گوناگون

چه عواملى در گمراهى و ضلالت انسان دخالت دارند؟

پارسینه-گروه فرهنگی: حضرت آیت الله العظمی سبحانی درپاسخ به این پرسش که ،چه عواملى در گمراهى و ضلالت انسان دخالت دارند؟پاسخ داده است:

قرآن به مناسبت هاى گوناگون، از عوامل مختلفى نام مى برد كه فقط عامل ضلالت بوده و نتيجه اى جز گمراه كردن بندگان از راه راست، ندارند. شناخت اين عوامل براى بندگان علاقمند به سعادت خويش مايه تكامل است زيرا درست است كه اين عوامل زيانبار، مايه بدبختى و بدفرجامى گروهى از انسان ها مى شوند كه با حريت و آزادى، زمام زندگى خود را به دست آنها مى سپارند ولى همين عوامل براى افراد با ايمان و هوشيار، مايه تكامل و سبب استوارى مبانى دينى و اخلاقى مى گردند.

اين عوامل عبارتند از:

1. شيطان

قرآن در آيات نامبرده در زير، پيروى از شيطان را مايه گمراهى مى داند.

(كُتِبَ عَليهِ اَنّهُ مَنْ تَوَلاّهُ فَاَنَّهُ يُضِلّهُ وَيَهْديهِ إِلى عَذابِ السَّعيرِ).([1])

«اين مسأله حتمى است كه هر كس شيطان را دوست بدارد، وى او را گمراه مى سازد و به عذاب دوزخ رهبرى مى كند».

شيطان به هنگام طرد شدن از مقام خود به خدا چنين گفت:

(...لأتَّخِذَنَّ مِنْ عِبادِكَ نَصِيباً مَفْرُوضاً * وَ لأُُضِلنَّهُمْ...).([2])

«من بخشى از بندگان تو را مى گيرم وآنها را محققاً گمراه مى سازم».

در آيه ى ديگر خدا از بندگان گمراه شده، به وسيله شيطان گزارش مى دهد، و مى گويد:

(وَلَقَدْ أَضَلَّ مِنْكُمْ جِبلاًّ كَثِيراً أَفَلَمْ تَكُونُوا تَعْقِلُونَ).([3])

«شيطان گروه زيادى را گمراه ساخته است، چرا نمى انديشيد؟».

2. هوى و هوس

غرايز و احساسات، مايه بقاى زندگى انسان است، و اگر از زندگى انسان حذف گردند، انسان نابود مى شود، ولى در عين حال اگر تعديل نشوند، و حد و مرز آنها مشخص نگردد، و انسان بازيچه غرايز مرز نشناس خود شود، باز نابود مى گردد، قرآن در اين مورد مى فرمايد:

(...وَلا تَتَّبِِعِ الهَوى فَيُضِلَّكَ عَنْ سَبيلِ اللّهِ...).([4])

«از هوى و هوس پيروى مكن كه تو را از راه خدا باز مى دارد».

از نظر قرآن گروهى كه زمام زندگى خود را به دست نفس وخواست هاى تعديل نشده او بدهند، پرستش گران هوى و هوس هستند كه آن را معبود خود قرار داده اند چنان كه مى فرمايد:

(أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ...).([5])

«آيا ديدى كسى را كه هوس هاى خود را خداى خود قرار داده است».

در حقيقت هوى و هوس همان غرايز و احساسات حيوانى است كه براى آن حد و مرزى نباشد و اگر از طريق فرد و يا شرع محدود و مرزبندى گردند، نه تنها هوى و هوس نيست، بلكه مايه بقاى زندگى است.

3. دوست ناباب

دوست يابى و زندگى با هم نوع و هم سال و هم فكر، براى انسان يك امر فطرى است وجلوگيرى از امر غريزى مانند شنا بر خلاف مسير آب است كه قهراً نتيجه اى جز شكست ندارد، ولى در عين حال هر فردى، شايسته ى دوستى نيست فردى كه دوستى او مايه ى رها كردن قيود شرعى و اخلاقى در زندگى باشد، مايه بدبختى انسان مى شود، قرآن درباره اين نوع از دوستان چنين مى فرمايد:

(وَ يَوْمَ يَعَضُّ الظّالِمُ عَلى يَدَيْهِ يَقُولُ يا لَيْتَنى اتَّخَذتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبيلاً * يا وَيْلَتى لَيْتَنِى لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَلِيلاً * لَقَدْأَضَلَّنى عَنِ الذِّكْرِ بَعدَ إِذْ جاءَنى...) .([6])

«روزى كه ستمگر دست خود را به دندان مى گزد و مى گويد: اى كاش با پيامبر طرح دوستى مى ريختم اى كاش من با فلانى دوست نبودم، او مرا گمراه كرد وپس از نزول قرآن مرا از پيروى آن باز داشت».

در تاريخ بشريت، داستان هاى فراوانى درباره دوست و «يار» بد وجود دارد كه از نقل آنها خوددارى مى كنيم، زيرا همه مى دانيم كه بارها يك معاشرت كوتاه با يك فرد ناباب مايه از هم پاشيدگى شيرازه ى زندگى خانواده اى شده است.

4. پيروى نسنجيده از سران

قرآن يكى از عوامل ضلالت را پيروى از رؤسا و سران عشاير و قبايل وغيره مى داند آنجا كه از زبان گمراهان از اين طريق، در روز قيامت چنين نقل مى كند:

(...يا لَيْتَنا أَطَعْنَا اللّهَ وَأَطعنَا الرَّسولا * وَقالُوا رَبّنا انّا أَطَعْنا سادَتَنا وَكُبرائَنا فَأَضَلُّونَا السَّبيلاً).([7])

«اى كاش ما از خدا و پيامبر اطاعت مى كرديم، خدايا! ما از بزرگان خود (به خاطر تعصب كوركورانه) پيروى كرديم وآنان ما را گمراه ساختند».

در آيه ديگرى نيز به اين عامل اشاره مى كند ومى فرمايد:

(...كُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْْ أُخْتَها حَتّى إِذَا أدّاركوا فيِها جَميعاً قالَتْ أُخْراهُمْ لاُولاهُمْ رَبَّنا هؤلاءِأَضَلُّونا فَآتِهِمْ عَذاباً ضِعْفاً مِنَ النّارِ...).([8])

«هر موقع گروهى وارد دوزخ مى شوند، گروه ديگر را لعن مى كنند، وقتى همگى در آنجا گرد آمدند، هر گروهى درباره گروه قبلى كه مايه گمراهى آنان شده اند، از خدا مى خواهند كه عذاب آنان را دو برابر كند».

در اين آيه از سرانى كه مايه گمراهى آنان مى شوند، با لفظ «أُولاهُم» كه به معنى پيشينيان است، تعبير آورده است.

5. پيروى نسنجيده از پدران

در حالى كه پدران و نياكان در اسلام از احترام خاص برخوردارند ولى علاقه درونى نبايد سبب شود كه انسان دستگاه تفكر خود را تعطيل سازد، و خود را دربست در اختيار آنان بگذارد و لذا قرآن، آنجا كه دستور احترام به آنان را مى دهد، يادآور مى شود كه اگر پدر و مادر فرزند را به شرك دعوت كنند، نبايد از آنان پيروى كند آنجا كه مى فرمايد:

(وَإِنْ جاهَداكَ عَلى أَنْ تُشْرِكَ بِى ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلاتُطِعْهُما...).([9])

«اگر كوشش كنند كه برا ى خدا شريكى قرار دهى، از آنان اطاعت مكن».

قرآن در آياتى پيروى نسنجيده از «والدين» را مايه گمراهى مى داند و در اين مورد از زبان گمراهان چنين نقل مى كند:

(...إنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى أُمَّة وَإنّا عَلى آثارِهِمْ مُهْتَدُونَ * وَكَذلِكَ مَا أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ فى قَرْيَة مِنْ نَذِير إِلاّقالَ مُتْرَفُوها إنّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى أُمّة وَانِّا عَلى آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ).([10])

«ما پدران خود را بر اين طريقه يافته ايم و به دنبال آنان مى رويم. همچنين هيچ رسولى را بر هيچ نقطه اى اعزام نكرديم، مگر اين كه گروه «مترف» و اسرافگر آنجا مى گفتند: ما پدران خود را بر اين طريقه يافته و از آنان پيروى خواهيم كرد».

قرآن در انتقاد از اين نوع «تعصب»مى فرمايد:

(...أَوَ لَوْ كانَ آباؤُهُمْ لا يَعْلَمُونَ شَيْئاً وَلا يَهْتَدُون).([11])

(«آيا باز از آنان پيروى مى كنيد) هر چند آنان چيزى را آشنا نبوده و به حقيقت پى نمى برند».

انسان حر وآزاده، انسانى است كه هر نوع حجاب مانع از رؤيت حقيقت را پاره كند، و حقيقت را بيش از همه چيز دوست بدارد. اگر پدر و مادر گرامى هستند ولى حقيقت جويى و پيروى از آن، از همه چيز گرامى تر، و عزيزتر است.

6. گروهى از جن و انس

قرآن گروهى از جن و انس را مايه گمراهى معرفى مى كند، آنجا كه مى فرمايد:

(وَقالَ الَّذِينَ كَفَرُوا رَبَّنَا أَرِنَا الَّذِينَ أَضّلانا مِنَ الجِنّ والإِنْسِ نَجْعَلْهُما تَحْتَ أَقْدامِنا...) .([12])

«افراد كافر مى گويند: خدايا آن گروه از جن و انس را كه مايه گمراهى ما شدند، نشان ما بده تا ما آنها را زير پاى خود بگذاريم».

احتمال دارد اين گروه همان شياطين و بزرگان و سران و يا دوستان ناباب باشند كه مايه گمراهى انسان ها شده اند، در اين صورت اين نوع پيروى، همان تعصب كوركورانه است كه قرآن درباره آن نيز سخن گفته است و به همين خاطر اطاعت از والدين را در حدودى لازم دانسته كه فرمان به گناه ندهند.([13])

7. مجرمان و گناهكاران

يكى ديگر از عوامل گمراهى، پيروى از مجرمان است، قرآن از زبان گناهكاران در روز قيامت چنين نقل مى كند:

(وَما أَضَلّنا إِلاَّ المُجْرِمُونَ).([14])

«ما را جز افراد مجرم، كسى گمراه نساخت».

البته ممكن است اين گروه را همان سران قبايل و بزرگان عشيره و يا رفيق و دوست ناباب و يا شخص و گروه ديگرى تشكيل بدهند كه در اقسام قبلى از آنها نامبرده شد و همگى انسان را به گمراهى مى كشند.

8. بت ها

بت ها نيز يكى ديگر از عوامل گمراهى است آنجا كه مى فرمايد:

(ربِّ انَّهُنَّ أَضْلَلْنَ كَثيراً مِنَ النّاسِ...).([15])

«پروردگارا! اين بت ها (به ضميمه حاميان و مروجان آنها) بسيارى از مردمان را گمراه ساخته است».

9. احساس بى نيازى

در حالى كه مال و ثروت مى تواند سعادت آفرين باشد، امّا احساس بى نيازى از خدا، مايه گمراهى مى گردد، در اين مورد قرآن مى فرمايد:

(...وَلكِنْ مَتَّعْتَهُمْ وَآباءَهُمْ حَتّى نَسُوا الذِّكْرَ وَكانُوا قَوماً بُوراً).([16])

«پروردگارا آنان و پدرانشان را غرق در نعمت كردى، تا آنجا كه احساس بى نيازى از تو كردند و تو و يا قرآن را فراموش كردند و گروه زيانكارى بودند».

در آيه ديگر اين حقيقت به صورت ديگر بيان شده است آنجا كه مى فرمايد:

(...إِنَّ الإِنْسانَ لَيَطْغى * اَنْ رَآهُ اسْتَغْنى).([17])

«انسان رو به طغيان مى گذارد و حدود الهى را رعايت نمى كند آنگاه كه در خود احساس بى نيازى كند».

10. پيروى از اكثريت ناآگاه

قرآن پيروى از اكثريت ناآگاه را مايه گمراهى مى شمارد آنجا كه مى فرمايد:

(وَإِنْ تُطِعْ أَكْثَرَ مَنْ فِى الأَرْضِ يُضِلُّوكَ عَنْ سَبيلِ اللّهِ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَإِنْ هُمْ إِلاّ يَخْرُصُونَ).([18])

«اگر از اكثريت مردم روى زمين پيروى كنى، تو را از خدا باز مى دارند زيرا از گمان و تخمين پيروى مى كنند».

از جمله ى اخير آيه استفاده مى شود كه پيروى از هر اكثريت مايه گمراهى نيست، بلكه پيروى از اكثريتى كه مصداق :(إِنْ يَتَّبعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ)باشد مايه گمراهى است.

البته در كنار اين عوامل دهگانه گمراهى كه به صورت كلى در قرآن مطرح شده اند، در قرآن، به عامل هاى جزئى گمراهى نيز اشاره شده است كه فعلاً براى ما مطرح نيست، مثلاً قرآن ، «سامرى» را مايه گمراهى قوم بنى اسرائيل معرفى مى كند و مى فرمايد:

(...وَأَضلَّهُمُ السّامِرىُ).([19])

«سامرى قوم موسى را گمراه كرد».

اين بود فشرده عوامل كلى گمراهى كه تشريح هر كدام، بحث گسترده اى لازم دارد.([20])

--------------------------------------------------------------------------------

[1] . حج/4.

[2] . نساء/118 ـ 119.

[3] . يس/62.

[4] . ص/26.

[5] . جاثيه/23.

[6] . فرقان/27 ـ 29.

[7] . احزاب/66 ـ 67.

[8] . اعراف/38.

[9] . لقمان/15.

[10] . زخرف/22 ـ 23.

[11] . مائده/104.

[12] . فصلت/29.

[13] . (وَإِنْ جاهَداكَ عَلى أَنْ تُشْرِكَ بِى ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْم فَلا تُطِعْهُما)(لقمان/15):«اگر پدر و مادر كوشيدند كه ندانسته بر من شرك ورزى، از آنان اطاعت منما».

[14] . شعراء/99.

[15] . ابراهيم/36.

[16] . فرقان/18.

[17] . علق/6 ـ 7.

[18] . انعام/116.

[19] . طه/85.

[20] . منشور جاويد، ج3، ص 164 ـ 156.




منبع:شفقنا

ارسال نظر

نمای روز

داغ

صفحه خبر - وب گردی

آخرین اخبار