گوناگون

نسبت فضا و مكان در اثر معماري؛با تكيه بر انديشه‌هاي هايدگر

پارسینه: دو مفهوم فضا و مكان از مفاهيم پيچيده در معماري هستند كه هنوز بر سر تعريف آنها اجماع نظر وجود ندارد و براي يافتن پاسخ به پرسش‌هاي متعدد ذهن خلاق، بايد از مباحث بنيادين و ريشه‌اي علم معماري مدد جست. بحث مكان از ديدگاه پديدارشناسانه در آثار نويسنده و نظريه‌پرداز نروژي، كريستين نوربرگ-شولتز كه متاثر از انديشه‌هاي هايدگر است يافت مي‌شود.



با مطالعه پيرامون ادبيات موضوع اين سوال پيش مي‌آيد كه «آيا فضا و مكان در اثر معماري با يكديگر نسبت دارند؟» در اين مقاله ابتدا مفهوم مكان و بازتاب آن در معماري تبيين و آنگاه با جمع‌بندي ادبيات موضوع، رابطه ميان فضا و مكان و نسبت آن دو با يكديگر در اثر معماري تبيين خواهد شد.

مكان و رويكردهاي مبتني بر مكان

تعاريف مكان: در فرهنگ انگليسي آكسفورد، مكان «يك موقعيت، نقطه يا ناحيه‌اي خاص» معني شده است (Oxford,2003: 960). در فرهنگ انگليسي لانگمن، مكان «هر ناحيه، نقطه يا موقعيتي يا وضعيت در فضا» و «يك نقطه به‌خصوص در يك ناحيه گسترده‌تر» است (Longman,2001: 1072). منظور از مكان، مفهوم مجرد و كلامي آن، به معني يك جا نيست. اشياي گوناگون و رفتارهاي مختلف احتياج به مكان‌هاي متفاوت دارند. مكان، جا يا قسمتي از فضاست كه از طريق عواملي كه در آن قرار دارند صاحب هويت خاصي شده است (گروتر، 1383: 138). مكان بخشي از فضاست كه به واسطه عناصر و عواملي خاص صاحب هويتي منحصربه‌فرد و تكرار‌ناپذير مي‌شود.

معماري در مواجهه با محيط، يا زبان، محيط را برمي‌گزيند يا خود را جدا از محيط بيان مي‌كند يا به مقابله با محيط مي‌پردازد. به عبارت ديگر تعلق مكاني است كه مي‌تواند ساختمان را تبديل به معماري كند و معماري است كه مي‌تواند جا را به مكان تبديل كند. اين ارتباط درهم‌پيچيده مهم‌ترين عامل تجربه زيستن در مكان است؛ تجربه تعلق داشتن به مكان و معنا دادن به آن.

ماهيت مكان: شولتز معتقد است كه ماهيت يك مكان در بعضي عرصه‌ها، كنشي زماني است كه با فصل‌ها يا دوره‌هاي يك روز همانند هوا تغيير مي‌كند؛ عواملي كه بيش از هرچيز، موقعيت‌هاي متفاوت را تعيين مي‌كند (نوربرگ-شولتز، 1380: 7، الف).
او خاطرنشان مي‌كند كه در واقع بي‌معني است كه رخدادي را بدون ارجاع به يك محل تصور كنيم. به وضوح مكان يكي از اجزاي يكپارچه وجود است. پس منظور ما از كلمه مكان چيست؟ روشن است كه مقصود ما چيزي بيش از يك موقعيت انتزاعي است. منظور ما اين است كه يك تماميت از چيزهاي ملموس داراي ماده و جوهر، شكل، بافت و رنگ ساخته شده است. اين چيزها در كنار هم مشخصه‌اي محيطي را تعيين مي‌كنند كه گوهر مكان است. بنابراين يك مكان، يك پديده كامل كيفي است كه نمي‌توانيم آن را به هيچ يك از اجزايش نظير رابطه فضايي تقليل دهيم بدون اينكه طبيعت منسجم آن از نظر دور شود (نوربرگ-شولتز، 1381: 5، ب).

معناي حضور در مكان (رابطه ميان فضاييت و مكان): رابطه زيست جهان با مكان مستلزم رابطه انسان و حضور (1) وي در محيط پيرامونش است؛ براي پرداختن به ساختارهاي زيربنايي زيست‌جهان بايد پيش و بيش از هر چيز به مفهوم هايدگري فضاييت مرتبط شويم يا به نداي حضور گوش سپاريم. فضاييت نشان‌دهنده ارتباط رياضي با جهان نيست، بلكه در عوض هرروزه به وجود فضايي براي زيست‌مان اشاره دارد. آن‌گونه كه هر چيزي در اين فضا جاي خود را دارد و همه اين جاها به كارآفريدن و فراهم كردن محيطي مي‌آيند كه فراروند راستين زندگي در آن محيط جريان مي‌گيرد و روي مي‌دهد (نوربرگ-شولتز، 1381: 61، الف).

روح مكان: از خصلت‌هاي ديگر مكان كه به درك نسبتش با فضا در يك اثر معماري كمك مي‌كند روح آن است. نوربرگ-شولتز معتقد است هرگاه يك چشم‌انداز مسكون با انسان نزديكي پيدا مي‌كند، فضا، فرم و صورت همه دركار يكديگر مي‌شوند و تاثير مكان را چندبرابر تشديد مي‌كنند و اين همه تاثيري است كه از روزگاران باستان به آن با لفظ روح مكان اشاره شده است.

يوهاني پالاسما متاثر از انديشه هايدگر، پرسش مي‌كند كه چرا تعداد كمي از ساختمان‌هاي مدرن، احساسات‌مان را برمي‌انگيزند، در صورتي‌كه تقريبا هر خانه مستقل در شهري قديمي يا محقرترين خانه دورافتاده در يك مزرعه، يك حس آشنا و لذت به ما مي‌دهد؟ ساختمان‌هاي زمان ما، مي‌توانند با جسارت يا قوه ابتكارشان، حس كنجكاوي را‌برانگيزند، اما به دشواري حسي از معناي جهان يا موجوديت شخصي‌مان را به ما مي‌دهند (Menin,2003: 448). (2)

معماري هنر مكان: از نظر هايدگر، جهان در فضا نيست، بلكه فضا در جهان است. به نظر او فضا، مكان را از حالت وحشي خود مي‌رهاند و به آن مكان زيستن مي‌بخشد. بنابراين فضا، به بودن مربوط است. هايدگر مثال معروفي درباره معابد يوناني دارد و مي‌گويد كه معبد برپاشده بر صخره فقط به صرف برپا ايستادن خود عرصه تجلي‌بودن در فضاست: معبد با بودن خود نخست به اشيا ظاهري ديدني مي‌بخشد و سپس به انسان‌ها ديدي به خويشتن مي‌دهد... همين نكته درباره پيكره خداي معبد نيز صادق است... اين پيكره فقط تصويري نيست كه به كمك آن بتوان آسان‌تر سيماي خداي معبد را تصور كرد، بلكه اثري است كه به خداي معبد امكان حضور و بودن مي‌دهد؛ از اين نظر اين پيكره همان خداي معبد است... (فردانش، 1381: 23).

نكته اصلي در تلقي هايدگر از معماري جايگاه ساختمان در هستي است كه به وجود بنا مربوط است. از همين روست كه معبد روي صخره مي‌رويد و پل دو كرانه رودخانه را به يكديگر مي‌رساند. به همين ترتيب، خانه روستايي جنگل‌نشين که از دامنه كوهي كه بر آن نشسته، زاييده مي‌شود حاصل زيستي روستايي است. معناي زيستن راستين همانا حفظ يگانگي بين چهار عامل فانيان (بشر)، زمين، آسمان و قدسيان (خدايان) است؛ و ساختن و ساختمان نيز نقشي جدا از اين ندارد (فردانش، 1381: 24).
او از تعريف خود از فضا، به مفاهيم حركت و فاصله متوسل شد و معتقد بود كه تغيير در حركت يا تغيير در فاصله، فضاي موجود را تغيير مي‌دهد. با پرداختن به مساله حركت، بحث جهت مطرح مي‌شود و با استفاده از بحث جهت، مكان را مطرح مي‌كند (نوربرگ-شولتز، 1380: 7، الف) كه محدود به سه جهت بالا، پايين و اطراف است. به عبارت ديگر همان‌طور كه سقف و كف و ديوار فضا را تعريف مي‌كند، آسمان بالاي سر و زمين زير پا و افق اطراف نيز مرزهاي مكان را معرفي كند.

نسبت فضا و مكان در اثر معماري

فضا واسطه‌اي براي درك مكان: استنباط از مكان مي‌تواند به عنوان فضا نيز درك شود. نوربرگ-شولتز به تلقي هايدگر از فضاييت مكان مي‌پردازد و معتقد است مكان همانند فضا، مرز گشاينده است؛ هايدگر در جزييات بيشتر، سرشت دوگانه فضاييت را نمايان مي‌كند. او ابتدا به واژه آلماني Raum يا فضا كه از raumen سرچشمه گرفته است، اشاره مي‌كند كه در واقع رهايي مكان‌ها براي اسكان بشر است. مكان قلمرو اشيا گردهم آمده كه اينجا به هم تعلق دارند را مي‌گشايد. ما بايد اين درك را فرا بگيريم كه اشيا حقيقتا به مكان تعلق ندارند، بلكه خودشان مكان هستند، ثانيا مكان‌ها به‌وسيله فرم‌هاي تنديسي مجسم شده‌اند. اين تجسم‌ها شخصيت‌هايي هستند كه مكان را آشكار مي‌كنند، بنابراين تجسم‌هاي تنديسي صورت خارجي حقيقت‌بودن در يك اثر هستند كه در مكانش يافت مي‌شود (Nesbitt,1996: 435).(3)

هايدگر نيز در اين‌باره چنين مي‌گويد: گوهر هر فضا برخاسته از نه خود آن فضا، كه از مكان‌هاي آن است. عموما سامان‌پذيري فضايي نشانگر سامان‌پذيري افقي است، زندگي بر زمين روي مي‌دهد و آهنگ آن را مي‌توان در يك سطح نمايش داد (نوربرگ-شولتز، 1381: 58، الف).

مقايسه فضا و مكان در يك اثر معماري: با حضور در يك بناي معماري، آنچه كه خود را به ما نشان مي‌دهد و به عين آن را درك مي‌كنيم، فضا و آنچه كه در پس‌زمينه ذهن همانند خاطره باقي خواهد ماند، مكان آن خواهد بود. در واقع مي‌توان گفت فضا فقط با حضور در آن و لمس كالبد آن احساس مي‌شود و در جايي خارج از آن درك‌شدني نيست، ولي مكان از آنجايي كه قابليت خاطره‌شدن دارد و در ذهن متبلور مي‌شود، در ذهن خواهد ماند و در هر جاي ديگري قابل بازگويي است. معماري را هنر ساختن فضا معرفي مي‌كنند. ارايه بينشي كه در جهت دستيابي به چارچوبي براي فهم معماري از طريق مفهوم فضا باشد.

از آنجا كه فضا ذات و ماهيت معماري است، فهم معماري موكول به فهم فضاست. فهم انسان از محيط پيرامون خود تنها به تعاريف هندسي محدود نمي‌شود و همچنين نمي‌توان مكان را كه برآمده از المان‌هاي فيزيكي است، بسترساز خلق فضا ندانست، بنابراين هدف نهايي معماري تاسيس مكان است كه شالوده فضا است و به اين تعبير رسيد كه فضا، حاصل تاسيس مكان است. آنچه مسلم است اين است كه در توصيف مفهوم فضا انسان نقش محوري ايفا مي‌كند، زيرا مكان در نتيجه فضا براي انسان خلق مي‌شود. بنابراين فضا واسطه‌اي‌ است كه درك مكان را براي ما مقدور مي‌كند. هنر معمار، تبديل فضا به مكان است يعني ترسيم مكان در ذهن اشخاص و معماري، هنر تبديل فضا به مكان است. به همين دليل است كه نوربرگ-شولتز معماري را هنر مكان و هنري مي‌داند كه هدف آن ارايه تصويرهايي از جهان است كه به آشكار كردن معناي چيزها كمك مي‌كند. هر انسان درك خاصي از مكان دارد و معمار براي ساختن مكان، بايد به دنبال ذهنيت‌هاي مصرف‌كننده بگردد و بر اساس نيازهاي فطري او عمل كند.

جمع‌بندي نهايي

با توجه به پرسش اصلي پژوهش مي‌توان عنوان كرد كه فضا و مكان در يك بناي معماري، با هم نسبت دارند و نسبت آنها در مقايسه اين دو مقوله و بررسي كيفيات آنها آشكار مي‌شود. اين نكته قابل ذكر است كه آن چيز كه خودش را به ما نشان مي‌دهد و آن را درك مي‌كنيم در فلسفه، ابژه ناميده شده و در تئوري فضا به آن فضا گفته مي‌شود. آن بخش از ابژه يا فضا كه در ذهن ما مي‌ماند و گاهي تبديل به خاطره جمعي مي‌شود، در فلسفه سوبژه و در تئوري فضا، به آن مكان گفته مي‌شود.

در خاتمه بحث مي‌توان به قياس بين فضا و مكان اشاره كرد كه فضا به صورت واقعيتي است كه در جاي خود ثابت است و حركت نمي‌كند، اما مكان، ويژگي خاصي است كه در ما و در ذهن ما مي‌ماند و با ما جابه‌جا مي‌شود. پس فضا خصلتي ايستا دارد، ولي مكان ديناميك يا پوياست و در شبكه همواره متغير روابط اجتماعي در تمامي سطوح و مقياس‌ها، به آن و لحظه درمي‌آيد. بنابراين، اگر فضا امكان وقوع حركت را مي‌دهد، مكان درنگ پديد مي‌آورد.

هنگامي كه انسان به مرور زمان با يك فضا انس مي‌گيرد و نسبت به آن احساس تعلق خاطر پيدا مي‌كند، اين فضا براي او ارزشمند مي‌شود و حس آشنا و نوستالژيكي در قبال آن فضا دارد. اين فضا، مكان خوانده مي‌شود و اين نكته قابل نتيجه‌گيري ا‌ست كه مكان قابليت خاطره‌سازي دارد.

مكان به عنوان امري فرافيزيكي، در ذهن وجود دارد، اما فضا داراي جنبه‌هاي مادي و فيزيكي است. در حالي‌كه فضا را گستره‌اي باز و انتزاعي ‌مي‌بينيم، مكان بخشي از فضاست كه شخصي يا چيزي آن را اشغال مي‌كند و داراي بار معنايي و ارزشي است كه در اثر همكنش افراد با محيط واجد ويژگي‌هاي متمايز با مناطق اطراف شده است.

  • ايمان رييسي، حسام عشقي‌صنعتي

ارسال نظر

اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان

    نمای روز

    اخبار از پلیکان

    داغ

    حواشی پلاس

    صفحه خبر - وب گردی

    آخرین اخبار