به بهانه ۸۰ سالگی «داوود رشيدی»
پارسینه: یکي از بهترين زمانهاي زندگيام موقعي بود که با «داوود» عزيزم يکي از بهترين زمانهاي زندگيام موقعي بود که با «داوود» عزيزم در يک کوچه بهاري آشنا شدم.
يکي از بهترين زمانهاي زندگيام موقعي بود که با «داوود» عزيزم در يک کوچه بهاري آشنا شدم. خانه من در اول کوچه بود و خانه او در آخر، اما «داوود» در همهچيز اول بود. در انسانبودن، در رفيقبودن، در مهربانبودن، در صادق بودن و در بازيگربودن.
چه کسي ميتواند کار تحسينبرانگيزش را در نمايش کلاسيک «در انتظار گودو» فراموش کند؟ يا استعدادش را در ارايه نمايش «پيروزي در شيکاگو» ستايش نکند؟ و چه کسي مثل او ميتواند آنهمه نقشهاي گوناگون را بر پرده سينما بنشاند در تجسم شخصيتهاي متضاد در آثاري چون «فرار از تله»، «کندو»، «شيلات» و آن شخصيت ششانگشتي از شاهکار «هزار دستان»؟
«داوود» براي من در فيلم «طلوع انفجار» بازي کرد، به قول «بهزاد عشقي» -منتقد فيلم- او نقش قهرمان اسطورهاي را در آن فيلم برعهده داشت. نقشي که برازندهاش بود، چون خود او هم چهرهاي اسطورهاي در هنر سرزمين خودمان است. با يک بوسه، 80 سالگياش را از «سانفرانسيسکو» تبريک ميگويم.
او هم دلش برای کودکان میتپد
بهرام شاهمحمدلو
اواخر سال 1352 بود که گروه حرفهای تئاتر «کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان» از هم پاشید. علل آن بماند. ما پنج جوان فارغالتحصیل رشته تئاتر دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران با کولهباری از تجربههایی در زمینه تئاتر کودک و نوجوان و در ضمن همکلاسی دوره سال 48 دانشکده، ارتباطمان با کانون قطع شد. هریک از ما به فکر برنامه کاری خود بود، از جمله من که باید بقیه خدمت سربازی را در طرح آموزشوپرورش بهعنوان دبیر انجام میدادم.
این گروه در کنار سایر گروههای تئاتر تنها گروه تخصصی در زمینه تئاتر کودک و نوجوان در اشکال و شیوههایی کاملا تازه و نو، در سطح کشور محسوب میشد و بیشتر جاها صحبت از جریان جداشدن این گروه از کانون بود و بسیاری از افراد مطرح از این جدایی خوشحال نبودند. از جمله این افراد مطرح در سطح جامعه هنری «داوود رشیدی» مدیر واحد فیلم و سریال و تئاتر سازمان رادیو و تلویزیون ملی بود که با شنیدن این جریان اظهار تاسف کرده بود و در نتیجه پس از مشورت با مشاورانش و نیز رییس رادیو و تلویزیون وقت و گرفتن موافقت او، تصمیم به جذب این گروه پنجنفره در مجموعه واحد نمایش گرفته و موضوع را با ما در میان گذاشت.
با این مضمون که: «حیف است شما با تجربیات ارزندهای که کسب کردهاید پراکنده شوید.» و پس از دو، سه جلسه صحبت با ما و با حضور آقای «اسماعیل شنگله» عضو شورای واحد نمایش و کارگردان و تهیهکننده برجسته، قرار بر این میشود که ما به همراه چند نفر دیگر از بازیگران در گروهی به نام «گروه تئاتر امروز» که بنیانگذارش آقای «داوود رشیدی» بود.
گرد هم آمده و تجربیات خود را در عرصه تئاتر کودک و نوجوان از طریق تلویزیون به منصه ظهور گذاشته و برای اولینبار برای خردسالان و کودکان و نوجوانان کشور از طریق تلویزیون برنامههای تخصصی مربوط به آنها را طرح، تهیه و تولید کرده و به روی آنتن ببریم. این اتفاق چه فرخنده اتفاقی بود افتاد که این «گروه تئاتر امروز» با اجراهای صحنهای، جُنگوارههای نمایشی، تلهتئاترها و سریالهای داستانی مخصوص مخاطبان مذکور، ولولهای در سراسر ایران ایجاد کرد و از این طریق بود که اغلب گروههای تئاتری که برای کودکان کار میکردند، در سراسر کشور شکل گرفتند و این تولیدات الگوی آنها بود.
حال اگر نبود نیت خیر این استاد مسلم هنرهای نمایشی و مدیر موفق واحد نمایش و پیگیریهای بیشایبه و حمایتهای متعددش، چهبسا چنین اتفاقی نیفتاده بود و تئاتر کودک و نوجوان در سراسر کشور ریشه نمیدواند و رشد نمیکرد. اینکه این گروهها بعدا چگونه از نظر کیفی ارتزاق شدند و از نظر علمی و اصول هنرهای نمایشی در چه سطحی قرار گرفتند، به شرایط زمانی بعدها برمیگردد. اکنون در سالروز تولد 80سالگی و به دلیل همین عملکرد اساسی و اثرگذار ارج مینهیم این چهره ماندگار تاریخ تئاتر و سینمای ایران، «داوود رشیدی» را.
استاد استخوانخردکرده صحنه
حامد داراب
بیتردید او را با سریال «کلاه پهلوی» در نقش کشیش «موسیو آلفونس» یا سریال «مختارنامه» در نقش «نعمانبن بشیر انصاری» یا حتی با سریال «ولایت عشق» در نقش «فضل بن ربیع» نمیشناسیم، ما او را از سالهایی دور به یاد میآوریم، سالهایی که اگرچه نسل ما دهه شصتیها نبودیم تا به یاد آوریم، اما به استناد دوربینهایی که نگاه سنگین و چهره جدی او را از آن سالها در حافظه دارند؛ میشناسیمش و با چشم تحسین نگاهش میکنیم.
سالهایی دورتر از سریال «امام علی» که در نقش «ابن جبله» حضور داشت و زمانی که دیالوگ بر زبانش جاری میشد، هر شخصی میتوانست بفهمد که چرا باید او را استاد استخوانخردکرده صحنه خطاب کرد. ما و بسیاری چون ما، او را از تلهتئاتر «خوشا به حال بردباران» میشناسیم؛ اثری از غلامحسین ساعدی با کارگردانی چشمگیری که باید در همین یادداشت، برای اولین بار بگویم که در میانه دهه ۱۳۴۰ با آن، مانیفست «تلهتئاتر» را صادر کرد؛ اما عدهای هم او را با «دیکته و زاویه» یکی دیگر از آثار ساعدی که در سال ۱۳۴۹ با کارگردانی خاصش به صحنه رفت، به یاد میآورند و گروهی از اهالی صحنه نیز هستند که تا نام داوود رشیدی به میان میآید، از خاطرات خوش و شیرین خودشان و تئاتر سالهایی نهچندان دور صحبت میكنند، سالهای حضور او در خانه تئاتر ایران، سالهای زرین نمایش، و به قول انبوهی خاک صحنهخورده، سالهای دستنایافتنی.
داوود رشیدی، «آقا حسینی» فیلم «کندو»؛ «رضاشاه» فیلم «کمالالملک» و بنیانگذار یکی از اولین گروههای جدی تئاتر ایران در سال ۱۳۴۳ با عنوان «گروه تئاتر امروز» پیوسته با حضورش در گستره سینما و تئاتر این هنر دست به دهان در ایران، شوق امید و شور شکست انفعال را به اهالی و دوستداران صحنه در مدام داده است.
او به نمایش روح میدمد و این را من نمیگویم این را انبوهی مخاطب تئاتر، زمانی که چهره آرام و خنده همیشه نیمهاش را از پس سالها دوری با صحنه، در همین دهه 80 خورشیدی که گذشت، وقتی که نمایش «منهای دو» را در سالن اصلی تئاترشهر کارگردانی کرد، گفتند. امروز اما در سالروز ۸۰ سالگی داوود رشیدی باید نوشت که استاد استخوان خردکرده صحنه، به بهانه همه آنچه از صحنه به ما آموختهای، همه آنچه به صحنه بردهای و همه آنچه در صحنه زیستهای، سپاسگزاریم.
ارسال نظر