فال حافظ امروز ۲۲ فروردین ۱۴۰۱
پارسینه: فال حافظ امروز ۲۲ فروردین ۱۴۰۱ را با ما در ادامه بخوانید.
فال حافظ امروز ۲۲ فروردین ۱۴۰۱ را با ما در ادامه بخوانید. برای گرفتن فال حافظ و تعبیر و تفسیر آن باید علم و سواد کافی داشت. به همین دلیل تصمیم گرفتهایم تا هر روز تعبیر یکی از غزلهای حافظ شیرازی را برایتان بگذاریم. امروز بیست و دوم فروردین ماه به غزل شماره ۱۹۳ حافظ میپردازیم. غزل شماره ۱۹۳ حافظ میگوید از روز ازل میان او و شیرین دهنان، توسط خدا عهد بندگی و مولایی بسته شده و او پیوسته بر سر پیمان خود باقی است. بیخبران از عشق حیرتزده هستند و رموز نظربازی حافظ و یارش را درک نمیکنند. عالم وجود گرد صاحبان عقل میچرخد، اما آنها در این دایره سرگردانند. ماه و خورشید نیز آینهگردان روی دوست هستند.
تعبیر و تفسیر این غزل در فال حافظ شما ۲۲ فروردین
دست روی دست گذاشتهای و منتظری که بخت و اقبالتو تمام تلاش و سعی خود را کردهای، پیشنهاد داده و منتظر جواب هستی. نگران نباش، از سرگردانی نجات پیدا خواهی کرد. به زودی عهدی خواهی بست و امانتی دریافت میکنی که باید به خوبی از آن مراقبت نمایی. در کاری که انجام میدهی از دروغ و بزرگنمایی پرهیز کن. در مرکز توجه همگان بودن، آنقدرها هم خوب نیست. اگر دروغ بگویی سزاوار هجران و دوری هستی. قرآن زیاد بخوان تا شیطان همیشه از تو دور باشد. هرکسی نمیتواند از حقیقت آگاه شود، تو اگر میخواهی حقیقت را بدانی، باید از دنیای پرهیاهو فاصله بگیری و به قلب خودت رجوع کنی.
متن غزل شماره ۱۹۳ حافظ
در نظربازی ما بیخبران حیرانند
من چنینم که نمودم دگر ایشان دانند
عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی
عشق داند که در این دایره سرگردانند
جلوه گاه رخ او دیده من تنها نیست
ماه و خورشید همین آینه میگردانند
عهد ما با لب شیرین دهنان بست خدا
ما همه بنده و این قوم خداوندانند
مفلسانیم و هوای می و مطرب داریم
آه اگر خرقه پشمین به گرو نستانند
وصل خورشید به شبپره اعمی نرسد
که در آن آینه صاحب نظران حیرانند
لاف عشق و گله از یار زهی لاف دروغ
عشقبازان چنین مستحق هجرانند
مگرم چشم سیاه تو بیاموزد کار
ور نه مستوری و مستی همه کس نتوانند
گر به نزهتگه ارواح برد بوی تو باد
عقل و جان گوهر هستی به نثار افشانند
زاهد ار رندی حافظ نکند فهم چه شد
دیو بگریزد از آن قوم که قرآن خوانند
گر شوند آگه از اندیشه ما مغبچگان
بعد از این خرقه صوفی به گرو نستانند
معنی و تفسیر غزل شماره ۱۹۳ حافظ
در نظربازی ما بیخبران حیرانند
من چنینم که نمودم دگر ایشان دانند
بیخبران از عشق از نگاه خیره ما به چهره معشوق در حیرت و شگفتی هستند. من همینگونه هستم که نشان میدهم و اینکه آنها چه برداشتی دارند، برایم اهمیت ندارد.
عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی
عشق داند که در این دایره سرگردانند
با وجود اینکه صاحبان خرد و دانشمندان نقطه مرکزی پرگار هستی وجود هستند اما عشق بهتر میداند که عاقلان در بحث عشق ناتوان و درون دایره سرگشته هستند.
جلوه گاه رخ او دیده من تنها نیست
ماه و خورشید همین آینه میگردانند
فقط چشم من محل جلوه چهره معشوق نیست بلکه ماه و خورشید نیز آینهدار جمال اویند و زیبایی او را به منعکس میکنند.
عهد ما با لب شیرین دهنان بست خدا
ما همه بنده و این قوم خداوندانند
خداوند پیمانی بست که ما همواره عاشق لب معشوقان شیریندهن باشیم و از این رو ما بنده و غلام آنها هستیم و آنها سرور و مهتر ما هستند.
مفلسانیم و هوای می و مطرب داریم
آه اگر خرقه پشمین به گرو نستانند
در حالیکه فقیر و ندار هستیم، در دل آرزوی شراب و رامشگر داریم. چه کنیم اگر لباس مندرس زهد را گرو نگیرند و در قبال آن به ما شراب ندهند؟
وصل خورشید به شبپره اعمی نرسد
که در آن آینه صاحب نظران حیرانند
درجایی که صاحب نظران و فرزانگان غرق در تماشای آینه جمال معشوق هستند؛ خفاش کور که در شب بیرون میآید، نمیتواند خورشید را ببینید و این مثالی از کوردلان است که چشم بر زیبایی بستند و قادر به دیدن جمال معشوق نیستند.
لاف عشق و گله از یار زهی لاف دروغ
عشقبازان چنین مستحق هجرانند
کسی که از عشق دم میزند، اگر از یار گلایه کند، معلوم است که دروغگوست و عاشق واقعی نیست. کسی که چنین عشق بورزد و شکوه کند، حق اوست که در دوری معشوق به سر ببرد.
مگرم چشم سیاه تو بیاموزد کار
ور نه مستوری و مستی همه کس نتوانند
مگر اینکه چشمان سیاه تو این مهارت را به من بیاموزد وگرنه هرکسی نمیتواند در حالی که مست است، اسرار عشق را فاش نکند.
گر به نزهتگه ارواح برد بوی تو باد
عقل و جان گوهر هستی به نثار افشانند
اگر باد رایحه خوشبوی تو را به تفرجگاه روحهای پاک ببرد، عقل و جان هستی خودشان را در برابر آن فدا میکنند تا از بوی خوش تو بهرهمند و شیدا شوند.
زاهد ار رندی حافظ نکند فهم چه شد
دیو بگریزد از آن قوم که قرآن خوانند
اگر زاهد ریاکار نتواند رند بودن و نظربازی حافظ را بفهمد، جای تعجب نیست و اصلاً چه عیبی دارد؟ اهریمن از کسانی که قرآن میخوانند، فرار میکند و زاهد هم از من فرار میکند.
گر شوند آگه از اندیشه ما مُغبچگان
بعد از این خرقه صوفی به گرو نستانند
اگر مغبچگان از حقیقت افکار ما زاهدان ریاکار آگاه شوند، اعتمادشان را به ما از دست میدهند و لباس کهنه صوفیانه را به امانت نمیگیرند که به جای آن شراب بدهند. مغبچگان پسران نوجوان زیبارویی هستند که در میخانه خدمت میکنند./اندیشه معاصر
دربیت هفتم،اگر ریاکاری و دروغگویی عاشق مُحرز شود و لاف عشق اون عیان گردد،دوری از معشوق و خرقه به امانت نهادن نزدن مغبچگان و به خواری روز و شب گذراندن و به مانند جغد شبگردی و ولگردی عاشق سزای او که هست هیییچ،به خفت روزگار گزراندن سزاواریشان باد.واما اگر غیر از این بود و معشوق در پی طلب اسارت ایشان به بند و همانند برده رفتار با ایشان و همانند زالو در پی مکیدن خون عاشق با اشوه گری و کشیدن بیگاری از عاشق برگشته بخت و به مانند کفتار سفتان هر از چندی لوندی که کار هرزگان بُود در پی دیوانگی و زخم بر روح برگشته بخت باشد(با این انتخابش