کلاهبرداری از مردان هوسران!
پارسینه: جوان ۲۰ سالهای که به اتهام کلاهبرداری از طریق فضای مجازی دستگیر شد؛درباره سرگذشت خود توضیحاتی ارائه داد.
خیلی خوب میدانستم مردان هوسرانی که به دنبال دوستیهای خیابانی هستند و در شبکههای غیراخلاقی فضای مجازی پرسه میزنند، به راحتی نیز فریب میخورند! به همین دلیل تصمیم گرفتم تا در پوشش «خاله ویدا» آنها را سر کار بگذارم و به این ترتیب از این افراد کلاهبرداری کنم چرا که ترس از رسوایی و آبروریزی موجب میشود مردان هوسران ماجرا را پیگیری نکنند... اینها بخشی از اظهارات جوان ۲۰ سالهای است که به اتهام کلاهبرداری از طریق فضای مجازی در یکی از شهرهای مرزی شمالی خراسان رضوی دستگیر شده بود.
این پسر جوان که مدعی بود دانشجوی یکی از دانشگاههای غیردولتی است، درباره سرگذشت خود و چگونگی به دام انداختن طعمه هایش در فضای مجازی گفت: هیچ تصویری از پدر و مادرم در ذهن ندارم چرا که فقط مادرم را چند بار در دوران خردسالی دیده ام و دیگر خبری از آنها ندارم. پدر و مادرم قاچاقچی موادمخدر بودند و با یکدیگر برای حمل و خرید و فروش مواد افیونی فعالیت میکردند تا این که آنها هنگام انتقال محموله سنگین موادمخدر از شهر مرزی محل سکونتمان به مشهد دستگیر و روانه زندان شدند. آن زمان مادرم مرا باردار بود تا این که در مرخصی از زندان مرا به دنیا آورد و تحویل مادربزرگم داد. پدرم حکم بسیار سنگینی داشت، اما مادرم بعد از تحمل چند سال زندان آزاد شد و از پدرم طلاق گرفت. او زمانی که زندان بود، گاهی به دیدارم میآمد و مرا در آغوش میگرفت، اما پس از آزادی از زندان با مرد جوانی ازدواج کرد و به مکان نامعلومی رفت. من هم نزد مادربزرگم ماندم و به تحصیلاتم ادامه دادم. در این میان به خاطر چهره زیبا و تیپ و قیافه ظاهری ام با دختران زیادی ارتباط برقرار کردم. هر کدام از آنها هم به امید ازدواج با من، برایم هدیههای گران قیمت میخریدند و بسیاری از هزینه هایم را میپرداختند.
وقتی دیدم در فضای مجازی هم بسیاری از دختران به راحتی فریب میخورند، تصویر زنی را در پروفایلم گذاشتم و خودم را «خاله ویدا» معرفی کردم، به طوری که مدعی شدم دوستانی را در شهرهای مختلف دارم که حاضرند با پسران جوان دوست شوند. خیلی زود به پرسه زنی در شبکههای غیراخلاقی پرداختم و دیدم مردان هوسران برایم پیام میگذارند و حاضرند برای این دوستیهای خیالی هزینههای زیادی بپردازند. وقتی اوضاع را این گونه دیدم، با آنها در شبکههای اجتماعی قرار میگذاشتم و در هر شهری که بودند آدرس اداره پست را میدادم که بعد از واریز وجه این آشنایی، مقابل اداره پست منتظر دختر یا زنی بمانند که تصاویر دروغین و فتوشاپی او را دیده بودند، اما نمیدانستم پلیس این گونه شبکهها را کنترل میکند و من زمانی به خود آمدم که دستبندهای آهنین بر دستانم گره خورده بود.
ارسال نظر