کیارستمی، حکیم مدرن سینمای ایران
پارسینه: «لوکئیِشن یعنی نگاه کن و عیشش را ببر، حالش را ببر» این جمله را کیارستمی هنگام بازدید لوکیشن فیلم «ایستگاه متروک» علیرضا رییسیان در کنار او میگوید و در فیلم «۷۶ دقیقه و ۱۵ ثانیه با عباس کیارستمی» ساخته سیفالله صمدیان آمده است.
فیلمی که طرح فیلمنامهاش از خود کیارستمی بود. کیارستمی با لحن مطایبهآمیز معمول خود این تعبیر را بر زبان میراند. او درواقع با بازی با واژه Location چنین نتیجهگیری سرخوشانه و طنازانهای میکند.
همین مطایبه کوتاه هم میتواند اشاره و کنایهای باشد بر زاویه دید و نگاه متمایز کننده عباس کیارستمی. نگاهی ریزبین و نوع دیگری که او را به هنرمندی غیرمعمول، اصیل و پویا بدل کرد. نگاهی که میتوانست حکایت ساده کمک یک همکلاسی را تبدیل به روایت شورانگیز از محبت کند، نگاهی که از ماجرای «مشق شب» رنجی را که کودکان و خانوادههیشان میبردند را بیرون میکشید. نگاهی که در دل زلزله رودبار به دنبال امید و زندگی بود. نگاهی که توانست سینمای جدیدی را به جهان معرفی کند، حتی اگر آن سینما را دوست نداشته باشیم. نگاهی که فرد و فردیت را مهمتر از سینما، اثر هنری و جشنواره میداند و به جوان فیلمساز میگوید: «هیچ چیز مهم نیست! نه جشنوارهها، نه جوایزشان. کن و اسکار هیچ کدام اعتباری ندارند! اثر و صاحب اثر هم همینطور! - تو مهمی! مهم تویی …»
نگاهی که جهان را کوچک نمیدانست و به اتفاقات و پدیدهها از زوایه دیگری نظر داشت. نگاهی که وظیفه هنر را ایجاد سئوال و چالش میدانست. نگاهی که باعث نوشتن نامهای متفاوت به احمدی نژاد قبل از انتخابات سال ۱۳۸۴ شد و او را دعوت به انصراف کرد. نگاهی که باعث شد، او تجربیات مختلفش را در عرصههای متفاوت، در منظر و داوری عموم قرار دهد. نگاهی که کیارستمی را - از نظر امثال نگارنده - از فیلمهایش مهمتر میکند و مرگ او را با وجود دهها یادگار هنری، حسرتبارتر از آنچه بود، میسازد. نگاهی که باعث میشد گفتهها و کنشهای کیارستمی پر واکنش و جذاب باشد، حتی اگر گفتههایش گاهی با هم متفاوت و متضاد مینمودند. نگاهی که تلاش داشت در کارگاههایش به همراه هنرجویانش نه سینما بلکه تجربه و آزمودن را تمرین کند. نگاهی که در عین رهایی، مقید بود؛ و همین نگاه، شخصیتی پرکشش و متفاوتی را میسازد که حتی خاطرهای کوچک با او هم در ذهن افراد، یگانه میشود و ماندگار. نگاه و سلوکی که او را مشابه «حکیمی مدرن» نمایش میداد.
همین مطایبه کوتاه هم میتواند اشاره و کنایهای باشد بر زاویه دید و نگاه متمایز کننده عباس کیارستمی. نگاهی ریزبین و نوع دیگری که او را به هنرمندی غیرمعمول، اصیل و پویا بدل کرد. نگاهی که میتوانست حکایت ساده کمک یک همکلاسی را تبدیل به روایت شورانگیز از محبت کند، نگاهی که از ماجرای «مشق شب» رنجی را که کودکان و خانوادههیشان میبردند را بیرون میکشید. نگاهی که در دل زلزله رودبار به دنبال امید و زندگی بود. نگاهی که توانست سینمای جدیدی را به جهان معرفی کند، حتی اگر آن سینما را دوست نداشته باشیم. نگاهی که فرد و فردیت را مهمتر از سینما، اثر هنری و جشنواره میداند و به جوان فیلمساز میگوید: «هیچ چیز مهم نیست! نه جشنوارهها، نه جوایزشان. کن و اسکار هیچ کدام اعتباری ندارند! اثر و صاحب اثر هم همینطور! - تو مهمی! مهم تویی …»
نگاهی که جهان را کوچک نمیدانست و به اتفاقات و پدیدهها از زوایه دیگری نظر داشت. نگاهی که وظیفه هنر را ایجاد سئوال و چالش میدانست. نگاهی که باعث نوشتن نامهای متفاوت به احمدی نژاد قبل از انتخابات سال ۱۳۸۴ شد و او را دعوت به انصراف کرد. نگاهی که باعث شد، او تجربیات مختلفش را در عرصههای متفاوت، در منظر و داوری عموم قرار دهد. نگاهی که کیارستمی را - از نظر امثال نگارنده - از فیلمهایش مهمتر میکند و مرگ او را با وجود دهها یادگار هنری، حسرتبارتر از آنچه بود، میسازد. نگاهی که باعث میشد گفتهها و کنشهای کیارستمی پر واکنش و جذاب باشد، حتی اگر گفتههایش گاهی با هم متفاوت و متضاد مینمودند. نگاهی که تلاش داشت در کارگاههایش به همراه هنرجویانش نه سینما بلکه تجربه و آزمودن را تمرین کند. نگاهی که در عین رهایی، مقید بود؛ و همین نگاه، شخصیتی پرکشش و متفاوتی را میسازد که حتی خاطرهای کوچک با او هم در ذهن افراد، یگانه میشود و ماندگار. نگاه و سلوکی که او را مشابه «حکیمی مدرن» نمایش میداد.
منبع:
خبرآنلاین
ارسال نظر