آرگو یا سفینه فضایی؟
«این فیلم بر اساس یک داستان واقعی است.» این جمله در ابتدای هر فیلم، حساسیتهای مخاطب را به خود جلب میکند. میزان این حساسیت، بستگی به درگیر بودن مخاطب در واقعیت نقل شده دارد. حال اگر این داستان به یکی از چالشبرانگیزترین وقایع تاریخی معاصر هم اشاره داشته باشد، دیگر باید منتظر حساسیتهای مضاعف مخاطبان بود.
«آرگو» فیلمی است که به جریان اشغال سفارت آمریکا در سال ۱۳۵۸ برمیگردد. واقعهای که منجر به قطع رابطه سیاسی بین دو کشور شد. حال یکی از طرفین درگیر، روایت خود را از این واقعه بیان کرده است. بدیهی است که طرف مقابل از این روایت راضی نباشد و پیش خود بپندارد که این فیلم تحریف تاریخ است؛ اما چند نکته کوچک وجود دارد که باید به آن پرداخت؛ نخست آنکه در روایت یک واقعه تاریخی، چه رویکردی را باید اتخاذ کرد؟
آیا میتوان با ملاک قرار دادن یک زاویه دید، یک روایت را تعریف کرد و مدعی وفادار بودن به روایت بود؟ آیا «بیطرفی» در نقل روایت لحاظ میشود؟ در نقل یک روایت تاریخی، نخست باید نسبت راوی و روایت بررسی شود. فیلم «آرگو» بر اساس روایت «تونی مندز» افسر سابق سیا و گزارشهای خبری رسانهها از واقعه ساخته شده است. بدیهی است که جای خالی راوی سومی احساس میشود. راوی که از این سوی قضیه، داستان را از زاویه دیگر تعریف کند و ضامن بیطرفی و نگاه منصفانه یک روایت مستند باشد.
اینکه روایت از کدامسو روایت میشود، تاثیر بسیار مهمی در روایت دارد. رسانهها همواره از زاویه بیرونی به قضایای سفارت نگاه کردند و این فیلم، از درون سفارت روایت خود را میگوید. همین منظر سبب شده است که سکانسهای ابتدایی فیلم، نظر مخاطب را جلب کند؛ اما فقط این روایت از زاویه دید کارکنان سفارت است. آن طرف مناقشه، دانشجویان انقلابی بودند که در روایت به آنان اشارهای نمیشود و فقط برخوردهای خشن از آنان تصویر میشود. در فیلمها و روایت واقعه، صدای این دانشجویان هم وجود دارد که فیلم برای پرداخت تراژیک موقعیت، به عمد به آنها نپرداخته است. نکته بعدی این است که از کجای یک واقعه تاریخی، باید آن را نقل کرد؟
آیا میتوان روزی که یک واقعه خبری در تیتر رسانهها قرار میگیرد، آغاز یک واقعه تاریخی دانست؟ آیا میتوان بسترهای تاریخی یک رویداد را، که ممکن است به 30 سال قبل برگردد، نادیده گرفت؛ البته کارگردان آرگو نیز به همین نکته توجه داشته است؛ برای همین در ابتدای فیلم در مدت زمان دو دقیقه و 30 ثانیه با انیمیشن و عکس، به بیان پسزمینههای تاریخی این اتفاق میپردازد و سعی میکند از تمامی حوادث تاریخی از جمله کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و سقوط دولت محمد مصدق تا وقایع سال ۱۳۵۷ را در این مدت زمان برای مخاطب تعریف کند.
بدیهی است که مخاطب فیلم نمیتواند در این مدت زمان، پی به حس غربستیزی تاریخی ایرانیان پی ببرد و حس آن روزهای مردم عادی برایش ملموس شود. تنها شخصیت ایرانی که در روایت حضور دارد، خدمتکار سفارت کاناداست. روند روایت به گونهای است که مخاطب به او بیاعتماد است. تنها در سکانسی کوتاه، سرانجام و عاقبتش تعریف میشود و بدون آنکه به مصائب و سختیهای او و دیگر ایرانیها پرداخته شود. این را بگذارید در کنار اینکه حتی خواب آرام پسر قهرمان فیلم در آغوش پدر به تصویر کشیده میشود.
شاید با شخصیتپردازی بهتر و نشان دادن شخصیتهای ایرانی دیگر، میشد بیطرفی روایت را حفظ کرد. تصویری که از ایران ارائه میشود، روایتی مبتنی بر عکسها و گزارشهای خبری است. به عنوان مثال، عکسهایی از وقایع کنار هم چیده میشود تا تصویر آن روزهای تهران ساخته شود. به عنوان نمونه، تصویرهایی که شخصیت فیلم از درون تاکسی میبیند، شاید در واقعیت رخ داده باشد؛ اما در زمانها و مکانهای مختلف! به این صورت نبوده است که کسی با تاکسی در خیابانهای تهران حرکت کند و فقط آن تصاویر را ببیند! تصاویر زندگی عادی مردم در هیچ خبری منعکس نمیشود و روایتی که با چینش تصاویر خبری ساخته میشود، با واقعیت زاویه پیدا میکند.
معضل دیگر، اسطورهسازی فیلم و غلو بیش از حد فیلمهایهالیوودی است. برای بالا بردن ضرباهنگ فیلم و درگیر شدن تماشاگر، لحن روایت تغییر میکند و به آن حواشی غیر مستند افزوده میشود. به عنوان نمونه سکانسی که ماموران با ماشینهای شورلت قدیمی به تعقیب و تهدید هواپیمای مسافربری میپردازند، بسیار مضحک و تخیلی از کار درآمده است. در سکانسی از فیلم سرپرست گروه فیلمسازی از روی استوریبورد، داستانی تخیلی برای ماموران ایرانی تعریف میکند و داستان فیلم را با بیان یک افسانه تخیلی توضیح میدهد. در ضمن نام فیلم هم آرگو به معنای سفینه فضایی است. این نام برگرفته از نام فیلم تخیلی بود که به عنوان پوشش پروژه، قرار بود ساخته بشود. شاید باید به چشم یک سرگرمی به این فیلم نگاه کرد و نه فیلمی مستند و وفادار به واقعیت!
سعید احمدی پویا- منتقد
«آرگو» فیلمی است که به جریان اشغال سفارت آمریکا در سال ۱۳۵۸ برمیگردد. واقعهای که منجر به قطع رابطه سیاسی بین دو کشور شد. حال یکی از طرفین درگیر، روایت خود را از این واقعه بیان کرده است. بدیهی است که طرف مقابل از این روایت راضی نباشد و پیش خود بپندارد که این فیلم تحریف تاریخ است؛ اما چند نکته کوچک وجود دارد که باید به آن پرداخت؛ نخست آنکه در روایت یک واقعه تاریخی، چه رویکردی را باید اتخاذ کرد؟
آیا میتوان با ملاک قرار دادن یک زاویه دید، یک روایت را تعریف کرد و مدعی وفادار بودن به روایت بود؟ آیا «بیطرفی» در نقل روایت لحاظ میشود؟ در نقل یک روایت تاریخی، نخست باید نسبت راوی و روایت بررسی شود. فیلم «آرگو» بر اساس روایت «تونی مندز» افسر سابق سیا و گزارشهای خبری رسانهها از واقعه ساخته شده است. بدیهی است که جای خالی راوی سومی احساس میشود. راوی که از این سوی قضیه، داستان را از زاویه دیگر تعریف کند و ضامن بیطرفی و نگاه منصفانه یک روایت مستند باشد.
اینکه روایت از کدامسو روایت میشود، تاثیر بسیار مهمی در روایت دارد. رسانهها همواره از زاویه بیرونی به قضایای سفارت نگاه کردند و این فیلم، از درون سفارت روایت خود را میگوید. همین منظر سبب شده است که سکانسهای ابتدایی فیلم، نظر مخاطب را جلب کند؛ اما فقط این روایت از زاویه دید کارکنان سفارت است. آن طرف مناقشه، دانشجویان انقلابی بودند که در روایت به آنان اشارهای نمیشود و فقط برخوردهای خشن از آنان تصویر میشود. در فیلمها و روایت واقعه، صدای این دانشجویان هم وجود دارد که فیلم برای پرداخت تراژیک موقعیت، به عمد به آنها نپرداخته است. نکته بعدی این است که از کجای یک واقعه تاریخی، باید آن را نقل کرد؟
آیا میتوان روزی که یک واقعه خبری در تیتر رسانهها قرار میگیرد، آغاز یک واقعه تاریخی دانست؟ آیا میتوان بسترهای تاریخی یک رویداد را، که ممکن است به 30 سال قبل برگردد، نادیده گرفت؛ البته کارگردان آرگو نیز به همین نکته توجه داشته است؛ برای همین در ابتدای فیلم در مدت زمان دو دقیقه و 30 ثانیه با انیمیشن و عکس، به بیان پسزمینههای تاریخی این اتفاق میپردازد و سعی میکند از تمامی حوادث تاریخی از جمله کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و سقوط دولت محمد مصدق تا وقایع سال ۱۳۵۷ را در این مدت زمان برای مخاطب تعریف کند.
بدیهی است که مخاطب فیلم نمیتواند در این مدت زمان، پی به حس غربستیزی تاریخی ایرانیان پی ببرد و حس آن روزهای مردم عادی برایش ملموس شود. تنها شخصیت ایرانی که در روایت حضور دارد، خدمتکار سفارت کاناداست. روند روایت به گونهای است که مخاطب به او بیاعتماد است. تنها در سکانسی کوتاه، سرانجام و عاقبتش تعریف میشود و بدون آنکه به مصائب و سختیهای او و دیگر ایرانیها پرداخته شود. این را بگذارید در کنار اینکه حتی خواب آرام پسر قهرمان فیلم در آغوش پدر به تصویر کشیده میشود.
شاید با شخصیتپردازی بهتر و نشان دادن شخصیتهای ایرانی دیگر، میشد بیطرفی روایت را حفظ کرد. تصویری که از ایران ارائه میشود، روایتی مبتنی بر عکسها و گزارشهای خبری است. به عنوان مثال، عکسهایی از وقایع کنار هم چیده میشود تا تصویر آن روزهای تهران ساخته شود. به عنوان نمونه، تصویرهایی که شخصیت فیلم از درون تاکسی میبیند، شاید در واقعیت رخ داده باشد؛ اما در زمانها و مکانهای مختلف! به این صورت نبوده است که کسی با تاکسی در خیابانهای تهران حرکت کند و فقط آن تصاویر را ببیند! تصاویر زندگی عادی مردم در هیچ خبری منعکس نمیشود و روایتی که با چینش تصاویر خبری ساخته میشود، با واقعیت زاویه پیدا میکند.
معضل دیگر، اسطورهسازی فیلم و غلو بیش از حد فیلمهایهالیوودی است. برای بالا بردن ضرباهنگ فیلم و درگیر شدن تماشاگر، لحن روایت تغییر میکند و به آن حواشی غیر مستند افزوده میشود. به عنوان نمونه سکانسی که ماموران با ماشینهای شورلت قدیمی به تعقیب و تهدید هواپیمای مسافربری میپردازند، بسیار مضحک و تخیلی از کار درآمده است. در سکانسی از فیلم سرپرست گروه فیلمسازی از روی استوریبورد، داستانی تخیلی برای ماموران ایرانی تعریف میکند و داستان فیلم را با بیان یک افسانه تخیلی توضیح میدهد. در ضمن نام فیلم هم آرگو به معنای سفینه فضایی است. این نام برگرفته از نام فیلم تخیلی بود که به عنوان پوشش پروژه، قرار بود ساخته بشود. شاید باید به چشم یک سرگرمی به این فیلم نگاه کرد و نه فیلمی مستند و وفادار به واقعیت!
سعید احمدی پویا- منتقد
ارسال نظر