گوناگون

میدان هیجان ۱۴۰۱ در تونل زمان و تاریخ ایران/ آینده تاریکِ بازگشت به عقب!

میدان هیجان ۱۴۰۱ در تونل زمان و تاریخ ایران/ آینده تاریکِ بازگشت به عقب!

پارسینه: یکی از شعارهایی که با صدای بلند سر می داد، شعار «زن، زندگی، آزادی» بود. در فضای مجازی هم روسری خود را درآورده بود و به نشانه اعتراض، قسمتی از موهای خود را با قیچی کوتاه کرده بود. گفته بود هدفش از این شعارها و حرکات، لغو قانون حجاب اجباری است. و تاکید داشت که زندگی و آزادی زنان در گرو رهایی از حجاب است.

علی رضایی - اغتشاشات در سال 1401 در پی درگذشت خانم مهسا امینی آغاز شد. مردم، گشت ارشاد را مقصر آن می دانستند و خواستار حذف آن بودند. اما این خواسته خود را نه فقط در شعارها که با سوزاندن سطل های زباله و محتویات درون آن و خسارت زدن به اموال عمومی نیز نشان می دادند. حتی یک مامور نیروی انتظامی را هم به آتش کشانده بودند و گلوی یکی دیگر از آنان را بریده بودند. چند نیروی بسیجی را هم به شهادت رساندند و یک بسیجی را هم تا سرحد مرگ کتک زدند و تهدیدش کرده بودند که اگر یکبار دیگر برای مقاومت در برابر آشوب به خیابان بیاید، سرش را از تن جدا خواهند کرد. قرآن و پرچم اباعبدالله (ع) و برخی اماکن مقدس را هم به آتش کشیده بودند. به چند خانم چادری نیز حمله ور شده بودند و چادر از سرشان کشیدند؛ چون آنها را برای «آزادی» و «زندگی» خود، عنصر نامطلوب می دانستند!

اوضاع شهر به هم ریخته بود. شب ها انگار شهر در اختیار جماعتی بود که به آتش و آتش بازی علاقه زیادی داشتند. برخی شب ها در قسمت هایی از شهر اوضاع چنان بود که انگار داعش به ایران حمله کرده است. تحرکات در برخی شهرهای کشور هم بوی تصرف و تجزیه می داد. در همین اوضاع و احوال، سلبریتی ها هم به میدان آمده بودند. البته ورود به میدان مجازی و بنزین حرف های خمارشان روی آتشی از احساسات و هیجانات فرزندان ایران بود؛ آتشی که دودش به چشم مردم میرفت و جوجه و کبابش برای آنور آبی ها بود. کم کم البته خیلی از همین سلبریتی ها هم خودشان تبدیل شدند به آنور آبی. از ترس محاکمه به خاطر خون هایی که ریخته شده بود؛ آن هم نه با گلوله که با شلیک کلمات سلبریتی ها.

یک عده نوجوان و جوان به هوای رهایی به خیابان آمده بودند؛ اما نمی دانستند که رهایی دقیقا چگونه و از کجاست و معنای آزادی چیست؟ فقط می دانستند که فلان بازیگر گفته من در کنار شما هستم و خیابان محل ارتباط من با شماست! چند روز بعد هم در حالی که همان بازیگر سوار بر هواپیما عازم ترکیه، امارات و یا کانادا بود، جنازه آن دختر و یا پسر پیدا میشد که معلوم نبود چگونه و به دست چه کسانی کشته شده. اما نوع قتل ها از جمله قتل حدیث نجفی 20 ساله که یکی از کشته شدگان اغتشاشات سال 1401 بود، به گواهی خانواده اش بگونه ای بود که قطعا کار پلیس نمی توانست باشد و کار داعشی های وطنی بود که هم از جسم و هم جسد جوانان سوءاستفاده می کردند و پروژه کشته سازی را جلو می بردند تا شاید عده ای تازه نفس را به میدان هیجان وارد کنند و آنها را تبدیل به مهره های خیابانی خود سازند.

برخی دختران که حجاب را شدیدترین و سنگین ترین محدودیت عالم برای خود می دانستند، روسری خود را داخل آتش می انداختند و طوری موهای خود را در هوای آزاد، باد می دادند که انگار همین چند لحظه پیش مدرک دکترای تخصصی خود را در رشته فضانوردی کسب کرده اند و تا چند روز دیگر قرار است عازم مریخ شوند!

سرانجام پس از گذشت چند سال از 1401‌ و تغییر شرایط سیاسی، تاریخ ایران به گونه ای رقم خورد که آن حادثه تلخ رخ داد و زلزله فرهنگی اتفاق افتاد؛ آن هم با قدرت تخریب بسیار وسیع. عده ای از دختران که احساس میکردند به آرزوی دیرینه خود رسیده اند، حجاب را کنار گذاشتند و شب ها تا دیروقت در کافه ها و پارک ها با دوستانشان مشغول گپ و بازی و تفریح بودند. کاملا مشخص بود که اختیاری شدن حجاب فقط به موی سر محدود نخواهد ماند و سایر نقاط بدن زنان نیز برهنگی را تجربه خواهد کرد. چه بسا که این اتفاق خیلی زود به وقوع پیوست و دیگر پارک ها فضای مناسبی برای کودکان نبود.

کم کم ایران به سمتی رفت که اختیاری بودن حجاب برای زنان، فقط به سر و مو محدود نبود و از زاویه نمایش رژه زنان، ایران شده بود چیزی شبیه لندن! ساحل دریا هم اختصاصی شده بود برای عده ای خاص! بسیاری از خانواده ها حاضر نبودند، فرزندشان را در موقعیتی قرار دهند که خلاف اعتقاداتشان باشد.

با اینکه بسیاری از «زنان» ایرانی تازه احساس می کردند به «آزادی» و «زندگی» رسیده اند، اما مراجعات به پلیس و دادگاه بسیار بالا رفت. اکثرا از همسرشان شکایت داشتند و آمار خیانت رو به افزایش بود. برخی هم یا دخترانشان چندین روز بود که به خانه نیامده بودند و یا پسرانشان. برخی زنان هم در اسارت نگاه های زهرآلود برخی مردان هرزه، گرفتار رفتارهای ناخوشایند شده بودند.

زلزله فرهنگی اگرچه قدرت تخریب فراوان داشت اما چند سال بیشتر دوام نیاورد. تجربه و گذر زمان، به زنان و دختران درس زندگی و آزادی داد و فهماند که «زن ایرانی» با «زن آمریکایی و اروپایی» متفاوت است؛ چون ارزش ها و هنجارها و افکار و عقایدمان با هم متفاوت است و بسیاری از مسائلی که ممکن است برای زنان غربی اهمیتی نداشته باشد، برای زنان ایرانی از حساسیت بسیار بالایی برخوردار است.

مادر ایرانی نمی تواند دوری فرزندش برای چند روز متوالی را تحمل کند و «خانواده» حرف اول را در ایران می زند. زن و دختر ایرانی نمی تواند «زندگی و آزادی» را با «اسارت ذیل نگاه های هوس آلود» معنا کند. زن و دختر ایرانی برای خود ارزش و جایگاه قائل است و نمی تواند تعرض و بی حرمتی و نگاه ابزاری دیگران را تحمل کند و خود را وسیله بازی و سرگرمی دیگران قرار دهد؛ اتفاقی که برای بسیاری از «زنان آزاد» در آمریکا و کشورهای اروپایی رایج است و «نگاه ابزاری به زنان» به «آزادی زنان» ترجمه می شود و چاره ای غیر از کنار آمدن با این مدل آزادی ندارند!

مرد ایرانی هم بسیار متفاوت است با مرد آمریکایی و اروپایی! در میان مردان ایرانی، «غیرت» و «ناموس» حرف اول را می زند. مرد ایرانی خون خود را پای ناموس می دهد و نمی تواند تحمل کند که ناموسش، بازیچه نگاه های دیگران باشد. حتی بسیاری از آن مردان که اصرار دارند خود را «بی ناموس» معرفی کنند و به این آرمان خود، افتخار می کنند هم اگر در موقعیتی قرار گیرند که کسی نگاه هوس آلود به ناموسشان بیندازد، خونشان به جوش می آید و کاسه صبرشان لبریز می شود. اصلا «غیرت» خاصیت آب و خاک و هوای ایران است و گریزی از آن نیست. زن و مرد هم نمی شناسد و هم زنان این خاک روی مردانشان و هم مردان این خاک روی زنانشان غیرت دارند.

مگر زنان و مردان در زمان پهلوی از آزادی حجاب و پوشش و بسیاری از آزادی های بی قید و بند که خلاف عفت و حیای عمومی بود، برخوردار نبودند؟ پس چرا با آنکه می دانستند یک حکومت اسلامی به رهبری یک روحانی و عالم دینی قرار است جایگزین رژیم پهلوی شود، از آن حمایت کردند؟ حمایتی که ثمره اش شد تحقق واقعی شعار «زن، زندگی، آزادی» در نظام جمهوری اسلامی؛ نظامی که برای زن جایگاه والایی قائل شد و زنان این سرزمین را از بند محرومیت های متعدد و جایگاه های فرودست اجتماعی رهانید و به میادین پیشرفت و موفقیت در عرصه های مختلف علمی، تحقیقاتی، هنری، سیاسی و ورزشی وارد کرد. فقط در یک مثال برای اثبات این ادعا، می توان به انتخاب یک زن ایرانی به عنوان برترین مخترع زن جهان در سال 2008 (1387) اشاره کرد که از طرف سازمان جهانی مالکیت معنوی سازمان ملل متحد (وایپو) از بین بیش از هزار و 400 مخترع بین‌المللی از 47 کشور دنیا در شهر ژنو سوئیس، مریم اسلامی به ‌عنوان برترین زن مخترع سال 2008 انتخاب شد که خبر آن هم در خبرگزاری‌ها و مجله وایپو منعکس شد.

کاش آنها که این روزها شعار «زن، زندگی، آزادی» سر می دهند و این شعار زیبا را با «زیست غربی» و «حیات صرفا مادی و دور از شأن و شعور انسانی» تعبیر می کنند، کمی به آینده تاریکِ «بازگشت به عقب» فکر کنند که آیا «دختران و زنان» در شرایط جدید و با حذف حجاب، زندگی و آزادی را تجربه خواهند کرد یا تنزل جایگاه زن نظیر دوران پهلوی؟ آیا حجاب زن، عین زندگی و آزادی از زندان هوای نفس دیگران نیست؟ کاش قبل از آنکه تبدیل به تاریخ سیاه کلاس های درس آیندگان شویم، به هوش آییم و ایران را از آب و خاک و هوای ایران تهی نکنیم.

ارسال نظر

  • ناشناس

    نویسنده انگار از دنیای قصه ها آمده

اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان

    نمای روز

    اخبار از پلیکان

    داغ

    حواشی پلاس

    صفحه خبر - وب گردی

    آخرین اخبار