بررسی منابع تاریخی در باره فرقه اسماعیلیه
پارسینه: "اسماعيليه، يكى از فرقه هاى تشيع است كه در دورههايى از تاريخ، پيروان بسيارى را يافت و حتى توانستحكومتهاى محلى و مقتدرى نيز ايجاد كند. متاسفانه منابعى كه اينان در باره خود نوشتهاند از بين رفته است و نوشتههاى ديگران هم از استحكام لازم برخوردار نيست. مقاله زير تلاشى استبراى تبيين ارزش منابع تاريخىاى كه امروزه در باره اسماعيليه موجود است. در اين مقاله سعى شده است تحليل روشنى در باره علل ضعف اين منابع تاريخى و مستندات آن ارايه شود.
* پیام حوزه > زمستان 1377، شماره 20
تاريخچه زندگانى سران آنها و افكار و عقايدشان بسيار تاريك و مبهم است و اين مشكل با مراجعه به منابع متعصبانه و مغرضانه دشمنان اسماعيليان كه اجبارا به آنها رجوع خواهد شد، برطرف نمىشود. ابهام در تاريخ اين گروه دلايل مختلفى دارد;از جمله اين كه منابع تاريخى خود اسماعيليه نوعا از بين رفته و ماخذ عمده اطلاعات، كتابهايى به قلم مخالفان ايشان است. از اين رو، به ناچار بايد به منابع تاريخنويسانى اتكا كرد كه يا كوركورانه دشمن تحولات درونى اسماعيليان بودند، و يا آن را ناديده مىگرفتند، لذا بر محقق منصف و بىغرض كه تا اندازهاى با تاريخ آن عصر، انس دارد، غرضورزى در بسيارى از نسبتها كه به اين فرقه و پيروان آن داده اند، آشكار است، و اغلب آنها به نظر كلى، ساختگى مىآيد و به قول علامه قزوينى:
منشا آن افترا و تهمت لابد يكى بغض ذاتى متعصبين... با شعيه و ديگرى تحريك و تحريض خلفاى بنى عباس بوده، زيرا خلفا مزبور در مقابل قدرت روزافزون رقباى مقتدر خود، يعنى خلفاى فاطميين، كه نيمى از مملكت آنان را از دست ايشان به در برده و در نيمه باقى نيز ايشان را متزلزل مىداشتند، از راه كمال عجز و ناتوانى و تشفى قلب خود، چارهاى جز توسل به اين گونه وسائل عاجزانه، يعنى نشر اكاذيب و مفتريات، در حق دشمنان قوى دستخود و قدح در انساب و مذاهب و اعمال و افعال و اعوان و انصار ايشان نداشتهاند.و از قديم گفتهاند كه سلاح عجزه، دشنام و تهمت است (1) .
ماخذ تاريخى در باره اسماعيليه چيست ؟
به نظر مىرسد سر چشمه اطلاعات و ماخذ عمده مؤلفين، در باره آغاز دوران اسماعيليه، كتاب ابو عبد الله محمد بن على بن رزام طائى كوفى (2) بوده، كه در رد اسماعيليه تاليف شده است. ابن النديم، (297-378) در كتاب «الفهرست» در باره دوران آغازين نهضت اسماعيليه از او نقل كرده، و گويا چندان اعتمادى به اقوال و نوشتههاى ابن رزام نداشته و مسؤوليت را از عهده خود، در روايت از آن كتاب برداشته است. او در ابتداى فصل مزبور مىگويد:
قال ابو عبد الله بن رزام فى كتابه الذى رد فيه على اسماعيليه و كشف مذاهبهم ما قد اوردته بلفظه و انا ابرء عن العهدة فى الصدق عنه، و الكذب فيه (3) .
ابو عبد الله رزام در كتابى كه بر رد اسماعيليه نوشته و پرده از مذاهب آنان برداشته، گفتارى دارد كه ما آن را با همان الفاظ در اينجا مىآوريم و عهدهدار صدق و كذب آن نيستيم.
ابن النديم در آخر فصل، پس از نقل روايات ابن رزام، و غير ابن رزام از دشمنان اسماعيليه مىگويد: فاما ببلاد مصر، فالامر مشتبه و ليس يظهر من صاحب الامر المتملك على الموضع، شىء يدل على ما كان يحكى عن جهته و جهه آبائه، و الامر تحير هذا و السلام (4) .
اما در مصر وضعشان مبهم است، و از فرمانفرما و صاحب آن مرز و بوم، چيزى ديده نمىشود كه حكايت از گفتههايى كند كه در باره او و پدرانش مىگفتند و جريان كارها جز آن است كه بود.
و مسعودى (متوفى 346) در كتاب «التنبيه و الاشراف» مىنويسد:
و قد صنف متكلموا فرق الاسلام عن المعتزله و الشيعه و المرجئه و الخوارج و النابته ممن تقدم كتبا فى المقالات و غيرها من الرد على المخالفين، كاليمان بن رئاب الخارجى و... فلم يعرض احد منهم لوصف مذاهب هذه الطائفه و رد عليهم آخرون، مثل قدامة بن يزيد النعمانى و ابى عبدك الجرجانى... و ابى عبد الله محمد بن على بن رزام الطائى الكوفى (5) ...
متكلمين فرق اسلام از شيعه، معتزلى، مرجئه و خوارج، كتابهايى در رد مخالفين خود نوشتهاند.... ولى از آنها كسى متعرض عقايد فرقه قرامطه و باطنيه نشده و كسانى كه بر آنها رد نوشتهاند، مانند: قدامة بن يزيد بن نعمانى و ابن عبدك جرجانى و ابو الحسن بن زكرياى جرجانى و ابو عبد الله محمد بن على بن رزام طائى كوفى و ابو جعفر كلابى، هر كدام، از عقايد آنها به نوعى سخن گفته است و تازه پيروان اين فرقه، گفتار آنان را انكار كرده و تاييد نمىكنند.
چنان كه ديده مىشود مسعودى كه در شناخت فرقههاى مذهبى شهرت دارد، و با خواندن اثر ابن رزام از آئين باطنى آگاهى پيدا كرده استبه طور آشكار و روشن مىگويد:
اقوال كسانى كه بر رد اسماعيليه كتاب نوشتهاند از جمله آنها ابن رزام، نه هيچ يك از آنها با ديگرى موافق است و نه با احوال خود اسماعيليه مطابقت دارد. مقريزى احمد بن على (766-845) در كتاب اتعاظ الحنفاء باخبار الائمه و الخلفاء (6) (كه در ليبسيك و قدس شريف چاپ شده) در باره آغاز كار اسماعيليه عين مندرجات كتاب الفهرست را با مختصر اختلافى در عبارت نقل كرده است، ولى نه به روايت كتاب الفهرست، بلكه به نقل از كتابى ديگر، در طعن بر انساب خلفاء فاطميين تاليف يكى از معاصرين همان سلسله و از بنى اعمام همان خاندان (7) ، اما از اشد اعداى ايشان به نام محمد بن على بن الحسين بن احمد بن اسماعيل بن جعفر الصادق علوى دمشقى، معروف به «شريف اخو محسن بن عابد علوى دمشقى كه از رجال اواخر قرن چهارم هجرى ولى مقريزى خود تصريح مىكند كه ماخذ، شريف اخو محسن علوى نيز در نقل اين مطالب همان ابو عبد الله بن رزام است، يعنى همان كسى كه ابن نديم اطلاعات عمده خود را راجع به اسماعيليه از او نقل كرده است (8) . عجيب آن كه، مقريزى در حالى كه به گزارش ابن رزام و پيرو او اخو محسن اعتقاد ندارند، استفاده سرشارى از نوشتههاى او كرده است (9) .
هم چنين شهاب الدين احمد بن عبد الوهاب نويرى (677-733) در كتاب نهاية الادب فى فنون الادب (10) در فصل راجع به قرامطه از همين شريف محسن نقل كرده است (11) .
متن نوشته اخو محسن در دو نسخه متفاوت، اولى در آثار مقريزى -قسمت آئينى آن در كتاب خطط (12) و قسمت تاريخىاش در كتاب مقفى آورده است- (13) )و ديگرى در نهاية الادب نويرى كه يك دانشنامه ادبيات و تاريخ است، باقى مانده است.
بنابراين معلومات مبسوط و مفصلى را كه ابن نديم و مقريزى و نويرى در باره اسماعيليه و قرامطه و فاطميين به نگارش درآوردهاند، مستقيما از دو ماخذ بسيار قديمى تاليف ابن رزام و اخو محسن دمشقى، در رد اسماعيليه گرفتهاند. البته طبق تحقيق محققان، از اين دو كتاتب مهم، اثرى در ميان نيست و هر دو ظاهرا از بين رفتهاند (14) .
به هر حال ماخذ عمده اغلب اطلاعات مربوط به اوايل امر اسماعيليه به قلم مخالفين ايشان نگارش شده ظاهرا همين دو شخص بودهاند. و آثار بقيه مؤلفان و مورخان متاخر، از قبيل ابو منصور عبد القاهر بغدادى صاحب الفرق بين الفرق و سمعانى در كتاب الانساب و ابن الاثير در تاريخ كامل و نظام الملك در سياستنامه و ابو المعانى محمد بن عبيد الله علوى در بيان الديان و رشيد الدين در جامع التواريخ و علاء الدين جوينى در تاريخ جهانگشاى و ديگر مؤلفان، از دو ماخذ يادشده است.
قديمىترين منبع تاريخى
قديمىترين منبع در طبقهبندى فرقههاىاسلامى مقالات الاسلاميين از ابو الحسن اشعرى -متوفى 321 ه- است.اظهارات وى در باره مساله مورد بحث دقيقتر از ديگران است. وى در تبيين و تشريح قرامطه مىنويسد:
قرامطه پندارند كه پيامبر(ص) بر امامت على بن ابيطالب (ع) وصيت كرده و على (ع) بر امامتحسن (ع) و او بر امامت حسين (ع) و حسين (ع) بر امامت على بن حسين (ع) و او بر امامت محمد بن على (ع)، محمد بن على بر جعفر بن محمد (ع) و جعفر (ع) بر جانشينى محمد بن اسماعيل وصيت كردهاند.گويند: محمد زنده است و هرگز نمىميرد تا بر زمين فرمان راند و او همان مهدى (ع) است كه پيامبر (ص) به او بشارت داده است. در اين باره به رواياتى كه از پيشينيان خود دارند استناد جويند، زيرا در آن روايات هفتمين امام را «قائم» ناميدهاند (15) .
منابع تاريخى ديگر در باره اسماعيليه
از ديگر منابع مهم و متاخر اهل سنت در باره اسماعيليه كه بايد مورد اشاره قرار گيرد، كتاب السلوك از بهاء الدين جندى -متوفى 732 ه- است. جندى تنها منبع خود را ابو عبد الله محمد بن مالك بن ابى القبائل ذكر كرده است. او يكى از فقهاى يمن و علماى اهل سنت است كه در ايام صليحى (16) به قرامطه پيوست و شناخت وسيعى از شخصيت آنان به دست آورد. جندى بعدها آئين قرامطه را ترك كرد و آنها را هجو نمود و رساله جامعى در اين باره نوشت و در آن اصول بنيادى قرامطه را بررسى و شرارت شان را ثابت كرد و به خوانندگانش عليه تعاليم آنها هشدار داد (17) .
در اوايل سال 1939 م، كتابى در قاهره چاپ شد كه احتمالا همان رساله است. نام اين رساله كشف الاسرار الباطنيه و اخبار القرامطه و نويسنده آن محمد بن مالك ابن ابى الفضائل الحمادى اليمانى ذكر شده است (18) .
كار اشعرى را محمد بن الملطى عقلانى شافعى -متوفى 275- و در كتاب خود التبيه و الرد على اهل الاهواء و البدع (19) ، دنبال كرده ولى وى بيشتر با رد و تكذيب سر و كار دارد تا تبيين و تشريح، ولى با اين همه مطالب جالبى را ارائه كرده است (20) .
مفصلتر از همه اينها اثر معروف اشعرى، ابو منصور عبد القاهر بن طاهر بغدادى -متوفى 429 ه- است. وى در كتاب الفرق بين الفرق بررسى مفصلى از فرقههاى تشيع، تواريخ و آيينهاى آنها ارائه مىكند. او در فصل مربوط به باطنيه، گزارش تاريخى مفصلى عرضه مىكند كه با گفتههاى ابن رزام اختلاف آشكارى دارد.
ابو المعانى محمد بن عبيد الله علوى در كتاب بيان الاديان تاليف، 485 ه گزارش كوتاهى از پيدايش باطنىها و آئينهاى آن داده است (21) . در اين كتاب جز در مواردى معدود، نشانى از تعصب مولف و لعن مذاهب و مسلكها نيست; از جمله اين موارد، آن جا است كه از ابومعين ناصربن خسرو قباديانى، شاعر مشهور اسماعيلى متوفاى به سال 481 ياد شده است.
ابن حزم -متوفى 459 ه- در نخستين تاريخ مذاهب اسلامى به نام الفصل فى الملل و الاهواء و النحل نيز گزارش كوتاه و غرضآلودى در باره مساله مورد بحث آورده است (22) .
شهرستانى -متوفى 548- كه در تاريخ مذاهب دنبالهرو ابن حزم مىباشد نيز مطالب گستردهاى در اين باره دارد. اگر چه گزارش او با مسامحه همراه است ولى آشكارا از منابع اسماعيلى سود برده است در عين حال اثر شهرستانى بيشتر با آئين اسماعيلى سر و كار دارد و اطلاعات تاريخى كمترى ارائه مىكند.
از ديدگاه فخر الدين رازى مفسر بزرگ قرآن، اثر شهرستانى در باره فرقههاى اسلامى، از كتاب الفرق بين الفرق بغدادى كه در نتيجه تعصب افراطى خود، عقايد مخالفين را با صداقت عرضه نكرده، گرفته شده است. تنها چيزى كه در كار شهرستانى شايان توجه است قسمت مربوط به حسن صباح است (23) .
او در اين باره از اسناد و مدارك موثق استفاده كرده و آنها را از فارسى به عربى برگردانده است (24) . به هر حال آگاهى شهرستانى از آئين اسماعيلى قابل توجه است.او با اسماعيليان جلسات بحث داشته است تا جايى كه متهم به داشتن عقايد اسماعيلى شده است (25) .
يكى ديگر از آثار مهم اهل تسنن كه باطنيه را بررسى كرده، كتاب المنقذ من الضلال غزالى -متوفى 505- است. غزالى با مواضع اسماعيليان به خصوص آئين حسن صباح آشنايى عميقى داشت. او رسالههايى در رد اسماعيليه نوشت. غزالى در كتاب المنقذ من الضلال جويندگان راه حق را چهار طبقه تقسيم كرده است: فيلسوفان نتيونانى و متكلمين -كه در مقابل آنهايى كه به نام وحى تاريخى بحث مىكردند ايستاده بودند- و صوفيان با آگاهى بدون واسطه عرفانىشان و اسماعيليان همراه با آئين تعليمشان بيشتر مورد توجه او بودند. او با اين كه اسماعيليان را بارها محكوم مىكند ولى براى آنها نيز نقشى قايل است. غزالى اگر چه كتاب فضائح الباطنيه را به دستور المستظهر بالله عباس در رد اسماعيلى گرى نوشته است، (26) ولى هيچ يك از سنىها به اندازه او تحت تاثير آئين اسماعيليان قرار نگرفته است. (27)
با وجود اين، رازى، غزالى را متهم به عدم درك آئين اسماعيليان كرده است و رديهاش هم پر از اشتباه دانسته است. (28) يكى از دعاة يمن در قرن هفتم نيز جواب مفصلى به رديه غزالى داده است. (29)
يكى از مستشرقين اخيرا در كتابخانه شهيد على پاشاى استانبول، به كتابى به نام كتاب تثبيت دلائل نبوت سيدنا محمد (ص) برخورده كه آن را از تاليفات قاضى عبد الجبار بن محمد بن عبد الجبار بصرى متوفى 415 دانسته است گويد:
اين نسخه خطى داراى 294 برگ است كه برگهاى 53 تا 143 آن به نهضتباطنى مربوط است. عبد الجبار در اين كتاب از نوشته ابن رزام استفاده كرده و از او به نام، اسم برده است. در عين حال رونويسى وى داراى اصالت است و اطلاعات جديدى را عرضه مىكند (30) .
در بين مورخان بعد از او چند نفر از اين اثر به عنوان يك مرجع استفاده كردهاند (31) .
منابع شيعه اماميه
علاوه بر منابع يادشده، منابعى قابل توجه هم در باره تاريخ فرقهها از علماى شيعه اماميه اثنى عشرى در دست است كه اين منابع براى نويسندگان اهل سنت و ساير محققين پيشين به عللى ناشناخته بوده است. شيعيان اثنى عشرى در مقايسه با اهل تسنن، برخورد نزديك ترى با اسماعيليان داشتند و از تاريخ و عقايد آنها مطلع تر بودند.
از اين منابع، دو اثر شيعى اثنىعشرى براى موضوع مورد بحث و داراى اهميت است، اين آثار كه در باره فرقهها و مذاهب است، تنها آثارى هستند كه علماى شيعه در آنها به گستردگى، موضوع را تحقيق و بررسى كردهاند، از اين دو اثر برمىآيد كه شناختشيعيان اثنى عشرى از اسماعيليان بيشتر از سنيان بوده و از بعضى تعصبات هم -البته نه همهشان- به دور بودهاند. نخستين آنها فرق الشيعه منسوب به ابو محمد الحسن بن موسى نوبختى (متوفى قبل از سال 310 ه) مىباشد. (32) در اين كتاب، تشيع و فرقههاى مربوط از زمان شهادت حضرت على (ع) تا غيبت امام دوازدهم عجل الله تعالى فرجه الشريف بررسى شده است.اين اثر بى غرضانه نوشته شده و داراى اطلاعات زيادى در باره تاريخ پيشين اسماعيليان است. (33)
منبع مهم ديگر كه همزمان با فرق الشيعه نوبختى نوشته شده كتاب المقالات و الفرق از سعدبن عبد الله ابى خلف الاشعرى قمى است.اين كتاب با فرق الشيعه نوبختى شباهت زيادى دارد، تا آن جا كه احتمال مىرود اين دو كتاب كه در يك عصر تاليف شده، يك كتاب باشد.البته عبارات متن كتاب المقالات و الفرق كمى زيادتر از كتاب فرق الشيعه است. به هر حال نويسندگان اين دو كتاب از منابع اهل سنتبيشتر از منابع شيعه استفاده كردهاند و اطلاعات آنها در بعضى موارد بهتر از اطلاعات علماى سنى معاصرشان نيست. اثر ديگر، كتاب فارسى تبصرة العوام فى معرفه مقالات الانام تاليف جمال الدين مرتضى محمد بن حسين بن حسن رازى مؤلف نزهة الكرام و بستان العوام است. (34)
تا بدين جا روشن شد كه آغاز نهضت اسماعيليه در منابع تاريخى به روشنى بيان نشده است، مع الاسف اواخر آنها يعنى دولت اسماعيليه جديد يا حشاشين الموت از دوره آغازين نيز پر ابهامتر است. در ميان تاريخ نويسان اين دوره، تنها رشيد الدين فضل الله (متوفى 714 ه ق) سياستمدار و مورخ بزرگ ايران در عصر مغول، مستثنى مىباشد. او تنها فرد روشنى بود كه قسمتهايى از تاريخچههاى آنها را انتخاب و نگه داشته است. (35)
ليكن جامع التواريخ رشيد الدين فضل الله را نمىتوان سند جدا و مستقلى دانست زيرا وى بعضى از فصول آن را از روى جهانگشاى جوينى استنساخ كرده است، بنابراين ماخذ عمده در باره اواخر اسماعيليان كتاب جهانگشاى جوينى است.
دستنوشته هاى جوينى عمدهترين ماخذ
جوينى بيست و چهار سال در بغداد از طرف مغولها حكمرانى كرد.از جهانگشاى او به صراحت معلوم مىشود كه جوينى همه جا در جريان قلع و قمع اسماعيليه همراه هولاكو بوده است. وقتى كه هولاكو به محاصره قلعه «ميمون دژ» كه محكمترين قلعة الموت و محل سكونت پادشاهان اسماعيليه مشغول بود و اهل قلعه مجبور به تسليم شدند، عطا ملك از جانب هولاكو فرمان يافت تا صلحنامهاى بر وفق ملتمس ايشان نوشته به داخل قلعه به نزد ركن الدين آخرين شاه اسماعيليه الموت بفرستد. بعد از فتح الموت و استيصال اسماعيليه در سنه 645 عطا ملك براى آن كه مبادا كتابخانه الموت كه آوازه آن در گوشه و كنار شايع بود، عرصه تلف و غارت گردد و آن آثار نفيسه به كلى از ميان برود به هولاكو عرضه داشت كه نفايس كتب الموت را تضييع نتوان كرد. هولاكو آن سخن را پسنديده، فرمان داد تا علاء الدين به قلعه رفته مستودعات خزانه و مستجمعات كتابخانه ايشان را كه از عهد حسن صباح تا آن وقت در طول 170 سال به تدريج فراهم آمده بود، مطالعه و آن چه لايق خاصه پادشاه باشد، جدا كند. جوينى به مطالعه كتابخانه و خزانه ايشان رفته آن چه مصاحف و نفايس كتب و آلات نجومى رصدخانه بود، استخراج كرده، باقى كتب را كه متعلق به اصول يا فروع مذهب ايشان بود به اقرار خود همه را بسوخت. از كتبى كه علاء الدين جوينى از كتابخانه مذكور استخراج كرده و خوشبختانه آن را نسوخته است، كتابى است مشتمل بر وقايع احوال حسن صباح به نام سرگذشتسيدنا كه خلاصه مختصرى از آن را خود جوينى در جلد سوم جهانگشاى (36) و خلاصه مفصلترى از آن را رشيد الدين فضل الله در جلد دوم از جامع التواريخ در تاريخ اسماعيليه الموت نقل كردهاند (37) .
به قول علامه قزوينى گويا جوينى از فرط تدين و تصلب او در عقيده، اين كتاب رگذشتسيدنا را از كتب كفر و ضلال محسوب مىداشته و در كمال اكراه و تنفر قلب از آن استفاده كرده است، لذا مىبينيم كه با نهايت افراط در تلخيص و اختصار آن كوشيده و در حد امكان از نقل كمترين مقدار از آن كه براى فهم تاريخ «ملاحده» ضرورى بوده اكتفا كرده است. (38)
اين دو خلاصه به عنوان ماخذ اسماعيليه نزاريه، در كمال اهميت و ارزش است و معلومات ارزشمندى كه در آنها است، در هيچ كتابى ديگر يافت نمىشود. به اين ترتيب جوينى به اعتراف خود منابع و كتابهاى اسماعيليه نزارى را به عنوان كتب ضاله، طعمه حريق ساخته است.اى كاش او با توجه به آن منابع، تحليلى درست و منصفانه از اين فرقه به دست مىداد، ولى او به رغم اين منابع، همچون ديگران به تحليل غير منصفانه و غرضآلود، پرداخته است. او مىنويسد:
در ابتداى ملت اسلام، بعد از ايام خلفاى راشدين در ميان اسلام جماعتى پيدا شدند كه ضماير ايشان را با دين اسلام الفتى نبود و عصبيت مجوس در دلهاى اين طايفه رسوخ داشت، از جهت تشكيك و تضليل در ميان خلايق سخنى انداختند كه ظاهر شريعت را باطنى هست كه بر اكثر مردم پوشيده است و كلماتى كه از فلاسفه يونانيان به ايشان رسيده بود در تصرف آن اباطيل ايراد مىكردند و از مذاهب مجوس نيز نكتهاى چند درج... تا در آن وقت كه كيسانيان از باقى شيعه جدا شدند، اين قوم نيز خود را بر كيسانيان بستند...چون كيسانيان را عدد و عدت زيادت نماند، آن قوم خويش را بر روافض بستند و در ميان اينان شخصى بود از فرزندان جعفر طيار، نام او عبد الله بن معاويه، دعوت روافض قبول كرد و در آن مذهب، تبحر يافت و جدولى در معرفت اوايل شهور عرب استخراج كرد و گفتبه رؤيت هلال احتياج نيست و وضع آن جدول را كه بحر ضلال بود، بر ائمه اهل بيت رضوان الله عليهم بست و گفت ماه يك شبه امام تواند ديد... روافض شيعه بر او انكار كردند و ميان ايشان اختلاف پيدا شد.جماعت جدوليان، خود را اهل علم باطن نام نهادند و ديگر شيعه را اهل ظاهر... قوم مذكور كه از كيسانيان به روافض نقل كرده بودند، خود را به اسماعيل بستند و از روافض جدا شدند و گفتند هر كه باطن شريعتبدانست اگر به ظاهر تغافلى كند بدان معاقب نباشد. .. (39) .
در اين كه اسماعيليه اهل تاويل بودند و بسيارى از ظواهر شرع را به دل خواه خود، به امورى نامربوط تاويل مىكردهاند، شكى نيست و در اين كه بر اساس منابع شيعه اثنى عشريه، امامت اسماعيل بن جعفر مردود است و فرقه اسماعيليه از فرق باطل شمرده مىشود، باز شكى نيست، ولى نسبت دادن هر انديشه خلافى و هر جنايت هولناكى به آنان صحيح نمىباشد. و معلوم نيستبر اساس چه ملاكى اسماعيليان را متهم به مجوسيت كردهاند يا «مزدكيه»به آنها اطلاق نمودهاند (40) . و بعضى در باره قرامطه گفتهاند:ايشان جماعتى گبر بودند در زمان مامون خواستند مذهب خود را آشكار كنند و مىدانستند كه بر مسلمانان غلبه نمىتوانند بكنند، گفتند; وظيفه آن است كه ما تاويل اركان شريعتبه وجهى كنيم كه به كلى، دين و ملت را براندازد. (41)
تحليل نظام الملك
از اين عجيبتر، تحليل نظام الملك است. او بيرون آمدن سندباد گبر را به «مزدك» ارتباط داد و سپس از توجه سندباد به روافض سخن به ميان آورده و گفته است:
و دانست كه اهل كوهستان بيشتر رافضى و مشبهى و مزدكىاند...چون رافضيان نام مهدى بشنيدند و مزدكيان نام مزدك، جمعى بسيار گرد آمدند و كار او بزرگ شد به جايى رسيد كه صدهزار مرد بر او گرد آمدند و هر كه با گبران خلوت كردى گفتى كه دوست عرب شد كه در كتابى يافتهام از كتب بنىسامان و باز نگردم تا كعبه را ويران نكنم، كه او را بدل آفتاب بر پاى كردهاند و ما هم چنان قبله خويش، آفتاب كنيم، خرم دينان را گفتى كه مزدك شيعى بوده و من شما را فرمايم كه با شيعه دست، يكى داريد... منصور سه روز با سندباد كارزار كرد روز چهارم سندباد به دست جمهور كشته شد و آن جمع، پراكنده گشتند و مذهب خرمدينى و گبرى آميخته شد، تا هر روز اين مذهب اباحت پروردهتر شد و جمهور چون سندباد را بكشت، در رى شد. هر چه از گبريان يافت همه رابكشت (42) ...
با توجه به اين عبارات روشن مىشود كه به نظر خواجه نظام الملك قرامطيان و باطنيان در كوهستان و عراق و خراسان از اين حركت پديد آمدند او به جاى اين كه به كتابهاى اسماعيليه مراجعه كند و آراء و عقايد و مسائل فكرى آنها را از منابع خودشان بگيرد، از اين حركت فراگير و مذهبى تحليلى غير عالمانه ارائه كرده است. مسلما اين نوع تفسير و تحليلها گمراه كننده است.
چند اثر باقى مانده از اسماعيليه
يكى از آثار اصيل اسماعيلى كتاب عيون الاخبار و فنون الآثار فى ذكر النبى المصطفى المختار و وصيه الكرار و آلهما الاطهار، تاليف، داعى ادريس عماد الدين داعى يمن (متوفى 872 ه ق) در هفت جزء است. (عدد هفت جايگاه ويژهاى نزد شيعه اسماعيليه دارد.اين كتاب شامل تاريخ اسماعيليان، از زمان حضرت على (ع) تا قرن نهم زمان حيات مؤلف است. جزءهاى چهارم و پنجم و ششم كتاب را مصطفى غالب در بيروت چاپ كرده است (43) و بخش خاصى از آن به نام تاريخ الخلفا الفاطميين بالمغرب با تحقيق «محمد اليعلاوى»در بيروت چاپ شده است. ظاهرا بقيه كتاب تاكنون به صورت خطى باقى مانده است. قطعاتى از آن را نيز «الدشراوى» در تونس (1979) و حمدانى در مجله Des islam چاپ كردهاند. (44)
يكى ديگر از نخستين آثار اسماعيليه، كتاب افتتاح الدعوه و ابتداء الدوله نوشته قاضى نعمان بن محمد قاضى القضات المعز لدين الله است.اين اثر كه تاريخ دعوت فاطميان در يمن و آفريقاى شمالى تا برقرارى خلافت آنها است، از ارزش زيادى برخوردار است. اين كتاب يكبار به تحقيق «وداد القاضى» به سال 1970 م در بيروت و بار دوم به تحقيق «فرحات الدشراوى» به سال 1975م در تونس چاپ شده است.
از آثار ديگر رياض الجنان تاليف شرف على سيد نورى است كه در سال 1277 ه.ق در بمبئى منتشر شده اين اثر كل جهان اسلام را مورد توجه قرار داده و نويسنده از نظر گرايش كاملا اسماعيلى است.
و ديگر كتاب الفلك الدوار فى سماء الائمه الاطهار تاليف شيخ عبد الله بن مرتضى يكى از اسماعيليان خوابى است كه در سال 1356در حلب چاپ شده و تاريخ عمومى اسماعيليان است. نويسنده به كتابهاى فرقه بهره دسترسى داشته ولى قسمت تاريخى كتابش را از روى منابع اهل سنت نوشته، لذا ارزش چندانى ندارد. (45)
يكى ديگر از منابع اسماعيليه كتاب دستور المنجمين به زبان عربى و در علم نجوم زيج است. اين كتاب حاوى معلومات تاريخى به خصوص در باره اسماعيليه نزاريه ايران است. از قرائن برمىآيد كه نگارنده از همان فرقه بوده است و تاليف كتاب در حدود سال 500هجرى و در ايام حيات حسن صباح است ولى نام مؤلف معلوم نيست.نسخه بسيار قديمى از اين كتاب كه ظاهرا نسخه اصلى است در كتابخانه ملى پاريس موجود است (به علامت Aeube 5968 رجوع شود)با توجه به زمان تاليف آن كه 150 سال قبل از تاليف جهانگشاى جوينى است هيچ بعيد نيست كه جوينى كتاب مزبور را در نزد خود داشته و در تاليف جلد سوم جهانگشاى از آن اقتباس نموده است.علامه قزوينى مىگويد:
نسخه حاضره دستور المنجمين چنان كه از وجنات آن در كمال وضوح لايح است، به نحو قطع و يقين نسخه اصلى مؤلف است نه سوادى از آن، پس محتمل استبه احتمال بسيار قوى كه اصلا جوينى عين همين نسخه حاضره را در دست داشته، به اين معنى كه شايد نسخه حاضره از جمله نسخ كتابخانه معروف الموت بوده كه پس از فتح آن قلاع به دست جوينى افتاده بوده [است]. (46)
اسماعيليه و محققان غربى
محققان غربى كه شايسته بود با مسئله، منصفانه و محتاطانه برخورد كنند نيز در نخستين وهله، تحت تاثير خيال پردازىهاى صليبيان و شخص ماركوپولو و روش مخالفان قرار گرفتند و تاريخ را همانند «داستان پليسى» دنبال نمودهاند و اسماعيليان را نه انسانهايى پاىبند به اعتقادات محكم حاكمشان «شيخ الجبل» بلكه انسانهاى شيطانصفتى به حساب آورد كه پاىبند «طريقتحشاشين» بودند. حتى در سده نوزدهم ميلادى نيز شرقشناس اتريشى «فنهامر پورگشتال» بدگمانىهاى ناشى از «محافل سرى» را نثار اسماعيليان نگونبخت كرده و جنايتهايى را به آنان نسبت داده كه در اروپا، برخى به فراماسونها و برخى ديگر به «يسوعيان» نسبت مىدادند.
اسناد جديد
امروزه با كشف اسناد جديد و بررسى و تحليل اسناد قديمى، بررسى نقادانه از تاريخ اسماعيليان مقدور شده است و محققينى چون «سيلوستر دوسالى» فرانسوى و «راينهارت دوزى»هلندى و «ميخائيل يان دو خويه» خاورشناس ديگر هلندى و «كازانوا» فرانسوى و «لويى ماسينيون» و خاورشناس روسى «ولاديمير ايوانف» و «هاجن» و «برناردلويس» انگليسى و «عباس حمدانى»و «آصف فيضى» و ديگران تحقيقات مفصلى در اين زمينه انجام دادهاند با وجود اين همچنان برخى از مسايل در پرده ابهام باقى مانده است.
«سيلوستر دوسالى» در كتابى دو جلدى در باره «دروز»فرقهاى از اسماعيليه از مذهب اسماعيليه و اصل و منشا عقيده آنان گفتوگو كرده است. وى در اين كتاب اسماعيليه را از پديدههاى فكرى عبداللهبن ميمون قداح مىداند و مىگويد: اين مذهب نهضتى ايرانى بر ضد تسلط عرب و اسلام بوده است.
پس از وى خاورشناس هلندى «راينهارت دوزى» در كتابى كه در باره تاريخ مسلمانان اسپانيا نوشته، همانند «سيلوستر دوسالى» عقيده اسماعيليان را فكرى ايرانى پنداشته كه از افكار مانوى و صابئين حران و فلسفه يونان متاثر گرديده است.
پس از او «ميخائيل يان دو خويه» خاورشناس ديگر هلندى در كتاب خود يادى از قرامطه بحرين و فاطميان اعتماد زيادى بر كتابهاى اهل تسنن كرده و معتقد است كه عبد الله بن ميمون قداح اصلا ايرانى است و به خاطر دشمنى كه با عرب، چنين فرقهاى را ايجاد كرده است. «كازانواى» فرانسوى نيز در مقالهاى در باره عقايد اسرارآميز فاطميان مصر در مجله تحقيقات فرانسوى در 1920، اصل مذهب قرامطه را منشعب از فرقه حنفيه يا كيسانيه دانسته است.
پس از او لويى ماسينيون (1884-1964) استاد اسلامشناس دانشگاه سوربن فرانسه، در باره قرامطه و كتابشناسى آنان، چند مقاله تحقيقى نوشته كه چكيده آن به شكل مقاله در دائرة المعارف اسلام چاپ شده است. ماسينيون در تحقيقات خود در باره اسماعيليه به منابع و اخبار شيعه اماميه توجه خاصى دارد و نخستين كسى است كه خاورشناسان را از اهميت اين منبع پرمايه آگاه كرده است. (47) ايوانف روسىالاصل و اسماعيلى شناس معروف نيز عمرش را وقف مطالعه و بررسى تاريخ اسماعيليان كرد و تحقيقات مفصلى در باره پيدايش آنان انجام داده و منتشر ساخت و علاوه بر آن متون متعددى از آثار اسماعيلى را تصحيح و منتشر كرد. وى بيش از يك صد جلد كتاب و مقاله در باره مذهب اسماعيليان و منشا و تعليمات آنان نوشت او در سال 1918 از روسيه مهاجرت كرد و مدت زيادى يكى از نزديكان آغاخان محلاتى رهبر فرقه اسماعيليه هندوستان بود. كتابهاى او به هزينه فرقه اسماعيليه آغاخانيه منتشر شد، لذا بعضى از دانشمندان او را در تحقيقات خود بىطرف ندانسته، بلكه هواخواه آن فرقه به حساب آوردهاند. (48) آخرين خاورشناس معروفى كه در باره اسماعيليه تحقيقات مفيدى دارد، «برنارد لويس» دانشمند معاصر انگليسى مىباشد كه تاكنون چند كتاب در باره اين مذهب منتشر كرده است. اولين كتاب در اين باره، رساله دكتراى او در دانشگاه لندن است. او بر خلاف ديگران، اسماعيليه را حزب و فرقهاى عربى مىشمارد، كه موالى اعم از ايرانيان و آراميان نيز بدان مذهب گرويدند و عقايد مسيحى و ايرانى و بابلى قديم را در آن داخل كردند.
همچنين «هاجن» استاد فقيد مطالعات اسلامى دانشگاه شيكاگو رساله دكتراى خود را در زمينه تاريخ اسماعيليان نزارى نوشت و فشرده آن توسط «يعقوب آژند» به فارسى ترجمه و در كتاب اسماعيليان در تاريخ چاپ شده است.
در بين فرزانگان مشرقزمين تحقيقات و آثار متعددى منتشر شده است كه به آنان اشاره مىشود، «عباس حمدانى» استاد مطالعات اسلامى دانشگاه كراچى پاكستان چندين اثر در باره اسماعيليان به رشته تحرير درآورده است و آثار خطى زيادى از اسماعيليان را كه از يمن به پاكستان رسيده، در اختيار دارد و اكثر تحقيقاتش را بر اساس آنها انجام داده است. او دكتراى خود را در باره روابط فاطميان و عباسيان از دانشگاه لندن گرفته است.
يكى ديگر از اين محققان «آصف فيضى» از اساتيد اسماعيلى شناس دانشگاههاى هند است كه تمامى وقتخود را صرف مطالعه در باره اسماعيليان هند كرده و چندين مقاله در اينباره نوشته است. (49)
از محققان روسى مىتوان از «پطروشفسكى» استاد كرسى تاريخ ممالك شرق نزديك در دانشكده شرق شناسى دانشگاه لنينگراد نيز نامبرد. وى تحقيقات ارزشمندى در اينباره انجام دادهاست، او مىنويسد:
دوره متقدم تاريخ فرقه اسماعيليه و سازمان و اصول آن هنوز چنان كه شايد و بايد مورد مطالعه قرار نگرفته، اين به سبب آن است كه مجموع اطلاعات مربوط به اصول و سازمان دوران آغازين مذهب اسماعيليان (به ويژه در قرنهاى دوم و سوم هجرى)كه مورد استفاده محققان اروپائى در قرن نوزدهم و آغاز قرن بيستم ميلادى قرار گرفته، از علماى مذاهب سنى و روحانيون مرتد شناس و يا مرتد جوى آن مذهب اخذ شده و اين هر دو دسته يا به قدر كافى با اصول باطنى اسماعيليه آشنا نبودند و يا اين كه آگاهانه اصول مزبور را تحريف كرده و معتقداتى را به اسماعيليان نسبت دادهاند كه در واقع روح پيروان مذهب مزبور از آن بىخبر بوده است، زيرا علماى سنى مىخواستهاند در دل مسلمانان پيرو مذهب سنت، تخم نفرت و كينه به اسماعيليان بيفشانند. اعتقاد به «حلول» و «تناسخ» و انكار مبانى شريعت و اعمال خلاف اخلاق و بىدينى را به اسماعيليان نسبت مىدادند و مىكوشيدند تعاليم ايشان را همانند و يا نزديك اديان غير اسلامى جلوه دهند.
بسيارى از مؤلفان (و از آن جمله مؤلف سياستنامه كه به زبان فارسى است و به رجل سياسى قرن پنجم هجرى، خواجه نظام الملك نسبت داده مىشود) اسماعيليان را با مزدكيان اشتباه مىكردند و حتى عقيدهشناسى بالنسبه بىغرض هم چون شهرستانى برخى از فرق خرمدينيه را در شمار اسماعيليان مىآورده است. از تاليفات دوران آغازين اسماعيليه مقدار اندكى محفوظ مانده و غالبا اظهار نظر در باره اين كه معتقدات بدوى اسماعيليان با آنچه در رسالههاى متاخر ذكر شده چه تفاوتى داشته، بسيار دشوار است.
اكنون بسيارى از عقايد پيشين اسماعيلى شناسان در باره پيروان مذاهب مزبور، در پرتو متون اصيل اسماعيلى و تحقيقات «ب.لوئيس» و «لوئى ماسينيون» و «مير سيد على همدانى» و «و.آ.ايوانوف» مورد بازبينى قرار گرفته است. اما راجع به تاليفات «و.آ. ايوانوف» مطالب فراوان و تازهاى به گنجينه تحقيق تاريخ و معتقدات اسماعيليه افزوده است، با اين وصف چون وى گرايش نمايان و مدحآميزى به اسماعيليه دارد، اهميت آثار او را سخت كاهش داده است. مؤلف مزبور مىكوشد تا در ديدگاه مسلمانان روزگار ما اسماعيليه را تبرئه كند و اتهاماتى را كه نويسندگان قرون وسطى و محققان جديد عليه ايشان اقامه كردهاند رد نمايد و ثابت كند اسماعيلىگرى دوران متقدم با سنىگرى چندان تفاوتى نداشته است. (50)
جاى خوشحالى است كه اين محققان، فرقه اسماعيليه را در محدوده خود مطالعه كرده و از فرقههاى ديگر اسلامى تفكيك كردهاند، اما خاورشناس معروف فرانسوى پروفسور «هانرى كربن» سعى كرده است تا نشان دهد كه اسلام و تشيع با آئين باطنيه اسماعيليه همراه و موافقند و همه اين نامهاى متفاوت، بر يك معنا دلالت دارند و از اين رو پس از آن كه نمونهاى از تاويلات اسماعيليه را بازگو مىكند، مىنويسد: بىشك اين طرز تفكر در اسلام منحصر است، اين طرز فكر، اساس و روح عرفان شيعه و موضوع دعوت اسماعيلى است. (51)
پرفسور كربن و طرفدارى او از اسماعيليه
كربن به انديشههاى تاويلى سخت گرايش داشت و بدين جهتبه چاپ كتاب كشف المحجوب اثر داعى مشهور اسماعيليه، ابويعقوب سجستانى و همچنين جامع الحكمتين اثر ناصر خسرو قباديانى داعى خراسان و نيز سه رساله اسماعيلى اقدام كرد. او در كتاب تاريخ فلسفه اسلامى خويش از آراى باطنيان با ستايش و تمجيد فراوان ياد مىكند و حتى از حسن اسماعيلى -كه اسماعيليان از او با عبارت «على ذكره السلام» ياد مىكنند- و اعلام اباحىگرى و الغاى شريعت از سوى او، دفاع كرده و مىنويسد:
او در تاريخ 17 رمضان 559-558 هجرى كه امام بود، حلول رستاخيز بزرگ يا «قيامة القيامه» را در ايوان بلند الموت و در مقابل همه پيروان كه بر ايوان، فراهم آمده بودند، اعلام نمود. اين مقاوله نامه، همچنان محفوظ مانده و به ما رسيده است.
مطلبى كه اعلاميه حسن متضمن آن بود، بعثت روحانى محض و آزاد از هر گونه تشريع و از هرگونه تعبد قانونى در همان هنگام بود.مذهب رستاخيز، تولد روحانى بود، زيرا معانى مكتوم الهامات و منزلات نبوى را زنده و آشكار ساخت (52) .
از پژوهش در آثار اسماعيليه به دست مىآيد كه اساس باطنىگرى بر اين معنا استوار است كه همه احكام شريعتداراى باطنى مستور و مخفىاند و هرگاه كسى به ترقى روحانى نايل شود، اجازه دارد تا از ظاهر شريعت درگذرد و خود را در برابر هيچ حكمى از احكام اسلام مسئول نداند و همه را با كمك «تاويل» به معنى باطنى حمل كند زيرا مقصود اصلى، وصول به باطن است و ظواهر، بهانه و دستاويزى بيش نيست. چنان كه داعى بزرگ اسماعيلى، سنان بن راشد گفته است: من عرف الصوره الباطنيه فقد عرف حكم الكتاب و رفع عنه الحساب و سقط عنه التكليف (53) .
هانرى كربن بدون پردهپوشى در اين باره گفته است: «عرفان اسماعيلى همه احكام ظاهرى را داراى معانى مكتوم و حقيقتباطنى مىداند. پس چون اين معانى باطنى برتر از معانى ظاهرى احكام است و ترقى روحانى پيروان به درك آن معانى وابسته است، بنابراين ظاهر شرع به منزله قشرى است كه بايد يك بار و به طور قطع، آن را در هم شكست، اين كار همان است كه تاويل اسماعيلى آن را انجام داد. به اين طريق كه احكام شريعت را به حقيقت آن احكام بازگردانيد، يعنى به ادراك معنى حقيقى تنزيل يا شريعت رسانيد، بنابراين عقيده آنان، تكاليف و احكام شريعتبراى معتقد استوارى كه بر مبناى معانى روحانى و باطنى رفتار كند، محذوف است. (54)
كربن همگام با باطنيان عقيده داشت كه ظاهر و باطن اسلام با يكديگر در ضديت و تعارضاند؟!! او چون فرقه شيعه را «گروهى باطنگرا» مىپنداشت از اين رو گمان مىكرد كه شيعيان راستين و نيز فلاسفه و صوفيان حقيقى كسانى هستند كه با احكام ظاهرى اسلام به نبرد و ضديتبرخاستهاند، چنان كه مىنويسد:
نبرد معنوى كه به وسيله اقليتشيعه به سود اسلام روحانى و بر ضد مذهب تشريعى، رهبرى شده و همراه با تشيع به وسيله فلاسفه و صوفيان انجام يافته، هر چند كوششى پراكنده و بىنظم بوده است، با اين همه امرى مسلم بوده و سراسر تاريخ فلسفه اسلام را فرا گرفته است. (55)
به نظر كربن، اين شكل از باطنىگرى مورد تاييد ائمه شيعه بوده و آنان در آثار خود تمام نكتهها و رازهاى آنان را باز گفتهاند، او در اين باره مىنويسد: شايد نكتهاى از باطنى بودن اسلام موجود نيست كه در گفتوگوها و مواعظ و دروس ائمه شيعه قيد نشده يا شمهاى از آن گفته نشده باشد. (56) به قول يكى از محققان:
در حقيقت هانرى كربن تمايل داشت كه بگويد شريعت اسلام پيش از آنكه دشمنانش به ابطال آن برخيزند خود، طرح الغاى خويش را به ميان آورده و اين راز را از زبان امامان اهل بيت (عليهم السلام) فاش ساخته است! ولى اين ادعائى است كه آثار پيامبر ارجمند اسلام (ص) و خاندان گرامى او، بر خلاف آن گواهى مىدهند و هر كس با تعاليم ايشان آشنائى داشته باشد، مىداند كه از ديدگاه خاندان رسول (ص) ظاهر و باطن اسلام، يعنى ظاهر احكام و مصالح آنها، با ظاهر و معانى آن با يكديگر منافات ندارد و وصول به يكى از آن دو مستلزم ترك و رفع ديگرى نيست. از اين رو در آثار اسلامى، ظاهر و باطن دين، مرادف با علم و حكمت (يا حكم)آمده است.
چنان كه در حديث نبوى مىخوانيم: فظاهره حكم و باطنه علم. (57)
و در خطبه علوى مىخوانيم: من ظاهر علم و باطن حكم (58) .
و واضح است كه علم و حكمتبا هم تعارض ندارند و نبرد و نزاعى ميان آنها نيست. (59) كربن از اين كه غزالى در كتاب فضائح الباطنيه بر ضد اين گروه سخن گفته و تمام احكام اسلام را رمز و چيستان شمرده است، ابراز شگفتى مىكند و در دفاع از مذهب باطنى مىنويسد:
امروز ما پاسخهاى پر مغز اسماعيليه را به حمله هاى غزالى مىدانيم، همه پرسشهاى او را مىتوان مورد انتقاد قرار داد. (60)
آرى باطنيه به كمك «تاويل» از ظاهر شريعت درمىگذرند و به گمان خود راه به باطن دين مىبرند. مثلا به عقيده آنان، عدد هفت، در سراسر قرآن كريم به «هفت امام اسماعيلى» تاويل مىشود و مقصود از «هفت آسمان» و «هفت دريا» و نظاير اينها در باطن، امامان هفت گانهاند. (61)
هانرى كربن مىنويسد:
هفت امام در مذهب اسماعيلى، رمز هفت فلك دوار و سيارگان آن است. (62)
بر اهل تحقيق پوشيده نيست كه اين قبيل تاويلات، ريشه يونانى دارد و از فيثاغورثيان به اسماعيليه راه يافته و در آئين پاك اسلام و اهل بيت (عليهم السلام) خبرى از اين پندارگرايىها نبوده است. (63) كربن بر خلاف ساير محققان و اسماعيلىشناسان بيش از حد به اسماعيليه خوشبين است، تا آنجا كه سعى كرده آئين اسماعيلى را اساس اسلام و روح عرفان شيعه نشان دهد.اين موضوع از ارزش تحقيقات او به شدت مىكاهد و اين نوع طرفدارى به شدت طرفگيرانه است و با موازين تاريخى و شرعى مناقضت دارد و نه تنها دانشمندان اسلامى، بلكه دانشمندان غربى نيز از اسلوب او به دورند.
پىنوشتها:
1- حواشى و اضافات تاريخ جهانگشاى جوينى ج 3 326-327.
2- مسعودى، التنبيه و الاشراف، ص 343.
3- ابن نديم، الفهرست، ص 278 طبع مصر.
4- الفهرست، ص 282.
5- مسعودى، التنبيه و الاشراف، ص 4.343، چاپ قاهره.
6- مقريزى، اتعاظ الحنفاء، ص 11-15، طبع بيت المقدس.
7- پدر پنجم شريف اخو محسن، محمد بن اسماعيل بن جعفر صادق است كه با پدر سوم مهدى فاطمى يكى است
8- مقريزى، اتعاظ، 11-12.
9- مقريزى - خطط.
10- كتاب بزرگى در حدود سى جلد، يك دانشنامه ادبيات و تاريخ است.
11- علامه قزوينى مىگويد: اين فصل كما بيش قريب 35 ورق يعنى 70صفحه است، از نهاية الادب نسخه خطى كتابخانه ملى پاريس است.(تاريخ جهانگشاى، ج 3، ص 330).
12- مقريزى، خطط، ج 1، ص 391.
13- ترجمه كاتر دفانان، به نقل از برنارد لويس، پيدايش اسماعيليه، ص 10.
14- قزوينى، حواشى و اضافات بر تاريخ جهانگشاى جوينى، ج 3، ص 330.
15- ترجمه مقالات الاسلاميين، ص 21.
16- على بن محمد - 429-483 - داعى اسماعيلى و موسس صليحى اسماعيليان يمن.
17- برنارد لويس، پيدايش اسماعيليه، ص 12.
18- همان.
19- زركلى، الاعلام، ج 6، ص 203 و معجم المؤلفين، ج 8، ص 275.
20- برنارد لويس، پيدايش اسماعيليه، ص 14.
21- بيان الاديان، از نويسنده اين كتاب اطلاع زيادى در دست نيستبه موجب برخى از گزارشها نام مؤلف «بيان الاديان» ابو الحسن محمد الزاهد بوده و ممكن است ابو المعانى كنيه وى بوده باشد به مقدمه كتاب بيان الاديان به تصحيح هاشم رضى در سال 1342 به چاپ رسيده است، مراجعه شود.
22- يا الفصل بين اهل الاهواء و النحل، در 5 جلد در دار الجيل بيروت چاپ شده است.
23- شهرستانى، الملل و النحل، ج 2 195.
24- برنارد لويس، پيدايش اسماعيليه، ص 15.
25- گليوم، نهايت، حص Xi به نقل برنارد لويس، ص 15.
26- م.گ.س.هاجسن، دولت اسماعيليه ص 299.
27- فضائح الباطنيه، غزالى، ويراسته عبد الرحمن بدوى، ص 2-3، قاهره 1964.
28- برنارد لويس، پيدايش اسماعيليه، ص 16.
29- ايوانف، ص 56.
30- برنارد لويس، پيدايش اسماعيليه، ص 16.
31- نجوم، ج 2 5-443; ابو شاعه، ج 2 201 و سيوطى، تاريخ الخلفاء، ص 4.
32- مرحوم اقبال آشتيانى در انتساب اين كتاب به نوبختى تشكيك كرده و گفته است اثر نوبختى از بين رفته و اين كتاب از او نيست، و نويسنده اصلى كتاب، شخصى به نام سعد بن عبد الله اشعرى (متوفى 299 يا 301) مىباشد (خاندان نوبختى ص 140) ولى برخى از فضلاى محقق اين ادعاى اقبال را رد كردهاند، (رجوع شود به مقدمه كتاب المقالات و الفرق) به قلم دكتر محمد جواد مشكور زير عنوان «مقارنه بين كتابى النوبختى و الاشعرى».
33- برناردلويس، پيدايش اسماعيليه، ص 9.
34- بعضىها كتاب تبصرة العوام را به سيد مرتضى بن داعى حسنى رازى (اوايل قرن هفتم) منتسب كردهاند، ولى هنگامى كه عربى شده كتاب تبصرة العوام توسط حسين بن على بطيطى پيدا شد، مشاهده گرديد كه مترجم تصريح كرده استبه اين كه اصل كتاب، تاليف جمال الدين مرتضى، محمدبن حسين بن حسن رازى است (رجوع شود به مقدمه كتاب نزهة الكرام كه اخيرا چاپ شده است).
35- بخش مربوط به اسماعيليان رشيد الدين فضل الله را محمد تقى دانشپژوه و مدرسى چاپ كردهاند.(تهران، 1960 م).
36- جوينى در تاريخ جهانگشاى راجع به اين موضوع در دو جا متعرض شده است: اول در صفحه 186 و 187 جلد سوم و ديگر در صفحه 269 و 270 همان جلد.
37- تاريخ جهانگشاى، مقدمه مصحح، ترجمه حال مصنف (كط)
38- تاريخ جهانگشاى، ج3 187.
39- همان مدرك، ج 3 5-142.
40- شهرستانى، الملل و النحل، ج 1 172.
41- قرامطيان بحرين و فاطميان ص 126.
42- سياست نامه، صص 257-259.
43- م. س. گ. هاجن، دولت اسماعيليه، 259-260.
44- السبعالرابع، نشر مصطفى غالب، بيروت 1973 السبع الخامس، نشر مصطفى غالب، بيروت 1975 السبع السادس، نشر مصطفى غالب، بيروت 1984.
45- برنارد لويس، ص 20.
46- قزوينى، حواشى و اضافات تاريخ جهانگشاى ج 3 356 357.
47- دكتر محمد جواد مشكور، تاريخ شيعه، ص188.
48- همان مدرك.
49- اين اطلاعات از مقدمه كتاب «اسماعيليان در تاريخ» نوشته:يعقوب آژند گرفته شده است.
50- پطروشفسكى، اسلام در ايران، ترجمه كشاورز، ص260 259.
51- هانرى كربن، تاريخ فلسفه اسلامى، ترجمه اسد الله مبشرى، تهران 1361 ص 110، اين كتاب توسط جواد طباطبايى نيز به فارسى ترجمه شده و انتشارات كوير با همكارى انجمن ايرانشناسى فرانسه چاپ شده است.
52- همان مدرك، ص 133.
53- صابر طعمه، العقائد الباطنيه و حكم الاسلام فيها، ص 16بيروت، 1411 ه ق.
54- كربن، تاريخ فلسفه اسلامى، ص 136 135.
55- همان، ص 47.
56- همان، ص 45.
57- كلينى، اصول كافى، ص599 بيروت 1401 ه.
58- نهج البلاغه، شرح عبده، ص 267، بيروت، 1382 ه. ق.
59- حسينى طباطبائى، سيد مصطفى، نشريه بنياد دائرهالمعارف اسلامى تحقيقات اسلامى سال نهم شماره 1 و 2 سال 1373 مقاله هانرىكربن و باطنىگرى، ص 39.
60- كربن، همان،
ارسال نظر