گوناگون

ناگفته‌هاي روح الله حسينيان از شهيد قدوسي در مدرسه حقاني و دادستاني انقلاب

شروع آشنایی شما با شهید قدوسی به مدرسه‌ حقانی برمی‌گردد یا قبل از آن هم با ایشان آشنایی داشتید؟

من از بدو ورودم به مدرسه‌ حقانی با ایشان آشنا شدم. اولین باری که به مدرسه رفتم برای امتحان بود، چون مدرسه‌ حقانی امتحان ورودی داشت و یک مصاحبه که شخص آیت‌الله قدوسی انجام می دادند‌. امتحان کتبی توسط آیت‌الله جنتی برگزار شد و بعد از آنکه در امتحان کتبی قبول شدم، مصاحبه‌ حضوری با آیت‌الله قدوسی داشتم و اولین برخورد من از آن لحظه‌ مصاحبه‌ حضوری شروع شد.

در مصاحبه چه چیزهایی را محور بحث قرار می‌دادند؟

آقای‌ قدوسی روان‌شناسی خاصی داشتند. وقتی که با افراد مصاحبه می‌کردند، شخص را مورد ارزیابی قرار می‌دادند تا ببينند اصلا این شخص به درد طلبگی می‌خورد یا نه و اگر به درد طلبگی می‌خورد، مناسب مدرسه‌ حقانی هست یا نه. ایشان بر اساس این دو محور با داوطلبان مصاحبه می‌کردند.

این روان‌شناسی ذاتی بود یا اکتسابی؟

واقعا ذاتی بود. بارها ما مشاهده می‌کردیم که آقای‌قدوسی حساسیت‌هایی را نشان می‌دادند و اتفاقا همان طور که ایشان پیش‌بینی می‌کردند، می‌شد و گاهی خود شهید قدوسی هم واقف بر این روان‌شناسی‌ شخصی‌شان بودند و می‌گفتند من گاهی در مورد افراد پیش‌بینی‌هایی می‌کنم که به وقوع می‌پیوندد. در مورد چند نفر از طلبه‌ها حساسیت داشتند و آینده خوبی را برای آنها پیش‌بینی نمی‌کردند و بعد از انقلاب ثابت شد که پیش‌بینی‌هایشان درست است و آنها به بعضی از گروهک‌‌ها پیوستند و متاسفانه گمراه‌ شدند.

آیت‌الله ‌قدوسی در دوران مدیریت‌شان در مدرسه‌ حقانی، با فعالیت سیاسی مخالف بودند یا نه؟

آقای‌ قدوسی شخصا یک آدم سیاسی بودند و به همان دلیل هم با فضلای سیاسی حوزه‌ی علمیه‌ قم كه اگر اشتباه نکنم یازده نفر بودند، از جمله آیت‌الله خامنه‌ای ، آیت‌الله هاشمی‌رفسنجانی ، آیت‌الله امینی، آقای‌ربانی شیرازی جلسات مشترکي داشتند و تدارك تشکیلات سیاسی را می‌دیدند و به همین‌خاطر ایشان دستگیر شدند و مدتی در زندان بودند. شخصا آدم سیاسی بودند، لذا یک فرد سیاسی نمی‌تواند با سیاسیون مخالف باشد، به همین دلیل بسیاری از کسانی‌که تحت تعقیب بودند و پیوسته ساواک به دنبالشان بود، مثل علی‌جنتی، آقازاده‌ آیت‌الله جنتی، آقای ‌قدوسی از او حمایت می‌کرد . اتفاقا یک بار را به یاد دارم که ساواک برای دستگیری علی آقای‌‌جنتی به مدرسه‌ حقانی هجوم آورد و این آقای ‌قدوسی بودند که او را با زیرکی خاصی از مدرسه فراری دادند و نگذاشتند دستگیر شود.

در اسناد ساواک گاهی خلاف فرمايش جناب‌عالی هست؛ مثلا رئیس ساواک قم مطلبی را نوشته که "شاگردان مدرسه‌ مذکور پس از ثبت‌نام نیز اگر مبادرت به فعالیت سیاسی بنمایند، قدوسی به هر کیفیتي که از ماجرا اطلاع یابد، آنها را از مدرسه اخراج می‌کند و علی‌عرفا نیز از این گونه افراد است، زیرا اولین دفعه‌ای که عرفا دستگیر و زندانی گردید، پس از آزادی از زندان از مدرسه ‌مذکور اخراج شد و در مدرسه حجتیه سکونت داشت و ..."

آقای‌عرفا مسئله‌ خاص خودش را داشت و با دیگران فرق می‌کرد . درحالی که من عملا خلاف این نظر ساواک را به شما ارائه می‌دهم ، یکی همین علی‌آقای ‌جنتی که همواره تحت تعقیب بود و حتی در آن زمان‌ها با نیروهای فلسطینی در ارتباط بود و تا آخرین لحظه هم در مدرسه‌ حقانی بود و مورد حمایت آقای ‌قدوسی هم قرار می‌گرفت. بسیاری از دوستان که کم هم نبودند، بارها دستگير شدند و به زندان رفتند. خود من که بازداشت‌ شدم ، زمانی که از زندان بیرون‌آمدم، اولین کسی که با من ملاقات‌کرد و مرا مورد تشویق قرارداد، آقای ‌قدوسی بود ، حتی راهنمایی هم می‌کرد كه زمانی که دستگیر شدید چه بگویید، چه نگوئيد . بسیاری از دوستاني كه بازداشت مي‌شدند، پس از آزادي همواره مورد تشویق و حمایت شهید قدوسی قرارمي‌گرفتند . آقای‌عرفا بعد از انقلاب به منافقین پیوست و الان هم با رجوي‌ همکاري مي‌كند.

فرمودید وقتی که دستگیر می‌شدید، شهید قدوسی توصیه‌‌هایی به شما می‌کردند. آن توصیه‌ها چه بود؟

می‌گفتند وقتی دستگیر می‌شوید نباید کاری انجام‌ دهید که جرائم‌تان را سنگین بکنید. باید از ترفندهای تقیه‌ای استفاده بکنید که ساواک نتواند مشکلاتی برایتان ایجاد کند.

اینکه رئیس ساواک قم چنین گزارشی را داده‌است ، ناشی از مساعدت ساواک نسبت به آقای ‌قدوسی است یا آقای‌ قدوسی آنها را به گمراهی انداخته ‌بود؟

اگر در همین سند باشد به دلیل فرق عرفا با بقیه است، اما به‌طور کلی آنچه که ما در ظاهر از روش و منش آقاي قدوسي برداشت مي‌كرديم این نبود که رویه‌اي‌ غیرانقلابی دارد. به عنوان نمونه عرض می‌‌کنم حتی در زماني كه گرفتن شهریه آیت‌الله شریعتمداری مرسوم بود و همه می‌گرفتند، آیت‌الله قدوسی به دلیل نزدیکی آیت‌الله ‌شریعتمداری به دربار، اخذ شهریه‌ ايشان را ممنوع کرده ‌بود و این اخلاق روی ما هم اثرگذاشته ‌بود. در سال 1356 که من مجروح شدم، آیت‌الله ‌شریعتمداری برای مجروحین پول می‌فرستاد. زمانی که در خانه‌ای که من بستری شده ‌بودم، آمدند، من به دلیل تاثیر آقای‌ قدوسی از پذیرفتن پول خودداری کردم. الان که به یاد می‌آورم، به نظرم تاثیر اخلاقی آقای ‌قدوسی و تاثیر سیاسی ایشان روی ما بود. چنین تفکر و اندیشه‌ای داشتیم که در عمل هم ظاهر می‌شد.

شهید قدوسی برنامه ویژه‌ای که در راستای انقلاب باشد، در مدرسه‌ حقانی دنبال می‌کردند؟

جایگاه و موقعیت افراد متفاوت است. آقای ‌قدوسی مدیر مدرسه‌ای بود که با توجه به اهدافی که برای مدرسه‌ حقانی تعريف شده بود، وظیفه‌ اصلی‌اش تربیت طلابی بود که بتوانند جوابگوی مسائل روز و مجهز به تفکر و زبان روز باشند. قهرا ایشان نمی‌توانستند در خیلی از مسائل سیاسی به شكلي علنی موضع‌‌گیری یا شرکت کنند، اما هیچ‌گاه به بهانه‌ اینکه مدیر مدرسه‌ حقانی هستند و بايد مدرسه را حفظ کنند، حمایت خودشان را از نیروهای مبارز و انقلابی دريغ نكردند .حتی به عنوان نمونه ، شما می‌توانید از آقای‌پورمحمدی و آقای ‌اکبریان هم سئوال بکنید. نزدیکي‌های انقلاب در اوائل سال 57، آقای قدوسی پیش‌بینی اینکه ما باید آمادگی مبارزه‌ مسلحانه را داشته‌ باشیم، می‌کرد؛ لذا پول داد و دوستان از سیستان و بلوچستان اسلحه تهیه‌ کردند، یعنی با پول و کمک شهید قدوسی اين كار را كرديم و این نشان می‌داد که نه تنها آیت‌الله‌قدوسی انقلابی بود، بلکه پیش‌بینی‌های انقلابی هم برای پیروزی انقلاب می‌کرد و برنامه‌ریزی داشت.

آيا ایشان به صورت علنی در اعلامیه‌‌هایی که گاهی علما می‌نوشتند و اعتراضاتی که می‌کردند و در چنين پیگیری‌هائی که از سال 42 به بعد در ميان علما و طلاب، رایج بود، از جمله در رويدادهائي چون شهادت آیت‌الله‌سعیدی مشارکت علنی داشتند؟

بله در بعضی از اطلاعیه‌ها، منجمله اطلاعیه‌ای که بعد از دستگیری امام و روی‌کار آمدن حسن‌علی‌منصور نوشته ‌شد، یکی از امضاکنندگان‌ نامه‌ای که فضلای حوزه علمیه‌ ‌قم نوشتند، آیت‌الله‌قدوسی بود.

از حلقه یا گروهي مخفی که در آن زمان فعالیت داشتند و افراد مختلفی در آن عضو بودند، منجمله آیت‌الله‌ قدوسی نام برده مي‌شود. بسياري از اعضاي اين گروه از اساتید مدرسه‌ حقانی بودند. آيا فعاليت‌هاي این گروه، در جمع مدرسه، نماد و بروزی هم داشت؟

ظاهرا اين بايد همان گروهی باشد که در اول صحبتم مطرح کردم، یعنی یازده نفر از علما بودند که گروهی به نام «هیئت اصلاح حوزه‌ علمیه» را تشكيل داده بودند، منتها مجموعه‌ برداشت طلبه‌های مدرسه‌ حقانی از آیت‌الله‌ قدوسی این بود که ایشان یک شخصیت انقلابی و از شاگردان امام و مورد توجه ايشان است. امام روی این مسائل حساس بودند و به همین جهت وقتی که انقلاب به پیروزی رسید، آیت‌الله‌ قدوسی را به عنوان دومین دادستان انقلاب اسلامی منصوب فرمودند. قطعا اگر آیت‌الله ‌قدوسی فردی غیرانقلابی بود یا به دلیل مدیریت مدرسه‌ حقانی، سکوت خودش را توجیه می‌کرد ، امام ایشان را به عنوان دادستان کل انقلاب منصوب نمی‌کردند.

آنچه که در اسناد آمده با اسامی‌اي که شما فرمودید مشترک است ، منتها خودشان به عنوان جمعیتی که اسم نداشت، آن را مطرح می‌کردند.

خب در بازجویی‌ها هیچگاه نمی‌گفتند كه اين همان گروهي است که آقای‌رفسنجانی فرد فعالشان است. اين تشکیلاتی بود که اطلاعات و پژوهش در آن پیش‌بینی شده‌ بود و یک چارت تشکیلاتی تهیه كرده بودند که ساواك اساسنامه‌ آن را در منزل آیت‌الله‌ آذری به دست آورده ‌بود و همين منجر به تحت تعقیب قرارگرفتن سایر اعضا شد.

قبل از انقلاب، آيا اصولا اینها نگاه تشکیلاتی هم داشتند و يا بعد از آنكه جمعیت مخفی‌شان آشکار و به ساواک اعلام شد، به فكر اين كار افتادند؟ آيا اين گروه را مي‌شود تشکیلاتی دانست که شهید بهشتی از تشكيلات در نظر داشتند؟

شهید بهشتی چه از نظر خصلت و چه از لحاظ تجربه، با آیت‌الله ‌قدوسی متفاوت بود. آیت‌الله ‌بهشتی سیاسی‌تر، اجتماعي‌‌تر و جهاندیده‌تر بود، اما جنبه‌ حوزوی آیت‌الله‌ قدوسی بیشتر بروز و ظهور داشت. البته نباید این دو نفر را باهم قیاس کرد .شهید بهشتی اعتقاد داشتند که نیروهای مذهبی حتما بايد دارای سازمان و حزب باشند. آیت‌الله ‌قدوسی هیچگاه وارد حزب یا سازماني نشدند، هر چند مجموعه‌ کار ایشان بر مبنای تشکیلات و سازمان و سازماندهی بود، یعنی اعتقاد به ساختار داشتند، به همین جهت هم مدرسه حقانی برمبنای ساختاري شکل گرفت که دارای مدیریت و معاونت‌های مخصوص بود كه هر كدام جایگاه و تعريف خاصي داشتند. بعد از انقلاب هم که به عنوان دادستان انقلاب منصوب شدند، واقعا دادستانی انقلاب را از آن لجام‌گسیختگی و بی‌تشکیلاتی خارج کردند و انسجام و هماهنگی بسیار قدرتمندی را ایجاد کردند و توانستند بر بسیاری از بحران‌های درونی فائق آيند و بسیاری از نیروهایی‌ راکه در دادستانی انقلاب نفوذ کرده‌ بودند، تصفیه و نیروهای متدین و وابسته به انقلاب و نیروهایی را‌که نسبت به امام خلوص بیشتری داشتند، منصوب و جایگزین نیروهای سابق كنند و این به خاطر روحیه تشکیلاتی و سازمانی آیت‌الله‌ قدوسی بود.

نوع تفکر ایشان باعث شد که بعد از انقلاب، نقش اساتید و طلاب مدرسه‌ حقانی در حکومت، دقیق‌تر و پررنگ‌تر شود. این مسئله به دلیل تشکیلات و ساختار است یا پارامترهای دیگری هم موثر بودند؟

مسئولی که برای جائي انتخاب می‌شود، قطعا از نیروهایی که قابل اطمینانش باشند، استفاده خواهدکرد، خصوصا در شرايط خاص اوایل انقلاب. بدیهی است زمانی که آیت‌الله‌ قدوسی دادستان کل انقلاب شدند، از شاگردان قابل اطمینانی که سال‌ها‌ تربیت کرده‌ و پرورش داده‌ بودند و آنها را از نزدیک می‌شناختند و به آنها اطمینان داشتند، استفاده كردند. اینکه نیروهای مدرسه‌ حقانی بیشتر در تشکیلات آمدند، دستاورد یک تصادف و نيز واقعیت‌هاي موجود بود، وگرنه تعمدی در كار نبود و یا از قبل چنين برنامه‌اي پیش‌بینی نشده بود و نمي‌توانيم بگوییم آیت‌الله ‌قدوسی اين نیروها را از قبل برای تزریق در بدنه‌ حکومت آماده كرده بودند. اين جور حرف‌ها اكثراً گزافه‌گویی است.

شما فرمودید نظم و ساختار ويژه‌اي در مدرسه حقاني حاکم بود. براي مثال، آیت‌الله ‌جنتی که امروز یکی از عناصر اصلی کشور در بسياري از ابعاد هستند، جزو مدرسین آن مدرسه بودند. حضور این افراد در جای جای حکومت امروز ما به خاطر ساختار و سازمند بودن آن روز مدرسه حقاني و تفکرات سیستماتیک آن است که شاگردان و اساتيد آنجا توانستند چنين نقشي در حكومت پيدا كنند یا عوامل دیگری هم در مدرسه بود که منجر به حضور بهتر و موثرتر آنها در عرصه‌های گوناگون سياسي و اجتماعي شد.آيا در مدرسه حقاني نگاه جديدي به مسائل فقهي و برنامه‌ها و آموزش‌هاي ويژه‌اي براي اين نوع آماده‌سازي‌ها وجود داشت؟

وقتی یک حکومت تشکیل می‌شود، قطعا احتیاج به نیروهایی دارد که حکومتی فکر بکنند. حکومتی فکرکردن، یکی از شرایط لازم مدیریت است و این متفاوت است با تفکری که در حوزه حاکم بود. در آنجا بسیاری، نظم را در بی‌نظمی می‌دانستند، درحالی که در مدرسه‌ حقانی این چنین نبود، بلکه در آنجا موفقیت یک طلبه مرهون نظم و انضباط شخصی و اجتماعی او بود و شاید این یکی از عوامل موثری بود که چون طلبه‌‌های مدرسه‌ حقانی دیدگاه حکومتی و به کارشان نگاه ساختاری داشتند، در ارکان حکومت تاثیر و نفوذ بيشتري داشتند. اما شخص شهیدبهشتی، شخص آیت‌الله‌قدوسی و شخص آیت‌الله ‌جنتی مورد اطمینان امام بودند. طلبه‌های مدرسه حقانی هم وابسته به این سه بزرگوار بودند و لذا اين نكته را نباید نادیده بگیریم که شاید اگر این سه بزرگوار در حکومت نمی‌آمدند و مورد اعتقاد و اطمینان امام نبودند، کسی طلاب مدرسه حقانی را به خاطر آن درس‌هایی که خوانده و‌ یا نظم و انضباطی که با آن پرورش یافته بودند دعوت به کار نمی‌کرد و شاید اصلاً کسی توجهی هم به آنها نمی‌کرد و اینها فراموش می‌شدند و چندان جایگاهی پیدا نمی‌کردند .

سهم آیت‌الله‌ قدوسی در تنظیم و ارائه برنامه ها در مدرسه حقانی چقدر بود ؟

آیت‌الله ‌بهشتی یک مدیریت عالی داشتند و استراتژی و اهداف و راهبردهای مدرسه‌‌ حقانی را مشخص می‌کردند و کار آیت‌الله‌ قدوسی بیشتر مدیریت اجرایی و تربیت طلبه بود، یعنی به زبان امروز، آقای ‌بهشتی نرم‌افزار مدرسه را فراهم می‌کرد و آقای‌ قدوسی وظیفه‌ سخت‌افزاری داشت، به همین جهت تاثیرگذاری، آیت‌الله‌ بهشتی و آیت‌الله ‌قدوسی را نباید جدای از یکدیگر مطرح کرد، بلکه دو نیروی توأمانی بودند که هرکدام به دیگری نیازمند بودند و شرط لازم و کافی وجود هر دو بود.

شما وقتی یاد دوران طلبگی‌تان در مدرسه می‌افتید، شاخص‌ترین ویژگی که از آیت‌الله ‌قدوسی در ذهنتان می‌آید چیست؟

خلوص. من در تمام مدت عمرم با بزرگان، شخصیت‌ها، روحانیون و کسانی که با آنها سر و کار داشتم، هیچ کس را خالص‌تر از آقای‌قدوسی نیافتم. از آنهایی بودند که باید بگوییم فکر و ذکر و عمل و حتی نفس‌کشیدنشان برای خدا بود.

خاطره‌ای دارید که مصداق این خلوص باشد ؟

واقعا این طور نیست که انسان بتواند تفکیک قائل شود . آقای ‌قدوسی شخصیت بسیار بزرگوار، عالم مورد تایید حوزه، از شاگردان امام ، حافظ بسیاری از خطبه‌های نهج‌البلاغه، در آن زمان از شاگردان علامه طباطبایی در فلسفه و در تفسیر یک شخصیت به‌تمام معنا كامل و جامعي بودند، اما این شخص با آن همه عظمتشان، برای ما گلستان سعدی را تدریس می‌کردند، چون اعتقاد داشتند طلبه‌ها باید با ادبیات فارسی آشنا باشند. در حوزه برای تدریس ملاك‌هائي وجود داشت و می‌توانم بگویم یکی از تبلورهای خلوص آقای ‌قدوسی، پذیرفتن تدریس چنین درسی در سطوح پایین حوزه بود. و یا مثلاً ایشان استاد حفظ قرآن ما بودند. حفظ قرآن را یک طلبه‌ معمولی هم می‌تواند مدیریت و تدریس کند، اما به دلیل اینکه اعتقاد داشتند طلبه‌ها حتما باید با قرآن آشنا باشند و قرآن را حفظ بکنند خودشان مدیریت و تدریس این کلاس را نیز به عهده گرفته ‌بودند. اینها نمونه‌هایی از خلوص ‌نیت آقای‌ قدوسی است. ایشان درس‌اخلاق می‌گفتند که ما روح آقای ‌قدوسی را در آن کلاس‌ها درک کردیم. ايشان در روزهاي پنجشنبه، نیم ‌ساعت طلبه‌ها را نصیحت می‌کردند و ما واقعا تا هفته‌ دیگر از نظر معنوی شارژ بودیم. درس‌های اخلاق آقای‌قدوسی آن چنان تاثیرگذار بود که به عنوان یک قوه‌ مانعه از تحت تاثیر غرائز قرارگرفتن برای ما کاربرد داشت، یعنی اگر ما جایی وسوسه می‌شدیم و شیطان می‌خواست در ما نفوذ بکند، صحبت‌های آقای ‌قدوسی مثل یک پتک ما را بیدار و وسوسه‌های شیطانی را دور می‌کرد. هنوز هم وقتی درس‌های اخلاق ایشان را یادآوری می‌کنیم، شاداب می‌شویم و هنوز هم در ما نشاط ایجاد می‌کند. یکی از اصرارهایی که آقای ‌قدوسی داشتند و تکرار می‌کردند این بود : «آقا! اگر آمده‌ای که امام‌جماعت جایی بشوی یا آقای یک شهری بشوی، تو به درد طلبگی نمی‌خوری. از هم ‌اکنون بگذار و برو. اما اگر آمده‌ای برای خدا و اسلام کارکنی، بدون توقع و انتظار پاداش و تشویق مردم بماني، برای طلبگی مناسب هستی.» این نوع دیدگاه آقای‌ قدوسی به طلبگی و دروس حوزوی همیشه راهنمای ما بود . ما بعد از انقلاب، هروقت کاری را می‌خواستیم انتخاب بکنیم، همین دیدگاه را در اعمال خودمان در نظر می‌گرفتیم که آیا برای خدا هست یا نیست؟ اگر برای دنیا بود، آن را انتخاب نمی‌کردیم. نمی‌گویم که شیطان ما را وسوسه نمی‌کرد، ولی این نوع نگاه و القاء چنین دیدگاهی از آیت‌الله‌ قدوسی در شاگردانشان بسیار موثر بود. حتی امروز هم كه گاهی برسر دنیا و آخرت قرار می‌گیریم، درس‌های آقای‌ قدوسی راهنما و راهگشای ماست.

در بحث مدارس علمیه معمولا یکی از نکاتی که مورد توجه قرار می‌گیرد بحث تربیت طلاب و زی‌ طلبگی است. آیت‌الله‌ قدوسی چه روش‌هایی را در این زمینه به کار می‌بردند؟

برای مقدمه توضیح بدهم زی ‌طلبگی در همان زمان ها هم تعاریف مختلفی داشت. بعضی از علمای سنتی، زی ‌طلبگی را به این می‌دانستند که انسان موهای سرش کوتاه باشد، محاسن نسبتا بلندی داشته‌‌ باشد یا معمم باشد و یا اگر معمم نیست پالتوی بلندتری را که نشانه هویت طلبگی افراد باشد، بپوشد. آقای‌ قدوسی این نوع افكار را قبول نداشتند. یکی از خاطراتی که از آقای ‌قدوسی یادم هست اين است كه در دوران جوانی سرم را تراشیده بودم. آقای‌ قدوسی مرا صدا کردند و گفتند: «چرا سرت را تیغ زده‌ای؟» گفتم: «همین طوری.» ایشان مرا نصیحت کردند و گفتند: «آقای‌حسینیان! ما در ميان مردم زندگی می‌کنیم. نباید کارهائی بکنیم و رفتارهایی از ما سربزند که متفاوت از مردم باشیم. نبايد از عرف جامعه خارج شویم. طلبه باید لباس خوب بپوشد، قدری موهایش را بلند بگذارد، شیک باشد، شلوار خوب بپوشد، کفش خوب بپوشد و آن حالتی که باعث مضحکه مردم شود و در عرف به دید استهزاء به او نگاه کنند، انجام ندهد.» گفتم: «من برای این موضوع این کار را نکردم. خواستم موهایم تقویت شوند.» گفتند: «باشد. به هرحال این کار درستي نیست».

در مورد مسائل اخلاقی و نحوه‌ زندگی، آقای ‌قدوسی خیلی به زی‌ طلبگی اعتقاد داشتند و می‌فرمودند طلبه نباید اهل دنیا باشد. اگر طلبه‌ای برای دنیای خودش چانه بزند، باید طلبگی را رها کند و برود. اگر رفت داخل شهری و احساس کرد باید فلان محراب را به خاطر اعتبار و شخصیتش حفظ كند، باید طلبگی را رها کند. اگر جایی رفت که کسی منبر می‌رود و او هم خواست منبر برود و دید که منبر او بهتر هست و مردم به او توجه می‌کنند، اگر وسایل لازم را فراهم نکند برای اینکه او منبرش بیشتر مورد استفاده قرار بگیرد و شروع به ‌کارشکنی کرد، بداند که زی ‌طلبگی را مراعات نکرده و باید طلبگی را رها کند. اگر درجایی طلبه‌ای را دید که از طلبه‌ دیگر جلو زده و احساس کرد که چرا او رعایت ادب را نکرده و با من در جلو نیفتادن و رفتن همراهی نکرده است، بداند که زی ‌طلبگی را مراعات نکرده و باید طلبگی را رها کند. اگر طلبه‌ای خواست با اشرافیت زندگی کند و اگر دستش به‌جایی رسید، با تمایز با مردم زندگی بکند، بايد طلبگی را رها کند و برود دنبال دنیا و آیت الله قدوسی تا آخر عمر، همه اين نكات را رعایت می‌کردند.

یادم هست اوایل انقلاب، زمانی که ترورها شروع شده ‌بود، در دانشگاه تهران سمیناری بود که مجموعه‌ شخصیت‌ها جمع می‌شدند. آقای ‌قدوسی تنها شخصیتی بود که با یک راننده و یک پیکان در آن جلسه حضور پیدا کرد. یادم هست که دانشجویان ماشین آقای ‌قدوسی را با بسياري از شخصیت‌ها قیاس كردند و بسیار تاثیر مثبتی روی آنها گذاشت. حتي تا اواخر هم که ترورها به‌شدت زیاد شده بود و هر آن احتمال ترور آقای ‌قدوسی هم می‌رفت، ایشان محافظ و اسکورت نپذیرفتند. در آن اواخر، ما خودمان احساس می‌‌کردیم که بايد از آقای‌ قدوسی محافظت بکنیم.

در این رابطه خاطره ای را نقل کنم؛ آقای ‌قدوسی فقط با یک راننده که پسر مش‌ممدحسین خادم مدرسه‌‌ حقانی بود، رفت و آمد می کرد، بدون محافظ و با همین یک راننده به منزل می‌رفت. من با دوستان صحبت کردم و گفتم دنبال ایشان می‌روم که از ایشان مواظبت کنم. ايشان از اوین حرکت کردند. در خیابان سئول باران آمده بود ایشان آمد که بپیچد، ترمز کرد و ماشین من لغزید و به ماشین آقای‌ قدوسی خورد. ماشین آنها رفت و ماشین من خراب شد. ماشین را بردم تعمیرگاه و صد و بیست تا تک‌تومانی خرج ماشین من شد. فردایش رفتم پیش آقای‌ قدوسی و گفتم: «دیروز آمدیم شما را اسکورت بکنیم، به ماشین شما زدیم و صد و بیست تومان خرجش شد.» ایشان به‌شدت ناراحت شدند و گفتند: «برای چه؟ اولا کار بد و بدون ضابطه‌ای کردید و بنابراين من خسارت نمی‌دهم. به دید خودتان تشخیص دادید، خودتان هم بپردازید.» کمی با ایشان بحث کردم که این طور که نمی‌شود شما بدون محافظ ‌بروید»، ایشان شروع به صحبت کردند و گفتند: «آقای‌حسینیان! کدامیک از این محافظین توانسته‌اند از شهادت شخصیت‌ها جلوگیری کنند. آقای‌مفتح محافظ داشت و همراه با محافظینش به شهادت رسید. آقای‌بهشتی هم همين طور، محافظ داشتند، ولی به شهادت رسیدند. هیچ کدام از این شخصیت‌ها را محافظین نتوانستند از شهیدشدنشان جلوگیری کنند، بنابراین شما هم کار خوبی نکردید. یک روزی اگر من هم شهید شدم بدون اینکه مسئولیت گروهی دیگر به عهده من باشد به شهادت برسم.» بالاخره با چانه‌های زیاد توانستیم آن صد و بیست تومان را از آقای ‌قدوسی بگیریم و ایشان از من تعهد گرفتند که دیگر اسکورتشان نکنم و آقای ‌قدوسی تا آخر این طوری زندگی کردند.

شما بعد از انقلاب چه‌نوع رابطه‌ای با آقای ‌قدوسی داشتید؟

اوایل دادستانی کل آقای‌قدوسی به عنوان مسئول روابط عمومی و بررسی مطبوعات دادستانی کل بودم و بعد از آن به عنوان مسئول شهرستان‌های دادستانی کل آقای ‌قدوسی را داشتم.

مقطعی که شما مسئول روابط عمومی دادستانی کل بودید، تقریبا همزمان با مقطعی بوده ‌است که رسانه‌ها خیلی علیه آقای‌ قدوسی فعالیت می‌کردند علي‌الخصوص در بحث مصادره اموال. واکنش‌های آیت‌الله‌ قدوسی نسبت به این گونه موارد چه بود؟

اتفاقا من روزی به عنوان مسئول روابط عمومی و بررسی مطبوعات منصوب شدم که کارمندان دادستانی کل در اعتراض به مخالفت آقای ‌قدوسی با مصادره‌ اموال یک نفر، تحصن كرده بودند. آقای‌قدوسی با مصادره اموال بدون ضابطه، بسيار مخالف بودند. ایشان می‌فرمودند که مالكيت مسلمان و حتي اهل کتاب در اسلام به رسمیت شناخته شده است، مگر اینکه خلاف قضیه در جایی ثابت و آن اموال به شكلي ظالمانه و غاصبانه جمع شده‌‌ باشد والا به صرف اینکه یک نفر ثروتمند است، نبايد اموالش مصادره شود. ایشان کاملا با اين كار، مخالف بودند. یادم هست یک بار بحث سپهبد کاتوزیان بود که از زندان با ضمانت ایشان آزاد شد و کارمندان اوین، به قول خودشان، در اعتراض به عدم قاطعیت آقاي قدوسي نسبت به مصادره اموال طاغوتی‌ها و آزادی کاتوزیان دست به اعتصاب زدند. ما خدمت آقای‌ قدوسی بودیم و ایشان توضیح دادند: «من حاضر نیستم به خاطر سمت و پست خودم حتي یک ریال هم به صورت غاصبانه مصادره و به‌زور از کسی گرفته و به دیگری داده شود، چون نه اینهایی که پولشان به‌زور گرفته می‌شود و نه آنهائي كه پول غصبي به آنها داده می‌شود نمی‌توانند در قیامت از ما شفاعت كنند و خود ما دلیل و حجتی براي اين كارمان نداریم.. اگر این اعتصاب برای این است که من تغییر رویه بدهم، هیچ کس نباید امیدوار باشد كه چنين چيزي روي مي‌دهد، چون من هرگز از این اعتقاد اصولی خودم دست برنخواهم داشت.» اتفاقا از همین جا هم بود که ایشان در دادستانی کل، تصفیه را شروع کردند.

رابطه آیت‌الله‌ قدوسی با رسانه‌ها چطور بود؟

در جایی که ضرورت ایجاب می‌کرد که با رسانه‌ها صحبت بکنند، اقدام می‌کردند. حتی من یک برنامه هفتگی برای ایشان تدارک دیدم و هر هفته ایشان یک مصاحبه مطبوعاتی و رادیو تلویزیونی داشتند که حتما در صدا و سیما ضبط شده و موجود هست.

آيا از انتقادهایی که به ایشان می‌شد می‌رنجیدند؟

فرق می‌کرد. آقای‌ قدوسی در مسائل مالی خیلی سختگیر بودند. چند مرتبه که دوستان به ایشان انتقاد کردند، رنجیده‌خاطر شدند، اما وقتي دیگران انتقاد می‌کردند كه چرا آقای ‌قدوسی در مصادره اموال با قاطعیت رفتار نمی‌‌کند، چندان حساسیتی نشان نمی‌دادند و حالتشان این طور بود كه سری بالا می‌انداختند و ابروها را در هم می‌کشیدند و فقط با همین حالت عکس‌العمل نشان می‌دادند كه یعنی اعتنا نکنید. ما وقتی در مسائل مالی از ایشان انتقاد می‌كرديم، ناراحت می‌شدند. من مسئول امور شهرستان‌ها بودم. یکی از کارهای امور شهرستان‌ها این بود که باید هزینه‌های دادگاه‌ها و دادسراهای انقلاب شهرستان‌ها را محاسبه می‌کردم و هر ماه ارسال می‌کردم. کل مخارج دادسراهای انقلاب در هر ماه آن زمان از یک میلیون تومان قدری بیشتر می‌شد که مثلا خرده آن دو ریال می‌شد. صورت را می‌آوردم پیش آقای‌ قدوسی و ایشان به عینه همین را می‌‌نوشت، یعنی آن دوریال را هم در چک می‌نوشت. زمانی که چك را به بانک می‌بردیم، ایراد می‌گرفتند و می‌گفتند هشت ریال به این دوریال اضافه کنید یا این دو ریال را کسر کنید که سرراست شود و برای محاسبات ما سخت نباشد چون قرار است اين را به چهل- پنجاه شهرستان ارسال بکنیم و تقسیم آن برای ما مشکل ایجاد می‌کند. آقای‌ قدوسی می‌گفتند نه! همان که شده است، من نه یک ریال حق کسی را مي توانم ضایع کنم و نه حق دارم یک ریال از بیت‌المال اضافه بردارم. یادم هست که یکی از دوستان، آقای‌معصومی رئیس دادگاه رشت که فوت کردند، از من گله کردند که: «چرا شما این قدر سختگیری می‌کنید؟ چرا این قدر هزینه‌ها را کم می‌دهید؟» گفتم: «همین هزینه‌ها را هم که می‌گیرم، می‌گذارم وقتی که آقای‌ قدوسی خسته شده، يعني ساعت یازده دوازده شب، از ايشان چك مي‌گيرم كه که خیلی نگاه نکند!» این دوست‌ ما اين حرف را به آقای‌ قدوسی گفت و ایشان خیلی رنجیده‌خاطر شدند که چرا من چنین چیزی را گفته‌ام. بعد به من گله کردند که مگر بیت‌المال مال پدر من است که شما این گونه پیش دوستان صحبت می‌کنید.
یک مرتبه آقای‌قدوسی جلسه‌ای گرفتند که در حضور خودشان از ایشان انتقاد کنیم. یکی از دوستان به طنز، البته طنزی که واقعیت داشت، گفت: «آقا! شما خیلی در مسائل مالی سخت‌گیری می‌کنید. این طور نمی‌شود کشور را اداره کرد. بالاخره کشور خرج و هزینه دارد. شما گاهی وقتی خودکاری می‌خواهید به ما بدهید، می‌گویید پوست خودکار قبلی را بیاورید، خودکار جدید بگیرید.» ايشان خیلی گله‌مند شدند که چرا این دوست ما چنین طنزی را نسبت به آقای‌ قدوسی مطرح کرد و آزرده‌خاطر شدند و بارها این گله را مطرح کردند که دوستان در مورد من گاهی این گونه قضاوت می‌کنند. البته ايشان نمی‌گفتند که پوست سابق را می‌خواهم، ولی به‌قدري سخت‌گیری می‌کردند که شباهت به همین مسئله داشت.

توصیه پذیری ایشان چگونه بود؟

آقای‌قدوسی به هیچ عنوان تحت تاثیر هیچ کس قرار نمی‌گرفتند. خیلی از مصادیق این قضیه را به ياد دارم كه نمی‌شود گفت. بسياري از شخصیت‌ها توصیه‌هایی داشتند و آقای‌ قدوسی سفت و سخت بر موازین خودش ایستاد و به حرف هیچ کس گوش نمي‌کرد.

به‌غیر از توصیه‌های امام؟

ندیدم امام توصیه‌ای بکنند. در مدتی که بنده خدمت آقای‌ قدوسی بودم، امام هیچ‌گاه توصیه‌ای نکردند.
بعد از پیروزی انقلاب گروه‌های مختلفی حضور داشتند منجمله دولت موقت. در این جمع، جبهه ملی نمود خیلی جدی داشت. آیت‌الله‌ قدوسی با این نوع تفکر که به هر حال پرچمدارشان مصدق بود چه نوع رابطه‌ای داشتند؟
آقای‌قدوسی از قبل از پیروزی انقلاب اسلامی نسبت به جبهه ملی و مصدق حساسیت داشتند. یادم هست ما هم مثل دیگران که مصدق را به عنوان یک چهره ملی مطرح مي كردند، در باره او چنین نظری داشتیم. در اوایل سال 57، یک روز جبهه ملی اطلاعیه‌اي داده بود و من داشتم آن را پشت شیشه یکی از مَدرَس‌ها الصاق می‌کردم و متوجه نبودم كه آقای ‌قدوسی داشتند از پشت سر من می‌آمدند. ايشان این اطلاعیه را دیدند و خواندند و متوجه شدند که متعلق به جبهه ملی است و گفتند:«آقای‌حسینیان! اینها قابل اطمینان نیستند. با آیت‌الله کاشانی به عنوان سمبل روحانیت خیلی بدرفتاری کردند. تا جایی که توانستند، از آقای‌کاشانی استفاده کردند، اما آنجایی که احساس کردند آقای‌کاشانی دارد محور قرار می‌گیرد، حتی منزل ایشان را سنگباران کردند.» من تا آن زمان حتي به گوشم هم نرسیده بود که جبهه‌ملی‌ها منزل ایشان را سنگباران کردند و یا از رفتارهای مصدق چيزي نمي‌دانستم. ايشان مفصلا راجع به بدرفتاری جبهه ملی نسبت به گروه‌های مذهبی آن روز برای من توضیح دادند. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی که اتفاقا باز هم به خاطر دستگیری دو نفر از نیروهای ملی‌گرا، این صحنه‌ها تکرار شدند، ایشان مفصل با ما صحبت کردند و گفتند برای دستگيریشان بروید. یکی از اينها امیرانتظام بود كه بعدً از لانه‌جاسوسی، اسنادش به دست آمد. آن روز من و آقای‌پورمحمدی و آقای‌اکبریان و دو سه نفر دیگر بودیم و آقاي قدوسي ما را توجیه کردند که برای دستگیری امیرانتظام بايد چه کار بکنید یکی ديگر هم دستگیری مقدم‌مراغه‌ای بود که ایشان باز حرف‌هايشان را تکرار کردند. البته یادم نیست دستگیری مقدم‌مراغه‌ای چه وقت و برای چه بود و اصلا حکم دستگیری او را آقای‌ قدوسی دادند يا نه، ولی یادم هست که از تیزهوشی امام خیلی صحبت کردند و گفتند که فرق بین آیت‌الله کاشانی و امام در این است که آیت‌الله کاشانی نردبانی شد برای ترقی جبهه‌ ملی و وقتی که بالای پشت‌بام رفتند،، نردبان را انداختند و پرت کردند، ولی امام هیچگاه اجازه ندادند ابزاری برای ملی‌گراها باشند. آنها تا زمانی که خودشان را تحت پوشش و پرچم امام به ظاهر حفظ کردند، امام هم آنها را حفظ کردند، اما همین که خواستند در مقابل امام بایستند، امام هم با اینها برخورد کردند. ايشان نسبت به مسائل، حساسیت خاصی داشتند، به همین جهت به آقای ‌یزدی و بازرگان و کلا حتی به نیروهای مذهبی وابسته به جبهه ‌ملی که نوعی ملی‌گرایی داشتند، همواره حساسیت داشت، حتی نسبت به مهندس بازرگان.

از برهه‌هاي مهم دادستاني انقلاب، دادگاه امیرانتظام بود. دادستانی انقلاب، او را جاسوس مي‌دانست و دستگير كرد. نهضت آزادی اگرچه در مقطع اول چندان دفاعی نکرد، اما دفاعیاتي را در حمايت از امیرانتظام منتشر کرد. در آن مقطع، برخورد شهيد قدوسي با نیروهای نهضت آزادی یا دولت موقت داشتند؟

یادم نمی‌آید.

دستور دستگیری امیرانتظام کار خود ایشان بود؟

بله. من و آقای‌پورمحمدی و آقای‌اکبریان و دو سه نفر از دوستان دیگر بودیم که یک شبی هم ایشان این مطلب را گفتند که ما جا خوردیم که چطور چنين كاري ممکن است، چون امیرانتظام در آن ‌موقع عضو دولت بود.

دیدگاهشان در مورد تسخير لانه ‌جاسوسی و رابطه‌شان با بچه‌های فاتح آنجا چگونه بود؟

آقای‌قدوسی هم در صحبت‌هايشان و هم در عمل، به‌شدت حمایت می‌کردند، مخصوصا آقای‌ سیف‌اللهی که یکی از شاگردان ایشان بود و در لانه‌جاسوسی حضور داشت، با آقای‌قدوسی روابط حسنه‌ای داشت و رفت‌وآمد داشتند و گزارش‌هایی را از آنجا برای ایشان می‌آورد.

من شنیدم که ایشان در ابتدای کار چندان موافق نبودند و بعد از پيام امام نظرشان تغییر کرد.

از روز اولی که ما با آقای ‌قدوسی ملاقات کردیم، تایید کردند. یادم هست که می‌گفتند اگر این سفارت می‌ماند، برای انقلاب مشکل ایجاد می‌کرد و به همین جهت اين كار را مورد تایید قرار می‌دادند و می‌گفتند یکی از خطراتی که انقلاب را تهدید می‌کرد، الحمدلله از بین‌رفت.

رویه ایشان در زمينه برخورد با گروهک‌ها چطور بود؟ قبل از اینکه در تهران برخورد مسلحانه‌اي رخ دهد، منافقین فعاليت‌هاي مسلحانه‌ای را در مشهد و جاهای دیگر انجام داده‌ بودند. آيا ایشان آنها را محارب می‌شناختند یا اجازه‌ مبارزه براي آنها قائل بودند؟

قبل از اینکه سازمان مجاهدین کار نظامی را شروع بکنند، فقط گروه‌هایی مثل چریک‌های فدائیان خلق در اول انقلاب خرمن‌های گندم مردم را آتش می‌زدند. آقای‌قدوسی نسبت به این مسائل بسیار سختگیر بودند و توصیه‌شان این بود که به هیچ‌ عنوان کوتاه نیایید. بعد از شروع جریان فاز نظامی منافقین، آقای‌ قدوسی در این مسائل تندتر شدند. یادم هست بلافاصله بعد از شروع فاز نظامی، در سپاه پاسداران برای رؤسای دادگاه و دادسراهای انقلاب، سميناري را ترتیب دادند و ایشان سخنرانی و تاکید كردند كه اینها محارب هستند و بايد به عنوان محارب با آنها برخورد کنیم. ايشان در برابر هر اقدامي که خطر براندازی نظام را در بر داشت، شدت عمل به خرج می‌دادند.

این رويه برخلاف روحیه‌ احتیاط مآبانه‌ ایشان در مسئله مصادره نبود؟

البته ایشان در همین مسئله هم مي‌گفتند كه برای ثبوت اتهام باید دقت شود، اما اگر محارب بودن و مفسد بودن کسي ثابت شد، نباید کمترین تردیدی به خود راه داد. به عنوان نمونه عرض کنم. وقتی جریان بنی‌صدر پیش‌آمد، چندتا از دوستان هم بودند كه ایشان فرمودند: «من تصمیم دارم یک شب بنی‌صدر را دستگیر کنم و اعدامش کنم و صبح اول وقت هم در رادیو اعلام کنم که بله من دیشب بنی‌صدر را دستگیر و اعدام کردم و اکنون هم در مقابل امام، انقلاب و شورای انقلاب خاضع هستم. هر تصمیمی که در مورد من می‌خواهند، بگیرند.» ایشان معتقد بودند که بنی‌صدر با کارهایش دارد اساس نظام را به هم می‌زند و بنابراین باید اعدام شود.

ایشان در مورد شبکه نفوذ چه نگاهی داشتند؟ شاید بتوان گفت اصلی‌ترین ظهور شبکه نفوذ در فاجعه هفت تیر و دومین گام جدی‌شان هشت شهریور و سومین اقدام هم شاید در مورد خود ایشان باشد.

در تکمیل سخنان قبلی بايد بگويم ایشان در عين حال كه در مورد منافقین بسیار سختگیر بودند، همان احتیاط‌هایی را که در مورد مسائل مالی و مصادره‌ اموال داشتند، اعمال می‌کردند. کسی که آقای‌قدوسی را ترور کرد، جداً متهم بود کهوابسته به سازمان هست. یادم هست که حدود یک هفته یا ده روز قبل از شهادت ایشان خدمتشان رسیدم و گفتم: «آقای ‌قدوسی! ما احتمال قوی مي‌دهيم كه آقای‌فخار از منافقین است و باید اخراجش کنید.» آقای‌قدوسی فرمودند: «شما در مورد اين موضوع مطمئن هستید؟» گفتم: «مطمئن که نیستیم، ولی از شواهد و قرائن بر مي‌آيد كه باید دستگیر و تهدید شود تا بالاخره معلوم شود كه وابسته هست یا نیست.» ایشان فرمودند: «آقای حسینیان! آقای فخار تازه ازدواج کرده. كاري را که به صحت آن يقين نداريم، نبايد انجام بدهيم».

منظورتان محمود فخارزاده است؟

در بین دوستان به فخار معروف بود. دوستان دیگر هم وقتی راجع به فخار با ایشان صحبت کرده بودند، آقای ‌قدوسی همین احتیاطات را کرده بودند که متاسفانه منجر به شهادت ایشان شد. ايشان در تشخیص موضوع و اینکه از مصادیق باید اطمینان کامل داشت، باز همان احتیاط را داشتند.

رابطه آقای‌قدوسی با امام چگونه بود؟

رابطه مرید و مرادی. بارها خدمت امام می‌رسیدند و یک نظری داشتند و امام چیز دیگری می‌فرمودند و وقتي برمی‌گشتند، کاملا معلوم بود که نظر امام را بر نظر خودشان ترجیح می‌دادند. از جمله مسائلی که من یادم هست اين بود كه وقتي از خدمت امام برگشتند، فرمودند: «من امروز رفتم و راجع به آقای‌ قطب‌زاده با امام صحبت کردم و گفتم آقا این قطب‌زاده به درد رادیو تلویزیون نمی‌خورد. این اصلا لات است، فقط به درد این می‌خورد که یک زنجیري به دست بگیرد آن را بگرداند و یک تصنیف هم بخواند و سینمائي را اداره کند.» امام فرمودند: «آقای‌قدوسی! اگر بنا باشد به خاطر نواقص افراد، آنها را کنار بگذاریم، همه را باید کنار گذاشت. کیست که نقص نداشته باشد؟» ايشان مي‌گفتند: «امام حرف درستی زدند. ما همه‌مان نقص داریم، منتها نقص‌ها فرق می‌کنند. گاهی اوقات ما به دلیل وابستگی به دنیا، نفسمان از شخصی‌ها بیشتر است، منتها به چشممان نمی‌آید.» دیدم آن چنان تحت‌تاثیر امام قرار گرفته که واقعا تفکر و اندیشه‌شان راجع به مدیریت‌ها تغییر پیداکرده است. آقای‌قدوسی با امام چنین رابطه‌اي داشتند، در عین‌حال اگر انتقادی به نظرشان می‌رسید، صریحا به امام می‌گفتند.

باز یکی از خاطراتم این است که در آن زمان در قم وضع مدارس و دبیرستان‌ها كمي آشفته بود. ایشان خدمت امام رسیده بودند. امام پرسيده بودند: «آقای‌قدوسی! از وضع قم چه خبر؟» آقاي قدوسي جواب داده بودند: «وضع قم خوب است به شرطی که نوه شما بگذارد.» امام هم پرسيده بودند: «مگر او در آنجا کاری می‌کند؟» شهيد قدوسي گفته بودند: «بله، وضع دبیرستان‌ها را به هم می‌ریزد،» امام فرموده بودند: «همان طور که با بقیه برخورد می‌کنید، با او هم برخورد کنید.» یعنی آقاي قدوسي حتی با امام هم رودربایستی نداشتند و نظرشان را مطرح می‌کردند، ولی تابع نظر امام هم بودند و گاهی نظر امام، مبنای نظری آقای ‌قدوسی را تغییر می‌داد.

چه بعدی از فعالیت‌های ایشان بعد از انقلاب به نظر شما کمتر گفته شده است؟

به نظر من زیاد روی آقای‌ قدوسی کار نشده است و ایشان مظلوم واقع شده‌اند و کاری برای شناسایی شخصیت ایشان انجام نشده ‌است.

از شهادت ایشان چگونه متوجه شدید؟

تقریبا دو روز قبل از شهادت آقای‌قدوسی بین ما برخوردی پیش‌آمد. یکی از دادستان‌های شهرستانی کاری را انجام داده‌ بود و من او را توبیخ کردم. آقای‌ قدوسی در حضور جمع گفتند: «آقای حسینیان! چرا بدون مشورت با من با دادستان برخورد کردید؟» گفتم: «من مسئول امور شهرستان‌ها هستم و وظیفه‌ام حكم مي كرده كه با او برخورد کنم.» آقای‌قدوسی مقداری تند شدند که:«نخیر، شما بدون مشورت با من حق نداشتید این کار را انجام دهید.» به من برخورد و قهر کردم و به شاهرود رفتم. دو یا سه روز در آنجا بودم که یکمرتبه رادیو خبر شهادت آقای‌ قدوسی را اعلام کرد. من بلافاصله به دادستانی کل زنگ زدم و گفتم: «آیا از آقای‌فخار خبر دارید؟» گفتند: «بله، دنبالش هستیم، اما متواری شده است.» من فردا صبح حرکت کردم و به تهران آمدم و با دوستان، جنازه آقای ‌قدوسی را از سردخانه تحویل گرفتیم و به بهشت‌زهرا بردیم و از آنجا تشییع کردیم و به قم رفتیم و تدفینشان کردیم.

به نظر شما علت اينكه منافقين به اين تحليل رسیدند که بايد ایشان را ترور کنند، صرفا در ادامه ترور مسئولین بود یا جایگاه ایشان برایشان مهم بود و می‌خواستند که ایشان حذف شود.

خب ایشان دادستان کل انقلاب بود و از طرفی دادستانی کل انقلاب هم مسئولیت برخورد با نفاق را بعد از اعلام فاز نظامي به عهده داشت. نقش مهم در اين قضيه به عهده دادستانی انقلاب بود. در مجموع آقای ‌قدوسی از یاران امام محسوب می‌شدند و واقعا مصداق اتم " إذا مات العالم ثـلم فـي الإسلام ثلمة لا يسدها شيء" بودند. هم شخصیت حقیقی آقای ‌قدوسی و هم شخصیت حقوقی و هم مدیریت و رهبری برخورد با منافقین، موجب شد آنها چنین تصمیمی بگیرند و ایشان را متاسفانه به شهادت برسانند.

گفتگو از محمد مهدي اسلامي/رجانیوز

ارسال نظر

نمای روز

داغ

صفحه خبر - وب گردی

آخرین اخبار