گوناگون

حسرتی که بر دل هدیه تهرانی ماند

پارسینه: هدیه تهرانی که در فیلم «کاغذ بی‌خط» با زنده‌یاد خسرو شکیبایی هم‌بازی بوده است، در یادداشتی از حسرتش برای همبازی نشدن با این بازیگر در سریال «روزی روزگاری» نوشت و از او به عنوان یکی از انگیزه‌هایش برای ورود به سینما نام برد.

هدیه تهرانی که در فیلم «کاغذ بی‌خط» با زنده‌یاد خسرو شکیبایی هم‌بازی بوده است، در یادداشتی از حسرتش برای همبازی نشدن با این بازیگر در سریال «روزی روزگاری» نوشت و از او به عنوان یکی از انگیزه‌هایش برای ورود به سینما نام برد.

هفتم فروردین‌ ماه مصادف با زادروز خسرو شکیبایی، بازیگر مطرح سینما، تلویزیون و تئاتر ایران است که به همین مناسبت به بازخوانی یادداشت هدیه تهرانی که در کتاب خسرو شکیبایی منتشر شده است، می‌پردازیم.

«زمانی که هجده، نوزده ساله بودم آقای ناصر تقوایی که همسر ایشان از اقوام ما بودند راجع به طرح چای تلخ با من صحبت کردند و قرار بود کاری را با هم انجام دهیم و این اولین وسوسه‌هایی بود که نسبت به سینما داشتم، البته با تفکر و نگاه خاص خودم. ولی هیچ‌گاه به صورت جدی به این موضوع نگاه نمی‌کردم تا زمانی که سریال «روزی روزگاری» پخش شد و بازی آقای شکیبایی یکی از انگیزه‌های من برای ورود به حوزه بازیگری شد. (تا قبل از این سریال ایشان را نمی‌شناختم).

حسرتی که بر دل هدیه تهرانی ماند

به خاطر می‌آورم اولین فیلمی را که بازی کردم گویی منتظر اتفاقی بودم که با خسرو شکیبایی، جمشید مشایخی و ناصر تقوایی کار کنم و این اتفاق در «کاغذ بی‌خط» افتاد که یکی از بهترین تجربه‌های من است. تا آن لحظه احساس می‌کردم تا به حال در سینما کار نکردم اما از آن به بعد نظرم در مورد سینما فرق کرد. از نظر من سینما یعنی سینمای تقوایی، سینمای مهرجویی، سینمای کیارستمی به شکل خاص خودش و تازه متوجه شده‌ام که المان و استاندارد واقعی شناخت سینما و جهان‌بینی که در پشت آن است یعنی «کاغذ بی‌خط».

فوت خسرو شکیبایی تأثیر زیادی بر من گذاشت و هنوز هم نمی‌توانم باور کنم که خسرو شکیبایی نیست. علت اینکه نحوه تشییع هنرمندان در ایران همواره با مصیبت همراه است نمی‌توانم هیچ‌گاه در مراسم تشییع شرکت کنم. تنها کسی که برای تشییع او رفتم آقای شکیبایی بود، زمانی که پیکر ایشان را آوردند به شکل حیرت‌آوری راهی باز شد و توانستم به مزارشان برسم. جمعیت بسیاری در آنجا بود که نتوانسته بودند آن‌ها را سازماندهی کنند و برای انسانی که تا این اندازه در فرهنگ، هنر و ادبیات تاریخ معاصر کشورش تأثیرگذار بوده تدبیری باندیشند تا حداقل خانواده ایشان بتوانند سر مزارش حاضر شوند.

به نظر من خیلی تأسف‌برانگیز است که خانواده هنرمندی با این همه ابعاد روحی بزرگ نتوانند زمان خاکسپاری او بر سر مزارش حاضر شوند.

همیشه در خاطرم خواهد ماند که آقای شکیبایی یکی از انگیزه‌های من برای ورود به سینما بوده و از آرزوهایم بود که ای کاش سریال «روزی روزگاری» زمانی ساخته می‌شد که من می‌توانستم در کنار خانم علو، آقای شکیبایی و دیگر بازیگرانی که در آن سریال بودند، بازی کنم، این تنها سریالی بود که حاضر بودم کار کنم.

آخرین باری که ایشان را دیدم زمانی بود که با من تماس گرفتند، قراری گذاشته شد و همدیگر را ملاقات کردیم، نامه‌های عاشقانه نوازنده دربار دوره صفویه به گل‌اندام که این نامه‌ها را قرار بود با هم دکلمه کنیم و هیچ‌وقت این کار انجام نشد، این نامه‌ها تنها یادگاری است که از ایشان دارم.

ارسال نظر

  • خسته

    تنها کسی که حسرت مردنش رو هربار با تکرار اسمش میخورم خسرو شکیباییه
    آرامش عجیبی توی وجود این مرد بود

  • ناشناس

    چهره و شخصیت خانوم تهرانی برای سریال روزی روزگاری مناسب بود و واقعاً جاشون خالی بود میتونست نقش یک شیرزن عشایری را بازی کند

  • ناشناس

    لابد الان سی سال داری هدیه خانم راستی یکی دیگه از حسرتهات ممد گلزار بود

  • ناشناس

    از گلی زار جون جون چه خبر ته رانی

نمای روز

داغ

صفحه خبر - وب گردی

آخرین اخبار