آصفی: وقتی امام(ره) قطعنامه ۵۹۸ را پذیرفتند و از تعبیر «جام زهر» استفاده کردند ما داشتیم دق میکردیم
روزنامه شرق در گفت و گویی با حمیدرضا آصفی سخنگوی اسبق وزارت امورخارجه نوشت:
* البرادعی وقتی به تهران آمد درخواست داشت که نطنز را ببیند و البته برای او مشخص شود که غنیسازی در چه سطحی در ایران صورت میگیرد. او پس از این سفر، گزارش مشهوری داشت که مبالغهآمیز بود. مدیرکل وقت آژانس هستهای اعلام کرد ایران در حوزه انرژی هستهای، برنامه وسیعی دارد و جزو 10کشور فعال در این زمینه است. در گزارش وی تاکید شد فعالیتهای صورتگرفته در ایران که از چندین سال قبل شروع شده بود، خلاف پادمان هستهای است. البته او از پیشرفتهای ایران در اراک و اصفهان شگفتزده شد. از آن موقع فضای جهانی تند شد. در آن مقطع پیامی از سوی کشورهای غربی یا ایالاتمتحده نداشت.صرفا بهدنبال بازدید از تاسیسات غنیسازی ایران بود و دیداری هم با جناب آقای خاتمی داشت.
*وزارت خارجه پیشنهاد کرد در جایی پیرامون موضوع فعالیتهای صلحآمیز هستهای کشورمان تصمیمگیری شود که همه دستگاهها حضور داشته و پاسخگو باشند. فضا با امروز کاملا متفاوت بود. امروز پرونده در اختیار وزارت خارجه و آقای دکتر ظریف است. 10سال پیش اگر وزارت خارجه متولی آن میشد، دستگاهها خودشان را خیلی ملزم به پاسخگویی نمیدیدند. البته من اعتقاد جدی دارم که آنها با حسن نیت، فکر میکردند خودشان بهتر میتوانند مساله را مدیریت کنند. به همین دلیل تصمیم این شد که موضوع به شورای امنیت ملی برود و زیرنظر این شورا سامان یابد چراکه آقای خاتمی بهعنوان رییسجمهور، رییس شورا بود و پشتیبانی مقاممعظم رهبری و جلساتی که در حضور ایشان برگزار میشد نیز به سرعتگرفتن روندها و اجراییشدن تصمیمات، کمک جدی میکرد.
*{درپاسخ به اینکه موافقتنامههای پاریس، تهران و بروکسل، چه آوردهها و چه ستاندههایی داشت؟} قطعا کفه ستاندهها سنگینتر بود. نمیتوان امروز درباره آن روز قضاوت کرد. هدف دولت اصلاحات این بود که با توجه به حمله آمریکا به عراق و حضور این کشور در مرز ایران و همچنین مشی رادیکال جورج بوش و نئومحافظهکاران، شرایط پرونده هستهای ایران، حاد نشود.
تلاش تیم مذاکرهکننده این بود که مساله به شورای امنیت کشیده نشود و ما بتوانیم با «خرید زمان»، زنجیرههای ناقص چرخه سوخت را کامل کنیم. ما این کارها را کردیم. اجازه ندادیم پرونده به شورا برود و زنجیره سوخت را کامل کردیم.
* از نظر ما، لازم بود که این چرخه کامل شود و در عین حال، پرونده به شورای امنیت نرود. طرف مقابل اما تعلیق همهجانبه فعالیتها را میخواست که ما فقط تعلیق غنیسازی را پذیرفتیم و بقیه مراکز که کار تولید اورانیوم پیش از غنیسازی را عهده دار بودند، به فعالیت ادامه دادند. در عین حال، این تعلیق با تاکید بر قید «داوطلبانه» در مذاکرات صورت گرفت تا هر زمان لازم باشد از این وضعیت خارج شویم که با تدبیر مقام معظم رهبری، در پایان دولت آقای خاتمی، پلمبها و قفلهای تاسیسات غنیسازی شکسته شد که دلیل آن، نبود حسن نیت در طرفهای مذاکرهکننده بود.
*در طول مذاکرات هدف تیم مذاکرهکننده که از بهترین دیپلماتهای ایران بودند بر این استوار بود که فرصت تعامل بر سر پرونده به غرب داده شود اما کشورهای غربی در این آزمون، مردود شدند و ما چیزی از دست ندادیم. منتقدان مشی تیم مذاکرهکننده دوران اصلاحات، حتما نمیتوانند حساسیت آن مقطع که ایران متهم به پنهانکاری هستهای بود را درک کنند. خطر کشور را تهدید میکرد. در شرایط سخت و دشوار، انتخاب بین خوب و بد نیست بلکه بین بد و بدتر است.
* در زمان آقای احمدینژاد نیز افراد حاضر در تیم هستهای، دیپلمات بودند. آقایان جلیلی و باقری دیپلماتهای وزارت خارجه بودند. البته میتوان گفت که همه ظریفت دیپلماسی ما در این هشتسال به کار گرفته نشد و رییسجمهور محترم سابق، بنا بر سلیقه و مشیای که داشت دیپلماتهایی را منطبق با آن انتخاب کرده بود. اگر دکتر روحانی رییسجمهور بود، تیم دکتر ظریف را انتخاب میکرد. اگر آقای ولایتی بود، حتما ذایقه دیگری داشت. نمیتوان گفت دیپلمات نداشتیم و اگر داشتیم شرایط بهتر پیش میرفت و مسایل دیگر. هر کسی در این مسیر 10ساله، تلاشهایی کرده و توجه به تاکتیکها و رویکردها میتوان درباره عملکرد آنها سخن گفت.
*رهبریمعظم در ابتدای کار دولت دکتر روحانی، تاکتیک «نرمش قهرمانه» را مطرح کردند. زمانی که موضوع قطعنامه 598 مطرح شد، من سفیر بودم. وقتی امام آن را پذیرفتند و از تعبیر «جام زهر» استفاده کردند ما داشتیم دق میکردیم اما بعدا دیدیم چه برکاتی به همراه داشت. نتیجه این بود که صدام را پس از یک دوره زندگی خفت بار، از یک چاه بیرون آوردند و اعدام کردند اما جمهوری اسلامی روز به روز قویتر شده است.
* اگر قطعنامه را نمیپذیرفتیم معلوم نبود چه اتفاقی رخ میداد؟ عراق با کمک غرب، سازمان ارتش خود را نوسازی کرده بود و میخواست همه شهرهای ما را با سلاح شیمیایی هدف قرار دهد. این هوشمندی امام بود که در آن مقطع، اینگونه تصمیم گرفتند. در عرصه سیاست خارجی گاهی باید عقب رفت. این مانند قهرمان پرش طول است که برای آنکه بیشتر بپرد دو، سهمتر عقب میرود تا بلندتر بپرد. ما با تعلیق موقت غنیسازی، زمان خریدیم و وقتی دیده شد که غرب حاضر نیست حقوق ایران را بپذیرد، رهبری دستور دادند که تعلیق شکسته شود.
*من دیپلماسی دولت اصلاحات را پویا و موثر میدانم. پس از آن، پرونده هم میتوانست به شورای امنیت برود هم نرود. البته مواضع دولت قبل، این روند را تسریع کرد. اگر گفتمان دیگری بود شاید به قول شما پرونده به هر حال از سوی کشورهای ظالم غربی به شورای امنیت ارجاع میشد اما حتما طولانیتر این اتفاق میافتاد و در ضمن، در آنجا قطعنامههایی با لحن آرامتر صادر میشد.
*مشکل ما با غرب و آمریکا صرفا بحث هستهای نیست. قبل از پرونده هستهای، موضوعات دیگری مطرح بود.
* البرادعی وقتی به تهران آمد درخواست داشت که نطنز را ببیند و البته برای او مشخص شود که غنیسازی در چه سطحی در ایران صورت میگیرد. او پس از این سفر، گزارش مشهوری داشت که مبالغهآمیز بود. مدیرکل وقت آژانس هستهای اعلام کرد ایران در حوزه انرژی هستهای، برنامه وسیعی دارد و جزو 10کشور فعال در این زمینه است. در گزارش وی تاکید شد فعالیتهای صورتگرفته در ایران که از چندین سال قبل شروع شده بود، خلاف پادمان هستهای است. البته او از پیشرفتهای ایران در اراک و اصفهان شگفتزده شد. از آن موقع فضای جهانی تند شد. در آن مقطع پیامی از سوی کشورهای غربی یا ایالاتمتحده نداشت.صرفا بهدنبال بازدید از تاسیسات غنیسازی ایران بود و دیداری هم با جناب آقای خاتمی داشت.
*وزارت خارجه پیشنهاد کرد در جایی پیرامون موضوع فعالیتهای صلحآمیز هستهای کشورمان تصمیمگیری شود که همه دستگاهها حضور داشته و پاسخگو باشند. فضا با امروز کاملا متفاوت بود. امروز پرونده در اختیار وزارت خارجه و آقای دکتر ظریف است. 10سال پیش اگر وزارت خارجه متولی آن میشد، دستگاهها خودشان را خیلی ملزم به پاسخگویی نمیدیدند. البته من اعتقاد جدی دارم که آنها با حسن نیت، فکر میکردند خودشان بهتر میتوانند مساله را مدیریت کنند. به همین دلیل تصمیم این شد که موضوع به شورای امنیت ملی برود و زیرنظر این شورا سامان یابد چراکه آقای خاتمی بهعنوان رییسجمهور، رییس شورا بود و پشتیبانی مقاممعظم رهبری و جلساتی که در حضور ایشان برگزار میشد نیز به سرعتگرفتن روندها و اجراییشدن تصمیمات، کمک جدی میکرد.
*{درپاسخ به اینکه موافقتنامههای پاریس، تهران و بروکسل، چه آوردهها و چه ستاندههایی داشت؟} قطعا کفه ستاندهها سنگینتر بود. نمیتوان امروز درباره آن روز قضاوت کرد. هدف دولت اصلاحات این بود که با توجه به حمله آمریکا به عراق و حضور این کشور در مرز ایران و همچنین مشی رادیکال جورج بوش و نئومحافظهکاران، شرایط پرونده هستهای ایران، حاد نشود.
تلاش تیم مذاکرهکننده این بود که مساله به شورای امنیت کشیده نشود و ما بتوانیم با «خرید زمان»، زنجیرههای ناقص چرخه سوخت را کامل کنیم. ما این کارها را کردیم. اجازه ندادیم پرونده به شورا برود و زنجیره سوخت را کامل کردیم.
* از نظر ما، لازم بود که این چرخه کامل شود و در عین حال، پرونده به شورای امنیت نرود. طرف مقابل اما تعلیق همهجانبه فعالیتها را میخواست که ما فقط تعلیق غنیسازی را پذیرفتیم و بقیه مراکز که کار تولید اورانیوم پیش از غنیسازی را عهده دار بودند، به فعالیت ادامه دادند. در عین حال، این تعلیق با تاکید بر قید «داوطلبانه» در مذاکرات صورت گرفت تا هر زمان لازم باشد از این وضعیت خارج شویم که با تدبیر مقام معظم رهبری، در پایان دولت آقای خاتمی، پلمبها و قفلهای تاسیسات غنیسازی شکسته شد که دلیل آن، نبود حسن نیت در طرفهای مذاکرهکننده بود.
*در طول مذاکرات هدف تیم مذاکرهکننده که از بهترین دیپلماتهای ایران بودند بر این استوار بود که فرصت تعامل بر سر پرونده به غرب داده شود اما کشورهای غربی در این آزمون، مردود شدند و ما چیزی از دست ندادیم. منتقدان مشی تیم مذاکرهکننده دوران اصلاحات، حتما نمیتوانند حساسیت آن مقطع که ایران متهم به پنهانکاری هستهای بود را درک کنند. خطر کشور را تهدید میکرد. در شرایط سخت و دشوار، انتخاب بین خوب و بد نیست بلکه بین بد و بدتر است.
* در زمان آقای احمدینژاد نیز افراد حاضر در تیم هستهای، دیپلمات بودند. آقایان جلیلی و باقری دیپلماتهای وزارت خارجه بودند. البته میتوان گفت که همه ظریفت دیپلماسی ما در این هشتسال به کار گرفته نشد و رییسجمهور محترم سابق، بنا بر سلیقه و مشیای که داشت دیپلماتهایی را منطبق با آن انتخاب کرده بود. اگر دکتر روحانی رییسجمهور بود، تیم دکتر ظریف را انتخاب میکرد. اگر آقای ولایتی بود، حتما ذایقه دیگری داشت. نمیتوان گفت دیپلمات نداشتیم و اگر داشتیم شرایط بهتر پیش میرفت و مسایل دیگر. هر کسی در این مسیر 10ساله، تلاشهایی کرده و توجه به تاکتیکها و رویکردها میتوان درباره عملکرد آنها سخن گفت.
*رهبریمعظم در ابتدای کار دولت دکتر روحانی، تاکتیک «نرمش قهرمانه» را مطرح کردند. زمانی که موضوع قطعنامه 598 مطرح شد، من سفیر بودم. وقتی امام آن را پذیرفتند و از تعبیر «جام زهر» استفاده کردند ما داشتیم دق میکردیم اما بعدا دیدیم چه برکاتی به همراه داشت. نتیجه این بود که صدام را پس از یک دوره زندگی خفت بار، از یک چاه بیرون آوردند و اعدام کردند اما جمهوری اسلامی روز به روز قویتر شده است.
* اگر قطعنامه را نمیپذیرفتیم معلوم نبود چه اتفاقی رخ میداد؟ عراق با کمک غرب، سازمان ارتش خود را نوسازی کرده بود و میخواست همه شهرهای ما را با سلاح شیمیایی هدف قرار دهد. این هوشمندی امام بود که در آن مقطع، اینگونه تصمیم گرفتند. در عرصه سیاست خارجی گاهی باید عقب رفت. این مانند قهرمان پرش طول است که برای آنکه بیشتر بپرد دو، سهمتر عقب میرود تا بلندتر بپرد. ما با تعلیق موقت غنیسازی، زمان خریدیم و وقتی دیده شد که غرب حاضر نیست حقوق ایران را بپذیرد، رهبری دستور دادند که تعلیق شکسته شود.
*من دیپلماسی دولت اصلاحات را پویا و موثر میدانم. پس از آن، پرونده هم میتوانست به شورای امنیت برود هم نرود. البته مواضع دولت قبل، این روند را تسریع کرد. اگر گفتمان دیگری بود شاید به قول شما پرونده به هر حال از سوی کشورهای ظالم غربی به شورای امنیت ارجاع میشد اما حتما طولانیتر این اتفاق میافتاد و در ضمن، در آنجا قطعنامههایی با لحن آرامتر صادر میشد.
*مشکل ما با غرب و آمریکا صرفا بحث هستهای نیست. قبل از پرونده هستهای، موضوعات دیگری مطرح بود.
ارسال نظر