مروري بر آخرين حوادث مرگبار جادههاي ايران
پارسینه: وقتي وضع مرگ و مير در جادهها اينقدر وخيم است، چرا تدبيرهايي تضمينشدهتر انديشيده و به كار برده نميشود؟آه... ببخشيد... يك آن خاطرمان سرگردان شد... فراموش كرديم آوارگي و گرسنگي مرگ را! ما هم كه اغلب به دستكردن مكرر در يك سوراخ و به تكرار نيش به جاي نوش بر جانمان عادت داريم! كي قرار است به خود آييم؟
دو دستي به زندگي چسبيدهايم، اما الزامات زندگي را نياموخته، قانونهاي آن را ندانسته، ملزومات آن را رعايت نكرده، تنبليها، بيمسئوليتيها، بيتدبيريها، بيدقتيها و هزار و يك سهلانگاري و خودخواهي خود را به پاي ديگران، به پاي قضا و قدر، به پاي هر دستاويزي انداختهايم كه دمدستمان آمده و هيچگاه نخواستهايم عملا راهي پيش گيريم كه ببينيم از اين دو روز زندگي كه ميگوييم، حقمان از زندگي چقدر است و حق زندگي خودمان، نزديكانمان، حتي ديگران در دستان سهلانگارمان چقدر تلف شده و چه كسي پاسخگوي آن خواهد بود.
ما به خودمان هم پاسخگو نيستيم! عيب ديگران را ميبينيم، از بياحتياطي، از بيمسئوليتي، از هزار و يك ايراد ديگران سخن ميگوييم، اما عيب خود را نميبينيم، بياحتياطي، بيمسئوليتي و هزار و يك ايراد خود را مدام تكرار ميكنيم و تكرار ميكنيم و تكرار ميكنيم... تا در تكرار مكررات جان دهيم.
از سال 1305 كه در خيابان سپه تهران، نخستين سانحه رانندگي ايران با برخورد اتومبيل مظفرالدينشاه و درشكه درويشخان نوازنده شكل گرفت تا همين لحظه، همين آن، سوانح رانندگي يكي از تكرارهاي نفسگير ما بوده است و برخورد وسايل نقليه در حال تكرار و تكرار و تكرار. شايد درويشخان و مظفرالدينشاه تنها كساني بودهاند كه از برخورد پيشآمده درس گرفته بودند؛ شايد هم نه! چون ما، بسياري از ما، به تكرار نوشجانكردن نيشهاي جان عادتي ديرينه داريم!
(فاصله زماني محتويات چند كادر پيآمده، عمدا نزديك به هم است: همين چند سال اخير؛ مشتي نمونه خروار از خروارها حادثه مشابه! از سرعت گذر خود بكاهيد و با احتياط بيشتري بخوانيد! زيرا متأسفانه هر چه به انتها نزديك شويد جاده باريكتر ميشود)
1- به پيچ مرگ نزديك ميشويد!
طبق برخي گزارشها، هر سال بيش از 20 هزار نفر در حوادث و سوانح رانندگي جان خود را از كف ميدهند. غير استاندارد بودن پيچوخمها و پستيوبلنديها، كيفيت مصالح راه، عرض و ديد جادهها، نقص فني خودروها، خستگي و خوابآلودگي، ناتواني در مهار خودرو، عدم رعايت فاصله مناسب يا حقتقدم و بياحتياطيهاي خطرآفرين از سوي رانندگان بخصوص در ميان برخي از رانندگان وسايل نقليه عمومي در شمار عمدهترين دلايلي ذكر شده كه مسبب ايجاد حوادث خونبار در كشور ميشود. اگرچه با تصويب و اجرايي شدن برخي قوانين رانندگي، تغيير و اصلاح برخي بخشهاي راه، توجه بيشتر برخي رانندگان و... تصادفات رانندگي در سالهاي اخير تا حدودي كاهش يافته و تصادفات منجر به فوت كمتر شده است، خسارات ناشي از حوادث رانندگي چند هزار ميليارد تومان هزينه روي دست مردمي ميگذارد كه بخشي از مالياتشان بيهيچ نتيجهاي در راه افزايش رفاه و آسايش و بهتر شدن زندگي آنها هدر ميرود.
بخواهيم خاك از روي برخي پروندههاي اين حوادث بزداييم به آماري هم برميخوريم كه با 310 ميليارد خسارت سالانه، نزديك به 150 هزار كشته، بيش از 12 ميليون مصدوم و حدود 500 هزار معلول مادامالعمر از ابتداي 1377 تا انتهاي 1383 خودنمايي ميكند.
در يك اظهار نظر، اعلام شده كه حدود 26 هزار كشته و كمابيش 260 هزار مجروح، به اضافه خسارات ناشي از تصادفهاي جادهاي، مستقيم يا غير مستقيم بيش از 7 درصد توليد ناخالص ملي ايران را به خود اختصاص داده است! دو سال پيش خودروهاي سواري با 7/35 درصد، موتورسيكلت 5/26 درصد، وانت 8/6 درصد، كاميون، كاميونت، تريلي 4/4 درصد، اتوبوس و مينيبوس 7/1 درصد انسانهايي را به كام مرگ بردهاند.
وقتي تصادف ميان دو يا چند خودرو را كنار بگذاريم و به آمار ديگري نظر بيندازيم كه ميگويد فقط در طول يك فصل، يعني بهار امسال، 1103 عابر پياده در برخو رد با وسايل نقليه جان خود را از دست دادهاند، کاش آمار دقيقي از جايگاه خودمان در ميان کشورهاي جهان داشتيم . هرچه هست امروز مرگ، آواره گرسنه جادههاست و در كشور ما، بيشتر ما به دستكردن مكرر در يك سوراخ، به تكرار نوش جانكردن نيشهاي جان، در همه جا، حتي در جادهها، عادتي ديرينه داريم!
2- محور قم ـ جعفريه: 4 كشته، 14 مجروح
خرداد 1387: عصر سهشنبه، ساعت 17، يك كاميون خاور، هيكل سنگين خود را روي تن خاكستري جاده مياندازد و تُند و بيمحابا به سمت جعفريه ميدود. مينيبوسي با چند مسافر از راه ميرسد، خاور كه سرمست از سرعت، سمت چپ راه را اشغال كرده، انگار هول كرده باشد، تا به خود آيد و صداي بوق خودروي مقابل را به گوش راننده برساند، مينيبوس را زير پاهاي مدور خود له كرده است. جاده مسدود و ترافيك سنگين ميشود. دو نفر مردهاند، 16 نفر زخمي شدهاند. آمبولانسهاي اورژانس از راه ميرسند، اما در راه انتقال به بيمارستانهاي قم، دو نفر ديگر به سبب شدت جراحت از دايره زخميشدگان جدا ميشوند و به جمع كشتگان ميپيوندند.
مرگ، آواره گرسنه جادههاست؛ در اين كشور، بسيارند كساني كه به تكرار نوش جانكردن نيشهاي جان عادتي ديرينه دارند!
3- جاده كرمانشاه به ايلام : 31 كشته، 7 مجروح
ارديبهشت 1388: يك اتوبوس كه زائران ايراني را به عراق ميبَرد در حوالي شهرستان چوار دچار نقص فني ميشود و با از دست رفتن ترمزها و ناممكن شدن مهار خودرو، كوهي از آهن به يك باب واحد مسكوني خوابزده در كنار جاده كرمانشاه به ايلام برخورد ميكند. 31 نفر در آهن و آجر پرس ميشوند، خانوادههايي داغدار از دست رفتن عزيزانشان ميشوند، هفت مجروح به جاي ميماند و خانوادههايي ديگر درگير هزينههاي درمان و آثار و عواقب ناشي از جراحت بر جا ميمانند.
مجروحان خونين و خاكآلود، دردمند و نالان ميگويند قصد داشتند به مرز خسروي در نزديكي عراق بروند، اما به سبب بستهبودن خروجي اين مرز، مسير ورود به عراق را تغيير ميدهند و تصميم ميگيرند از كرمانشاه به سوي مهران و سپس از طريق مرز شلمچه به عراق بروند؛ دنگ! تنها صداست كه ميماند! صداي برخورد آهن و آجر؛ صداي ضجه چشمهاي تازه باز شده از خواب... از آنها كه براي هميشه خوابيدهاند صدايي به گوش نميرسد.
31 كشته سانحه، حالا به مقصد خاك عزيمت كردهاند و معلوم نيست كه راننده هم در ميان آنهاست يا نه؟ خواب بوده يا بيدار؟ شايد او هم اكنون مثل مسافران ديگرش، ساكت و بيصدا، چشم و زبان از جهان فرو بسته، هر چند شغل و مهارت و تخصص و تجربهاش، گويا رانندگي بوده است!مرگ، اين آواره گرسنه جادههاي كشور ما همچنان جان ميگيرد و بسياري از ما، به تكرار نوش جانكردن نيشهاي جان از ديرباز عادت كردهايم!
4- مسير شيراز و مرودشت: 3 كشته، 21 مجروح
مهر 1388: دست نوازش اولين پرتوهاي خورشيد تازه دارد سر و روي زمين را نوازش ميكند كه روبهروي پادگان چشمهبيدي در محور شيراز ـ مرودشت، اتوبوس شهاب همچون شهابي گيج و خسته اما پرسرعت از كرج به سوي شيراز حركت ميكند، از راه راست خارج ميشود، هنگام گذر از پيچ جاده به لاين دوم ميرود، به چپ منحرف ميشود و شروع حادثهاي خونبار را رقم ميزند. گاردريلي كه تازه از خواب صبحگاهي بيدار شده با دستان فلزي خود پيكرش را در آغوش ميگيرد مگر جان مسافرانش را نجات دهد... چين و چروك به پيشاني اتوبوس ميافتد و صورتش در هم ميرود. دستهاي گارد توان از كف ميدهند، اتوبوس كمر محافظ جاده را خم ميكند و پس از گذر از روي آن در مسير مقابل با اتوبوسي ديگر همآغوش ميشود: دانشجوياني از دانشگاه علوم و تحقيقات درودزن، راحت و آرام در اتوبوس دوم چرت ميزنند... مرگ... يك لحظه... در دم... جان سه نفر: پَر! 13 نفر با خراشهاي چنگال تيز اتوبوس آسيب ميبينند، اما همانجا سرپايي مداوا ميشوند و هشت نفر ديگر راهي نزديكترين بيمارستان منطقه. راننده اتوبوس دوم كه تمام طول راه را چشم به جاده داشته، در ميان كشتهشدگان است.يادتان باشد كه مرگ، آواره گرسنه جادههاي ماست؛ و در كشور ما، بسياري از ما، به تكرار نوش جانكردن نيشهاي جان عادتي ديرينه داريم!
5- بزرگراه كرج ـ قزوين: 14 كشته، 31 مجروح
مهر 1389: دمدماي بامداد در هواي خنك صبحگاهي، خورشيد آرام و خُمار تازه از پشت كوهها سربرآورده كه اتوبوس مسافربري به محل عوارضي قديم كرج ميرسد. راننده از سرعت خودرو ميكاهد تا از گذرگاه عوارض در باند جنوبي بزرگراه عبور كند، ناگهان تريلري كه بر خلاف راننده خوابآلودش چابك، قبراق و خشمگين پيش ميتازد، از راه ميرسد و بشدت و باسرعت از پشت به اتوبوس ميكوبد و آن را واژگون ميكند. 9 نفر همانجا جان بر زمين مينهند و روز به پايان نرسيده، 14 كشته و 31 مجروح حاصل نهايي حادثه مذكور اعلام ميشود.در خاطرتان ماند؟ مرگ، آواره گرسنه جادههاي ماست؛ و بسياري از ما، به تكرار نوش جانكردن نيشهاي جان عادتي ديرينه داشتيم!
6- جاده جيرفت: 10 كشته، 38 مجروح
فروردين 1390: دختران دانشجوي دانشگاه پيامنور شهرستان كهنوج در كاروان راهيان نور شكم شب را ميشكافند و پيش ميروند، اما در 50 كيلومتري جيرفت از شهرستانهاي استان كرمان، سياهي شب ناگهان دهان باز ميكند و قاصدكهاي جوان را در هوا ميبلعد. ده دختر دانشجو پرپر ميشوند، شاخ و برگ 38 نفر ديگر به رنگ خون آغشته ميشود، دليل؟ باز هم خطا و سرعت بيش از حد راننده اعلام ميشود. براي همه اين دانشجويان كه در مقطع كارشناسي تحصيل ميكردهاند، سالهاي سال هزينه صرف شده بود تا شايد روزي بار دهند و براي خود، براي خانواده، براي كشورشان درآمد و افتخار و ثمراتي عالي كسب كنند، اما افسوس... اين مرگي را كه آواره و گرسنه در جادهها پرسه ميزند، نميبينيم و علاقه و عادت ديرينهمان تكرار نوش جانكردن نيشهايي بر جانمان است!
7- گردنه اسدآباد همدان: 10 كشته، 13 مجروح
دي 1390: يك دستگاه اتوبوس كه از تنكابن به كرمانشاه در حال حركت و انتقال مسافر است، در گردنه اسدآباد همدان دچار سانحه ميشود، دهان باز درّه همچون لقمهاي اتوبوس را ميجَوَد، ده كشته را به حلق گور ميفرستد و 13 مجروح را بر جا ميگذارد. اين لقمه غذاي آهن مخلوط با گوشت و خون بارها و بارهاست كه به دهان سيريناپذير دره اسدآباد سرازير ميشود.پيش از آن، در فروردين 1388 هم اتوبوسي ديگر مسير گوارش مرگ را در ميدان ورودي شهر طي ميكند تا شيريني نوروز را از خانوادههاي 18 كشته و زخمي حادثه بگيرد. اين تاريخ و اين محل، همان تاريخ و محلي است كه تصادم يك پرايد و اتوبوس، هشت كشته و 21 مجروح داشته است و همان است كه...
گردنه اسدآباد همدان، هم به لحاظ خطرساز بودن گردنه، هم به سبب خطاهاي انساني، در يادكرد مردم بومي آنقدر حادثهآفرين تصور ميشود كه برخي بر اساس روحياتشان دو نام متفاوت ديگر نيز به آن عطا كردهاند: در ذهن برخي كه نگاهي غمآلود به حوادث دارند «گردنه مرگ» و در زبان ديگراني كه اندكي مزاح را براي توجه دادن مسئولان به رفع عيوب گردنه در بيانشان آميختهاند «جاذبه توريستي همدان» يا «گردنه جذب مسافر» نام دارد! چنانكه يكي از شهروندان با چاشني طنز ميگويد: جديدترين جاذبه توريستي كشف شده در اسدآباد همين دره است كه بعضي از رانندهها از هولشان با 200 كيلومتر سرعت ميروند به دره!عجب مرگ آواره سيريناپذيري! چرا بسياري از ما، به تكرار نوش جانكردن نيشهاي جان عادتي ديرينه پيدا كردهايم؟!
8- مسير دامغان به شاهرود: 4 كشته، 40 مجروح
تير 1391: دو اتوبوس مسافربري كه در تاريكي شب مسير دامغان ـ شاهرود را طي ميكنند، نزديك پمپ بنزين «جاويد» در حوالي دامغان با يكديگر برخورد كرده، بستگان چهار كشته ناشي از تصادم را عزادار و 40 مجروح اين سانحه و خانوادههاي آنها را دردمند ميكنند.
مسافران اتوبوس اسكانيا از اردبيل راهي مشهد هستند كه در كيلومتر 45 اين محور، دستان راننده فرمان را براي خروج از پمپ بنزين به سمت چپ ميگرداند. ناگهان اتوبوس بنزي كه از تهران عازم مشهد است، همچون تيري در تاريكي به قلب فلز ميزند و شيشههاي خُرد شده و تيزي ورقهاي آهنين، پوست و گوشت مسافران را ميدرد.
گزارشهاي اوليه حاكي از مرگ و جراحت 65 نفر است. بزودي معلوم ميشود سه نفر در دم جان باختهاند و تعدادي ديگر جان سالم به در بردهاند.
مرگ، آواره گرسنه جادههاست؛ در كشور ما، بسياري به تكرار نوش جانكردن نيشهاي جان عادتي ديرينه دارند!
9- محور ايذه به لردگان: 26 كشته، 23 مجروح
مهر 1391: اتوبوس حامل دانشآموزان بروجني تحت عنوان كاروان راهيان نور با از دست رفتن توانايي راننده در مهار خودرويي كه روي جاده خيس و لغزنده حركت ميكند، 26 نفر را راهي گور و 23 نفر را راهي درمانگاههاي استان ميكند.
مسافران اتوبوس همگي دختران دانشآموز مقطع دوم يكي از دبيرستانهاي شهرستان بروجن و در مسير بازگشت از اردوي يادشدهاند و راننده، مدير و معاون مدرسه با آنها همراهند، اما در كيلومتر 185 محور ايذه ـ لردگان ناگهان پاي اتوبوس سُر ميخورد، پيچوتابي روي سطح تازه بارانخورده به تن خود ميدهد، از جاده منحرف ميشود، رنگ قرمز خون روي صورت سياه شب ميپاشد و دستهاي مرگ و زندگي سبدهايشان را از گُل پر ميكنند.اردوهاي تحصيلي مفيدند به شرطي كه امنيت شركتكنندگان تضمين شده باشد.
حال آنكه اين سانحه چندمين حادثه مشابه تحت همين عنوان به شمار ميرود و همچون موارد مشابه پيشين بعيد نيست كه با فروكشكردن احساسات، دوباره به فراموشي سپرده شود و جاي درس گرفتن و رفع منطقي و اساسي اشكالات خطرساز، بار ديگر به شكلي ديگر و در جايي ديگر خبرساز شود و زندگي فرزندان ديگري را تنها عكسي كند در قابهاي روي تاقچه.
پيشتر، در فروردين سال 1388، اتوبوس حامل كاروان راهيان نور شهرستان محمودآباد هم هنگام گذر از نزديكيهاي پل سفيد از توابع شهرستان توره، پس از واژگوني، 35 مجروح و ده كشته در حافظه مردم بر جا گذاشته. سال گذشته با اين كاروان سه دانشآموز مشهدي در گردنه زاليان بروجرد به كام مرگ رفتهاند، 23 نفر زخمي شدهاند، برخي با مداواي سرپايي بهبود يافتهاند و برخي با جراحاتي شديدتر راهي بيمارستان شدهاند.
10- باز هم تكرار نوش جانكردن نيشهاي جان! باز هم...
روز حادثه به پايان نرسيده، خبر ميرسد كه اتوبوس دانشجويان دختر دانشگاه ملاير نيز در محور اسلامآباد غرب دچار حادثه شده... زمان كه گذشت 24 ساعت را اعلام ميكند 30 كشته و 85 زخمي حاصل سوانح پديد آمده براي 5 اتوبوس ميشود و...
از اين روست كه برخي خانوادهها چه عزادار اين حادثه، چه دردمند از تكرار حادثه، زبان به شكوه ميگشايند: اگرچه رضايت والدين براي گذراندن اردويي گرفته شده اما از آنجا كه از سوي مسئولان هم تدبيرهاي مناسب براي حمل و نقل ايمن دانشآموزان صورت نگرفته، فشار مضاعفي از همان ابتداي سفر تا انتها بر دوش فرزندان و والدينشان سنگيني ميكند.
وقتي وضع مرگ و مير در جادهها اينقدر وخيم است، چرا تدبيرهايي تضمينشدهتر انديشيده و به كار برده نميشود؟آه... ببخشيد... يك آن خاطرمان سرگردان شد... فراموش كرديم آوارگي و گرسنگي مرگ را! ما هم كه اغلب به دستكردن مكرر در يك سوراخ و به تكرار نيش به جاي نوش بر جانمان عادت داريم! كي قرار است به خود آييم؟
فرشيد حسامي
ارسال نظر