گوناگون

نگاهی به فیلم ۱۲ سال بردگی

نگاهی به فیلم 12 سال بردگی

پارسینه: نمایش عریان خشونت هم به تنهایی برای ایجاد یک فیلم تأثیرگذار کافی نیست. بلکه اگر پشتوانه منطقی عمیقی نداشته باشد ممکن است باعث اشمئزاز شود.

جالب است که در سال 2013 هنوز فیلمی با این دیدگاه سطحی مورد استقبالی چنین شدید قرار می‌گیرد. اگر سال گذشته فیلم متوسط آرگو را داشتیم که در حضور دو فیلم سیاسی سی دقیقه نیمه‌شب و لینکلن (که لااقل دومی فیلمی بسیار عمیق‌تر از آرگو بود) فاتح بزرگ فصل جوایز نام گرفت، امسال هم 12 سال بردگی را داریم که با نگاه سانتی‌مانتال خود به مقوله برده‌داری، دل منتقدان آمریکایی را به دست آورده است. شاید این انتقامی است که آمریکایی‌ها به خاطر دوره‌ای که حالا به شدت مورد سرزنش افکار عمومی قرار دارد، از خود می‌گیرند!

در سال‌هایی که یک سیاه‌پوست به ریاست جمهوری آمریکا رسیده است، 12 سال بردگی فیلمی در این باره است که برده‌داری کار بسیار زشتی است و سفیدپوست‌ها خیلی ناجوانمرد بودند که چنین بلاهایی سر سیاه‌پوستان می‌آوردند. مثل هر فیلم سطحی و بد دیگری، می‌توان برداشت‌های فرامتنی بی‌ربطی از این فیلم داشت. اما کجای این فیلم قرار است به شکلی نمادین نشان‌دهنده اوضاع فعلی آمریکا باشد؟

وقتی فیلم هیچ‌گونه کد و نشانه‌ای درباره نمادین بودن موضوع داستان به ما نمی‌دهد و از سوی دیگر وابستگی داستان فیلم به زمانی وقوع حوادث فیلم (دوران اوج برده‌داری در اواسط قرن هجدهم) به قدری شدید است که برد پیت (که یکی از تهیه کنندگان فیلم هم هست) کل زمان حضور پیامبرگونه‌اش در فیلم را به موعظه درباره شیطانی بودن برده‌داری اختصاص می‌دهد، هر گونه تلاش برای وصل کردن ماجرای به فیلم به اوضاع روز، صرفاً تلاشی برای عمق بخشیدن به فیلمی به نظر می‌رسد که در ذات خود این‌قدرها هم عمیق نیست.

نمایش عریان خشونت هم به تنهایی برای ایجاد یک فیلم تأثیرگذار کافی نیست. بلکه اگر پشتوانه منطقی عمیقی نداشته باشد ممکن است باعث اشمئزاز شود. اگر مصائب مسیح به اثری درجه یک تبدیل شد، نه به واسطه خشونت عریانش، که به خاطر هنر مل گیبسون در تبدیل ماجرای حضرت عیسی (ع) به داستانی از همه رنج‌های بشریت در تمام دوران بود. اتفاقی که در 12 سال بردگی رخ نمی‌دهد.

همین امسال فیلم دیگری اکران شد که آن هم با محوریت یک شخصیت سیاه‌پوست و بر اساس تبعیض نژادی ساخته شد و بسیار کمتر از 12 سال بردگی مورد توجه قرار گرفت: پیشخدمت لی دنیلز که به شکلی بسیار هوشمندانه‌تر، بخش مهمی از حرف‌هایی را که 12 سال بردگی به شکل شعارهای آشکار به تماشاگر منتقل می‌کند، در قالب داستان و شخصیت‌هایی پرورش یافته نمایش می‌دهد. اگر 12 سال بردگی در قرن بیست و یکم هنوز به این می‌پردازد که آزار دادن مردم سیاه‌پوست کار زشتی است، لی دنیلز در پیشخدمت علاوه بر نمایش این نکته، موفق می‌شود تصویر تأمل‌برانگیزی از تأثیر سیاه‌پوستان در نیمه دوم قرن بیستم ارائه دهد و در نهایت به این هم اشاره کند که حالا یک سیاه‌پوست بالاترین مقام اجرایی آمریکا است.

اما جدا از بعد مضمونی، آن چه به شدت به فیلم ضربه می‌زند، کیفیت پایین فیلمنامه است. 12 سال بردگی بیش از آن چه بتوانید تصورش را هم بکنید شعاری است. جایی در اواسط فیلم، همسر یکی از ارباب‌های سالومون (شخصیت اصلی) می‌خواهد او را برای خرید به بازار بفرستد. هنگامی که سولومون آماده حرکت می‌شود، زن ارباب او را صدا می‌زند. طبیعتاً انتظار این است که صحبتی در ارتباط با حال و هوای صحنه میان آن‌ها مطرح شود. اما زن ارباب به شکلی بی‌مقدمه و بی‌ربط از سالومون می‌پرسد که آیا سواد خواندن دارد یا نه. پاسخ سالومون این است که سوادش در حد تک‌کلمات است. زن ارباب هم به او می‌گوید که ارباب، برده‌ها را برای کار خریده و نه خواندن و نوشتن؛ و اگر سالومون بخواهد از این حد بیشتر باسواد شود، سر و کارش با شلاق خواهد بود. چنین دیالوگ‌هایی، وقتی در مسیر حرکت داستان قرار نگیرند، مصداق بارز چیزی است که «دیالوگ رو، شعاری و گل‌درشت» نامیده می‌شود و نکته این است که 12 سال بردگی پر از چنین سکانس‌ها و دیالوگ‌هایی است. کل سکانس‌های حضور برد پیت در فیلم را می‌توان در میان این دسته از صحنه‌ها قرار داد؛ وقتی پیت از ناکجاآباد به میان فیلم پرتاب می‌شود و موعظه‌ها و نصایحش در این حد هستند که مثلاً هیچ عدالتی در برده‌داری وجود ندارد و برده‌داری اقدامی بسیار شیطانی است و سیاه‌ها و سفیدها با هم برابرند. این جملات مثلا انسان‌دوستانه چگونه قرار است به جای شعاری بودن، تأثیرگذار باشند وقتی از زبان شخصیتی بدون پیشینه و پشتوانه بر زبان می‌آیند؟ به واسطه این عدم پشتوانه است که مک‌کوئین رو به نمایش بی‌پرده خشونت می‌آورد تا لااقل این‌گونه بتواند تماشاگرش را تحت تأثیر قرار داده و متوجه مظلومیت برده‌های قرن نوزدهم کند.

استیو مک‌کوئین البته کارگردان بدی نیست و خوشبختانه در 12 سال بردگی اثر چندانی از خودنمایی آزاردهنده او در مقام کارگردان فیلم شرم به چشم نمی‌خورد. اما یکی از بزرگان سینما زمانی گفته بود که اگر یک فیلمنامه عالی را به یک کارگردان خوب بدهیم از دل آن یک فیلم خوب می‌سازد و یک کارگردان بد می‌تواند همان فیلمنامه را به یک اثر متوسط تبدیل کند. اما حتی بهترین کارگردان دنیا هم نمی‌تواند از دل یک فیلمنامه ضعیف، یک فیلم خوب بیرون بکشد.

سید آریا قریشی

ارسال نظر

  • ناشناس

    اتفاقن فيلم تاثير گذاري بود....

نمای روز

داغ

صفحه خبر - وب گردی

آخرین اخبار