یادداشت خاتمی در «گاردین»: اکنون زمان پشت کردن به دیپلماسی نیست
خاتمی در گاردین نوشت: امروز که رییس جمهوری اسلامی ایران، با هدف « تعامل سازنده» با جهان خود را برای ایراد سخنرانی در مجمع عمومی سازمان ملل آماده میکند، به درسهای تجربهی خودم به عنوان رئیس جمهور سابق این کشور بزرگ و تلاشم برای ترویج گفتوگو میان ملتها و کاهش دشمنیها میاندیشم.
پیرو پیشنهاد من، به عنوان رییس جمهور وقت ایران، سال ۲۰۰۱ از سوی سازمان ملل سال گفتوگوی تمدنها خوانده شد. ولی علیرغم استقبال گسترده و جهانی از آن، پیام گفتگو به هستهی سخت مناسبات سیاسی در منطقه و جهان نفوذ نکرد.مسائل منطقهی خاورمیانه و شمال آفریقا امروزه بیش از هر زمان دیگر به معضلاتی جهانی تبدیل شده است.
ریشههای نهچندان دور این تغییرِ مقیاس و اهمیت را میتوان در موج تحولات گستردهدامنی جست که در سال ۱۹۷۹ با وقوع «انقلابی غیرمنتظره» در قلب خاورمیانه آغاز شد و پس از فروپاشی نظام دوقطبی، خاورمیانه را درنوردید. خاورمیانه به یکی از کانونهای اصلی برآمدن نیروهای جدید سیاسی، اجتماعی و ایدهئولوژیک و رقابت و همکاری و مقاومت و ستیز میان آنها با یکدیگر و نیز با قدرتهای فرامنطقهای تبدیل شد. امروزه کمتر مسألهای را از مسائل مهم خاورمیانه و شمال آفریقا میتوان یافت که اهمیت آن از مرزهای ملی و منطقهای فراتر نباشد و به یکی از مسائل جهانی تبدیل نشده باشد.
مسألهی هستهای ایران تنها یکی از این مسائل است که خوشبختانه در عین حال که بزرگترین آنها نیست، حل باقی مسائل خاور میانه هم به چگونگی حل و فصل آن بستگی دارد. گرچه نظریه و پیشنهاد و نظریهی گفتوگوی تمدنها به فضایی بسیار بلندتر و عمیقتر در صحنه مذاکرات سیاسی مینگریست و میتوانست و میتواند پارادایم حاکم بر عالم و آدم را که به جنگ، نفرت و سرکوب منجر شده است به پارادایمی مبدل کند که حاصل آن حرمت انسان، صلح، آزادی و پیشرفت برای همه باشد، ولی همچنان نیاز بود که این نظریه به زبان سیاست و دیپلماسی ترجمه شود. برنامهی سیاسی دکتر روحانی تحت عنوان تدبیر و امید ترجمهای سنجیده و کاربردی از اندیشهی گفتگوی میان ملتها و تمدنها در حوزه سیاست است؛ آنهم در زمانی که طیفی از بحرانهای سیاسیِ همپوشان در حال ساختن یک فاجعهی جهانیاند.
امیدوارم انتخاب دکتر روحانی که مورد حمایت طیف گستردهای از اقشار و گروههای اجتماعی قرار گرفت دوباره پنجرهی بستهشدهی امید را به سوی افق گفتگو بگشاید.فرصت حلوفصل دیپلماتیک مسائل ایران و غرب، از جمله مسألهی هستهای ایران سالها پیش در دوران ریاست جمهوری من فراهم آمد و از دست رفت. علت آن شکست اگر آن روز چندان برای عموم آشکار نبود، امروزه با انتشار کتاب خاطرات آقای جک استراو، وزیر خارجهی وقت انگلستان، کتاب خاطرات آقای دکتر محمد البرادعی، دبیرکل وقت سازمان بینالمللی انرژی هستهای و نیز خاطرات آقای دکتر حسن روحانی، رئیس وقت هیأت ایرانی مذاکرهکنندهی هستهای، بخشی از دانش عمومی است.شکست دیپلماسی علیرغم طلوع افق توافق بیش از یک دهه پیش، دو علت اصلی داشت: یکی، فشار همان سیاستهایی که آمریکا را پس از فاجعهی یازدهم سپتامبر به تکرار فاجعه در قالب دو جنگ خسارتبار در افغانستان و عراق کشانده بود، بهویژه در عراق به بهانهی کاذب مقابله با سلاحهای کشتار جمعی که کذب آن بعدا خیلی زود بر همگان آشکار شد.
علت دیگر، فشار و نفوذ کشورهایی بود، خصوصا اسرائیل، که استمرار رونق و نفوذ منطقهای و جهانی خود را در گرو تداوم تیرگی روابط میان ایران و غرب، خصوصاً روابط با آمریکا، و تنش در خاور میانه میدیدند. کسانی که اسیر گذشته ماندهاند از درون حصار خاطرات و تجربههای تلخ، سنگهای تردید و نگرانی به سوی قطار دیپلماسی پرتاب میکنند. ایشان متوجه نکتهای ساده دربارهی نسبت میان سیاست خارجی و سیاست داخلی نیستند. ایشان نمیدانند یا نمیخواهند این واقعیت را بپذیرند که تحولات سیاست خارجی از تحولات داخلی کشورها آغاز میشود.
دولت آقای دکتر روحانی حاصل رأی و اعتماد و امید آگاهانهی مردم به تدبیر نیروهای تحولخواه بود، آن هم درست زمانی که ایران و منطقه بیش از هر زمانی به این تدبیر و امید نیاز داشت. این اعتماد و امید مردم در قالب رأی اکثریت رأیدهندگان ابراز شد، رأیی که پایگاه آن به این یا آن گرایش سیاسی محدود نبود و بخشی از اصولگرایان همانقدر در پیروزی دکتر روحانی سهم داشتند که بسیاری از اصلاحطلبان و حتی منتقدان سیاستهای جمهوری اسلامی و زندانیان سیاسی. حمایت آشکار رهبر جمهوری اسلامی از برنامههای داخلی و خارجی رئیس جمهوری اسلامی ایران نیز امتیاز برجستهای است که اختیارات لازم و کافی را برای حلوفصل دیپلماتیک مسائل سیاست خارجی ایران با غرب (و نه فقط مسألهی هستهای) به آقای دکتر روحانی و همکارانش میدهد.
ایران صلحجو میتوانست و هماکنون هم میتواند که شريکی مشتاق و همدل برای نه تنها حل اختلافات ديپلماتيک و سياسی خودش با قدرتهای جهانی باشد بلکه میتواند ياريگر فائق آمدن بر پارهای مشکلات سياسی مزمن منطقه نيز باشد. اين البته مستلزم دلیری و خوشبينی است برای شنيدن صدای مردم ايران که دردمندانه آماج تحريمهای ناعادلانه واقع شدهاند که تهديدی جدی برای اساس جامعهی مدنی و زیرساختهای مردمسالارانهاند. ناکامی در ايجاد فضایی از اعتماد، عزت، احترام و گفتوگوی معنادار تنها باعث قوت گرفتن بيشتر نیروهای افراطی و فاقد مدارا در همههای طرفهای درگیر خواهد شد.
عواقب اين ناکامی نهتنها منطقهای بلکه جهانی خواهد بود. برای اميد، انسانيت، صلح و آيندهای نيکوتر برای نسلهای بعدی، و نهتنها برای مردم ايران که سزاوار شرایطی بهتر از ایناند، بلکه به خاطر همهی مردم اطراف جهان، صميمانه آرزو دارم که آقای دکتر روحانی در طی سفرش به سازمان ملل استقبالی گرم و پاسخهايی مثبت و پرمايه دريافت کند.روند تحولات برآمده از انقلاب اسلامی ايران همچنان ادامه دارد و عوامل متعددی از جمله تحولات داخلی و روابط با جهان خارج جهت مسیر آیندهی ایران را به شدت تحت تاثیر قرار میدهد. تجربههای شیرین و تلخ شانزده سال گذشته جنبهی تازهای به اصلاحات سیاسیای که دکتر روحانی در سطوح داخلی و بینالمللی بر عهده گرفته افزوده است.
این تجربهها ظرفيتهای دموکراتیک نظام جمهوری اسلامی را غنیتر کرده است و امیدوارم بر غنای تجربهی جامعهی جهانی هم افزوده باشد. رأی مردم ایران به دکتر روحانی و برنامههای تحولطلبانهاش در هر دو عرصهی سیاست خارجی و داخلی فرصتی استثنایی و شاید تکرارنشدنی، برای ایران، غرب و همهی قدرتهای محلی و منطقهای فراهم آورده است تا با سیاست خارجی گفتوگومحور و مبتنی بر رضایت، تکریم و عدالت از قلب خاورمیانه، از جمله با حلوفصل دیپلماتیک پروندهی هستهای ایران که کاملا قابل حل است اگر حسن نیت و انصاف در کار باشد، شاهد دنیایی بهتر برای شرق و غرب عالم باشیم.
پیرو پیشنهاد من، به عنوان رییس جمهور وقت ایران، سال ۲۰۰۱ از سوی سازمان ملل سال گفتوگوی تمدنها خوانده شد. ولی علیرغم استقبال گسترده و جهانی از آن، پیام گفتگو به هستهی سخت مناسبات سیاسی در منطقه و جهان نفوذ نکرد.مسائل منطقهی خاورمیانه و شمال آفریقا امروزه بیش از هر زمان دیگر به معضلاتی جهانی تبدیل شده است.
ریشههای نهچندان دور این تغییرِ مقیاس و اهمیت را میتوان در موج تحولات گستردهدامنی جست که در سال ۱۹۷۹ با وقوع «انقلابی غیرمنتظره» در قلب خاورمیانه آغاز شد و پس از فروپاشی نظام دوقطبی، خاورمیانه را درنوردید. خاورمیانه به یکی از کانونهای اصلی برآمدن نیروهای جدید سیاسی، اجتماعی و ایدهئولوژیک و رقابت و همکاری و مقاومت و ستیز میان آنها با یکدیگر و نیز با قدرتهای فرامنطقهای تبدیل شد. امروزه کمتر مسألهای را از مسائل مهم خاورمیانه و شمال آفریقا میتوان یافت که اهمیت آن از مرزهای ملی و منطقهای فراتر نباشد و به یکی از مسائل جهانی تبدیل نشده باشد.
مسألهی هستهای ایران تنها یکی از این مسائل است که خوشبختانه در عین حال که بزرگترین آنها نیست، حل باقی مسائل خاور میانه هم به چگونگی حل و فصل آن بستگی دارد. گرچه نظریه و پیشنهاد و نظریهی گفتوگوی تمدنها به فضایی بسیار بلندتر و عمیقتر در صحنه مذاکرات سیاسی مینگریست و میتوانست و میتواند پارادایم حاکم بر عالم و آدم را که به جنگ، نفرت و سرکوب منجر شده است به پارادایمی مبدل کند که حاصل آن حرمت انسان، صلح، آزادی و پیشرفت برای همه باشد، ولی همچنان نیاز بود که این نظریه به زبان سیاست و دیپلماسی ترجمه شود. برنامهی سیاسی دکتر روحانی تحت عنوان تدبیر و امید ترجمهای سنجیده و کاربردی از اندیشهی گفتگوی میان ملتها و تمدنها در حوزه سیاست است؛ آنهم در زمانی که طیفی از بحرانهای سیاسیِ همپوشان در حال ساختن یک فاجعهی جهانیاند.
امیدوارم انتخاب دکتر روحانی که مورد حمایت طیف گستردهای از اقشار و گروههای اجتماعی قرار گرفت دوباره پنجرهی بستهشدهی امید را به سوی افق گفتگو بگشاید.فرصت حلوفصل دیپلماتیک مسائل ایران و غرب، از جمله مسألهی هستهای ایران سالها پیش در دوران ریاست جمهوری من فراهم آمد و از دست رفت. علت آن شکست اگر آن روز چندان برای عموم آشکار نبود، امروزه با انتشار کتاب خاطرات آقای جک استراو، وزیر خارجهی وقت انگلستان، کتاب خاطرات آقای دکتر محمد البرادعی، دبیرکل وقت سازمان بینالمللی انرژی هستهای و نیز خاطرات آقای دکتر حسن روحانی، رئیس وقت هیأت ایرانی مذاکرهکنندهی هستهای، بخشی از دانش عمومی است.شکست دیپلماسی علیرغم طلوع افق توافق بیش از یک دهه پیش، دو علت اصلی داشت: یکی، فشار همان سیاستهایی که آمریکا را پس از فاجعهی یازدهم سپتامبر به تکرار فاجعه در قالب دو جنگ خسارتبار در افغانستان و عراق کشانده بود، بهویژه در عراق به بهانهی کاذب مقابله با سلاحهای کشتار جمعی که کذب آن بعدا خیلی زود بر همگان آشکار شد.
علت دیگر، فشار و نفوذ کشورهایی بود، خصوصا اسرائیل، که استمرار رونق و نفوذ منطقهای و جهانی خود را در گرو تداوم تیرگی روابط میان ایران و غرب، خصوصاً روابط با آمریکا، و تنش در خاور میانه میدیدند. کسانی که اسیر گذشته ماندهاند از درون حصار خاطرات و تجربههای تلخ، سنگهای تردید و نگرانی به سوی قطار دیپلماسی پرتاب میکنند. ایشان متوجه نکتهای ساده دربارهی نسبت میان سیاست خارجی و سیاست داخلی نیستند. ایشان نمیدانند یا نمیخواهند این واقعیت را بپذیرند که تحولات سیاست خارجی از تحولات داخلی کشورها آغاز میشود.
دولت آقای دکتر روحانی حاصل رأی و اعتماد و امید آگاهانهی مردم به تدبیر نیروهای تحولخواه بود، آن هم درست زمانی که ایران و منطقه بیش از هر زمانی به این تدبیر و امید نیاز داشت. این اعتماد و امید مردم در قالب رأی اکثریت رأیدهندگان ابراز شد، رأیی که پایگاه آن به این یا آن گرایش سیاسی محدود نبود و بخشی از اصولگرایان همانقدر در پیروزی دکتر روحانی سهم داشتند که بسیاری از اصلاحطلبان و حتی منتقدان سیاستهای جمهوری اسلامی و زندانیان سیاسی. حمایت آشکار رهبر جمهوری اسلامی از برنامههای داخلی و خارجی رئیس جمهوری اسلامی ایران نیز امتیاز برجستهای است که اختیارات لازم و کافی را برای حلوفصل دیپلماتیک مسائل سیاست خارجی ایران با غرب (و نه فقط مسألهی هستهای) به آقای دکتر روحانی و همکارانش میدهد.
ایران صلحجو میتوانست و هماکنون هم میتواند که شريکی مشتاق و همدل برای نه تنها حل اختلافات ديپلماتيک و سياسی خودش با قدرتهای جهانی باشد بلکه میتواند ياريگر فائق آمدن بر پارهای مشکلات سياسی مزمن منطقه نيز باشد. اين البته مستلزم دلیری و خوشبينی است برای شنيدن صدای مردم ايران که دردمندانه آماج تحريمهای ناعادلانه واقع شدهاند که تهديدی جدی برای اساس جامعهی مدنی و زیرساختهای مردمسالارانهاند. ناکامی در ايجاد فضایی از اعتماد، عزت، احترام و گفتوگوی معنادار تنها باعث قوت گرفتن بيشتر نیروهای افراطی و فاقد مدارا در همههای طرفهای درگیر خواهد شد.
عواقب اين ناکامی نهتنها منطقهای بلکه جهانی خواهد بود. برای اميد، انسانيت، صلح و آيندهای نيکوتر برای نسلهای بعدی، و نهتنها برای مردم ايران که سزاوار شرایطی بهتر از ایناند، بلکه به خاطر همهی مردم اطراف جهان، صميمانه آرزو دارم که آقای دکتر روحانی در طی سفرش به سازمان ملل استقبالی گرم و پاسخهايی مثبت و پرمايه دريافت کند.روند تحولات برآمده از انقلاب اسلامی ايران همچنان ادامه دارد و عوامل متعددی از جمله تحولات داخلی و روابط با جهان خارج جهت مسیر آیندهی ایران را به شدت تحت تاثیر قرار میدهد. تجربههای شیرین و تلخ شانزده سال گذشته جنبهی تازهای به اصلاحات سیاسیای که دکتر روحانی در سطوح داخلی و بینالمللی بر عهده گرفته افزوده است.
این تجربهها ظرفيتهای دموکراتیک نظام جمهوری اسلامی را غنیتر کرده است و امیدوارم بر غنای تجربهی جامعهی جهانی هم افزوده باشد. رأی مردم ایران به دکتر روحانی و برنامههای تحولطلبانهاش در هر دو عرصهی سیاست خارجی و داخلی فرصتی استثنایی و شاید تکرارنشدنی، برای ایران، غرب و همهی قدرتهای محلی و منطقهای فراهم آورده است تا با سیاست خارجی گفتوگومحور و مبتنی بر رضایت، تکریم و عدالت از قلب خاورمیانه، از جمله با حلوفصل دیپلماتیک پروندهی هستهای ایران که کاملا قابل حل است اگر حسن نیت و انصاف در کار باشد، شاهد دنیایی بهتر برای شرق و غرب عالم باشیم.
ارسال نظر