گوناگون

"به حضرت عباس یدالله رویایی شعر خوب نداره"

"به حضرت عباس یدالله رویایی شعر خوب نداره"

پارسینه: سال‌ها بود که هوشنگ ابتهاج مهر سکوت بر لب زده بود و در این سکوت برخی دیگر لب به سخن گشوده بودند و حرف‌هایی درباره شعر و ادبیات معاصر و سایه گفته بودند.

پارسینه - شاهین مرادی: سال‌ها بود که هوشنگ ابتهاج مشهور به «سایه» مهر سکوت بر لب زده بود و نقل قولی از وی در محفل ادبی مطرح نبود و تنها در برخی جلسات و کنسرت‌های موسیقی شرکت می‌کرد. انتشار مجموعه غزلیات وی با عنوان «سیاه مشق» و اشعار نو او در مجموعه «تاسیان» در گذشته، برای مدتی نام استاد غزل ایران را در محافل فرهنگی مطرح ساخت. اما «پیر پرنیان اندیش» عنوان کتابی است که به تازگی منتشر شده و به خاطرات سایه می‌پردازد.

سال‌ها بود که هوشنگ ابتهاج مهر سکوت بر لب زده بود و در این سکوت برخی دیگر لب به سخن گشوده بودند و حرف‌هایی درباره شعر و ادبیات معاصر و سایه گفته بودند. این اظهار نظرات مدت‌ها بی‌پاسخ مانده بودند اما سایه در 85 سالگی خود، سکوت خود را شکسته و به این صحبت‌ها پاسخ گفته است.

کتاب «پیر پرنیان اندیش» که در دو جلد منتشر شده به زندگی و زمانه هوشنگ ابتهاج و خاطرت وی از شخصیت‌ها و حوادث تاریخی می‌پردازد. مصاحبه این کتاب توسط میلاد عظیمی و عاطفه طیه انجام شده است. در جلد دوم این کتاب آلبوم تصاویری از سایه وجود دارد که روایتگر تصویری زندگی سایه از سال‌های آغازین تا زمان کنونی است.

سال‌هاست که کتاب‌های خاطرات شخصیت‌های تاریخی در ایران منتشر می‌شوند اما یکی از ویژگی‌های این کتاب خاطرات موضوع‌بندی خاطرات است که دسترسی و مطالعه کتاب را برای مخاطب آسان می‌کند. در ادامه بخش‌هایی از اظهارات جنجالی سایه درباره برخی از شاعران معاصر آورده می‌شود.

سایه: به حضرت عباس یدالله رویایی شعر خوب نداره

آشنایی‌تون با {یدالله} رویایی به سال‌های 30 و حلقه کیوان می‌رسه؟

تو حلقه‌ی ما که نبود ولی گاهی پیداش می‌شد! تو همون جلسه‌های هفتگی خونه ایرج علی‌ آبادی یه اتفاقی افتاد. نمی‌دونم کی داشت سخنرانی می‌کرد. بعد از سخنرانی بحث می‌کردیم. رویایی پا شد و حرف‌هایی زد و بعد یه بیتی از نظامی خوند: کیسه برانند در این رهگذر/ هر که تهی کیسه‌تر آسوده‌تر.

من سرمو انداختم پایین تا از قیافه من چیزی مشخص نباشه. نادر پور گفت: چی آقا؟ اونهم دوباره گفت: کیسه بِرانند... نادرپور گفت: یعنی چه کیسه بِرانند؟ رویایی گفت: در زمان‌های قدیم آدم‌هایی بودن که کیسه‌های خالی رو می‌ذاشتن روی دوش‌شون! نادرپور گفت: اِ...چرا آقا مگه دیوانه بودند؟ کیسه خالی رو چرا می‌ذاشتند روی دوش‌شون؟ رویایی هی دست و پا می‌زد و نادر پور هم ولش نمی‌کرد. خلاصه نادرپور گفت: آقا! کیسه بُرانند در این رهگذر! بیچاره رویایی تازه فهمید قضه چیه و تند گفت: بله اون طور هم می‌شه خوند هم این طور ... کارد می‌زدی به نادر خون در نمی‌اومد!

استاد نگفتین چرا شعر رویایی رو دوست ندارید؟

چه می‌دونم.... چرا نداره.

یعنی هیچ شعر خوبی نداره؟

به حضرت عباس نه.

یعنی می‌شه شعر رویایی رو نادیده گرفت و گذشت؟

ما کی هستیم؟ خدا نادیده بگیره!

استاد! به این سوال من جواب بدین. گویا از ایشون نقل شده که شعر منو مردم این زمانه نمی‌فهمن و نسل‌های بعدی می‌فهمن. نظر شما چیه؟

صد سال دیگه می‌فهمن! با این وضع خیلی احتمال داره که صد سال دیگه دنیا اینقدر احمق بشه که به شعر رویایی برگرده!!! بعید نیست! خیلی‌ها این حرفو زدن و دلشونو خوش کردن.

سایه: رضا براهنی کوچک و حقیر است

سایه یکی از دیدارهای خود با رضا براهنی را این گونه توصیف می‌کند: یه بار یه شعری از براهنی خوندم. به نادرپور گفتم: اِ... این شعر به براهنی نمی‌خوره! یعنی یه سرو سامانی داره، گذرا این حرف رو زدم. چند وقت بعد نادرپور اومد و گفت سایه! براهنی کچل کرد منو... می‌گه منو ببر پش سایه. حرف منو برای براهنی نقل کرده بود... شاید گفت که سایه گفته که شعر براهنی خوب شده.

گفتم: اصلا به وساط تو احتیاج نیست که... آقای براهنی هر وقت می‌خاد بیاد. بالاخره یک روز اومد پیش من... من گاهی وقت‌ها مثل بچه‌ها میشم و این لجبازی‌ام گل میکنه و در عین حال خیلی بی‌رحم هم میشم. خب من می‌دونستم براهنی برای چی اومده.

براهنی دو ساعت تو خونه من موند... چه تعریف‌هایی از من کرد و هی منو برد تا لب اون چشمه تا ببینه من درباره شعرش چی میگم... حالا من هیچ به روی خودم نمیارم! براهنی از هر دری زد تا این حرفو از من بشنوه، من هم نمی‌گفتم و اصلا به روی خودم نمی‌آوردم. آخر، بیچاره به من گفت: شنیدم شما از شعر من بدتون نیومده...

من هی شوخی می‌کردم که مگه شما شعر می‌گین، کدوم شعر؟ هر کی گفته شوخی کرده تا آخر بهش گفتم که آقای دکتر من کسی هستم که خوش اومدن و بد اومدن من تاثیری تو خوبی و بدی شعر کسی داشته باشه. من یک روز از یک غزل حافظ رد میشم یه روز از یک شعر خوشم میاد، یه روز نمی‌آد... بالاخره چیزی نشد و پا شد رفت... آقای عظیمی! این آدما برای من کوچیک‌اند... این هم یک نوع گدایه دیگه. بدتر از گدایی معموله. انسانیت رو حقیر می‌کنه.

ماجرای سیلی سایه در جلسه کانون نویسندگان

هوشگ ابتهاج درباره شایعه سیلی زدن وی در جلسه کانون نویسندگان می‌گوید:

استاد! لطف درباره‌ی کانون نویسدگان صحبت کنیم؟

نه... چیز خاصی ندارم بگم...

آدما در یه لحظاتی مثل سیل میشن و همه چی رو می‌تونن زیر پا بذارن... بعضی از دوستان من که تو اون جلسه رای دادند به اخرج ما- و واقعا با چه وقاحتی هم حرف زدند- بعدا یه طور دیگه رفتار کردن... تو یه راهپیمایی بعد از انقلاب، زن و شوهری از دوستان من از صف راهپیمایی اومدن بیرون، من کنار میدان فردوسی وایساده بودم. اومدن سمت من و گفتند: سایه جان! چطوری؟ به خدا ما دوستت داریم و از این حرف‌ها...

فقط جرم ما این بود که طرفدار انقلاب بودیم و اونها نه ... به اصطلاح مخالف انقلاب بوند. خیلی‌ها بوند... لشکر کشی‌ کردند، عضوگیری کردند... به‌آذین دبیر سیاسی کانون بود. اما آنقدر مشغول کارهای سیاسی خودش بود که غفلت کرد از امور کانون...

این آقای سپانلو گفته که در جلسه کانون نویسندگان سایه پا شده، چنان زده تو گوش یکی که اون بابا رفته مریضخونه... من داشتم مطلبشو می‌خوندم. گفتم: ای داد! اصلا بیم این هست که من متهم قتل بشم! خدا رو شکر نمرد اون بابا. بعد با خودم فکر می‌کردم خدایا آخه من تو گوش کی زدم که خودم خبر ندارم؟! به جان شما! تو مجله نوشته...

این آقای دکتر برومند، طبیب من، این مجله رو داد که سایه ببین چی نوشته؟ گفتم: دکتر جان! به خدا من تا حالا تو گوش کسی نزدم...

سپانلو گفته: سایه کتشو کنده و زده تو گوش اون بابا... لابد جلوی یه جمعی این کارو کردم دیگه؟! البته من از سپانلو انتظار ندارم.. مناسباتی هم باهاش ندارم... نه دوستی دارم باهاش نه دشمنی دارم. هر چی هم بخواد می‌تونه بگه... بعد از این وقایع چند بار هم دیدمش و هر بار هم از جاش پا شد و سلام و علیک کرد و دست دادیم. خیلی عادی... من هم سلام علیک کردم. خیلی عادی.

سایه: «زمستان» اخوان نا‌امیدی را در جامعه رواج داد

سایه درباره شعر مهدی اخوان ثالث با عنوان «زمستان» می‌گوید: همون موقع که شعر زمستانو ساخته بود، می‌گفتیم: این چه نومیدیه که تو و شعرتو برداشته، چرا همه چیز را همه چیزو این طور سیاه کردی و واقعا هم این شعر با زمونه نمی‌خونه؛ یعنی اخون تک می‌افتاد در آن جریان اجتماعی که وجود داشت...

شعر اخون اون موقع یک شعر بد و نکبتی تلقی می‌شد؛ آدم اینقدر نومید می‌شه و این زهر رو همین طور می‌پاشه تو جامعه!...تاثیر این زهر هنوز هم تو جامعه هست.

گفتنی است این کتاب در 2750 نسخه و به قیمت 75 هزار تومان از سوی انتشارات سخن منتشر شده است.


ارسال نظر

  • سلمان

    سایه با این حرف‌ها جواب خیلی از افرادی را که ادعای ادبیات داشتند و کباده می‌کشیدند را داده. دمش گرم ولی فکر کنم دیگه یدالله رویایی نتونه سرشو بالا بگیره

  • محمدی

    واقعا عجب جوابی به براهنی داده. براهنی چند وقت پیش ادعا کرده بود که سایه شعرهاش خیلی سخیفتر از شهریاره. و حتی به به آذین گفته بود که یک خرفت است.
    اما مثل اینکه خبر نداشت وقتی برای کسی می‌زنه باید این طور هم جواب بشنوه. فردی که از گدا هم بدتر است.

  • زهرا

    آقای ابتهاج استادی گرانقدر هستند کاش می توانستم شاگرد ایشان باشم !

  • ناشناس

    در باره اخوان حرف نمیزد بهتر بود چون قد اخوان نیست

  • خیرخواه

    آیا واقعا استاد بزرگی مانند سایه باید خودش را پایین می آورد که در باره این اشخاص صحبت های خصوصی اش را ثبت می کرد.آیا بهتر نبود در باره موضوعات مهم ادبی صحبت می کرد.امیدوارم دیگر مطالب کتاب از این دسن نباشد.

نمای روز

داغ

صفحه خبر - وب گردی

آخرین اخبار