گوناگون

پسری که عشقش را معتاد کرد

پسری که عشقش را معتاد کرد

پارسینه: دختری که در جست‌وجوی خوشبختی به پسری جوان دل بسته بود، توسط همان پسر معتاد شد.

از کودکی‌ام چیزی به خاطر نمی‌آورم جز کتک‌کاری‌های پدرم. او به موادمخدر صنعتی اعتیاد داشت و به بهانه‌های واهی من، مادر و خواهرم را مورد ضرب و جرح قرار می‌داد و...

دختر جوان با بیان این مطلب به کارشناس اجتماعی کلانتری شفای مشهد گفت: ۷ ساله بودم که پدر و مادرم از یکدیگر جدا شدند و مسئولیت نگهداری از من و خواهر کوچک‌ترم به مادرم سپرده شد. ما ناچار به منزل مادربزرگم کوچ کردیم و در طبقه فوقانی منزل آن‌ها ساکن شدیم.

مادرم از صبح تا شب سر کار می‌رفت و مادربزرگم از من و خواهرم مراقبت می‌کرد. مادرم برادری داشت که او هم مثل پدرم معتاد بود. خوب به خاطر دارم که خیلی وقت‌ها مادربزرگم را کتک می‌زد تا پول موادش را از او بگیرد و مادربزرگم در حالی که با گریه نفرینش می‌کرد، پول مواد را به سمتش پرتاب می‌کرد تا شرش را کم کند.

این بخش کوچکی از آزار و اذیت‌های دایی‌ام بود و من از او خیلی می‌ترسیدم، چون چندین بار قصد داشت من را مورد اذیت و آزار قرار بدهد که با داد و فریادهایم مادربزرگ به دادم رسیده بود.

از طرفی با این‌که خیلی کوچک بودم، رفتار‌های اطرافیان را به‌خوبی درک می‌کردم. از نگاه ترحم‌آمیزشان به من و خواهرم بیزار بودم. از سرزنش‌های خاله‌ها، دایی‌ها و دیگر اقوام که چرا مادرم با این وضعیت حضانت ما را پذیرفته است، قلبم می‌شکست. تنها چشم به در می‌دوختم تا مادرم از سر کار بیاید. خلاصه کلاس اول دبیرستان بودم که مادرم منزلی را اجاره کرد و مستقل شدیم.

به هر حال من به سن نوجوانی رسیده بودم و دیگر صلاح نبود در آن خانه بمانم. بعد از گرفتن دیپلم خانه‌نشین شدم، چون علاقه‌ای به تحصیل نداشتم. راستش را بخواهید اصلا این توانایی را در خودم نمی‌دیدم که بتوانم درس بخوانم. من در منزل کار‌های خانه را انجام می‌دادم و مادرم سر کار می‌رفت. اما دو سال بعد که خواهرم در دانشگاه قبول شد به او حسادت و به بهانه‌های واهی با او مشاجره می‌کردم تا اینکه در پارک کنار خانه‌مان با میلاد آشنا شدم. او خودش را موزیسین و هنرمند معرفی کرد.

وقتی با او وارد رابطه شدم انگار تکیه‌گاهی در زندگی‌ام پیدا کردم. او به من عشق می‌داد و امید به زندگی. آنقدر به من محبت می‌کرد که تصور کردم خوشبخت‌ترین دختر روی زمین هستم.

بعد از مدتی به من پیشنهاد ازدواج داد، اما گفت: باید کمی صبر کنیم تا خانواده‌اش از تهران به مشهد بیایند، اما این صبر پایانی نداشت. او به من پیشنهاد داد که برای رسیدن به آرامش قرص مصرف کنم، اما بعد از مدتی به این قرص‌ها اعتیاد پیدا کردم.

میلاد خیلی وقت‌ها مرا تهدید می‌کرد که اگر به خواسته‌اش تن ندهم موضوع را به خانواده‌ام می‌گوید، اما من مقاومت کردم تا اینکه وقتی داخل پارک یکدیگر را ملاقات کردیم، مادرم ما را دید و...

تازه فهمیدم که میلاد نه‌تن‌ها موزیسین نیست بلکه مرا معتاد کرده است تا به‌راحتی از من سوءاستفاده کند. شایان ذکر است پرونده این دختر جوان به دستور سرگرد امارلو (رئیس کلانتری شفا مشهد) در دایره مددکاری اجتماعی مورد بررسی قرار گرفت.
منبع: خراسان

ارسال نظر

اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان

    نمای روز

    اخبار از پلیکان

    داغ

    حواشی پلاس

    صفحه خبر - وب گردی

    آخرین اخبار