گوناگون

اوشین؛ هر آدمی سهمی از خوشی و ناخوشی دارد

اوشین؛ هر آدمی سهمی از خوشی و ناخوشی دارد

پارسینه: حالا می‌دانم آدم‌ها از خوشی و ناخوشی، از راحتی و ناراحتی سهمی دارند.

سکانس اول

بار اولی که سریال «سال‌های دور از خانه» یا همان اوشین را دیدم، دبیرستانی بودم.سرم پر بود از هدف‌های بزرگ.دلم پر بود از انرژی و شجاعت این را داشتم که تلخی همه مشکلات را به قول روان‌شناسان امروزی «شکلات» ببینم .اوشین زنی بود که به من یادآوری می‌کرد که «می‌توانم»! سختی‌ها و مشکلات در همه جای دنیا وجود دارد و همین سختی‌هاست که باعث می‌شود من به آینده روشن بیندیشم.

در سال 64 که اوشین برای اولین بار به تلویزیون آمد به من یادآوری کرد که اگر میخواهم موفق شوم باید بیشتر کارهای دنیا را بلد باشم.هم بتوانم خیاطی و آشپزی کنم، هم درس بخوانم و هم فنون تجارت و آرایشگری بیاموزم.اوشین در سال 64 به من این باور را تزریق کرد که باید مثل یک دیوار محکم باشم تا همسر آینده ام با خیال راحت به من تکیه کند و از ورشکستگی و بی پولی نهراسد!

سکانس دوم

بار دومی که سریال اوشین را دیدم سال 77 یا 78 بود. آن زمان من ازدواج کرده بودم و یک فرزند هم داشتم.خیلی تلاش کرده بودم تا مثل اوشین از سد همه مشکلات بگذرم و به زندگی دل‌خواهم را به دست بیاورم. اما وقتی برای بار دوم اوشین را دیدم به این نتیجه رسیدم که همیشه نمی‌توان به توانایی‌های فردی تکیه کرد.اوشین یک فیلم است! بخشی از آن برگرفته از واقعیت است اما بخش بزرگی از آن واقعیت را تغییر داده و تخیلی است! یعنی همیشه نباید منتظر ماند و نتیجه تلاش‌ها را دید.گاهی یک اتفاق نه چندان بزرگ می‌تواند همه رشته‌های تو را پنبه کند.بار دومی که اوشین را دیدم باور کردم که سال‌های دور از خانه یک فیلم( سریال) است اما بازهم با خودم تکرار کردم، می‌توان همیشه از صفر شروع کرد.البته در چنین شرایطی بیشتر از صفر و یک نمی‌توان جلوتر رفت.

سکانس سوم

این روزها برای سومین بار است که اوشین را تماشا می‌کنم.اوشین یک زن خودساخته است که زیادی اعتماد به نفس دارد.الان دیگر من می‌دانم که اوشین نباید این‌همه خودش را برای نجات همسر و خانواده‌اش به آب و آتش بزند.در خانواده هر کسی تعریفی دارد.هر کسی باید وظایف خودش را به درستی انجام بدهد.اکنون می‌دانم اگر یک نفر مثل اوشین زیادی از خودش کار بکشد و همه مسئولیت‌ها را به دوش بگیرد، دیگران خیال‌شان راحت‌ می‌شود و یک گام عقب می‌روند و این عقب‌نشینی‌ها آنقدر زیاد می‌شود که آن‌ها کاملا به سایه می‌روند و استراحت می‌کنند و اوشین و طرفداران او باید همه کارها را انجام بدهند تا تبدیل به یک آدم موفق شوند.

حالا می‌دانم که اوشین نباید زیادی به پر و پای ریوزو بپیچد و نباید او را به حاشیه براند تا خودش تبدیل تاجری موفق شود.اوشین باید از دور ریوزو را حمایت کند تا او روی پای خود بایستد.یادم هست که اوشین آنقدر خودش را محور همه کارها کرد و آنقدر توانایی‌هایش را به نمایش گذاشت که ریوزو ماند که این وسط چکاره ‌است و رفت و خودکشی کرد!

اکنون دیگر نمی‌توانم قبول کنم که یک آدم باید با این حجم بدبختی رو به رو شود و آنها را با موفقیت پشت سربگذارد تا در کهنسالی زندگی روبه راهی داشته باشد.حالا می‌دانم هر چیزی به وقت خودش باید وارد جریان زندگی شود تا آدمی از آن لذت ببرد.

دختر من حالا 16 ساله‌ است.زمانی که من برای اولین بار اوشین را دیدم هم سن و سال دخترم بودم.اما او اکنون با اوشین ارتباط برقرار نمی ‌کند.اصلا نمی‌پذیرد که بر سر یک آدم این همه بدبختی می‌تواند آوار شود.شرایط عوض شده است.دوره اوشین هم تمام شده و من اکنون می‌دانم که اگر واقعیت را بپذیریم هیچوقت دوره، دوره اوشین نبوده و نخواهد بود.اوشین، زنی است که سهم‌ خودش را در همه چیز بیشتر از دیگران می‌داند.البته در بدبختی، کار بیش از اندازه، فروتنی، از خودگذشتگی و ...

حالا می‌دانم آدم‌ها از خوشی و ناخوشی، از راحتی و ناراحتی سهمی دارند.

ثریا بیگلری


ارسال نظر

نمای روز

داغ

صفحه خبر - وب گردی

آخرین اخبار