اظهارات جدید احمدی نژاد در مورد مخالفتش با مذاکره، نامه اش به شورای نگهبان و اختلافش با اصولگرایان
پارسینه: احمدی نژاد در مورد اختلافاتش با اصولگرایان می گوید: کدام مجلس در اول روی کار آمدن یک دولت، ۷ وزیر آن را ساقط کرده است؟ مجلسی که به اسم من رای آورد. من شهردار تهران بودم این ها آمدند در تمام پوسترهای تبلیغاتی شان نوشتند که می خواهیم مانند احمدی نژاد عمل کنیم و وقتی به نام من از ملت رای گرفتند از پشت خنجر زدند.
روزنامه کار و کارگر در شماره امروز خود گفت و گویی با محمود احمدی نژاد را منتشر کرده که گزیده ای از آن در پی می آید:
*این که وزیری را من منصوب کرده ام مگر مسئولیت همه کارهایش به من برمی گردد؟ تامین اجتماعی یک نهاد عمومی است. قانون می گوید اگر هیئت امنای تامین اجتماعی فردی را تعیین کند دولت باید آن را بپذیرد. تازه دولت حکم نمی زند و فقط آن را تایید می کند. پس معنایش این نیست که من مسئول کارهای آنها بودم. آنها هیئت امنا داشتند، می توانستند مطابق قانون تجارت عمل کنند حتی می توانستند خصوصی سازی را متوقف کنند چون یک نهاد عمومی غیر دولتی هستند. این قانون خصوصی سازی ربطی به تامین اجتماعی، شهرداری ها و بنیادها ندارد و همانطور که توضیح دادم فقط مربوط به دولت ها است.
*رئیس جمهور حق دخالت در امورات تامین اجتماعی را به عنوان نهاد عمومی ندارد.
*وقتی کارگر می بیند که کسی از او حمایت نمی کند، پشت و پناهی ندارد، اجاره خانه و خرج همسر و فرزندان برگردنش است مجبور می شود برای یک لقمه نان شرافتمندانه، تن به استثمار دهد.
*اگر کارگر و کشاورز ماهیانه هفت میلیون تومان از سهام معدن و فولاد و امثالهم درآمد داشته باشند آیا باز دوباره حاضر به کارکردن با حقوق حداقلی هستند؟
*کدام مجلس در اول روی کار آمدن یک دولت، ۷ وزیر آن را ساقط کرده است؟ مجلسی که به اسم من رای آورد. من شهردار تهران بودم این ها آمدند در تمام پوسترهای تبلیغاتی شان نوشتند که می خواهیم مانند احمدی نژاد عمل کنیم و وقتی به نام من از ملت رای گرفتند از پشت خنجر زدند.
*اصولگرایان از ابتدا هم مخالف حضور من در عرصه انتخابات ۸۴ بودند. اسامی کاندیداهای اصولگرا در ۸۴ را فراموش کردید؟ آنها که معلوم بود چه کسانی بودند. روزنامه نگاران با یک پیش زمینه های فکری و اهداف خاص رسانه ای فکت هایی را برای خودشان جمع آوری می کنند و در تحلیل ها به آنها ارجاع می دهند، من دانشگاهی هستم و این کارها را بلد نیستم. اصولگرایان در ۸۴ دو جناح داخلی داشتند و کاندیداهای شان هم کاملا مشخص است. از روز اول ریاست جمهوری ام تا همان ساعتی که از پاستور خارج شدم به من فشار می آوردند. بیشترین سوال و استیضاح در طول جمهوری اسلامی توسط مجلس هفتم بر دولت ما انجام شد و تمام وزرای کلیدی من را از کار برکنار کردند ولی در دوره آقای روحانی، آقای لاریجانی مجلس را کاملا با دولت همسو و همکار کرده بود.
*اصلاح طلبان در مطبوعات شان اصولگرایان را مواخذه می کنند که شماها چرا احمدی نژاد را روی کار آوردید؟ آنها هم عذرخواهی می کنند که حالا ما یک اشتباهی کردیم و دیگر تکرار نمی کنیم. و کسی این مردانگی را ندارد که از اصولگرایان بپرسد آیا شماها احمدی نژاد را به قدرت رساندید یا بواسطه حمایت عظیم ملت از این خادم کوچک شان و زیر اسم احمدی نژاد دوباره به عرصه سیاسی ایران بازگشتید. شماها که از اولین روز دولت هشتم تا پایان دولت نهم مخالف شدید احمدی نژاد بودید.
*قاطعانه می گویم تنها دولت ایران که نیمی از وزرایش در انتخابات سال ۸۴ به فرد دیگری رای داده بودند و آن را هم علنا اعلام کردند ولی توسط رئیس جمهور به کابینه هم دعوت شدند، دولت هشتم است. تک تک آقایان را صدا زدم و گفتم این منشور کار ما است اگر می پذیرید و امضاء می کنید! بسم الله. یک تعهد دوطرفه میان رئیس جمهور با وزرا را امضاء کردیم که تا آخر هم بر همان مبنا کار را پیش بردم. شما یک دولت دیگر را به من معرفی کنید که مخالفان فکری رئیس جمهور در کابینه حضور داشته اند؟
*هم در انتخابات سال ۸۴ و هم در انتخابات سال ۸۸ تمام جریانات سیاسی در انتخابات دارای کاندیدا بودند. در سال ۸۸ درست است که فقط ۴ کاندیدا داشتیم ولی تمام جریانات سیاسی داخل کشور و حتی ضدانقلاب هم علنا می گفتند ما کاندیدا در انتخابات داریم ولی در سال های۹۲ و ۹۶ دیگر این گونه نبود و به یک جریان عظیم اجتماعی اجازه حضور در انتخابات را ندادند. اما درباره حمایت ۹ نفر از اعضای شورای نگهبان از بنده که مطرح کردید از کجا معلوم که به نفع من تمام شده باشد؟ من همان زمان هم حاضر به چنین حمایتی نبودم و آن کار را درست نمی دانستم.
*من هم معتقدم که دایره تایید صلاحیت ها باید به مراتب گسترده تر از این چیزی که هست باشد و نباید وارد راهی شویم که در نهایت منجر به برگزاری انتخابات حداقلی شود. بنابراین همه باید بدانند که حق تعیین سرنوشت حقی عمومی است و احدی نباید ملت را از این حق محروم کند. در انتخابات مجلس که هنوز دولت ما بر سر کار بود من نامه نوشتم به شورای نگهبان و صریحا تاکید کردم در حال حاضر با همین قانون انتخاباتی هم ما مجلسی اقلیت داریم چراکه حدنصاب ورود به مجلس داشتن ۲۵ درصد آراء بود و با این ردصلاحیت های گسترده چیزی جز تشکیل یک مجلس اقلیتِ اقلیت نصیب کشور نخواهد شد. و سوال اینجاست که مجلسی متشکل از اقلیت اقلیت چگونه می خواهد کشور را اداره کند؟ شاید دید آقایان در نظارت استصوابی این است که بهترین و کارآمدترین افراد را هم تایید صلاحیت کنند ولی در نهایت تشکیل چنین مجلس یا حتی دولتی خروجی لازم را نخواهد داشت. چطور می شود که در کشوری با جمعیت ۸۵ میلیون نفر فقط عده ای خاص بتوانند تایید صلاحیت شوند و اصلا هم مهم نباشد که خواست اکثریت چیست؟ در قانون اساسی ویژگی هایی که یک رئیس جمهور باید داشته باشد کاملا روشن آمده است و شورای نگهبان موظف است برهمان مبنا عمل کند.
*در اواسط سال ۹۰ آمریکایی ها از طریق مقامات عمانی به ما پیشنهاد خوبی را دادند که دو سه اشکال داشت. آنها گفتند ما می پذیریم و شما هم ۲۰ درصد را کنار بگذارید و پروتکل و ۱/۳ را هم بپذیرید.
*من به وزیر امورخارجه و دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی گفتم پاسخ بدهید که ما ۳.۱ را حتما نمی پذیریم. امضای پروتکل الحاقی را بررسی می کنیم ولی قول تصویب نمی دهیم و غنی سازی ۲۰ درصد را هم مادامی که به ما تحویل بدهید، انجام نخواهیم داد. رفت و برگشت این پیام ها دو سه ماه طول کشید.
*سلطان قابوس به ایران آمد و با رهبری هم برای همین قضیه ملاقات کرد. رهبری هم در سخنرانی شان رسما گفتند که ایشان پیش من آمد و گفت که یک بار دیگر مذاکره کنید و ما هم قبول کردیم. منتهی سلطان قابوس زمانی آمد که شرایط تغییر کرده بود. یک عده ای در داخل با جوسازی سنگین رسانه ای می خواستند پدر اقتصاد را در بیاورند. بانک ها، شرکت ها و موسسات هم شروع به خرید ارز کردند و به محض اینکه دولت تصمیم به برخورد می گرفت، قوه قضائیه از یک طرف می کشید و مجلس هم از طرف دیگر و اجازه نمی دادند و هر روز هم تخریب می کردند. صدا و سیما و روزنامه ها جو سازی سنگینی را به راه انداختند. الان دلار ده برابر شده اما در روزنامه ها هیچ جوی برای آن ساخته نمی شود. آن موقع برای صد تومان افزایش قیمت دلار موج راه می انداختند. من به آقایان گفتم الان وارد مذاکره شوید باید امتیاز بدهید. این موضوع مربوط به سال ۹۱ است.
*بنابراین من مخالف مذاکره بودم . زیرا بر حسب ظاهر ما در موضع ضعف بودیم و یک عده هم در داخل خنجر ها را برداشته اند و به جان دولت افتاده اند. هم ارزها را می خرند و هم بانک خصوصی دارند و ارزها را برمی دارند و هم تا بانک مرکزی می آید رسیدگی کند، قوه قضائیه و مجلس جلویش را می گیرند. این ارزها متعلق به ملت بود که بانک های خصوصی دلارها را از بانک مرکزی به قیمت هردلار هزار تومان دریافت کرده بودند. ما می گفتیم که بانک های خصوصی باید بگویند که این ارزها را به چه کسی داده اند؟ تا ما به سراغش برویم ببنیم چه کالایی وارد کرده است؟ یا آنکه ارز دریافتی را پس بدهند یا آنکه مابه التفاوت آنها را برگردانند. این منطق روشنی بود اما سر رئیس بانک مرکزی ریختند و افرادی را دستگیر کردند و بردند و آوردند و بساطی را درست کردند. من گفتم که اگر در این شرایط برای مذاکره بروید باید امتیاز بدهید. حتی در جلسه ای که همه مقامات کشور حضور داشتند و برای مذاکره با آمریکایی ها در عمان تصمیم قطعی گرفتند، من گفتم که مخالفم.
*گفتند که تو همیشه مخالفت می کنی! گفتم که من با مذاکره مخالف نیستم اما با اینکه در چه شرایطی مذاکره انجام شود بحث دارم. این مربوط به حقوق ملت است. گفتم شش ماه مهلت بدهید ما چهار تا طرح اقتصادی داریم آن را اجرا کنیم و شرایط اقتصادی را تغییر می دهیم به نحوی که آثار تحریم در اقتصاد دیده نشود و شما در شرایط برابر بروید با آمریکایی مذاکره کنید.
*گفتند برای اینکه طرحهایت در اقتصاد جواب خواهد داد، چه تضمینی می دهید؟ گفتم من خودم تضمین. آقای علی لاریجانی گفت که تو چه کسی هستی که تضمین باشی؟ گفتم من که بانکی یا کارخانه ای و ثروتی ندارم پای این کار بگذارم، زن و بچه ام را ببرید و آنها را نگه دارید و شش ماه فرصت بدهید و دخالت نکنید تا ما این طرحهای اقتصادی را پیاده کنیم، اگر جواب نداد شما می توانید من و زن و بچه هایم را اعدام کنید. بازهم گفتند نمی شود و بروید مذاکره کنید و رفتند مذاکره کردند و این دولت هم که این کارها را کرد.
*این که وزیری را من منصوب کرده ام مگر مسئولیت همه کارهایش به من برمی گردد؟ تامین اجتماعی یک نهاد عمومی است. قانون می گوید اگر هیئت امنای تامین اجتماعی فردی را تعیین کند دولت باید آن را بپذیرد. تازه دولت حکم نمی زند و فقط آن را تایید می کند. پس معنایش این نیست که من مسئول کارهای آنها بودم. آنها هیئت امنا داشتند، می توانستند مطابق قانون تجارت عمل کنند حتی می توانستند خصوصی سازی را متوقف کنند چون یک نهاد عمومی غیر دولتی هستند. این قانون خصوصی سازی ربطی به تامین اجتماعی، شهرداری ها و بنیادها ندارد و همانطور که توضیح دادم فقط مربوط به دولت ها است.
*رئیس جمهور حق دخالت در امورات تامین اجتماعی را به عنوان نهاد عمومی ندارد.
*وقتی کارگر می بیند که کسی از او حمایت نمی کند، پشت و پناهی ندارد، اجاره خانه و خرج همسر و فرزندان برگردنش است مجبور می شود برای یک لقمه نان شرافتمندانه، تن به استثمار دهد.
*اگر کارگر و کشاورز ماهیانه هفت میلیون تومان از سهام معدن و فولاد و امثالهم درآمد داشته باشند آیا باز دوباره حاضر به کارکردن با حقوق حداقلی هستند؟
*کدام مجلس در اول روی کار آمدن یک دولت، ۷ وزیر آن را ساقط کرده است؟ مجلسی که به اسم من رای آورد. من شهردار تهران بودم این ها آمدند در تمام پوسترهای تبلیغاتی شان نوشتند که می خواهیم مانند احمدی نژاد عمل کنیم و وقتی به نام من از ملت رای گرفتند از پشت خنجر زدند.
*اصولگرایان از ابتدا هم مخالف حضور من در عرصه انتخابات ۸۴ بودند. اسامی کاندیداهای اصولگرا در ۸۴ را فراموش کردید؟ آنها که معلوم بود چه کسانی بودند. روزنامه نگاران با یک پیش زمینه های فکری و اهداف خاص رسانه ای فکت هایی را برای خودشان جمع آوری می کنند و در تحلیل ها به آنها ارجاع می دهند، من دانشگاهی هستم و این کارها را بلد نیستم. اصولگرایان در ۸۴ دو جناح داخلی داشتند و کاندیداهای شان هم کاملا مشخص است. از روز اول ریاست جمهوری ام تا همان ساعتی که از پاستور خارج شدم به من فشار می آوردند. بیشترین سوال و استیضاح در طول جمهوری اسلامی توسط مجلس هفتم بر دولت ما انجام شد و تمام وزرای کلیدی من را از کار برکنار کردند ولی در دوره آقای روحانی، آقای لاریجانی مجلس را کاملا با دولت همسو و همکار کرده بود.
*اصلاح طلبان در مطبوعات شان اصولگرایان را مواخذه می کنند که شماها چرا احمدی نژاد را روی کار آوردید؟ آنها هم عذرخواهی می کنند که حالا ما یک اشتباهی کردیم و دیگر تکرار نمی کنیم. و کسی این مردانگی را ندارد که از اصولگرایان بپرسد آیا شماها احمدی نژاد را به قدرت رساندید یا بواسطه حمایت عظیم ملت از این خادم کوچک شان و زیر اسم احمدی نژاد دوباره به عرصه سیاسی ایران بازگشتید. شماها که از اولین روز دولت هشتم تا پایان دولت نهم مخالف شدید احمدی نژاد بودید.
*قاطعانه می گویم تنها دولت ایران که نیمی از وزرایش در انتخابات سال ۸۴ به فرد دیگری رای داده بودند و آن را هم علنا اعلام کردند ولی توسط رئیس جمهور به کابینه هم دعوت شدند، دولت هشتم است. تک تک آقایان را صدا زدم و گفتم این منشور کار ما است اگر می پذیرید و امضاء می کنید! بسم الله. یک تعهد دوطرفه میان رئیس جمهور با وزرا را امضاء کردیم که تا آخر هم بر همان مبنا کار را پیش بردم. شما یک دولت دیگر را به من معرفی کنید که مخالفان فکری رئیس جمهور در کابینه حضور داشته اند؟
*هم در انتخابات سال ۸۴ و هم در انتخابات سال ۸۸ تمام جریانات سیاسی در انتخابات دارای کاندیدا بودند. در سال ۸۸ درست است که فقط ۴ کاندیدا داشتیم ولی تمام جریانات سیاسی داخل کشور و حتی ضدانقلاب هم علنا می گفتند ما کاندیدا در انتخابات داریم ولی در سال های۹۲ و ۹۶ دیگر این گونه نبود و به یک جریان عظیم اجتماعی اجازه حضور در انتخابات را ندادند. اما درباره حمایت ۹ نفر از اعضای شورای نگهبان از بنده که مطرح کردید از کجا معلوم که به نفع من تمام شده باشد؟ من همان زمان هم حاضر به چنین حمایتی نبودم و آن کار را درست نمی دانستم.
*من هم معتقدم که دایره تایید صلاحیت ها باید به مراتب گسترده تر از این چیزی که هست باشد و نباید وارد راهی شویم که در نهایت منجر به برگزاری انتخابات حداقلی شود. بنابراین همه باید بدانند که حق تعیین سرنوشت حقی عمومی است و احدی نباید ملت را از این حق محروم کند. در انتخابات مجلس که هنوز دولت ما بر سر کار بود من نامه نوشتم به شورای نگهبان و صریحا تاکید کردم در حال حاضر با همین قانون انتخاباتی هم ما مجلسی اقلیت داریم چراکه حدنصاب ورود به مجلس داشتن ۲۵ درصد آراء بود و با این ردصلاحیت های گسترده چیزی جز تشکیل یک مجلس اقلیتِ اقلیت نصیب کشور نخواهد شد. و سوال اینجاست که مجلسی متشکل از اقلیت اقلیت چگونه می خواهد کشور را اداره کند؟ شاید دید آقایان در نظارت استصوابی این است که بهترین و کارآمدترین افراد را هم تایید صلاحیت کنند ولی در نهایت تشکیل چنین مجلس یا حتی دولتی خروجی لازم را نخواهد داشت. چطور می شود که در کشوری با جمعیت ۸۵ میلیون نفر فقط عده ای خاص بتوانند تایید صلاحیت شوند و اصلا هم مهم نباشد که خواست اکثریت چیست؟ در قانون اساسی ویژگی هایی که یک رئیس جمهور باید داشته باشد کاملا روشن آمده است و شورای نگهبان موظف است برهمان مبنا عمل کند.
*در اواسط سال ۹۰ آمریکایی ها از طریق مقامات عمانی به ما پیشنهاد خوبی را دادند که دو سه اشکال داشت. آنها گفتند ما می پذیریم و شما هم ۲۰ درصد را کنار بگذارید و پروتکل و ۱/۳ را هم بپذیرید.
*من به وزیر امورخارجه و دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی گفتم پاسخ بدهید که ما ۳.۱ را حتما نمی پذیریم. امضای پروتکل الحاقی را بررسی می کنیم ولی قول تصویب نمی دهیم و غنی سازی ۲۰ درصد را هم مادامی که به ما تحویل بدهید، انجام نخواهیم داد. رفت و برگشت این پیام ها دو سه ماه طول کشید.
*سلطان قابوس به ایران آمد و با رهبری هم برای همین قضیه ملاقات کرد. رهبری هم در سخنرانی شان رسما گفتند که ایشان پیش من آمد و گفت که یک بار دیگر مذاکره کنید و ما هم قبول کردیم. منتهی سلطان قابوس زمانی آمد که شرایط تغییر کرده بود. یک عده ای در داخل با جوسازی سنگین رسانه ای می خواستند پدر اقتصاد را در بیاورند. بانک ها، شرکت ها و موسسات هم شروع به خرید ارز کردند و به محض اینکه دولت تصمیم به برخورد می گرفت، قوه قضائیه از یک طرف می کشید و مجلس هم از طرف دیگر و اجازه نمی دادند و هر روز هم تخریب می کردند. صدا و سیما و روزنامه ها جو سازی سنگینی را به راه انداختند. الان دلار ده برابر شده اما در روزنامه ها هیچ جوی برای آن ساخته نمی شود. آن موقع برای صد تومان افزایش قیمت دلار موج راه می انداختند. من به آقایان گفتم الان وارد مذاکره شوید باید امتیاز بدهید. این موضوع مربوط به سال ۹۱ است.
*بنابراین من مخالف مذاکره بودم . زیرا بر حسب ظاهر ما در موضع ضعف بودیم و یک عده هم در داخل خنجر ها را برداشته اند و به جان دولت افتاده اند. هم ارزها را می خرند و هم بانک خصوصی دارند و ارزها را برمی دارند و هم تا بانک مرکزی می آید رسیدگی کند، قوه قضائیه و مجلس جلویش را می گیرند. این ارزها متعلق به ملت بود که بانک های خصوصی دلارها را از بانک مرکزی به قیمت هردلار هزار تومان دریافت کرده بودند. ما می گفتیم که بانک های خصوصی باید بگویند که این ارزها را به چه کسی داده اند؟ تا ما به سراغش برویم ببنیم چه کالایی وارد کرده است؟ یا آنکه ارز دریافتی را پس بدهند یا آنکه مابه التفاوت آنها را برگردانند. این منطق روشنی بود اما سر رئیس بانک مرکزی ریختند و افرادی را دستگیر کردند و بردند و آوردند و بساطی را درست کردند. من گفتم که اگر در این شرایط برای مذاکره بروید باید امتیاز بدهید. حتی در جلسه ای که همه مقامات کشور حضور داشتند و برای مذاکره با آمریکایی ها در عمان تصمیم قطعی گرفتند، من گفتم که مخالفم.
*گفتند که تو همیشه مخالفت می کنی! گفتم که من با مذاکره مخالف نیستم اما با اینکه در چه شرایطی مذاکره انجام شود بحث دارم. این مربوط به حقوق ملت است. گفتم شش ماه مهلت بدهید ما چهار تا طرح اقتصادی داریم آن را اجرا کنیم و شرایط اقتصادی را تغییر می دهیم به نحوی که آثار تحریم در اقتصاد دیده نشود و شما در شرایط برابر بروید با آمریکایی مذاکره کنید.
*گفتند برای اینکه طرحهایت در اقتصاد جواب خواهد داد، چه تضمینی می دهید؟ گفتم من خودم تضمین. آقای علی لاریجانی گفت که تو چه کسی هستی که تضمین باشی؟ گفتم من که بانکی یا کارخانه ای و ثروتی ندارم پای این کار بگذارم، زن و بچه ام را ببرید و آنها را نگه دارید و شش ماه فرصت بدهید و دخالت نکنید تا ما این طرحهای اقتصادی را پیاده کنیم، اگر جواب نداد شما می توانید من و زن و بچه هایم را اعدام کنید. بازهم گفتند نمی شود و بروید مذاکره کنید و رفتند مذاکره کردند و این دولت هم که این کارها را کرد.
با سلام و احترام بر جناب آقای احمدی نژاد ، عرض میکنم جنابعالی که اینهمه دلتان پر است ، پس اکنون چرا باز هم تلاش میفرمائید دو باره در نامزدی انتخابات ریاست جمهوری سال 1400 شرکت بکنید ؟الآن که اصولگرایان در مجلس زیادند و جناب شما هم میفرمائید اصولگرایان از پشت به جنابعالی خنجر زدند ، مگر این اصولگراها منش و روششان بنر چناب شما عوض شده است ؟ حلاوت در کدام بخش از ممیش است؟__بقلیا، یا ممیشش چون قمیش است ؟ با عرض ادب و ارادت ، محمد مهدی اسلامی .