گوناگون

چگونه «باز هم که برگشتی!» بسازیم؟

چگونه «باز هم که برگشتی!» بسازیم؟

پارسینه: سیستم تدوین آورده نشده است لذا باید از آیپد رضا عطاران که حامد بهداد برایش از فرنگ کادو آورده است، استفاده شود.

پیش تولید:
برای ساختن بازهمکهبرگشتی!لوازم زیر مورد نیاز است:

1- یک عدد بلیط -زمینی یا هوایی اش فرقی نمی کند- به سواحل زیبای شمال کشور خودمان
2- یک عدد بشقاب پرنده تو جیبی شبیه سپر یا در قابلمه یا قالپاق ماشین یا دیش ماهواره
3- راسته گوساله، فیله گوسفندی، جگر و قلوه بره، کباب چنجه، شیشلیک، کوبیده، سلطانی، بختیاری، نگینی، لقمه، صدفی، برگ با کلی مخلفات و خلاصه یک منوی کامل رستوران 5 ستاره، ایضا کمی دود و دم.

4- 25 کیلو دمبه و چربی برای شکم مبارک دکتر!
5- انواع و اقسام محصولات اپل اعم از آیمک،آیفون،آیپد،آیپاد، مکبوک،مکبوکپرو، مکبوکایر و ... ، برای شادی روح مرحوم مغفورخلدآشیان جنت مکان استیوجابز صلوات!

ایده فیلمسازی:
مهیا شدن لوازم فوق لزوما نشانگر عزم کارگردان برای فیلمسازی نیست بلکه لوازم فوق به همراه یک دوربین فیلم برداری غالبا همراه کارگردان هستند. کارگردان تصمیم می گیرد با بلیط تهیه شده برای مدتی به شمال رفته و حال که دو سه دهه آخر عمر را سپری می کند، چند وقتی را استراحت کند. وی به سمت ویلای خود در شمال که بین ویلای مهناز افشار و رضا عطاران است، می رود. هنوز در بزرگ توی کوچه ویلا را باز نکرده است که از قضا مهناز افشار هم سر می رسد. بارقه های اولیه ساخت فیلم در همین لحظه روشن می شود.

انتخاب بازیگر:

در این فیلم به علت خاص بودن کارگردان، تبحر وی در فیلمسازی، خاص بودن موضوع، خاص بودن مخاطب و کلی خواص دیگر اعم از با بصیرت و بی بصیرت، قبل از اینکه فیلمنامه نوشته شود باید بازیگران انتخاب شوند که از قضا آنها هم خاص هستند.

کارگردان: سلام مهناز جان! تو اینجا چی کار می کنی؟

مهناز افشار: سلام. اومدم یه مدت از حواشی دور باشم و وارد متن بشم. چه خوب که شمام هستید؟

کارگردان: آره یه مدت می خوام استراحت کنم و فیلم نسازم.

رضا عطاران سرش را از پنجره ویلایش بیرون می آورد و بلند فریاد می زند:

رضا عطاران: سلام آقای کارگردان! سلام مهناز! شماماومدید شمال؟

کارگردان: اِ ... رضا هم که اینجاست.

کارگردان با خودش می گوید: «نه من اومدم استراحت کنم، فیلم نمی سازم. در هر شرایطی هم که باشه» که در همین لحظه حامد بهداد نیز از سر کوچه، سر می رسد.

حامد بهداد: به به سلام. ناقلاها می خواستید بیاین شمال بدون من؟

رویا تیموریان که ویلایش آنطرف کوچه است، می خواهد آشغال هایش را بگذارد دم در که بقیه را می بیند.

رویا تیموریان: سلام به همگی. گفتم یه سر و صدایی میاد ها؛ فکر نمی کردم شماها باشید.
کارگردان کماکان با خودش کلانجار می رود و تنها هدف خود را که استراحت در این چند روز است، مرور می کند.

رضا عطاران: تازه حسن پورشیرازی هم چند روزیه اومده پیش من. حسن سلام کن به بچه ها.
حسن پورشیرازی: سلام بچه ها. امشب باید یه غذای مفصل بپزم برای این ضیافت.

مهناز افشار: حسن چرا اینجوری صحبت می کنی؟ چرا مثل خانوم ها صحبت می کنی؟

رضا عطاران: تقصیر من شد. دیروز داشتیم گل کوچیک می زدیم کنار ساحل. حسن تو دروازه بود؛ توپ و محکم شوتیدمطرفش، گلاب به روتوناینطوری شده فعلا.

کارگردان که دیگر طاقتش طاق شده است، با خود می گوید: «اگر همایون ارشادی بود، قطعا الآن فیلم می ساختم ولی شکر خدا چون نیست، می رم تو ویلا و استراحت می کنم.» کارگردان رویش را بر می گرداند تا در را باز کند که همایون ارشادی را درست پشت سر خودش می بیند و جا می خورد.

کارگردان: اِی وای ... همایون این چه کاریه آخه. زهر ترک شدم.
همایون ارشادی: داشتی به من فکر می کردی سریع ظاهر شدم به مدد نویسنده مطلب.
کارگردان: خوب دیگه چاره ای نیست باید فیلم بسازم انگار. به ما استراحت نیومده. همه موافقن؟
همه با هم: بعععععله.

نگارش فیلم نامه:
کارگردان: بچه ها سر جمع می خوام تو یکی دو روز فیلمبرداری کنم و کار رو ببندم. برای یه هفته اومده بودم استراحت. نهایاتا دو روز فیلم برداری، یه روز هم تدوین و صداگذاری و ... . بقیه اش رو هم می خوام برم دریا شنا کنم و تو ساحل آفتاب بگیرم. خلاصه وقت نوشتن فیلنامه نداریم. هر کی هر چی به ذهنش رسید بگه. همه موافقن؟
همه با هم: بعله

تست بازیگر:

نیاز به تست بازیگران نیست. همین ها که هستند، همه خوبند و غیر از اینها بازیگران دیگری هم این حوالی نیستند. پس چاره ای نیست و باید فیلم را با همین بازیگران ساخت.

همایون ارشادی: کارگردان جان، برای من چطور بازی کنم؟

کارگردان: همایون جان، تو یه بازیگر بینالمللی هستی و اینجا هم نقشت خیلی خاصه. تو همه صحنه ها یه گوشه ای وایمیستی و زیرپوستی بازی می کنی. یکی دو تا دیالوگ هم گفتی، گفتی، نگفتی هم نگفتی. همون بازی زیر پوستی و حضور نامحسوست را توی همه صحنه ها داشته باش. همه موافقن؟
همه با هم: بعععععله.


ساخت فیلم:
نکات زیر باید هنگام ساخت فیلم به شدت مورد توجه قرار گیرد:

• از آنجایی که گروه فیلمبرداری وجود ندارد و خبر کردن یک گروه فیلمبرداری و آمدنشان تا شمال هم زمان می برد و هم هزینه اضافی است و ممکن است در استراحت کارگردان خللی ایجاد کند، در اولین فرصت سرایدار یکی از ویلاها بپرد سر کوچه و اولین رهگذر را بیاورد تا فیلمبرداری را به عهده بگیرد.

• سیستم تدوین آورده نشده است لذا باید از آیپد رضا عطاران که حامد بهداد برایش از فرنگ کادو آورده است، استفاده شود.

نقد و داستان فیلم:

یک بشقاب پرنده نما! که نماد دنیای ناشناخته ها و نیز تکنولوژی های برتر و فرازمینی و قدرت های ماورایی است باعث دعوای دو دوست قدیمی که یکی شان دکتر و یکی شان مهندس است،می شود که این خود نشانگر نزاع همیشگی سنت و مدرنیته در جامعه امروز حتی در بین اصناف مختلف و از آن خاصتر در خطه شمال و کنار دریاست. از آنجایی که این نزاع ممکن است از دعوای بین یک دکتر و مهندس فراتر رفته و پای نظام پزشکی و نظام مهندسی را هم به ماجرا باز کند کارگردان تصمیم می گیرد با ورود یک خانم سنگ شناس این معضل را حل کند.

متاسفانه نه تنها از خانم سنگ شناس و سنگ هایشان کمکی بر نمی آید بلکه آتش اختلاف بالاتر شعله ورتر می شود و یک مثلث عشقی شکل می گیرد. این مثلث به مرور زمان مربع، پنج ضلعی منتظم و در لایه های زیرین حتی شش ضلعی نا منتظم هم می شود. دعوا بالا می گیرد به گونه ای که مهندس، دکتر را آمپول زن و دکتر، مهندس را عمله خطاب می کند. کارگردان که می بیند هر آیه ممکن است پای نظام پزشکی و نظام مهندسی به آنجا کشیده شود و استراحتش را مختل کنند، سریعا از همایون ارشادی که تا آن لحظه زیرپوستی در گوشه ای از صحنه نشسته یا ایستاده بود کمک گرفته و سریعا دست خانم سنگ شناس را در دست او گذاشته و قانله را ختم به خیر می کند.

در آخر مهندس و دکتر باز مثل سابق با هم دوست شده و قرار می شود مهندس در ازای عصب کشی یکی از دندان هایش دستی به سر و روی مطب دکتر بکشد.

رضا عطاران: آقای کارگردان باز هم که برگشتی! مگه فیلم تموم نشد؟ برو استراحت کن.
کارگردان: اومدم آیپدت رو قرض بگیرم؛ کنار ساحل که دارم آفتاب می گیرم بازی هم بکنم. راستی اسم خوبی برای فیلم پیشنهاد دادی، خوشم اومد. «باز هم که برگشتی! »

حامد تأمّلی

ارسال نظر

نمای روز

داغ

صفحه خبر - وب گردی

آخرین اخبار