گوناگون

زیدآبادی: حکم‌فرما کردن سکوتی قبرستانی راهکار نیست

زیدآبادی: حکم‌فرما کردن سکوتی قبرستانی راهکار نیست

پارسینه: زیدآبادی نوشت: تمام نیرو‌های سیاسی و اجتماعی در ایران چه در داخل حکومت و چه خارج از آن، باید آمادۀ به‌کارگیری شیوه‌های فرهنگی و متمدنانه برای رفع اختلافات خود به قصد دستیابی به توافق شوند. بدیل این شیوه، دیگر حکم‌فرما کردن سکوتی قبرستانی از راه اعمال زور یا نفی و انکار دیگری نیست.

احمد زیدآبادی در یادداشتی در روزنامه هم میهن نوشت: بسیاری از دانشگاه‌های کشور، صحنۀ تشنج بین دانشجویان دارای گرایش‌های سیاسی متفاوت شده است. این تشنج‌ها گرچه خلق‌الساعه نیست و ریشه در تحولات چند دهۀ اخیر کشور دارد، اما در روز‌های اخیر وارد مرحلۀ بسیار بغرنجی شده است.

در واقع دانشجویان حامی وضع موجود با دانشجویان منتقدِ حکومت، به‌گونه‌ای در برابر یکدیگر صف‌آرایی کرده‌اند که اگر راهی برای توافق و سازش بین آن‌ها پیدا نشود، دانشگاه‌های کشور ممکن است ثبات لازم برای ادامۀ فعالیت طبیعی خود را از دست بدهند و حتی به تعطیلی کشانده شوند.

راه غلبه بر این شکاف، بحث و گفتگو برای دستیابی به توافقی مرضی‌الطرفین بین گرایش‌های مختلف است؛ اما مشکل این است که دو طرف ماجرا، نه دنیای مفهومی مشترکی دارند، نه یکدیگر را به رسمیت می‌شناسند، نه از تجربه و مهارت لازم برای گفتگو و توافق برخوردارند و نه ظاهراً تمایلی به توافق از خود نشان می‌دهند.

بنابراین، انتظار اینکه این دو گروه دانشجویی بنا به ابتکار خود وارد گفتگو شده و به توافق برسند، غیرواقع‌بینانه است و به ناچار طرفِ ثالثی باید در این زمینه میانجی‌گری کند.

این طرفِ ثالث، قاعدتاً باید ضمن اشتهار به انصاف و تعادل و مهارتِ مذاکره، از سوی بالاترین مقام‌های رسمی کشور از اختیار لازم برای تصمیم‌گیری برخوردار باشد وگرنه کار میانجی‌گری به سرانجام نمی‌رسد.

طبعاً رؤسای دانشگاه‌ها و برخی استادان برجسته و صاحب‌نام، باید چنین نقشی را به عهده بگیرند، اما برخی از رؤسای دانشگاه‌ها، گویی نه فقط از ظرفیت و صلاحیت لازم برای ایفای چنین نقشی برخوردار نیستند، بلکه با رفتار‌های سطحی و هیجانی خود به تشنج بین دانشجویان دامن می‌زنند. استادان نیز یا توان حفظِ بی‌طرفی حرفه‌ای خود در هنگامۀ تشنج را ندارند یا از ورود به حوادث سخت و پردردسری که نیازمند دندۀ پهن و سینۀ گشاده و صبر و تحملی بسیار است، به‌شدت اجتناب می‌کنند و راه عافیت پیش می‌گیرند.

بدین‌ترتیب، شاید تشکیل هیأتی خارج از دانشگاه و با حضور افرادی معتدل و مورد اعتماد عموم، بهترین راه برخورد با این مشکل باشد. چنین هیئتی طبعاً می‌تواند با حضور در دانشگاه‌ها، با گرایش‌های مختلف دانشجویی و نمایندگان آن‌ها بدون واسطه به بحث بنشیند، درشتی‌های احتمالی آن‌ها را تحمل کند و نهایتاً آنان را برای پذیرش توافقی که منجر به حفظ آرامش دانشگاه و خشنودی همۀ طرف‌ها شود، متقاعد سازد.

به نظرم این کار، هم عملی است و هم تنها راه تشنج‌زدایی از دانشگاه‌هاست. شاید دانشجویانی هم باشند که چنین سازوکاری را نپذیرند. نپذیرفتن این سازوکار از نگاه اکثریت جامعه، اما مایۀ افتخار و فرزانگی به شمار نمی‌رود و سبب انزوای نافیان آن می‌شود.

واضح است که از بیگانگی مسئولان با چنین راه‌حل‌ها و روش‌های مدنی برای کنترل و مدیریت بحران بی‌خبر نیستم و از تلاش برخی محافل برای ساکت کردن دانشجویان منتقد از طریقِ بازداشت، اخراج، تعلیق یا ارجاع به کمیته‌های انظباطی هم کاملاً اطلاع دارم.

این، اما مشکلی نیست که با اینگونه روش‌های تاریخ گذشته، قابل حل‌وفصل یا کنترل باشد. جامعۀ ایرانی به‌خصوص دانشگاه در حال پوست‌اندازی تاریخی است.

مشکلات و اعتراضات این جامعه از طریق به‌کارگیری شیوه‌های مکانیکی مألوف، قابل کنترل و مدیریت نیست. درست به همین دلیل، تمام نیرو‌های سیاسی و اجتماعی در ایران چه در داخل حکومت و چه خارج از آن، باید آمادۀ به‌کارگیری شیوه‌های فرهنگی و متمدنانه برای رفع اختلافات خود به قصد دستیابی به توافق شوند.

بدیل این شیوه، دیگر حکم‌فرما کردن سکوتی قبرستانی از راه اعمال زور یا نفی و انکار دیگری نیست، بلکه زمینه‌سازی برای «وضعیت طبیعی» مورد نظرِ توماس هابز یعنی ادامۀ تشنج و بی‌ثباتی تا مرحلۀ «جنگ همه علیه همه» است.

احمد زیدآبادی در یادداشتی در روزنامه هم میهن نوشت: بسیاری از دانشگاه‌های کشور، صحنۀ تشنج بین دانشجویان دارای گرایش‌های سیاسی متفاوت شده است. این تشنج‌ها گرچه خلق‌الساعه نیست و ریشه در تحولات چند دهۀ اخیر کشور دارد، اما در روز‌های اخیر وارد مرحلۀ بسیار بغرنجی شده است.

در واقع دانشجویان حامی وضع موجود با دانشجویان منتقدِ حکومت، به‌گونه‌ای در برابر یکدیگر صف‌آرایی کرده‌اند که اگر راهی برای توافق و سازش بین آن‌ها پیدا نشود، دانشگاه‌های کشور ممکن است ثبات لازم برای ادامۀ فعالیت طبیعی خود را از دست بدهند و حتی به تعطیلی کشانده شوند.

راه غلبه بر این شکاف، بحث و گفتگو برای دستیابی به توافقی مرضی‌الطرفین بین گرایش‌های مختلف است؛ اما مشکل این است که دو طرف ماجرا، نه دنیای مفهومی مشترکی دارند، نه یکدیگر را به رسمیت می‌شناسند، نه از تجربه و مهارت لازم برای گفتگو و توافق برخوردارند و نه ظاهراً تمایلی به توافق از خود نشان می‌دهند.

بنابراین، انتظار اینکه این دو گروه دانشجویی بنا به ابتکار خود وارد گفتگو شده و به توافق برسند، غیرواقع‌بینانه است و به ناچار طرفِ ثالثی باید در این زمینه میانجی‌گری کند.

این طرفِ ثالث، قاعدتاً باید ضمن اشتهار به انصاف و تعادل و مهارتِ مذاکره، از سوی بالاترین مقام‌های رسمی کشور از اختیار لازم برای تصمیم‌گیری برخوردار باشد وگرنه کار میانجی‌گری به سرانجام نمی‌رسد.

طبعاً رؤسای دانشگاه‌ها و برخی استادان برجسته و صاحب‌نام، باید چنین نقشی را به عهده بگیرند، اما برخی از رؤسای دانشگاه‌ها، گویی نه فقط از ظرفیت و صلاحیت لازم برای ایفای چنین نقشی برخوردار نیستند، بلکه با رفتار‌های سطحی و هیجانی خود به تشنج بین دانشجویان دامن می‌زنند. استادان نیز یا توان حفظِ بی‌طرفی حرفه‌ای خود در هنگامۀ تشنج را ندارند یا از ورود به حوادث سخت و پردردسری که نیازمند دندۀ پهن و سینۀ گشاده و صبر و تحملی بسیار است، به‌شدت اجتناب می‌کنند و راه عافیت پیش می‌گیرند.

بدین‌ترتیب، شاید تشکیل هیأتی خارج از دانشگاه و با حضور افرادی معتدل و مورد اعتماد عموم، بهترین راه برخورد با این مشکل باشد. چنین هیئتی طبعاً می‌تواند با حضور در دانشگاه‌ها، با گرایش‌های مختلف دانشجویی و نمایندگان آن‌ها بدون واسطه به بحث بنشیند، درشتی‌های احتمالی آن‌ها را تحمل کند و نهایتاً آنان را برای پذیرش توافقی که منجر به حفظ آرامش دانشگاه و خشنودی همۀ طرف‌ها شود، متقاعد سازد.

به نظرم این کار، هم عملی است و هم تنها راه تشنج‌زدایی از دانشگاه‌هاست. شاید دانشجویانی هم باشند که چنین سازوکاری را نپذیرند. نپذیرفتن این سازوکار از نگاه اکثریت جامعه، اما مایۀ افتخار و فرزانگی به شمار نمی‌رود و سبب انزوای نافیان آن می‌شود.

واضح است که از بیگانگی مسئولان با چنین راه‌حل‌ها و روش‌های مدنی برای کنترل و مدیریت بحران بی‌خبر نیستم و از تلاش برخی محافل برای ساکت کردن دانشجویان منتقد از طریقِ بازداشت، اخراج، تعلیق یا ارجاع به کمیته‌های انظباطی هم کاملاً اطلاع دارم.

این، اما مشکلی نیست که با اینگونه روش‌های تاریخ گذشته، قابل حل‌وفصل یا کنترل باشد. جامعۀ ایرانی به‌خصوص دانشگاه در حال پوست‌اندازی تاریخی است.

مشکلات و اعتراضات این جامعه از طریق به‌کارگیری شیوه‌های مکانیکی مألوف، قابل کنترل و مدیریت نیست. درست به همین دلیل، تمام نیرو‌های سیاسی و اجتماعی در ایران چه در داخل حکومت و چه خارج از آن، باید آمادۀ به‌کارگیری شیوه‌های فرهنگی و متمدنانه برای رفع اختلافات خود به قصد دستیابی به توافق شوند.

بدیل این شیوه، دیگر حکم‌فرما کردن سکوتی قبرستانی از راه اعمال زور یا نفی و انکار دیگری نیست، بلکه زمینه‌سازی برای «وضعیت طبیعی» مورد نظرِ توماس هابز یعنی ادامۀ تشنج و بی‌ثباتی تا مرحلۀ «جنگ همه علیه همه» است.

ارسال نظر

  • ناشناس

    اقای زیدابادی اگر حکم فرما کردن سکوتی قبرستانی راهکار نیست قبرستان نمودن کشور با اغتشاشات امریکایی هم راهکار نمی تواند باشد

نمای روز

داغ

صفحه خبر - وب گردی

آخرین اخبار