۷ درس از زندگي "فاطمه معتمد آريا"
در فيلمهايش جاي خيلي از زنهاي اين خاك نشسته؛ از پيرزني كه در گيلانه پسر جانبازش همه زندگياش بوده، تا مادر يك دختر معلول در اينجا بدون من. با صدايش در مدرسه موشها كودكيمان را گذرانديم و آنقدر چهره مادر گونهاش را ديديم كه حتي مادري كردنش براي يك عروسك در كلاهقرمزي و پسرخاله هم برايمان باورپذير بوده است. «سيمين معتمد آريا» را همه به نام «فاطمه» ميشناسند. او يكي از نسل اوليهاي سينماي بعد از انقلاب است و هفتم آبان سالروز تولد اوست. به همين بهانه زندگي 50 سالهاش را زير ذره بين ميگذاريم تا بهتر بشناسيمش و شايد از او درس بگيريم.
آهسته و پيوسته...
فاطمه معتمدآريا از سال ۶۴ با فيلم «جدال» بهطور رسمي به جمع بازيگران سينماي ايران وارد شده و پلههاي ترقي را يكي يكي طي كرده است. چندي پيش جهانگير كوثري در مورد او به روزنامه شرق گفته بود: «او سينما را از نوجواني شناخته و بهدليل آن استعداد ژنتيك كه دارد، توانسته سير تكاملي را بهخوبي طي كند. او يك روزه هنرپيشه نشده است؛ از عروسك گرداني شروع كرد، به نقشهاي كوتاه رسيد و اين مراحل را يك به يك طي كرد و يك اساس و بنيان براي خود در بازيگري گذاشت. تفاوت معتمدآريا با ديگر بازيگران اين است كه هر لحظه حاضر است در هر نقش متفاوتي ظاهر شود؛ درنقشهاي كمدي، سالارانه و نقشهاي متفاوت ديگر.»
از مردم فاصله نگيريد
شايد همين نگاه او به همنوعانش باعث شده بود كه مجتبي ميرطهماسب در روزنامه شرق اينطور توصيفش كند: «كافي است شما يك راسته خيابان را با او هم قدم شويد. كمتر كسي براي عكس گرفتن با او ميآيد، همه ميآيند براي گفتن درددل و مشكلاتشان با سيمين. زن، مرد، پير و جوان سفره دلشان را براي او باز ميكنند. سيمين نبض جامعه را ميشناسد، اين آغوش باز او براي رويارويي با مردم و مشكلات آنها و حتي سرك كشيدن به فضاهايي كه ممكن است با مشكلاتي همراه باشد جزو جدانشدني از سيمين است و همين است كه او را سيمين ماندگار سينماي ايران ميكند.»
هرگز تكرار نشويد
معتمد آريا اهل تكرار نيست. براي او هنر حرف اول را ميزند و هرگز به سينما بهعنوان يك فعاليت صرفا تجاري نگاه نكرده است. او در يكي از مصاحبههايش گفته بود: «من آدم قائم به ذاتى در كاركردن هستم و از اينكه نقش تكرارى را بازى كنم هميشه خوددارى كردهام. در هر فيلمى كه بازى كردم بعد از آن اكثر سناريوهايى كه به من دادند تكرار همان نقشم در آن فيلم بوده، فقط يا رنگ و لعاب يا اسمش تغيير كرده و من هرگز در بدترين شرايط روحى، مالى و هر چيزى كه فكرش را بكنيد حاضر نشدم خودم را در يك بخش جزئى هم تكرار كنم.»
كم توانها را فراموش نكنيد
افتخارات معتمد آريا كم نيست. او را نبايد تنها يك هنرمند كار كشته بدانيم؛ معتمد آريا در كنار فعاليتهاي هنرياش، دستي هم در امور خيريه دارد. او در سال 86 بهعنوان «نخستين سفير مهرآفرين» معرفي شد و در مراسم معرفياش گفت: «هر كدام از ما سهمي داريم، ميتوانيم سهم خود را برداريم و بقيه را به كساني بدهيم كه سهمشان پيش ماست. من در كار سينمايي تجلي انديشه كارگردانم و در اينجا تجلي مهرباني يك ملت، اميدوارم شايسته باشم كه بتوانم اين جمع مهربان را دوباره در كنار هم جمع كنم.»معتمدآريا در يكي از مصاحبههاي ديگرش كه به مناسبت اكران فيلم «اينجا بدون من» صورت گرفته بود، گفت:«خيلي مفتخرم كه ميتوانم با خانوادهها و كودكاني كه معلوليت دارند ارتباط داشته باشم مثلا موسسه «رعد» يا يك كارخانهاي در قزوين هست كه تمام مسئولان و كاركنانش معلول هستند. آدم در برابر تواناييهاي آنها احساس ضعف شديد ميكند. وقتي با آنها در ارتباط هستيد بعد از يك مدت فراموش ميكنيد كه از نظر جسمي بينتان تفاوتي وجود دارد. آنها نيروي مضاعفي براي انجام كارهاي مثبت دارند.»
از تيمتان جدا نشويد
براي معتمدآريا همه چيز در قالب تيمش تعريف ميشود. او بهدنبال اثبات برترياش نيست و سعي ميكند با همتيميهايش همراه شود و به جاي اثبات بالاتر بودنش كار تيم را بالاتر ببرد. به همين دليل به روزنامه شرق گفته بود: «چيزي كه بيشتر از همه برايم اهميت دارد، اين است كه همه در يك سطح بازيگري قرار بگيريم. اين اصلي است كه به آن اعتقاد دارم و عمل ميكنم. گاهياوقات براي همكاراني كه نخستينبار است با هم كار ميكنيم، رفتار من خندهدار ميشود. معمولا سعي ميكنم همكاراني كه در كنار من كار ميكنند را بالا ببرم. هيچ وقت دوست ندارم كسي از من پايينتر باشد يا من بالاتر از همه باشم.»
به ريشهها پايبند باشيد
قدرشناسي او را تنها در رفتارش نميبينيم. او بارها و بارها در عين به رسميت شناختن تواناييهايش، خودش را به پيشكسوتان سينماي ايران وابسته ميداند:«جهان در حال حركت است و ما ناگزيريم كه خودمان را نزديك كنيم و اين مسئله نيازمند شناخت دقيق از گذشته فرهنگي ماست. من بهعنوان فاطمه معتمد آريا اگر ندانم ريشههايم در سينماي ايران كجاست ديگر شاخ و برگي نميتوانم داشته باشم. من بازيگري هستم كه نوع كار خودم را وابسته به هنرمندان پيش از خودم ميدانم و فكر ميكنم سالها دوري كه سينماي ايران طي كرده تا به اينجا برسد، شكلدهنده هويتي بوده كه امروز من بهعنوان يك بازيگر دارم.»
بيزحمت هيچ چيز به دست نميآيد
او كه 30 سال با سينماي ايران زندگي كرده و هرگز خودش را از اين مسير جدا ندانسته است، انتقادهايي هم به نسل جديد سينما وارد ميكند. او در مصاحبهاش گفته: « اين ويژگي نسل جوان امروز است. به دست آوردن چيزي بدون زحمت، خودشان هم هيچ تقصيري ندارند. بخشي از آن مربوط به شرايط اجتماعي ميشود و بخش ديگر آن مربوط به حمايت بيشازحد خانوادهها از فرزندانشان، آنها هم مقصر نيستند، والدين ميخواستند امنيتي كه در جامعه حس نميشود را در خانه براي فرزندانشان فراهم كنند. اين نسل- نميخواهم بگويم همه، حتما استثنا هم دارد- از سينما طلبكار است، در نتيجه قرار نيست به چيزي فكر كند. قرار است طالب چيزي باشد.
برای همینه تکه و تکرار ناپذیر.موفق و سلامت باشند
و اما درس هشتم
وقتی میرید خارج روسریتون رو بردارید پشت پا بزنید به همه چیزهایی که داشتید تا موفق تر بشید
درس بعدی: رفتید فرنگ ذوق زده شوید و از فرهنگ و آبروی کشورتان اندیشه مکنید! روسری از سر بردارید و دامن بپوشید مبادا تن و بدنتان دیده نشده از دنیا بروید!
مدیونید اگر منتشر نکنید!
روسری آبی
چه درس های بزرگی دادند این استاد اخلاق
یاالله.............حاج خانم