گوناگون

سهم احمدی نژاد و جلیلی از توافق هسته ای!

پارسینه: الان که قاعدتا باید وقت وحدت و این صحبت ها باشد اما داستان اسف باریست که میبینی بعضی ها بدون آنکه نیت شوخی داشته باشند با اعتماد به نفس تمام قصد دارند سهمی هم برای احمدی نژاد و جلیلی و سیاست هایشان در توافق اخیر بیابند. خلاصه ی حرفشان این است که ما مقاومت کردیم و آمریکا به دلیل مقاومت ما تن به مذاکرات و توافق داد و سر همان مقاومت ها از آن ها امتیاز گرفتیم.

این ها اساسا درک درستی از آچه اتفاق افتاد و دلیل آنکه توافق شد ندارند.
دلیل اصلی آنکه توافق شد این بود که دو طرف این داستان اراده ی رسیدن به راه حل را از طریق دیپلماسی داشتند.

اگر در دوران احمدی نژاد و جلیلی این اتفاق نیفتاد نه این بود که آمریکا هنوز سیلی چند هزار سانتریفیوژی!! از ایران نخورده بود بلکه این بود که یک طرف ماجرا دلش نمی خواست توافق کند. به قول ولایتی می رفت و در جلسات بیانیه خودش را می خواند. این "بیانیه خواندن " ها و بعد "صد تا سانتریفیوژ گذاشتن روش" ها و"درصد بالا بردن" ها در ادامه ی همان سیاست مواجهه ی احمدی نژاد با مخالفان داخلی اش بود که در خلاصه ترین شکلش می شود: رو کم کنی و حال گیری از طرف مقابل.

تمام عشق جلیلی و تیمش این بود که برود در روی آمریکایی ها و در یک بیانیه مثلن چهار تا تیکه بار طرف کنند. عین همان بگم بگم ها و زرنگ بازی ها فقط در لباسی زیبا تر.

اگر ایران در زمان خاتمی نتوانست با غربی ها توافقی پایدار کند دلیلش این بود که آن طرف میز (دولت بوش) دلش نمی خواست توافقی حاصل شود و مایل بود جریان پرونده ی ایران همانند عراق به جای باریک برسد.

وگرنه سال ۲۰۰۵ در شش ماه آخر دولت اصلاحات همین محمد جواد ظریف پای مذاکره با اروپایی ها نشست (آن زمان آمریکا در مذاکرات شرکت نمی کرد چون پیش شرط توقف کامل غنی سازی پیش از مذاکره را گذاشته بود) و پیشنهاد هایی بسیار جذاب برای اروپایی ها ارائه کرد. اروپایی های خوشحال وقتی نظر منفی آمریکایی ها را شنیدند فهمیدند که برنامه بر سر بندهای توافق نیست بلکه توافق نکردن هدف است.

بدون هیچ کدام از این قطعنامه ها که جای قطعنامه دان آن ها خود ما را پاره کرد هم می شد به توافق رسید اگر از همان روز اول همین طرف ها با همین نیت دو طرف میز نشسته بودند. می شد بی آنکه این همه ضرر اقتصادی بر ما وارد شود و کسی در این راه شهید شود و یا با برخی همسایگانمان دشمن شویم هم این مسئله را در ابعادی کوچک تر و کم هزینه تر حل کرد. اما حسرتا که تمام آن فرصت ها به دلیل نادانی و کوتولگی دولتمردان وقت از دست رفت.


۱- بوش نمی خواست تحت هیچ شرایطی با ایران به توافق برسد
برای دولت بوش پرونده ی هسته ای تنها بهانه ای بود برای انداختن ایران در همان مسیری که عراق افتاد. آن یکی جنگ به بهانه ی سلاح های کشتار جمعی و این یکی هم برنامه ی هسته ای. برای مشروع جلوه دادن این حمله هم هیچ چیز بهتر از یک پرونده در شورای امنیت و تحریم و در نهایت حمله نبود. همان سناریوی تکراری. در ابن سناریو بهترین کار برای آمریکای جنگ طلب مقاومت ایران است و تسهیل کار او در داشتن بهانه های بیشتر.
در اکتبر ۲۰۰۳ بیانیه ی معروف تهران در سعد آباد با حضور وزرای خارجه ی آلمان انگلیس و فرانسه صادر شد. در آن بیانیه ایران برای مدت شش ماه غنی سازی را تعلیق کرد و در مقابل اروپایی ها متعد شدند که در ماحصل مذاکرات "غنی سازی در خاک ایران" را به رسمیت بشناسند. شش ماه گذشت اما به دلیل کارشکنی آمریکا پیش نرفت و پس از مدتی ایران غنی سازی را از سر گرفت (در آن زمان ایران چیزی در حدود ۱۰۰ سانتریفیوژ داشت)

وزرای اروپایی از آنجا که با ایران تعامل داشتند خواستار حل این مسئله بودند و همزمان از مسیر جنگ آگاه بودند. جک استرا در خاطراتش گفته که رفتار آمریکا در پرونده ی هسته ای ایران برای راه انداختن جنگ بود.

آن هایی که فکر می کنند جنگ با ایران دور بود و آمریکا هیچ وقت این کار را نمی کرد زیادی روی شعور دولت بوش حساب باز کرده اند. طرح اولیه ای که دیک چنی به کنگره ی آمریکا برده بود حمله ی همزمان به ایران و عراق بود (شش ماه پیش از آغاز تهاجم). در کنگره اما به دلایل مختلف چانه زدند و ایرانش را گذاشتند برای بعد.

۲- برنامه ی هسته ای همیشه یک بهانه بود

همانطور که برنامه ی هسته ای بهانه ی بوش برای انزوا و در نهایت حمله ی نظامی به ایران بود برای دولت اوباما هم کمابیش همینگونه بود. اساسا استراتژی اوباما همانگونه که در دو مصاحبه ی پیشین خود به فریدمن گفته ریسک پذیری مدیریت شده در مقابل دشمنان کوچک تر آمریکا بود. به این معنی که آمریکا به جای وضع تحریم های گوناگون شروع به مراوده با آن ها و تشویق به عدم دشمنی با آمریکا می کند. از نظر اوباما از آنجا که ارتش آمریکا در مقابل این کشور ها بسیار قدرتمند تر است اگر این ریسک نتیجه ی بد داد برای آمریکا خطر زیادی نخواهد داشت.

در مورد ایران هم (حتی پیش از به وجود آمدن داعش و داستان سوری و یمن و عراق) مواردی که دو طرف علی رغم اختلاف اساسی بر سر مسئله ی اسرائیل می توانستند همکاری کنند کم نبود. اوباما اما برای آغاز همکاری با ایران سدی بزرگ داشت و آن هم پرونده ی هسته ای بود. پرونده ای که تا نیمه ی راه همان مسیر جنگی که دولت بوش خواسته بود پیش رفته بود و طرفداران بسیاری هم داشت. اسرائیل توانسته بود دوستان سابق منطقه ای را به دشمنان در جه ۱ ایران تبدیل کند و یاران زیادی در کنگره برای خود بخرد. با این حال دولت اوباما در شرایطی بسیار دشوار در داخل و خارج اراده ای برای پذیرفتن ریسک در مقابل ایران و آغاز برقراری رابطه با آن داشت. اما پرونده ی هسته ای اول باید حل می شد

۳- ایران در دوران احمدی نژاد نمی خواست توافق کند

این گزاره کاملا دقیق نیست. در دوران احمدی نژاد ایران اساسا استراتژی مشخصی برای پرونده ی هسته ای نداشت. این را رهبر ایران هم متوجه شده بود و در سال ها پایانی پرونده را از دست او خارج کرده بود (همانطور که خود احمدی نژاد در دو سال پایانی اش می گفت او پاسخگو نیست). احمدی نژاد هر جا می صرفید حرف از مقاومت می زد تا چهار نفر برایش هورا بکشند و احتمالا در جایی دیگر رای جمع کند و هر جا نمی صرفید حرف از توافق و خروج تمام اورانیوم غنی شده از ایران.

در سوی دیگر اما جلیلی "نمی خواست" توافق کند یا دانش و تجربه ی دیپلماسی کافی برای توافق نداشت. در مورد این بخش هیچ کس بهتر از ولایتی در مناظره ی انتخابات ریاست جمهوری قبل صحبت نکرده.

اوبامایی که امروز با ایران توافق کرد همان اوبامایی بود که در سال ۲۰۰۹ به ریاست جمهوری رسید و در رقابت های انتخاباتی اش از مذاکره ی بدون پیش شرط با ایران صحبت کرد. در آن زمان هنوز هیچ کدام از تحریم های اصلی شورای امنیت و یک جانبه ی آمریکا و اروپا تصویب نشده بودند و کار برای مذاکره بسیار راحت تر بود. اما به دلیل اینکه طرف مقابل (ایران) اراده و یا دانش این کار را نداشت هیچ گاه این مذاکرات از حرف های کلی فراتر نرفت.

خیلی از دوستان ما دائم می گویند پرونده ی هسته ای تنها بهانه ای برای بروز دشمنی آمریکا با ایران است. این حرف البته غلط نیست اما قابل تعمیم به تمام دولت های آمریکا نیست. ادامه ی همان روند پیشین در حالی که اجماع در میان قدرت های جهانی و همسایگان ایران بر روی رویکرد تقابل با ایران وجود داشت کاری به مراتب ساده تر از تلاش دو سال گذشته برای حل آن بود. تنها تفاوت اما خواست دو طرف برای حل این معضل بود آن هم در حالی که در ابتدا این پرونده مسئله ای بسیار کوچک و دو جانبه (میان ایران و آمریکا) بود و نه میان تقریبا تمام کشورهای ریز و درشت دنیا

تمامی فراز و نشیب های مذاکرات هسته ای را می توان به تغیر دولت ها در ایران و آمریکا نسبت داد. ترکیب بوش-خاتمی و بوش-روحانی هیچ گاه به توافق نمی رسیدند و همینطور ترکیب احمدی نژاد-اوباما. می توانیم گله کنیم از بخت بد خود که چرا خاتمی و اوباما همزمان نبودند تا این همه هزینه ی بی جا بر ما تحمیل نشود اما قطعا خوش شانس بوده ایم که احمدی نژاد و بوش دوران کوتاهی همزمان بودند و فرصت و حوصله ای برای یک جنگ دیگر باقی نمانده بود.

مهدی میرحسینی

ارسال نظر

  • ياسر

    خيال پردازي نويسنده جالبه!

  • امید 001

    سهم مموتی و دوستاش فقط چندتا کاغذ پاره بود...

  • علی یونسی

    متن عالی وپرمحتوائی بود بیجاره کودن یاوه سرائی و پوچ مغزبوده را به حد اعلا رساندی الان وقت این حرفها نیست ابله

  • ناشناس

    نقش مهم جلیلی این بود که تا طرف مقابل در مذاکرات زبون نفهمی بازی در آورد احتمالا ظریف تهدیدشون می کرد که الان من میرم می گم سعیدجون جلیلی بیاد باهاتون مذاکره کنه براتون بیانیه بخونه دکترین اداره دنیابده ها!!!

  • آرش

    خیلییییی خوب نوشتی،دمت گرم
    ولی واقعا جوانی ما تلف شد

نمای روز

داغ

صفحه خبر - وب گردی

آخرین اخبار