گوناگون

تقابل علامه طباطبایی و آیت الله بروجردی در موضوع درس اسفار

پارسینه: من وقتى از تبریز به قم آمدم و درس «اسفار» را شروع کردم، و طلّاب بر درس گرد آمدند و قریب به یک‌صد نفر در مجلس درس حضور پیدا مىکردند؛ حضرت آیت الله بروجردى رحمت الله علیه اوّلًا دستور دادند که شهریّه طلّابى را که به درس «أسفار» مىآیند قطع کنند. و بر همین اساس چون خبر آن به من رسید، من متحیّر شدم که خدایا چه کنم؟

اگر شهریه طلاب قطع شود، این افراد بدون بضاعت که از شهرهاى دور آمدهاند و فقط ممرّ معاش آنها شهریه است چه کنند؟ و اگر من به خاطر شهریه طلاب، تدریس «أسفار» را ترک کنم لطمه به سطح علمى و عقیدتى طلّاب وارد مىآید!؟

من همینطور در تحیّر بسر مىبردم، تا بالاخره یک‌روز که به حال تحیّر بودم و در اتاق منزل از دور کرسى مىخواستم برگردم چشمم به دیوان حافظ افتاد که روى کرسى اتاق بود؛ آن را برداشتم و تفأّل زدم که چه کنم؟ آیا تدریس «أسفار» را ترک کنم، یا نه؟ این غزل آمد:

من نه آن رِندم که ترک شاهد و ساغر کنم/ محتسب داند که من این کارها کمتر کنم
من که عیب توبه‌کاران کرده باشم بارها/ توبه از مِى وقت گل دیوانه باشم گر کنم
چون صبا مجموعه گُل را به آب لطف شست/ کج‌دلم خوان گر نظر بر صفحه دفتر کنم
عشق دُردانه است و من غوّاص و دریا میکده/ سر فرو بردم در آنجا تا کجا سر بر کنم
تا اینکه می‌گوید:

گرچه گرد آلودِ فقرم، شرم باد از همّتم / گر به آب چشمه خورشید دامن تر کنم
عاشقان را گر در آتش مىپسندد لطف دوست / تنگ چشمم گر نظر در چشمه کوثر کنم
دوش لعلش عشوهاى میداد حافظ را ولى / من نه آنم کز وى این افسانها باور کنم

بارى، دیدم عجیب غزلى است؛ این غزل مىفهماند که تدریس «أسفار» لازم، و ترک آن در حکم کفر سلوکى است.

و ثانیاً یا همان روز یا روز بعد، آقاى حاج احمد خادم خود را به منزل ما فرستادند، و بدین‌گونه پیغام کرده بودند: ما در زمان جوانى در حوزه علمیّه اصفهان نزد مرحوم جهانگیرخان «أسفار» مىخواندیم ولى مخفیانه؛ چند نفر بودیم، و خُفیةً به درس ایشان مىرفتیم، و امّا درس «اسفار» علنى در حوزه رسمى به هیچ‌وجه صلاح نیست و باید ترک شود!

من در جواب گفتم: به آقاى بروجردى از طرف من پیغام ببرید که این درسهاى متعارف و رسمى را مانند فقه و اصول، ما هم خواندهایم؛ و از عهده تدریس و تشکیل حوزههاى درسى آن بر خواهیم آمد و از دیگران کمبودى نداریم.

من که از تبریز به قم آمدهام فقط و فقط براى تصحیح عقائد طلّاب بر اساس حقّ، و مبارزه با عقائد باطله مادّیّین و غیرهم مىباشد. در آن زمان که حضرت آیت الله با چند نفر خُفیةً به درس مرحوم جهانگیرخان مىرفتند، طلّاب و قاطبه مردم بحمد الله مؤمن و داراى عقیده پاک بودند؛ و نیازى به تشکیل حوزههاى علنى «أسفار» نبود؛ ولى امروزه هر طلبه اى که وارد دروازه قم مىشود با چند چمدان (جامه دان) پر از شبهات و اشکالات وارد مىشود!

و امروزه باید به درد طلّاب رسید؛ و آنها را براى مبارزه با ماتریالیستها و مادّیّین بر اساس صحیح آماده کرد، و فلسفه حقّه اسلامیّه را بدانها آموخت؛ و ما تدریس «أسفار» را ترک نمىکنیم.
ولى در عین حال من آیت‌الله را حاکم شرع مىدانم؛ اگر حکم کنند بر ترک «أسفار» مسئله صورت دیگرى به خود خواهد گرفت. علّامه فرمودند: پس از این پیام؛ آیت الله بروجردى دیگر به هیچ‌وجه متعرّض ما نشدند، و ما سالهاى سال به تدریس فلسفه از «شفاء» و «أسفار» و غیرهما مشغول بودیم.

ارسال نظر

  • ناشناس

    بنظرتون الان هردوشون بهشتن ؟!
    ماکه خدانیستیم ولی جوردرنمیاد این کاراتو این داستان بابهشت !
    درباره مکاشفات وحالتهای روحانی ایت الله طباطبایی که درزمان حیاتشون خیلی خاطره گفته شده .
    درباره ایت الله بروجردی هم میگن خوابشو دیدن جاش خوب بوده

  • محسن

    فلسفه هیچگاه راه مستقیمی به هدایت نداره اصلا فلسفه انسان رو به بی راهه می کشونه. حق با آیت الله بروجردی بود مردم ما مذاق شون با کلمات و جملات کوتاه و تاثیر گذار اولیای خدا و ائمه اطهار بیشتر سازگار داره تا با کلمات قلمبه و سلمبه فلاسفه که نهایت علمشون اعتراف به جهله که در روایات به انسان از همان اول تعلیم داده شده است که در برابر پروردگارت هیچ نیستی!

  • ناشناس

    سانسورچی نظرات همه رو بزار

  • اردشیر

    فلسفه و سایر علوم چه مستقیم و چه غیر مستقیم میتونن انسان رو به اوج ملکوت برسونن و در صورت استفاده ابزاری از انها برای رسیدن به مقاصد خاص که عمدتا مادی هستند انسان به قعر جهنم خواهد رفت پس چون نیت هر دو جناب پاک و الهی بوده و تضاد الزاما باعث انحراف از هدف نیست

نمای روز

داغ

صفحه خبر - وب گردی

آخرین اخبار