای شد «احمدینژاد» از اولین چهرههای سیاسی بود که پیام تسلیتی را بمناسبت فوت این هنرمند منتشر کرد. وی در پیامش لطفی را «حق طلب و آزاده» خطاب کرد و مدعی شد که با دریافت مسئولیتهای سنگین آزادی خواهان و عدالت طلبان در راه اعتلای هنر انسان ساز روح خود را صرف نمود. رئیس دولت اسبق همچنین در پیامش مدعی شد که لطفی در گمنامی رحلت کرد.
چنین تعلق خاطری از جناب رئیس دولت دهم و نهم اما هیچ انطباقی با عملکرد وزارتخانه تحت امر ایشان در قبال محمد رضا لطفی نداشت. از گیر دادن به پوست تبلیغاتی کنسرتش گرفته تا لغو اجراهایش، به رغم صدور مجوز و فروش بلیط.
بههر روی لطفی که خود از انقلابیترین و جریانْسازترین هنرمندان موسیقی اصیل ایرانی بود، در سالهای پس از انقلاب نه از جانب دولتها و نه از جانب همصنفانش چندان که باید قدر ندید و شاید همین مسئله باعث ایجاد سرخوردگیهایی در وی شده بود که میتوانست بروز چنین رفتارهایی از تبعات آن باشد.
اما تمام این مسائل چیزی از شان و جایگاه این هنرمند در عرصه موسیقی اصیل ایرانی کم نمیکند. لطفی را باید بهحق یکی از سلسله جنبانان موسیقی سنتی ایران دانست که نقش بیبدیلی و غیرقابل انکاری در بهروز کردن و بالابردن سطح کیفی این هنر به موازات پیوند دادن آن به دغدغههای سیاسی و اجتماعی مردمان این سرزمین داشت.
هدف از ذکر این مسائل هم مخدوش کردن این جایگاه نبود. بلکه تنها قصدم آنبود که به مخاطبان محترم یادآوری کنم، اگرچه حفظ احترام و شان یک هنرمند الزامیست اما فوت او نباید دستاویزی باشد برای اسطوره سازیهای بیدلیل!
اما وی هنرمندی بود که در سالهای اخیر و برای نسل جوان بیش از آنکه هنرش مطرح باشد، با حاشیههایش شناخته میشد. چرایی دامن زدن به این حواشی از جانب لطفی هنوز برای خیلی از هواداران و منتقدان وی محل سوال است.
لطفی اگرچه نخستین جایزه خود را در سال43 در جشنوارهای موسیقیدانان جوان کسب کرد اما مصادف شدن فعالیتهای هنری وی با تحولات اجتماعی از اواخر دهه چهل آغاز شد.
در سال 1347 و با همت داریوش صفوت نهادی تحت عنوان «مرکز حفظ و اشاعه موسیقی تاسیس شد. که درآن گروهی از اساتید مطرح موسیقی سنتی نظیر نورعلی برومند، عبدا... دوامی، سعید هرمزی، یوسف فروتن و... اقدام به آموزش و تربیت تخصصی گروهی از شاگردان مستعد و دانشآموختگان دانشکدههنرهای زیبا نمودند. حلقهای از شاگردان آموزش دیده در این گروه بعدها تبدیل به جریان سازانی مطرح در عرصه موسیقی انقلابی و اعتراضی شدند. چهرههایی نظیر محمدرضا لطفی، پرویز مشکاتیان، محمد رضا شجریان و حسین علیزاده دراین مرکز باهم آشنا میشوند.
درسال 1351 زمانی که رضا قطبی (رئیس رادیو و تلوزیون ملی) از ابتهاج دعوت میکند تا به عنوان مسئول واحد موسیقی با رادیو و تلوزیون ملی همکاری کند. سایه هم در این مرکز تصمیم به ایجاد یک گروه هنری گرفت.
اعضای این گروه غالبا سابقه فعالیت در مرکز «حفظ و اشاعه موسیقی» را داشتند. هنرمندان جوانی که جذب این گروه شدند غالبا تحت تاثیر ابتهاج و کسرایی به حزب توده و اندیشههای چپگرایانه سمپاتی داشتند. درآمیختن آثار نوازندگان و آهنگسازان جوان و خلاقی چون لطفی، علیزاده و مشکاتیان، با اشعار سایه، کسرایی و جواد آذر و صدای شنیدنی شجریان، گروه «شیدا» را تبدیل به یکی از گروههای جریان ساز در موسیقی سنتی کرد.
اما پس از وقایع 17 شهریور 57 و استعفای دستهجمعی این گروه از رادیو و تلوزیون، با همت ابتهاج کانونی فرهنگی بنام «چاوش» تاسیس شد. دراین مقطع عمده فعالیتهای گروه بصورت زیر زمینی و مخقیانه صورت میپذیرفت."شب نورد" ، "سپیده" و "آزادی" از مطرحترین آثار این گروه بود که در زیر زمین خانه لطفی ساخته و تکثیر میشد.
درست یکروز بعد از پیروزی انقلاب با حضور لطفی در ساختمان جام جم "شبنورد" و "آزادی" با صدای شجریان و ناظری جهت پخش در اختیار این سازمان قرار گرفت. پس از انقلاب اما این گروه 12 آلبوم منتشر کردند که به زعم بسیاری از کارشنان و خبرگان موسیقی من جمله بهترین و بیبدیلترین آثار هنری معاصر محسوب میشوند.
یکی از جالبترین نمودهای تاثیرگذاری اندیشههای برابری خواهانه سوسیالیستی نظام اقتصادی کمونوار (تعاونی) این کانون بود. آنطور که حسین علیزاده روایت میکند، اعضای گروه تصمیم به ایجاد یک صندق میکنند که تمام اعضای گروه فارق از نقش و جایگاهشان به میزان برابری (ماهی 2000 تومان) از این صندوق حقوق میگرفتند. البته همین مسئله بعدها به یکی از مهمترین دلایل ایجاد اختلاف بین اعضای گروه شد.
اما یکی از جالبترین فعالیتهای لطفی در این گروه که بعدها کمتر بدان پرداخته شد ساخت اثری بنام «بیاد قمر » بود. لطفی که علاقه زیادی به بازسازی آثار و تصنیفهای قدیمی داشت، در مقطعی که هنوز رسماً ممنوعیت صدای خانمها اعلام نشده بود، یکی از شاگردان ادیب خوانساری بنام «هنگامه اخوان» را کشف کرد که صدایی نزدیک به صدای قمرالملوک وزیری داشت. حاصل همکاری ایندو ساخت اثری بنام «بیاد قمر» بود. این تک اثر زیبا در چهارمین آلبوم چاوش قرار گرفته بود که به دلیل ممنوعیت پخش صدای زن از این آلبوم حذف شد.
اختلافات درونی، تعصبات مذهبی، و محدودیتهای ایجاد شده برای فعالان هنری در سالهای پس از سقوط دولت موقت، نظیر زندانی شدن ابتهاج درنهایت موجب انحلال کانون چاوش گردید. درآن ایام لطفی اجرایی حاشیهدار در دانشگاه ملی آنزمان (شهید بهشتی فعلی) برگزار میکند که پس از آن دیگر به وی اجازه هیچگونه فعالیتی داخل کشور داده نمیشود. همزمانی همین اتفاقات باعث میشود که برخی از چهرههای کلیدی چاوش از ایران خارج شوند.
علیزاده به ایتالیا و بعد به فرانسه میرود و لطفی پس از مهاجرت به اروپا در سال 65 در امریکا ساکن میشود. علیزاده در سال 67 به ایران باز میگردد و در همان مقطع با برخی از اعضای گروه چاوش مجددا کار میکند. قطعه معروف ترکمن محصول سالهای مهاجرت او در همان مقطع برای اولین بار در ایران اجرا شد.
اما محمد رضا لطفی تنها به خاطر ارادتی که به استادش (نورعلی برومند) داشت، مدتی کوتاهی برای ضبط اثری بیاد این هنرمند به ایران آمد و مجددا به آمریکا بازگشت. وی در سالهای مهاجرت تلاش کرد گروه شیدا را در خارج از کشور مجددا تاسیس کند. در اوایل دهه هفتاد، لطفی در اقدامی غافلگیر کنند آلبومی با عنوان "چشمه نوش" باصدای محمدرضا شجریان را منتشر ساخت.
چالشهای لطفی با هنرمندان:
از اولین چالشهای لطفی با هنرمندان در سالهای پس از انقلاب که پایش به رسانهها باز شد. جدال قلمی وی با احمد شاملو بود. شاملو در سال 1990 طی سفری که به امریکا داشت در اظهار نظری جنجالی در مورد مواریث سنتی فرهنگ ما نقدهای تندی را مطرح کرد. وی در مورد موسیقی سنتی ایران هم گفته بود:
«از یک پیشدرآمد شروع میشه، یه چهارمضراب میزنه، بعد یارو عرعر میکنه، بعد یک تصنیف میخونه، بعد یه رِنگ نمیدونم چیچیمیچی میزنند و تمام»
لطفی در مقام پاسخ به این اظهار نظر شاملو برآمد و ضمن نقد اشعار شاملو و بیگانه بودن سطور شعری وی با دستگاهها و ردیفهای موسیقی از وی خواست تا در موضوعی که تخصصی درآن ندارد، اظهار نظر نکند. البته شاملو هم این سخنان را بیپاسخ نگذاشت و در نامهآی سرگشاده که آنزمان در مجله گردون منتشر شد پاسخ تندی به لطفی داد. و بعدتر در شعری انتقادی (بگذار برخیزد مردم بی لبخند) به امثال بطفی اینگونه کنایه زد که: «مطرب گورخانه به شهر اندر چه میكند؟
اما ورود مجدد لطفی به ایران در سال 85 بیآنکه آغازگر فصل جدیدی در بداعتهای هنری وی باشد، او را در دام حواشی و جنجالهایی رها کرد که غالباً خود باعث ایجاد و شکلگیری آنها بود.
وی در اولین کنفرانس خبری خود پس از بازگشت به ایران ازعان کرد:
«نه دولت از من دعوت کرده است که بازگردم و نه کسی به من قول مساعدی داده است. دلیل بازگشت من این است که احساس کردم بسیاری مسایل حرفهای در این رشته وجود دارد که باید به جوانان منتقل شود زیرا موسیقی ایران در وضع ناگواری قرار گرفته است»
یکی از اولین منتقدان لطفی همکار اسبق وی در کانون چاوش یعنی پرویز مشکاتیان بود. وی در انتقاد به اظهار نظر لطفی مبنی «قرار گرفتن موسیقی ایران در وضعیتی ناگوار» گفت:
«لطفی میگوید در نبود او، كار موسیقی در این كشور تعطیل بوده و حالا باید خودش آن را درست كند. این همه موسیقی پیشرفت كرده و او چون نبوده، نمیخواهد ببیند»
در تیرماه 86 محمد رضا لطفی نخستین اجرایش را در نیاوران با حضور بسیاری از بزرگان نظیر سایه برگزار کرد. اما کیفیت پایین این اجرا از یکسو و دست به کمانچه بردن لطفی از سوی دیگر باعث شد که بازهم منتقدانی چون مشکاتیان و کیهان کلهر به لطفی نقد کنند. اما این دو نفر تنها کسانی نبودند که با لطفی چالش پیدا کردند.
«بخش عمده این کدورتها به تاریخ رفتاری استاد عزیز ما، شجریان مربوط بود که با سعه صدر برخورد نکرد. نمیدانم این پول چه قدر مهم است که دوستیها، برادریها و خویشیهای انسانی را تحتالشعاع خود قرار میدهد»
البته اتهام لطفی به شجریان به همینجا ختم نشد و وی در بخش دیگری از همین مصاحبه اتهامات دیگری را هم به مشکاتیان و لطفی وارد ساخت. اتهاماتی که بهمراتب سنگینتر از نقدهای پیشین بودند:
«من در "استودیو بِل" فایلی داشتم که متعلق به "ایرج حقیقی" بود که آرشیو ایشان محسوب میشد. هنگامی که به ناگهان حقیقی به دانمارک مهاجرت کرد، نوارهای ما را به دلیل این که هنوز تکمیل نشده بود، به ما نداد و در همان فایل قفل شده ماند. اینجانب در ایران نبودم و اینگونه كه میدانم، شجریان و پرویز به استودیو رفته و با پرداخت مبلغی خوب، قفل این فایل را شکسته و باز کردند و نوار بیداد را از استودیو گرفتند. کلیه مخارج تمرین و ضبط را مرکز هنری چاووش پرداخت کرده بود و این اثر متعلق به چاووش بود تا از آن بهرهوری کند؛ به ویژه که گروه شیدا در تمامی سالهای چاووش، به گروه عارف نیز حقوق پرداخت کرده بود. به هر حال، کار بیرون آمد. جالب اینجا است که نام مرا در انتهای گروه، فقط به عنوان نوازنده نوشتند. بعد از انتشار، خواهرم زنگ زد و گفت آقای شجریان و پرویز برای شما چکی به مبلغ 30هزار تومان نوشتهاند، چه کنم؟ گفتم که نامهای کوتاه به این دو دوست بنویسد و چک را به عنوان هدیه تولد فرزند اول مشکاتیان که تازه به دنیا آمده بود، به پدربزرگش، شجریان بدهند
یکیدیگر از اظهار عجیب و غریب لطفی دراین خبرنامه که باعث تعجب هواداران وی شده بود این بود:
«شجریان هرگز سیاسی نبود و هرگز ما بحث سیاسی با هم نداشتیم. من با شجریان در مرکز حفظ و اشاعه آشنا شده بودم و یک برنامه با هم اجرا کردیم و این گونه دوستی ما شکل گرفت... شجریان اهل رفتن به میهمانیهایی بود که خواص کشور تشکیل تر درآمد ایشان از این راه تامین میشد»
در این سالها و پس از فوت مشکاتیان بیش از هرکسی این شجریان بود که در معرض نقد لطفی قرار داشت. از بحث بر سرمالکیت کار «ای ایران ای سرای امید» گرفته تا انتقاد از مصاحبههای شجریان با رسانههای غربی. یکی از آخرین نقدهای وی به شجریان نیز اظهار نظر عجیبی بود که وی نسبت رویکردهای سیاسی شجریان اتخاذ کرد. لطقی در گفتگویی با یکی از نشریات تیم قوچانی در آذرماه سال 90 در ذم مخالفخوانیهای شجریان گفته بود:
شجریان از سال ۵۷ و بعد از انقلاب تا امروز بالاترین حجم تولید و بیشترین و موفقترین کنسرتها را داشته. هیچوقت برنامههایش قطع نشده، آثارش منتشر شده، کنسرتهایش برگزار شده و همیشه مجوز گرفته است. من این را نمیفهمم که چرا اکنون اعتراض میکند؟
وی در قسمتی از همین گفتگو اظهار داشت:
«شجریان هیچوقت به دنبال ایجاد یک جریان فرهنگی-هنری مستقل با شرکت همکاران خودش نرفت. یک شرکت اقتصادی به نام "دلآواز" درست کرده و کار خودش را مانند یک شرکت تولیدکننده انجام میدهد و درآمدزایی خوبی هم از گذشته تا به امروز داشته و دارد»
طرح چنین مسائلی از سوی لطفی درحالی صورت میپذیرفت که نه شجریان، نه مرحوم مشکاتیان، نه علیزاده و نه کامکارها و ناظری هیچیک حاضر نشدند به دلیل اختلافات شخصی با اعضای چاوش دست به چنین افشاگریهایی بر علیه همصنفان خود بزنند و یکدیگر را تخریب کنند.
البته اینها تمام تمام حواشی مطرح شده در حول گفتههای لطفی نبود. شیوه آموزش و مسلک رفتاری و حتی نوع پوشش وی نیز منتقدانی داشت. لطفی که پس از بازگشت به ایران اقدام به تاسیس «مکتبخانه میرزا عبدالله» کرد.
در این مکتبخانه که شاگردان باید وی زمین فمینشستند و از راه شنیدن و دیدن نوازندگی استاد، شیوه نواختن ساز را به روش قدما میآموختند. انتخاب چنین اسلوبی برای آموزش موسیقی توسط کسی که خود جزو بهترین آهنگسازان موسیقی ایرانی محسوب میشود برای خیلیها قابل هضم نبود.
چنین تعلق خاطری از جناب رئیس دولت دهم و نهم اما هیچ انطباقی با عملکرد وزارتخانه تحت امر ایشان در قبال محمد رضا لطفی نداشت. از گیر دادن به پوست تبلیغاتی کنسرتش گرفته تا لغو اجراهایش، به رغم صدور مجوز و فروش بلیط.
بههر روی لطفی که خود از انقلابیترین و جریانْسازترین هنرمندان موسیقی اصیل ایرانی بود، در سالهای پس از انقلاب نه از جانب دولتها و نه از جانب همصنفانش چندان که باید قدر ندید و شاید همین مسئله باعث ایجاد سرخوردگیهایی در وی شده بود که میتوانست بروز چنین رفتارهایی از تبعات آن باشد.
اما تمام این مسائل چیزی از شان و جایگاه این هنرمند در عرصه موسیقی اصیل ایرانی کم نمیکند. لطفی را باید بهحق یکی از سلسله جنبانان موسیقی سنتی ایران دانست که نقش بیبدیلی و غیرقابل انکاری در بهروز کردن و بالابردن سطح کیفی این هنر به موازات پیوند دادن آن به دغدغههای سیاسی و اجتماعی مردمان این سرزمین داشت.
هدف از ذکر این مسائل هم مخدوش کردن این جایگاه نبود. بلکه تنها قصدم آنبود که به مخاطبان محترم یادآوری کنم، اگرچه حفظ احترام و شان یک هنرمند الزامیست اما فوت او نباید دستاویزی باشد برای اسطوره سازیهای بیدلیل!
خيلى نامرديد !!
برو بابا ...
هرچند در كل حرفتان را قبول دارم ولى فكر مى كنم شجريان هم بيشتر از انكه دغدغه هنر داشته باشد دغدغه خودش و جيبش وپزش رو داره وشايد به همين دليل مرحوم لطفى اينطورى برخورد مى كردند.
خدا رحمتش کنه
حرف حق را می گفت
خجالت بکشید.. دست از سر مرده هم برنمیدارید. واقعا سیاست با شما چیکار کرد که دست به هر کاری میزنید.. خجالت بکشید.
این بنده خدا که این چرت وپرت ها رو نوشته انگار ما تو اینمملکت نبودیم وندیدم،چقدر با کینه ویکطرفه وبه نفع کسانی که همیشه یکمشت متعصب خشکمغزمثل این بنده خدا ازشون حمایت کرده فقط نشستن ردیف خواندند و کاسبی کردن وبعد هم رفتن،مگر استاد لطفی دروغ گفته؟والله تمامی حرفها که خیلی هاش جواب حمله های خودشون بوده کاملا درست وبه حق بود،مثلا در مورد کلهر ،اول خود ایشان به استاد لطفی حتی بی احترامی کردن ولی نویسنده همه رو به نفع ولی نعمت های خودش سانسورکرده،مردم میفهمند ،میشناسند واستاد لطفی همیشه زنده جاوید این موسیقی خواهند ماند شما هم زیاد فشار به ماتحتت نیار برات بده