۵۰ سال صیادی یک زن در جزیره هنگام + عکس
پارسینه: اکثر زنانی در جزیره هنگام زندگی میکنند از کودکی تا زمانی که برای همیشه چشم بر جهان میبندند به کار صیادی مشغول هستند در صورتی که قانون کار آنها را به رسمیت نمیشناسد.
یکی از شغلهای زنان جزایرجنوبی ایران صیادی است. شغلی که هر چند از کودکی با آن عجین میشوند، ولی قانون آنها را از فعالیت در این شغل منع کرده است. ممانعتی که با توجه به نوع معیشت و وضعیت زندگی و بافت فرهنگی منطقه به نظر باید مورد بازبینی قرار گیرد.
این زنان در کنار همسران خود برای تامین معاش خانواده دل به دریا میزنند و با کوله بار ماهی به خانه میروند و بخشی از صید خود را در بازار به فروش میرساندند. در بازاری که تا چشم کار میکند فروشندگان زن ماهی بیشتر از مردان هستند.
یکی از این زنان صیاد منطقه سکینه کریمدادی است که ۵۵ سال سن دارد، میگوید ۵ ساله بود که اولین صید خود را در کنار پدر انجام داد و از آن زمان تاکنون که ۵ دهه میگذرد همچنان مشغول صیادی است ... داستان زندگی او را در ادامه میخوانید.
در گوش صخرههای خزه بسته جزیره هنگام، دریا سرودی دلتنگی برای ساحل نقره ای، میخواند. در این بین دختری ۵ ساله که مشغول بازی با صدفهای دریا بود به پدر مینگریست که هر چند ساعت یکبار تور خود را جمع کرده و دوباره به امید رسیدن رزقی از آسمان تور خود را به دریا میانداخت.
دخترک همچنان که به حرکت دستان پدر و توری که در آسمان میرقصید و در آب افتاد تا نانی برای سفره خانه باشد دوخته بود پاچه شلوار خود را بالا داد و به سمت پدر رفت تا در کنار او تور را به آب شور بیاندازد و همراه او شود. پدر با دیدن دخترک در آب، ابتدا نگاهی به او کرد و سپس بی کلامی، گوشه تور را به دستانش داد ...
آن روز تا غروب مشغول صید ماهی بودند تا اینکه خورشید غروب کرد. چند سال، پس از آن روز، پدر رفت و دخترک نزدیک ۵ دهه است که هرروز طلوع آفتاب را هنگام صید میبیند.
هوا در جزیره بهاری است و سکینه در بازار ماهی فروشان با نوه دختری و همسرش مشغول فروختن ماهی است. هربار که مشتری از آنها خرید میکند نگاهی به نوه اش کرده و به گذشته بر میگردد. به آن روزی که پدر بالاخره بعد از ۵ سال مقاومت در سن ۱۰ سالگی به او اجازه داد همراه همیشگی او در صیادی شود و برای ماهی گیری به دریا بزنند.
پدر همین یک دختر را بعد از فوت همسر داشت، دلش نمیخواست خدای ناکرده در امواج آب دریا اتقاقی برای دخترش رخ بدهد البته در آن منطقه زنان زیادی صیاد هستند (۲۲ صیاد زن در آن منطقه فعالیت میکنند)، اما او فقط ده سال سن دارد.
نزدیک ۱۰ مایلی ساحل ۶۰ کیلو ماهی میگیرند. در این حین مردی میگوید که خانم، خانم ماهی کفشک کیلویی چند؟ به خود میآید که دیروز تنها ۲۰ کیلو ماهی صید کرده است. (بعد از صیدهای بیرویه چینیها صید ماهیگریان به شدت کاهش داشته است)
ماهیها را به فروش میرسانند و بعد برای استراحت به خانه دخترش میروند. راستش را بخواهید دیگر ماهیگیری با بنزین ۳۰۰۰ هزار تومانی سودی برایشان ندارد چراکه باید برای ۳۰ لیتر بنزین ۶۰ هزار تومان و برای روغن ۲۰ هزار تومان هزینه کنند (گرانی بنزین باعث شده است تا هزینه روغن وبنزین که ۴۰ هزارتومان برای صیادان تمام میشد به ۸۰ هزار تومان برسد کما اینکه در شرایط فعلی مشکلات آنها بیشتر از قبل شده است) تا شاید اگر شانس گوشه چشمی نشان داد ۱۵ تا ۲۰ کیلو ماهی بگیرند. اما این مسائل مهم نیستند چرا که هربار چشمش به چشم همسرش میخورد به ۱۸ سالگی میرود.
با پدر خسته از دریا به ساحل رسیدند، صید آن روز خوب نبود که مرد جوانی همراه با مادرش منتظر آمدن آنها بودند. مادر پسر از پدر خواست تا شب برای خواستگاری به منزل آنها بروند. همان موقع دختر که خجالت زده سر به زیر انداخته بود، پسر را نگاهی کرد. از همان موقع چشمها و دل هایشان به یکدیگر گره خورد.
به خانه دختر خود میرسند، بوی قلیه ماهی در خانه پیچیده، اما او و همسرش به جای ناهار به نشیمنگاه میروند تا دختر قلیانی برای آنها بیاورد. هنگام ناهار نوه اش شروع به حرف زدن با پدربزرگ خود میکند و میخواهد تا ماهیگیری به او یاد بدهد. اما این درخواست برای سکینه ۵۵ ساله تکراری است. پس فاتحهای در دل برای پدرش میخواند چراکه در ۳۰ سالگی بود که پسرانش نیز از پدربزرگ با وجود آنکه آفتاب عمرش رو به پایان بود، خواستند تا با آنها به دریا بزند. ناهار را خوردند، دوباره قلیانی کشیدند، چای نوشیدند و به خانه برگشتند برای روزی که پیش رو بود.
طبق معمول هوا گرگ و میش بود که از خواب برخواستند، نان و پنیرشان در دست بود و با «بسم الله الرحمن الرحیم» به سمت ساحل رفتند که شاید روز خوبی داشته باشند. نزدیک ۱۷ مایل از دریا دور شدند و تور خود را به آب انداختند. تا ظهر خبری از ماهی نبود و این دو دیگر دلسرد شده بودند (ماهیگیران در جزیره هنگام و هرمز برای صید ماهی به دلیلی صید صیادهای خارجی از کف دریا مجبور هستند تا مسافت زیادی را طی کنند). مثل اینکه باید دست خالی به خانه برمیگشتند که ناگهان تور سنگینی کرد. تور را بالا کشیدند. ماهی تن در تور تکان خورده و جان میداد. طول این ماهی بر خلاف ماهی دیگر تن که حداکثر ۱۳۰ سانتی متر است به ۱۷۵ میرسید. سکینه همان موقع در دلش با ماهی هم صحبت شد. «ای کاش توری در این جهان نبود، تا شما ماهیان را به دام بیاندازد، شما باید در همین آب آزاد باشید، همانطور که ما در این خاک» بعد از این گفتهها ماهی جان خود را از دست میدهد. زن برای نخستین بار بغض میکند.
بغض میکند چرا که اگر به زنان مجوز صید میدادند دیگر او به صورت غیر قانونی در دریا ماهیگیری نمیکرد. (صیادی زنان غیر قانونی بوده و نمیتوانند کارت صیادی برای خود بگیرند) دیگر او هر ماهی آزادی را با تور خود صید نمیکرد. اما این پایان ماجرا نبود چرا که همان زمان به ماهی رو کرد و گفت: من آزادی را از تو گرفتم، من حق شنا کردن در آبهای آزاد را گرفتم چرا که اگر من این کار را نمیکردم دیگری نانی برایم وجود نداشت تا با آن زندگی را سپری کنم. پسای ماهی آزاد مرا ببخش!
غروب بود که خوشحال از صید خود به ساحل رسیدند، مدتها بود که چنین صیدی را به دلیل حضور کشتیهای خارجی چینی یا ژاپنی تجربه نکرده بودند. آن خارجیها با ابزارهایی که دارند از کف دریا هرچه که هست و نیست را بالا میکشند و دیگر چیزی برای ماهیگیران ایرانی نمیماند. پس ماهیگیران مجبور هستند تا راه زیادی را برای صید ماهی طی کنند.
چند ماه قبل بود که خانوادگی تصمیم گرفتند تا به دریا زده و ماهیگیری کنند. ابتدا هوا خوب بود، اما زمانی که ۱۵ مایل دور شدند ابرهای سیاه آسمان را درنوردید و دریا طوفانی شد. لنگر به اندازهای نبود تا آن را به دریا بیاندازند از هر طرف آب به درون قایق میزد و نوه سکینه از ترس گریه میکرد.
آنها میدانستند که اگر کاری نکنند بدون شک اتفاقهای خوشایندی را پیش رو نخواهند داشت پس سکینه و همسرش تجربه ۵۰ سال صیادی را بکار گرفتند تا فرزندان و نوه خود را سالم به ساحل برسانند. اما در این بین شوهر بود که فریاد میزد، سکینه، سکینه بنزین در حال تمام شدن است. هوا دیگر آفتابی و گرم شده بود، اما بنزین رو به اتمام بود. در نهایت راه خود را به جای جزیره هنگام به سمت سلخ کج کردند. در نهایت نزدیک ساحل بودند که بنزین تمام شد، اما همه سالم ماندند و قایق پهلو گرفت.
سکینه کریمدادی ۵۵ ساله مانند صغرا اربابی، حوا اربابی و دیگر زنان جزیره هنگام از کودکی صیادی میکنند و کار خود را همچون فرزندانشان دوست دارند چرا که دریا برای آنها یادآور تمام خاطرات شیرین و تلخ زندگی آنهاست. دریا آرامشی است که امید برای زندگی در فردا را برای آنها زنده میکند.
این زنان در کنار همسران خود برای تامین معاش خانواده دل به دریا میزنند و با کوله بار ماهی به خانه میروند و بخشی از صید خود را در بازار به فروش میرساندند. در بازاری که تا چشم کار میکند فروشندگان زن ماهی بیشتر از مردان هستند.
یکی از این زنان صیاد منطقه سکینه کریمدادی است که ۵۵ سال سن دارد، میگوید ۵ ساله بود که اولین صید خود را در کنار پدر انجام داد و از آن زمان تاکنون که ۵ دهه میگذرد همچنان مشغول صیادی است ... داستان زندگی او را در ادامه میخوانید.
در گوش صخرههای خزه بسته جزیره هنگام، دریا سرودی دلتنگی برای ساحل نقره ای، میخواند. در این بین دختری ۵ ساله که مشغول بازی با صدفهای دریا بود به پدر مینگریست که هر چند ساعت یکبار تور خود را جمع کرده و دوباره به امید رسیدن رزقی از آسمان تور خود را به دریا میانداخت.
دخترک همچنان که به حرکت دستان پدر و توری که در آسمان میرقصید و در آب افتاد تا نانی برای سفره خانه باشد دوخته بود پاچه شلوار خود را بالا داد و به سمت پدر رفت تا در کنار او تور را به آب شور بیاندازد و همراه او شود. پدر با دیدن دخترک در آب، ابتدا نگاهی به او کرد و سپس بی کلامی، گوشه تور را به دستانش داد ...
آن روز تا غروب مشغول صید ماهی بودند تا اینکه خورشید غروب کرد. چند سال، پس از آن روز، پدر رفت و دخترک نزدیک ۵ دهه است که هرروز طلوع آفتاب را هنگام صید میبیند.
هوا در جزیره بهاری است و سکینه در بازار ماهی فروشان با نوه دختری و همسرش مشغول فروختن ماهی است. هربار که مشتری از آنها خرید میکند نگاهی به نوه اش کرده و به گذشته بر میگردد. به آن روزی که پدر بالاخره بعد از ۵ سال مقاومت در سن ۱۰ سالگی به او اجازه داد همراه همیشگی او در صیادی شود و برای ماهی گیری به دریا بزنند.
پدر همین یک دختر را بعد از فوت همسر داشت، دلش نمیخواست خدای ناکرده در امواج آب دریا اتقاقی برای دخترش رخ بدهد البته در آن منطقه زنان زیادی صیاد هستند (۲۲ صیاد زن در آن منطقه فعالیت میکنند)، اما او فقط ده سال سن دارد.
نزدیک ۱۰ مایلی ساحل ۶۰ کیلو ماهی میگیرند. در این حین مردی میگوید که خانم، خانم ماهی کفشک کیلویی چند؟ به خود میآید که دیروز تنها ۲۰ کیلو ماهی صید کرده است. (بعد از صیدهای بیرویه چینیها صید ماهیگریان به شدت کاهش داشته است)
ماهیها را به فروش میرسانند و بعد برای استراحت به خانه دخترش میروند. راستش را بخواهید دیگر ماهیگیری با بنزین ۳۰۰۰ هزار تومانی سودی برایشان ندارد چراکه باید برای ۳۰ لیتر بنزین ۶۰ هزار تومان و برای روغن ۲۰ هزار تومان هزینه کنند (گرانی بنزین باعث شده است تا هزینه روغن وبنزین که ۴۰ هزارتومان برای صیادان تمام میشد به ۸۰ هزار تومان برسد کما اینکه در شرایط فعلی مشکلات آنها بیشتر از قبل شده است) تا شاید اگر شانس گوشه چشمی نشان داد ۱۵ تا ۲۰ کیلو ماهی بگیرند. اما این مسائل مهم نیستند چرا که هربار چشمش به چشم همسرش میخورد به ۱۸ سالگی میرود.
با پدر خسته از دریا به ساحل رسیدند، صید آن روز خوب نبود که مرد جوانی همراه با مادرش منتظر آمدن آنها بودند. مادر پسر از پدر خواست تا شب برای خواستگاری به منزل آنها بروند. همان موقع دختر که خجالت زده سر به زیر انداخته بود، پسر را نگاهی کرد. از همان موقع چشمها و دل هایشان به یکدیگر گره خورد.
به خانه دختر خود میرسند، بوی قلیه ماهی در خانه پیچیده، اما او و همسرش به جای ناهار به نشیمنگاه میروند تا دختر قلیانی برای آنها بیاورد. هنگام ناهار نوه اش شروع به حرف زدن با پدربزرگ خود میکند و میخواهد تا ماهیگیری به او یاد بدهد. اما این درخواست برای سکینه ۵۵ ساله تکراری است. پس فاتحهای در دل برای پدرش میخواند چراکه در ۳۰ سالگی بود که پسرانش نیز از پدربزرگ با وجود آنکه آفتاب عمرش رو به پایان بود، خواستند تا با آنها به دریا بزند. ناهار را خوردند، دوباره قلیانی کشیدند، چای نوشیدند و به خانه برگشتند برای روزی که پیش رو بود.
طبق معمول هوا گرگ و میش بود که از خواب برخواستند، نان و پنیرشان در دست بود و با «بسم الله الرحمن الرحیم» به سمت ساحل رفتند که شاید روز خوبی داشته باشند. نزدیک ۱۷ مایل از دریا دور شدند و تور خود را به آب انداختند. تا ظهر خبری از ماهی نبود و این دو دیگر دلسرد شده بودند (ماهیگیران در جزیره هنگام و هرمز برای صید ماهی به دلیلی صید صیادهای خارجی از کف دریا مجبور هستند تا مسافت زیادی را طی کنند). مثل اینکه باید دست خالی به خانه برمیگشتند که ناگهان تور سنگینی کرد. تور را بالا کشیدند. ماهی تن در تور تکان خورده و جان میداد. طول این ماهی بر خلاف ماهی دیگر تن که حداکثر ۱۳۰ سانتی متر است به ۱۷۵ میرسید. سکینه همان موقع در دلش با ماهی هم صحبت شد. «ای کاش توری در این جهان نبود، تا شما ماهیان را به دام بیاندازد، شما باید در همین آب آزاد باشید، همانطور که ما در این خاک» بعد از این گفتهها ماهی جان خود را از دست میدهد. زن برای نخستین بار بغض میکند.
بغض میکند چرا که اگر به زنان مجوز صید میدادند دیگر او به صورت غیر قانونی در دریا ماهیگیری نمیکرد. (صیادی زنان غیر قانونی بوده و نمیتوانند کارت صیادی برای خود بگیرند) دیگر او هر ماهی آزادی را با تور خود صید نمیکرد. اما این پایان ماجرا نبود چرا که همان زمان به ماهی رو کرد و گفت: من آزادی را از تو گرفتم، من حق شنا کردن در آبهای آزاد را گرفتم چرا که اگر من این کار را نمیکردم دیگری نانی برایم وجود نداشت تا با آن زندگی را سپری کنم. پسای ماهی آزاد مرا ببخش!
غروب بود که خوشحال از صید خود به ساحل رسیدند، مدتها بود که چنین صیدی را به دلیل حضور کشتیهای خارجی چینی یا ژاپنی تجربه نکرده بودند. آن خارجیها با ابزارهایی که دارند از کف دریا هرچه که هست و نیست را بالا میکشند و دیگر چیزی برای ماهیگیران ایرانی نمیماند. پس ماهیگیران مجبور هستند تا راه زیادی را برای صید ماهی طی کنند.
چند ماه قبل بود که خانوادگی تصمیم گرفتند تا به دریا زده و ماهیگیری کنند. ابتدا هوا خوب بود، اما زمانی که ۱۵ مایل دور شدند ابرهای سیاه آسمان را درنوردید و دریا طوفانی شد. لنگر به اندازهای نبود تا آن را به دریا بیاندازند از هر طرف آب به درون قایق میزد و نوه سکینه از ترس گریه میکرد.
آنها میدانستند که اگر کاری نکنند بدون شک اتفاقهای خوشایندی را پیش رو نخواهند داشت پس سکینه و همسرش تجربه ۵۰ سال صیادی را بکار گرفتند تا فرزندان و نوه خود را سالم به ساحل برسانند. اما در این بین شوهر بود که فریاد میزد، سکینه، سکینه بنزین در حال تمام شدن است. هوا دیگر آفتابی و گرم شده بود، اما بنزین رو به اتمام بود. در نهایت راه خود را به جای جزیره هنگام به سمت سلخ کج کردند. در نهایت نزدیک ساحل بودند که بنزین تمام شد، اما همه سالم ماندند و قایق پهلو گرفت.
سکینه کریمدادی ۵۵ ساله مانند صغرا اربابی، حوا اربابی و دیگر زنان جزیره هنگام از کودکی صیادی میکنند و کار خود را همچون فرزندانشان دوست دارند چرا که دریا برای آنها یادآور تمام خاطرات شیرین و تلخ زندگی آنهاست. دریا آرامشی است که امید برای زندگی در فردا را برای آنها زنده میکند.
منبع:
رکنا
ارسال نظر