۵۰ ارزش اخلاقی در زندگی با دیگران
در فرهنگ دینی ما، حضور «دیگران» همواره مورد توجّه و دقّت بوده است. خداوند در حالی که می توانست انسان ها را با خصلت های یکسانی خلق کند، چنین نکرده و آنها را از جهات مختلف، گوناگون آفرید تا با محبّت و دوستی در کنار هم زندگی کنند و در این امتحان الهی، از نیکان متمایز گردند و هر یک در دنیای واپسین، پاداش یا عذاب داده شوند.1
بجز آدمیان، تمام مخلوقات، «عائله و وابستگان خداوند» نامیده شده اند و دوست داشتنی ترین بنده نزد خدا، آن است که به آفریدگان، نفع برساند و شادشان گرداند.2
دیگران، مانند خود تو هستند و از این رو، آنچه بر خود می پسندی بر دیگران بپسند و آنچه بر خود روا نمی داری، برای دیگران روا مدار.3
در کلام الهی و سخنان معصومان(ع)، اصول اخلاقی عمومی و ویژه فراوانی درباره زندگی و ارتباط با دیگران آمده و بر اجتماع گرایی توصیه شده است و نیز می توان از رفتارهای پیامبران، خصوصاً پیامبر اسلام(ص) و اهل بیتش(ع) و مردان الهی، الگو گرفت.
اصول اخلاقی روابط با دیگران
در هر جامعه انسانی، در هر زمان (چه گذشته و چه آینده) و در هر مکانی (چه در زمین و چه در مرّیخ)، اگر اخلاق نباشد، زندگی، معنا، لطافت، زیبایی و شکوفایی نخواهد داشت.
اخلاق، راه و رسم زندگی کردن و نحوه ارتباط و تعامل با دیگران را به ما می آموزد و این، بهترین ضامن اجرایی قوانین الهی و حتّی بشری است.
اصول اخلاقی، جدای از کتاب آسمانی، در احادیث اسلامی، بازتاب گسترده ای دارد که حاکی از تأثیر عمیق اخلاق در زندگی فردی و جمعی انسان هاست. مکتب اخلاقی اسلام، بر ایمان به خدایی که کمال و قدرت مطلق است و فرمان او بر تمام هستی جاری است، استوار است.
در این مجال، به اصول کلّی اخلاقی در زندگی با دیگران پرداخته می شود، بدون در نظر گرفتن تقسیم بندی هایی نظیر: طبقه اجتماعی، جنسیّت، قومیت، نسبت، ایمان و کفر، سن، دوستی و دشمنی، و ...؛ چرا که از دیدگاه اسلام، ارزش ها و قواعد اخلاقی، جنبه انسانی و جهانی دارند و فراتر از زمان و مکان و حتّی دین، طرّاحی شده اند.4
فضایل و رذایل اخلاقی غالباً با یکدیگر مربوط اند؛ امّا ما در این جا «بایدها» و «نبایدها»ی اخلاقی در روابط (زندگی) با دیگران را به تفکیک می آوریم.
1. سوره حجرات، آیه 13؛ سوره هود، آیه 118 و 119.
2. الکافی، ج2 ص164.
3. بحارالانوار، ج75 ص29.
4. درباره جهانْ شمول و انسانْ شمول بودن قوانین اخلاقی اسلام، ر.ک: همه را دوست بداریم، ص45؛ همه ما برادریم (نامه سرگشاده به هر مسلمانی که بخواند)، ص20-25.
الف- بایده
1. خوش نیّتی: هر که خوش نیّت گردد، پاداشش فراوان و زندگی اش خوش می گردد و دوستی اش لازم می شود.1
2. خوش گمانی: هر که به مردم خوش گمان (خوش بین) گردد، دوستی آنان را به دست می آورد.2
3. خوش خویی: خواستار همدمی مردم شدم، پس آن را در خوش خویی یافتم.3
4. خوش رفتاری: با خوش رفتاری، رفیقان اُنس می گیرند.4
5. گشاده رویی: گشاده رویی، عامل دوستی است.5
6. احترام: احترام میان خود و برادرت را از بین مَبر و چیزی از آن بگذار؛ زیرا از میان رفتن آن، از میان رفتن شرم است و بر جای بودن احترام، بر جای بودن دوستی است.6
7. فروتنی: ثمره فروتنی، دوستی است.7
8. وفاداری: وفاداری، عامل الفت گرفتن است.8
9. انصاف: با انصاف، برادری ادامه می یابد.9
10. راستگویی: شخص راستگو با راستگویی خود، سه چیز را به دست می آورد: اعتماد، دوستی و شُکوه (شخصیت).10
11. سخاوت: بخشندگی، دوستی را جلب می کند و اخلاق را زینت می بخشد.11
12. فراموش کردن بدی ها: بدی های برادران را فراموش کن تا دوستی شان را پایدار کنی.12
13. دید و بازدید: دید و بازدید، محبّت را می رویاند.13
14. هدیه دادن: به یکدیگر هدیه بدهید؛ زیرا کینه ها را می زداید.14
15. سلام دادن: خداوند، اطعام کردن مردم و رواج دادن سلام را دوست دارد.15
16. دست دادن: با یکدیگر دست بدهید تا کینه از دل هایتان برود.16
17. خیرخواهی: خیرخواهی، دوستی و محبّت به بار می آورد.17
18. اعلام دوستی: هر گاه یکی از شما یار یا برادرش را دوست داشت، او را از آن، باخبر کند.18
19. مدارا: سلامت دین و دنیا، در مدارا کردن با مردم است.19
20. ادب: مردم به ادب نیکو نیازمندترند تا به سیم و زر.20
21. برآوردن نیاز و کمک و یاری: هر که در پی برآوردن نیاز برادرش باشد، خداوند نیز نیازهایش را برمی آورد.21
22. همدردی: هیچ چیز مانند همدردی، برادری را حفظ نمی کند.22
23. ایثار: اوج مَکارم اخلاق (شایستگی اخلاقی) ایثار است. 23
24. یادآوری کردن عیب ها: هر که عیب را برایت روشن کند، دوست توست.24
25. نهی از منکر: هر که برادرش را در کاری ناپسند ببیند و بتواند او را از آن باز دارد و این کار را نکند، به او خیانت کرده است.25
26. جویا شدن احوال: رسول خدا(ص) هرگاه سه روز یکی از برادران خود را نمی دید، جویای حالش می شد. اگر جایی رفته بود، برایش دعا می کرد. اگر در شهر بود به دیدارش می رفت و اگر بیمار بود، عیادتش می کرد.26
27. پیمانداری: میخ های عهد و پیمان ها را محکم کنید.27
28. پاکیزگی و زیبایی: خداوند متعال، دوست دارد وقتی بنده اش نزد برادران خود می رود با چهره ای پرداخته و آراسته برود.28
29. آسان گیری: خداوند، کسی را که در خرید، فروش و قضاوت، آسان گیر است، دوست دارد.29
30. چشم پوشی: از بهترین رفتارهای شخص بزرگوار، نادیده گرفتن چیزی (از خطاها و بدی های مردم) است که می داند.30
31. عفّت: نسبت به زنان مردم عفّت ورزید تا نسبت به زنان شما عفّت ورزند.31
32. رازداری و رازپوشی: راز خود را به کسی که امانتدار نیست، مسپار.32
33. امانت داری: سه چیز است که خداوند، دست هیچ کس را در آنها باز نگذاشته است: برگرداندن امانت دیگران، چه نیکوکار باشند و چه بدکار، ...33
34. سپاس گزاری: از آن که به تو نعمتی می بخشد، تشکر کن و به کسی که از تو تشکر می کند، نعمت بیشتری بخش.34
35. عفو: بر شما باد به گذشت؛ زیرا که گذشت، جز بر عزّت بنده نمی افزاید.35
36. مهمانی: هر که خداوند به او ثروتی دهد، باید با آن به خویشانش رسیدگی کند و مهمانداری نماید.36
37. عذرخواهی و پذیرش عذر: عذر برادرت را بپذیر و اگر عذری نداشت، برایش عذری بتراش.37
38. تسلی دادن به سوگوار: هر که مادرِ فرزند مرده ای را تسلّی دهد، خداوند در آن روزی که هیچ سایه ای جز سایه عرش او نیست، وی را در سایه عرش خود، جای دهد.38
39. وام دادن: اگر توانگر بودی و کسی از تو وامی خواست، وجود او را غنیمت دان تا خداوند، در روز تنگدستی، آن را به تو بازپس دهد.39
40. امان دادن: اگر کسی بر جان خود از تو امان خواست، او را امان بده.40
41. شکیبایی: سه چیز از درهای نیکوکاری است؛ ... شکیبایی در برابر آزار و اذیت.41
42. حفظ دوستی: دوستی را نگه دار، اگر چه دیگری آن را نگه ندارد.42
43. حیا: حیا، مانع زشتکاری می شود.43
44. مهربانی و ترحّم: رحم کن تا به تو رحم شود.44
45. میانجیگری: کسی که با میانجیگری خود، زیانی را دفع یا سودی را احیا کند، خداوند تعالی در روزی که قدم ها می لغزند، قدم های او را استوار می دارد.45
46. آبروداری: هر که از آبروی برادر خود دفاع کند، این کار، حجابی میان او و آتش خواهد بود.46
47. شوخی: خداوند، کسی را که در میان جمعی، شوخی و بذله گویی کند، دوست می دارد به شرط آن که ناسزاگویی در آن نباشد.47
48. نام نیک به کار بردن: سه چیز، دوستی برادرت را برایت خالص و یکرنگ می کند: ... او را با محبوب ترین نام هایش بخوانی.48
49. کم توقّعی: بهترین برادران، کسی است که نسبت به برادرانش پُر توقّع نباشد.49
50. در اختیار گزاردن لوازم زندگی: مسلمان، برادر مسلمان است و لوازم ضروری زندگی را از او دریغ نمی دارد.50
ب- نبایده
1. بدخواهی: در مردمی که نه خود نیک خواه اند و نه نیک خواهان را دوست دارند، خیری نیست.1
2. بدخویی: هر که درشت خویی کند، پیرامونش خالی می گردد.2
3. عیب جویی: هر که عیب های نهانی را بکاود، خداوند از دوستی دل ها محرومش می کند.3
4. خُرده گیری: آن که بر اثر گناهی از برادرانش کناره گیری کند، دوستانش کم می شوند.4
5. نابردباری: از نابردباری بپرهیز که دوستان را می رماند.5
6. خجالت دادن: هر که برادرش را خجالت دهد، پیوند با او نارواست.6
7. بخل و تنگ چشمی: از بخل بپرهیزید؛ زیرا بیگانه، بخیل را دشمن می دارد و خویشاوند، از او می گریزد.7
8. تکبّر: هر که بر برادران، بزرگی فروشد، هیچ انسانی با او صمیمی نخواهد شد.8
9. کینه توزی: هیچ کینه توزی را دوستی نیست.9
10. حسادت: از حسادت به یکدیگر بپرهیزد؛ زیرا کفر، ریشه اش حسادت است.10
11. نیرنگ: با نیرنگبازی، دوستی هیچ دوستی ای نمی پاید.11
12. تمسخر: کسی که مردم را مسخره می کند، نباید به دوستی خالصانه آنها چشم امید بست.12
13. سخن چینی: از سخن چینی بپرهیزید؛ چرا که تخم کینه می افشاند و [شما را] از خدا و مردم، دور می گرداند.13
14. سرزنش کردن: سرزنش بسیار، دل ها را کینه ور می کند و یاران را می پراکند.14
15. جویا نشدن حال: هر که جویای حال دوستش نشود، دوستش را از دست داده است.15
16. بی انصافی: هر که بی انصافی کند، کسی با او دوست نمی شود.16
17. ظاهر سازی: خداوند در روز قیامت، به سه کس نمی نگرد، آنان را پاک نمی سازد و برایشان عذابی دردناک خواهد بود: ... کسی که دوستانه با تو روبه رو می شود، حال آن که قلبش لبریز از فریب است.17
18. بدگمانی: مبادا که بدگمانی بر تو چیره شود که میان تو و هیچ دوستی، رابطه دوستانه ای بر جای نمی گذارد.18
19. اعتماد مطلق: به برادرت اعتماد مطلق نداشته باش؛ زیرا به زمین خوردن بر اثر اعتماد مطلق، قابل جبران نیست.19
20. تحقیر کردن: هیچ یک از شما نباید احدی از بندگان خدا را خوار و بی مقدار بشمرد؛ زیرا نمی داند که کدام یک از آنها دوست و ولیّ خداست.20
21. زیاده روی در محبّت: با دوستت چنان دوستی کن که شاید روزی دشمنت گردد و با دشمنت چنان دشمنی کن که شاید روزی دوست گردد.21
22. گناه کردن به خاطر دوست: مؤمن، بر کسی که با او دشمنی می ورزد، ستم نمی کند و در راه آن که دوستش دارد، دست به گناه نمی زند.22
23 و 24. خیانت و آشکار کردن راز: به کسی که تو را امین قرار داده است، خیانت مکن، هر چند او به تو خیانت کرده باشد و راز او را فاش مساز، اگر چه او راز تو را فاش ساخته است.23
25. لجاجت: لجاجت، جنگ ها به بار می آورد و دل ها را کینه ور می سازد.24
26. غیبت: غیبت نکن که از تو غیبت می شود و برای برادرت چاه مکن که خود در آن می افتی؛ زیرا با هر دست بدهی، از همان دست پس می گیری.25
27. دروغ گویی: دروغگو با دروغگویی خود، سه چیز به دست می آورد: ... نگاه تحقیرآمیز مردم را نسبت به خود ... .26
28. پیمان شکنی: کسی که پیمان شکن باشد، دین ندارد.27
29. جدال: از جدال کردن بپرهیزید که این کار، شک و دودلی به بار می آورد.28
30. خشم: خشم، کلید هر بدی است.29
31. انتقام: زشت ترین کارهای شخص قدرتمند، انتقام گرفتن است.30
32. تجسّس: من مأمور نیستم که دل های مردم را بکاوم و درونشان را بشکافم.31
33. آزردن: سوگند به خدا که نیکان رستگار شدند! آیا می دانی آنها چه کسانی هستند؟ آنان کسانی هستند که آزارشان به مورچه ای نمی رسد.32
34. بخل: بخیل، هیچ دوستی ندارد.33
35. بُهتان: بُهتان زدن به آدم بی گناه، بزرگ تر از آسمان است.34
36. ناسزاگویی: به مردم، ناسزا مگویید که با این کار در میان آنها، دشمن پیدا می کنید.35
37. ستم: از ستم کردن بپرهیزید که دل های شما را ویران می کند.36
38. قهر: به یکدیگر پشت نکنید و از هم نبُرید و با هم - ای بندگان خدا - برادر باشید.37
39. چاپلوسی: در حقیقت، کسی تو را دوست دارد که برایت چاپلوسی نکند.38
40. نفاق: چه زشت است که آدمی، باطنی بیمار و ظاهری زیبا داشته باشد.39
41. منّت: خداوند، پاداش بخشنده منّت گذار را از میان می برد.40
42. بدقولی: به برادرت وعده ای مده که آن را به جا نیاوری.41
جامعه گرایی یا انزواطلبی
تقریباً تمام پژوهشگران معاصر، معتقدند که انسان، ذاتاً موجودی اجتماعی است. جامعه گرایی هم در طبیعت انسان نهفته است و هم عقل وی حکم می کند که در زندگی اجتماعی و گروهی می تواند مشکلات خود را برطرف کند و به اهداف و آرزوهای خود برسد. با حضور دیگران، محبّت و عشق و دوستی - که بنیادی ترین عنصر خلقت است - ظهور پیدا می کند.
از نظر اسلام، دست خدا با جماعت است1 و در اجتماع، رحمت است و در پراکندگی و تفرقه، عذاب.2
حضرت امیر(ع) می گوید: «همیشه با سَواد اعظم (اکثریت طرفدار حق) باشید که دست خدا با جماعت است و از تفرقه بپرهیزید که انسان تنها، سهم شیطان است، چنان که گوسفند تکرو، بهره گرگ».3
احادیث زیادی داریم که در آنها، از رهبانیّت - که نوعی انزوا از جماعت مسلمانان است - به شدّت، نهی شده است. پیامبر(ص) فرمود: «در امّت من گوشه گیری و ترک دنیا برای عبادت، نیست».4
البته احادیثی نیز در مطلوبیت انزواطلبی آمده است و حتی عزلت، عبادت دانسته شده است؛5 امّا می توان با دقّت در متون دینی و آنچه که از روح اسلام دریافت می کنیم، به این نتیجه رسید که عُزلت، یک استثناست و فقط در پاره ای از شرایط، مطلوب است، مانند اصحاب کهف که در یک جامعه کافر، گرفتار بوده اند و به جرم ایمانشان تحت تعقیب بوده اند و یا حضرت ابراهیم که پس از تبلیغ فراوان و مبارزه با بت پرستی، وقتی جانش در خطر بود، مأمور به مهاجرت شد.
بسیاری از دستورهای دینی و حتی عبادات اسلامی، به صورت جمعی انجام می شود که خود، نشان از توجّه اسلام به جماعت و جامعه گرایی است. می توان گفت کسانی که از امّت اسلامی می گریزند، بیشتر در معرض انحرافات فکری و اخلاقی (مانند: عُجب، سوءظن، حسادت، خودپرستی، و ...) خواهند بود.
1. کنزالعمال، ح1032.
2. همان، ح20242.
3. نهج البلاغه، خطبه 127.
4. بحارالأنوار، ج67، ص115.
5. أعلام الدین، ص341.
اسوه گرفتن در زندگی
در تمام فرهنگ ها و جوامع بشری، قهرمانان و اسطوره هایی وجود دارند و مردمان سعی می کنند خود را به آنها تشبیه کنند. در طول تاریخ، در دل انسان ها تمایل به اسوه ها و قهرمانان واقعی وجود داشته است و این اصل در ادیان الهی نیز پذیرفته شده است. در قرآن، پیامبران و نیز حضرت محمد(ص)، برای زندگی «اُسوه حسنه (الگوی شایسته)» هستند.1
اصل «تولّی» و «تبرّی» که در قرآن2 احادیث اسلامی اعم از شیعه و اهل سنّت آمده و به معنای دوستی با دوستان خدا و دشمنی با دشمنان خداست، اشاره به الگو گرفتن و اُسوه داشتن دارد. البته محبّت و ولایتی که در این دو اصل آمده، چیزی بیشتر از دوست داشتن معمولی و در واقع، به معنای پذیرش اعتقادات، تأیید اعمال و اقدام به آنهاست، که در حقیقت، دوست داشتنی عمیق و همه جانبه و آگاهانه است.
انسان ها، دیگرانی را که دارای تقوا، فضایل اخلاقی و اعمال نیکو هستند، دوست دارند و با آنها همگام، همدل و همرنگ می شوند و به همین دلیل، در قرآن و سنّت (حدیث)، بخش هایی از داستان نیکان و بدان، بازگو می گردد تا آدمیان از آنها درس و الگو بگیرند.
بهترین نمونه در الگو گرفتن برای ما مسلمانان، شخص پیامبر(ص) است و پس از ایشان، حضرت علی(ع) و زهرا(س) که پیامبر را الگوی خود قرار دادند و در عدالت، ایمان و اخلاق، خود، اسوه هایی ارزشمند برای بشریت شدند.
پایان مقال را به سخنی از بانوی بی نشان، فاطمه(س)، زینت می بخشم که فرمود: «بهترین شما آن کسی است که بیش از همه، نرم خوی است و بیش از همه، به زن خود احترام می گذارد».3
1. سوره ممتحنه، آیه 4 و 6؛ سوره احزاب، آیه 21.
2. از جمله، سوره ممتحنه، آیه 13 و سوره توبه، آیه 119.
3. دلائل الامامة، ابوجعفر طبری شیعی، ص7.
منابع:
1. میزان الحکمة، محمد محمدی نیک، قم: دارالحدیث.
2. دوستی در قرآن و حدیث، محمد محمدی نیک، قم: دارالحدیث.
3. اخلاق در قرآن، ناصر مکارم شیرازی، قم: مدرسه امام علی بن ابی طالب(ع).
4. همه را دوست بداریم، علیرضا برازش، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
پاورقی های بایده
1. غررالحکم، ح9094.
2. همان، ح8842.
3. الکافی، ج1، ص27، ح29.
4. غررالحکم، ح4233.
5. همان، ح5546.
6. تحف العقول، ص409.
7. غررالحکم، ح4613.
8. همان، ح5511.
9. همان، ح9736.
10. همان، ح11038.
11. همان، ح1600.
12. همان، ح4584.
13. بحارالأنوار، ج74، ص355، ح36.
14. الکافی، ج5، ص144، ح14.
15. المحاسن، ج2، ص143، ح1371.
16. کنزالعُمّال، ح25344.
17. غررالحکم، ح844 و 614.
18. المَحاسن، ج1، ص415، ح953.
19. غررالحکم، ح5610.
20. همان، ح3590.
21. سُنن ابن داوود، ج4، ص273، ح4893.
22. غُرَرالحِکم، ح9578.
23. همان، ح986 و 2888.
24. همان، ح8210.
25. الأمالی للصدوق، ص343، ح409.
26. مکارم الأخلاق، ج1، ص55، ح34.
27. نهج البلاغه، حکمت 155.
28. مکارم الأخلاق، ج1، ص85، ح1.
29. کنزالعمّال، ح9426.
30. نهج البلاغه، حکمت 222.
31. الخصال، ص55، ح75.
32. غررالحکم، ح10166.
33. الکافی، ج2، ص162، ح15.
34. اصول کافی، ج2، ص94.
35. الکافی، ج2، ص108، ح5.
36. نهج البلاغه، خطبه 142.
37. بحارالأنوار، ج74، ص165، ح29.
38. الکافی، ج3، ص227، ح3.
39. نهج البلاغه، نامه 31.
40. کنزالعمال، ح10909.
41. تحف العقول، ص8.
42. غررالحکم، ح7157.
43. همان، ح1393.
44. الأمالی للصدوق، ص174، ح9.
45. کنزالعمّال، ح6496.
46. الأمالی للمفید، ص338، ح2.
47. الکافی، ج2، ص663، ح4.
48. همان، ح3.
49. غررالحکم، ح4997.
50. تفسیر الدرّ المنثور، ج8، ص644.
پاورقی نبایده
1. غررالحکم، ح10884.
2. همان، ح8581.
3. همان، ح8800.
4. همان، ح8166.
5. همان، ح2655.
6. تحف العقول، ص370.
7. غررالحکم، ح2748.
8. همان، ح8393.
9. همان، ح10436.
10. الکافی، ج8، ص8، ح1.
11. غررالحکم، ح10601.
12. بحارالأنوار، ج75، ص144، ح9.
13. غررالحکم، ح2663.
14. همان، ح7112.
15. همان، ح8550.
16. همان، ح8114.
17. بحارالأنوار، ج75، ص211، ح6.
18. همان، ج77، ص227، ح2.
19. الکافی، ج2، ص672، ح6.
20. بحارالأنوار، ج75، ص147، ح21.
21. الأمالی للصدوق، ص622، ح1285.
22. همان، ص703، ح1505.
23. بحارالأنوار، ج77، ص208، ح1.
24. غررالحکم، ح1718.
25. بحارالأنوار، ج75، ص249، ح16.
26. غررالحکم، ح3003.
27. نوادر الراوندی، ص5.
28. الخصال، ص615، ح10.
29. الکافی، ج2، ص303، ح3.
30. غررالحکم، ح3003.
31. کنزالعمال، ح31597 و 15035.
32. تفسیر القمّی، ج2، ص146.
33. غررالحکم، ح7473.
34. بحارالأنوار، ج78، ص31، ح99.
35. الکافی، ج2، ص360، ح3.
36. کنزالعمال، ح76390.
37. الترغیب والترهیب، ج3، ص457، ح8.
38. غررالحکم، ح3875.
39. همان، ح9661.
40. بحارالانوار، ج77، ص145، ح46.
41. کنزل العمال، ح2476.
-----
منبع: مجله حدیث زندگی
ارسال نظر