گلایه های یک جانباز جنگ از بی توجهی مسئولین
قانون: هنوز میتوان نشانههای جنگ تحمیلی 8 ساله را در کوچهها و خیابانهای شهر دید. بهویژه وقتی جانبازی با ویلچر در حال عبور از خیابان است. به این ترتیب برای برخیها جنگ هنوز ادامه دارد. زیرا آنان همچنان باید با آثار ناشی از این نبرد زندگی ميکنند. «محمد جعفری منش» از جانبازان 8 سال دفاع مقدس است که او را شهید زنده میخوانند. او متولد سال 1340 در شهر قم است و 40 سالی میشود که در ورامین ساکن است.
سال 64 ازدواج کرد و حاصل زندگی مشترک او، 2 دختر و یک پسر است. این جانباز در سال 62 به جبهه اعزام شد و بیش از 23 ماه در آنجا ماند. طبق کارشناسی بنیاد شهید او دارای 65 درصد جانبازی است. باوجود این جانبازی و شرایط نامناسب جسمیاش، استقبال خوبی از ما داشت. نکته جالب در این دیدار، این بود که جعفری منش هیچ گلایه و شکایتی از شرایطی که جنگ برایش ایجاد کرده بود، نداشت.
گرچه خود حتی یک کلمه لب به شکوه نگشود، اما مشکلات او که اغلب ناشی از بیتوجهی سازمانهای مسئول است را میشد از صحبتهای فرزندش، محمدرضا جعفری منش فهمید. البته حال جعفری منش این اجازه را نمیداد که به تمام سوالات پاسخ کامل بدهد. به همین دلیل فرزند وی تا حدودی تکمیلکننده حرفهای پدر بود.
آقای جعفری منش در چه مناطقی و چطور جانباز شدید؟
جعفری منش: در خاک عراق و در عملیات والفجر 4 ترکش به سرم اصابت کرد. 4 روز در منطقه افتاده بودم. همچنین 2 دست و 2 پایم ترکش خورد و بعدها منجر به قطع پای راستم شد. البته پایم چند سال پیش هنگام راه رفتن در یک گودی افتاد و چون چشمم در جبهه مجروح شده بود، درست چاله را ندیدم. همین موضوع باعث شکستن قوزک پایم و عمل آن شد. محل عمل نیز به مرور سیاه و پایم قطع شد.
پسر جانباز: پدرم در سال 80 دچار تشنج شدید شد و لگن پایش شکست. با مراجعه به بیمارستان 4 مرتبه عمل کرد که درون لگنش پیچ و استخوان مصنوعی گذاشتند. اما یک روز بعد از آخرین عمل تنفسش دچار مشکل شد. به بیمارستان خاتمالانبیا مراجعه کردیم و گفتند کلیههایش از کار افتادهاست. به همین دلیل هفتهای 3 بار دیالیز میشوند.
درمان اثراتی که جنگ بر بدن پدرتان گذاشتهاست، قطعا هزینههای سنگینی دارد. آیا در تأمین آن به شما کمک میشود؟
پسر جانباز: پدرم تا 2 سال پیش تحت پوشش بیمه بنیاد شهید بود و ما بابت هزینه درمان پولی پرداخت نمیکردیم. اما 2 سال است که گفتهاند باید تحت پوشش بیمه سپاه قرار بگیريد. سپاه نیز بیشتر هزینههای درمان را پرداخت میکند، اما اول ما باید کل هزینهها را به بیمارستان پرداخت کنیم تا چند ماه بعد به حسابمان واریز شود. پدرم در 6 ماه 3 بار در بیمارستان بستری شد که بیش از 21 میلیون تومان هزینه داشت. پس از بار سوم بستری شدن پدر، تازه هزینه دفعه اول پرداخت شد. به تازگی هم هزینه دفعه دوم پرداخت شد. متأسفانه هزینهها بالاست و به مشکل برخوردهایم. فقط هفتهای 114 هزار تومان پول آمپولهای دیالیز را میدهیم.
بیمه سپاه چه نوع بیمهای است؟
پسرجانباز: خدمات درمانی.
این تشکیلات در ورامین وجود دارد؟
پسر جانباز: خیر، برای مداوا به تهران مراجعه میکنیم و هزینه دائمی رفت و آمد را هم متحمل میشویم.
سپاه با بیمارستان خاصی قرارداد دارد؟
پسر جانباز: بله، در صورتیکه بیمه بنیاد با اکثر بیمارستانها قرارداد داشت. پدرم 12 سال است که تحت نظر پزشک مخصوص است و این پزشک در بیمارستان طرف قرارداد سپاه حضور ندارد.
حاج آقا، شما از کدام یگان به جبهه اعزام شدید؟
جعفری منش: از خود سپاه و به زور اعزام شدم.
چرا به زور؟
جعفری منش: اعزامم نمیکردند و من میخواستم داوطلب بروم. بالاخره پیش آقای محمدپناه فرمانده سپاه ورامین رفتم و بهشان گفتم یا من را اعزام کنید یا از سپاه بیرون میروم. به هر طریق شد مأموریت 3 ماهه گرفتم و رفتم و 9 ماه در جبهه ماندم.
آن زمان مجرد و کارمند سپاه بودید؟
جعفری منش: بله، 13 سال مسئول گزینش سپاه بودم.
تاکنون پشیمان شدهاید؟
جعفری منش: خیر، چون برای رضای خدا رفتم.
خیلیها مثل شما در این مملکت زندگی میکردند، اما جبهه نرفتند و حالا هم روزگار خوبی دارند. تاکنون شده به خود بگویید اگر من هم نمیرفتم، اتفاقی نمیافتاد؟
جعفری منش: این مسائل را به خودم تلقین میکردم، اما درونم این دو بیتی بابا طاهر را پاسخ میداد: یکی درد و یکی درمان پسندد، یکی وصل و یکی هجران پسندد، من از درمان و درد و وصل و هجران، پسندم آنچه را جانان پسندد.
آیا نهادهای فرهنگی کشور توانستهاند در مسیری که شما سالهای پیش ترسیم کردید، قدم بردارند؟
جعفری منش: نهادهای فرهنگی به فرهنگ با دید دیگری نگاه میکنند. آن زمان دیدگاهها قوی بود، اما اکنون ضعیف شده است.
چه خواستهای از مسئولان دارید؟
جعفیر منش: بیشتر به فکر جوانان و مهیا کردن شرایط ازدواج آنان باشند.
بنیاد شهید و سپاه به وظیفه سازمانی خود و تعهدی که در قبال شما دارند، عمل کردهاند؟
جعفری منش: خیر، چون درصد جانبازیام به 70 درصد نرسیده است.
اما جانبازی با شرایط شما باید بالای 70 درصد باشد، اصلا چرا به شما شهید زنده میگویند؟
جعفری منش: میگویند پایت به خاطر قند قطع شدهاست، درصورتیکه پایم در جبهه ترکش خورده بود.
پسر جانباز: بنیاد شهید اعلام کرد مسائلی که بعد از جنگ رخ داد، به بنیاد مربوط نیست، حتی اگر علت اولیه جبهه بوده باشد. دکتر نقوی، نماینده شهرستان ورامین نامهای به این منظور تنظیم و به آقای زریبافان، ریاست سابق بنیاد شهید کشور ارسال کردند. اما این نامهنگاریها در6 ماه، پس از پاسکاریهای فراوان به اداره بنیاد شهید ورامین رسید، در حالیکه آقای برکان، رئیس بنیاد شهید ورامین 6 ماه پیش گفته بودند کاری از دست بنیاد برنمیآید. برای مناسبسازی منزل به منظور تسهیل در تردد پدرم هم اقداماتی انجام دادیم. به این منظور آقای شاهحسینی، معاون آقای زریبافان قول 5 میلیون وام را به ما داده بودند که انجام نشد. حتی بنیاد شهید وام ازدواج خودم را پس از گذشت بیش از یک سال نداده است. شدت جراحات پدرم به حدی بالاست که وی را شهید زنده میگویند.
آقای جعفری منش، بزرگترین آرزویتان چیست؟
جعفری منش: سلامتی رهبر.
آیا ایشان را ملاقات کرده اید؟
جعفری منش: خیر.
شما مدتی به عنوان روایتگر دفاع مقدس در محافل مختلف شرکت میکردید. معمولا چه توصیهای در این محافل داشتید؟
جعفری منش: یک کتاب هم دارم. اکنون هم در بعضی مراسم شرکت میکنم. توصیه من بیشتر به سمت جوانان بود و اینکه در خط ولایت و بسیجی باشند.
جبهه رفتن یک امر کفایی بود. چرا رفتید؟
جعفری منش: امام(س) فتوا داده بودند که جبهه رفتن عین نماز واجب است. وقتی فتوا صادر شد، عملیات خیبر در سال 62 آغاز شده بود و جوانان به سمت جبهه گسیل شدند.
چه حسی داشتید وقتی شنیدید «صدام حسین» اعدام شد؟
جعفری منش: احساس خوبی به من دست داد. چون این آدمها هر چه زودتر از جامعه دفع شوند، بهتر است.
گفتید کار گزینش سپاه را شما انجام میدادید؟
جعفری منش: 13 سال. اوایل تا سال 64 به جز زمان مجروحیت، مسئولیت اعزام به جبهه ورامین با من بود که آن زمان شامل چند شهرستان میشد.
آماری از تعداد داوطلبان اعزام شده از ورامین دارید؟
جعفری منش: 700 نفر را من شخصا اعزام کردم. 18 هزار داوطلب داشتیم. 1400 نفر شهید شدند.
از 700 نفری که شما اعزام کردید چند نفر شهید شدند؟
جعفری منش: خاطرم نیست، اما ذهنم با نامشان آشناست.
برای ماندن در مسیر ولایت آخرین توصیه شما به تمام افرادی که این مطلب را میخوانند، چیست؟
جعفری منش: به ولایت ایمان داشته باشید.
سال 64 ازدواج کرد و حاصل زندگی مشترک او، 2 دختر و یک پسر است. این جانباز در سال 62 به جبهه اعزام شد و بیش از 23 ماه در آنجا ماند. طبق کارشناسی بنیاد شهید او دارای 65 درصد جانبازی است. باوجود این جانبازی و شرایط نامناسب جسمیاش، استقبال خوبی از ما داشت. نکته جالب در این دیدار، این بود که جعفری منش هیچ گلایه و شکایتی از شرایطی که جنگ برایش ایجاد کرده بود، نداشت.
گرچه خود حتی یک کلمه لب به شکوه نگشود، اما مشکلات او که اغلب ناشی از بیتوجهی سازمانهای مسئول است را میشد از صحبتهای فرزندش، محمدرضا جعفری منش فهمید. البته حال جعفری منش این اجازه را نمیداد که به تمام سوالات پاسخ کامل بدهد. به همین دلیل فرزند وی تا حدودی تکمیلکننده حرفهای پدر بود.
آقای جعفری منش در چه مناطقی و چطور جانباز شدید؟
جعفری منش: در خاک عراق و در عملیات والفجر 4 ترکش به سرم اصابت کرد. 4 روز در منطقه افتاده بودم. همچنین 2 دست و 2 پایم ترکش خورد و بعدها منجر به قطع پای راستم شد. البته پایم چند سال پیش هنگام راه رفتن در یک گودی افتاد و چون چشمم در جبهه مجروح شده بود، درست چاله را ندیدم. همین موضوع باعث شکستن قوزک پایم و عمل آن شد. محل عمل نیز به مرور سیاه و پایم قطع شد.
پسر جانباز: پدرم در سال 80 دچار تشنج شدید شد و لگن پایش شکست. با مراجعه به بیمارستان 4 مرتبه عمل کرد که درون لگنش پیچ و استخوان مصنوعی گذاشتند. اما یک روز بعد از آخرین عمل تنفسش دچار مشکل شد. به بیمارستان خاتمالانبیا مراجعه کردیم و گفتند کلیههایش از کار افتادهاست. به همین دلیل هفتهای 3 بار دیالیز میشوند.
درمان اثراتی که جنگ بر بدن پدرتان گذاشتهاست، قطعا هزینههای سنگینی دارد. آیا در تأمین آن به شما کمک میشود؟
پسر جانباز: پدرم تا 2 سال پیش تحت پوشش بیمه بنیاد شهید بود و ما بابت هزینه درمان پولی پرداخت نمیکردیم. اما 2 سال است که گفتهاند باید تحت پوشش بیمه سپاه قرار بگیريد. سپاه نیز بیشتر هزینههای درمان را پرداخت میکند، اما اول ما باید کل هزینهها را به بیمارستان پرداخت کنیم تا چند ماه بعد به حسابمان واریز شود. پدرم در 6 ماه 3 بار در بیمارستان بستری شد که بیش از 21 میلیون تومان هزینه داشت. پس از بار سوم بستری شدن پدر، تازه هزینه دفعه اول پرداخت شد. به تازگی هم هزینه دفعه دوم پرداخت شد. متأسفانه هزینهها بالاست و به مشکل برخوردهایم. فقط هفتهای 114 هزار تومان پول آمپولهای دیالیز را میدهیم.
بیمه سپاه چه نوع بیمهای است؟
پسرجانباز: خدمات درمانی.
این تشکیلات در ورامین وجود دارد؟
پسر جانباز: خیر، برای مداوا به تهران مراجعه میکنیم و هزینه دائمی رفت و آمد را هم متحمل میشویم.
سپاه با بیمارستان خاصی قرارداد دارد؟
پسر جانباز: بله، در صورتیکه بیمه بنیاد با اکثر بیمارستانها قرارداد داشت. پدرم 12 سال است که تحت نظر پزشک مخصوص است و این پزشک در بیمارستان طرف قرارداد سپاه حضور ندارد.
حاج آقا، شما از کدام یگان به جبهه اعزام شدید؟
جعفری منش: از خود سپاه و به زور اعزام شدم.
چرا به زور؟
جعفری منش: اعزامم نمیکردند و من میخواستم داوطلب بروم. بالاخره پیش آقای محمدپناه فرمانده سپاه ورامین رفتم و بهشان گفتم یا من را اعزام کنید یا از سپاه بیرون میروم. به هر طریق شد مأموریت 3 ماهه گرفتم و رفتم و 9 ماه در جبهه ماندم.
آن زمان مجرد و کارمند سپاه بودید؟
جعفری منش: بله، 13 سال مسئول گزینش سپاه بودم.
تاکنون پشیمان شدهاید؟
جعفری منش: خیر، چون برای رضای خدا رفتم.
خیلیها مثل شما در این مملکت زندگی میکردند، اما جبهه نرفتند و حالا هم روزگار خوبی دارند. تاکنون شده به خود بگویید اگر من هم نمیرفتم، اتفاقی نمیافتاد؟
جعفری منش: این مسائل را به خودم تلقین میکردم، اما درونم این دو بیتی بابا طاهر را پاسخ میداد: یکی درد و یکی درمان پسندد، یکی وصل و یکی هجران پسندد، من از درمان و درد و وصل و هجران، پسندم آنچه را جانان پسندد.
آیا نهادهای فرهنگی کشور توانستهاند در مسیری که شما سالهای پیش ترسیم کردید، قدم بردارند؟
جعفری منش: نهادهای فرهنگی به فرهنگ با دید دیگری نگاه میکنند. آن زمان دیدگاهها قوی بود، اما اکنون ضعیف شده است.
چه خواستهای از مسئولان دارید؟
جعفیر منش: بیشتر به فکر جوانان و مهیا کردن شرایط ازدواج آنان باشند.
بنیاد شهید و سپاه به وظیفه سازمانی خود و تعهدی که در قبال شما دارند، عمل کردهاند؟
جعفری منش: خیر، چون درصد جانبازیام به 70 درصد نرسیده است.
اما جانبازی با شرایط شما باید بالای 70 درصد باشد، اصلا چرا به شما شهید زنده میگویند؟
جعفری منش: میگویند پایت به خاطر قند قطع شدهاست، درصورتیکه پایم در جبهه ترکش خورده بود.
پسر جانباز: بنیاد شهید اعلام کرد مسائلی که بعد از جنگ رخ داد، به بنیاد مربوط نیست، حتی اگر علت اولیه جبهه بوده باشد. دکتر نقوی، نماینده شهرستان ورامین نامهای به این منظور تنظیم و به آقای زریبافان، ریاست سابق بنیاد شهید کشور ارسال کردند. اما این نامهنگاریها در6 ماه، پس از پاسکاریهای فراوان به اداره بنیاد شهید ورامین رسید، در حالیکه آقای برکان، رئیس بنیاد شهید ورامین 6 ماه پیش گفته بودند کاری از دست بنیاد برنمیآید. برای مناسبسازی منزل به منظور تسهیل در تردد پدرم هم اقداماتی انجام دادیم. به این منظور آقای شاهحسینی، معاون آقای زریبافان قول 5 میلیون وام را به ما داده بودند که انجام نشد. حتی بنیاد شهید وام ازدواج خودم را پس از گذشت بیش از یک سال نداده است. شدت جراحات پدرم به حدی بالاست که وی را شهید زنده میگویند.
آقای جعفری منش، بزرگترین آرزویتان چیست؟
جعفری منش: سلامتی رهبر.
آیا ایشان را ملاقات کرده اید؟
جعفری منش: خیر.
شما مدتی به عنوان روایتگر دفاع مقدس در محافل مختلف شرکت میکردید. معمولا چه توصیهای در این محافل داشتید؟
جعفری منش: یک کتاب هم دارم. اکنون هم در بعضی مراسم شرکت میکنم. توصیه من بیشتر به سمت جوانان بود و اینکه در خط ولایت و بسیجی باشند.
جبهه رفتن یک امر کفایی بود. چرا رفتید؟
جعفری منش: امام(س) فتوا داده بودند که جبهه رفتن عین نماز واجب است. وقتی فتوا صادر شد، عملیات خیبر در سال 62 آغاز شده بود و جوانان به سمت جبهه گسیل شدند.
چه حسی داشتید وقتی شنیدید «صدام حسین» اعدام شد؟
جعفری منش: احساس خوبی به من دست داد. چون این آدمها هر چه زودتر از جامعه دفع شوند، بهتر است.
گفتید کار گزینش سپاه را شما انجام میدادید؟
جعفری منش: 13 سال. اوایل تا سال 64 به جز زمان مجروحیت، مسئولیت اعزام به جبهه ورامین با من بود که آن زمان شامل چند شهرستان میشد.
آماری از تعداد داوطلبان اعزام شده از ورامین دارید؟
جعفری منش: 700 نفر را من شخصا اعزام کردم. 18 هزار داوطلب داشتیم. 1400 نفر شهید شدند.
از 700 نفری که شما اعزام کردید چند نفر شهید شدند؟
جعفری منش: خاطرم نیست، اما ذهنم با نامشان آشناست.
برای ماندن در مسیر ولایت آخرین توصیه شما به تمام افرادی که این مطلب را میخوانند، چیست؟
جعفری منش: به ولایت ایمان داشته باشید.
ارسال نظر