پایان رؤیای شیرین امیرکبیر!
پارسینه: گفته میشود بالاترین رشد چاپ مقالات در مجلات ISI متعلق به جوانان و دانشمندان ایرانی است! حالا شما هر چقدر مجلات معتبر
پارسینه/دکتر مجید بهستانی: زمانی که شخصیتهای بزرگی مانند عباس میرزا، امیرکبیر، و قائم مقام فراهانی به آرزوی بازیابی عظمت علم و اقتدار در ایران به فکر تأسیس مدارس جدید و تقلید از غرب روی آوردند، شاید فکر نمی کردند که چیزی نمی گذرد که با «پول» می توان صاحب نشان! شد.
نشانی دال بر این که «شما خیلی باسوادید!». یادداشتی که در پارسینه و همچنین تصویری از واحد دانشگاه آزاد اسلامی در شهرستان بشاگرد در همین سایت منتشر گردید،
تنها اشارات و دلالتهای کوتاه و اندکی بودند بر جایگاه حقیر و فرمالیته نهاد علم مدرن در ایران. وضعیتی بغرنج که به دلیل موفقیتهای خوب برخی ستارگان ساعی عرصه علم و فناوری و پزشکی، آن هم تنها در برخی واحدهای دانشگاهی معتبر، از میان هزاران واحد آموزشی و پژوهشی ریز و درشت مملکت، برای غیر اهالی علم به چشم نمی آید و حسّ سرمستانه نزدیک شدن به قله های تولید علم تقلیدی (الگوی بومی آن پیشکش!) و دستیابی به بالاترین درصد رشد علمی و چاپ مقالات ISI به دست می آورند.
گفته میشود بالاترین رشد چاپ مقالات در مجلات ISI متعلق به جوانان و دانشمندان ایرانی است! حالا شما هر چقدر مجلات معتبر با ضریب تأثیر بالا را در چند سال اخیر رصد میکنی نام و نشانی از دانشگاه های ایرانی نمی یابی. هستند ولی بسیار انگشت شمار! و اغلب ایرانیانی که در چنان مجلاتی مقاله دارند دانشجو یا هیأت علمی مهمان یا دائم یک دانشگاه خوب غربی هستند.
در عوض الی ما شاءالله، وجود دارند مجلات دیده نشده در سراسر جهان و عموماً در روسیه و آفریقا و آسیا، که با دریافت مبلغی پول، و با یدک کشیدن اعتبار ISI میزبان هزاران ایرانی مشتاق تولید علم هستند!
مجلاتی که برخی آنان به شکل مفتضحانه ای با افتخار در بخش معرفی خود اعلان می کنند که «چند رشته ای»! هستند؛ و این یعنی چه؟! یعنی در رابطه با هر موضوعی و هر رشته ای مقاله شما دانشمند! محترم را چاپ خواهند کرد، فقط به شرط این که «مبلغ» مورد نظر به حساب واریز شود!
همچنین برای این که خاطر خوانندگان خوب خود را از میزان علمیّت خویش مطمئن سازند اعلان میکنند که مقالات حتماً «داوری سخت» (Peer Review) می شوند.
یکبار متأسفانه آزمون کردم که ببینم یکی از مقالات ایرانی که در این گونه مجلات به چاپ می رسند تا چه میزان «سخت» ارزیابی میشوند. چشم تان روز بد نبیند! حتی اصطلاحات تخصصی نیز به درستی ترجمه نشده بود! یعنی نه تنها ارزیاب مجله وجود خارجی ندارد بلکه خود نویسندگان ایرانی نیز با سپردن مقاله خود به یک مترجم آماتور غیرتخصصی حتی برای یک بار هم که شده ترجمه مقاله خود را بازبینی نکرده بودند!
این که چرا چنین وضعیتی پیش آمده است دلایل کوچک و بزرگ فردی، جمعی و ساختاری متعددی دارد ولی عموم آنها به این بازمی گردد که نهاد علم مدرن در ایران یک «شیء تعارفی و تزیینی» است.
نهادی که از ابتدا بر تقلید از غرب بنا نهاده شد و بعد از انقلاب جهت فرمان را کج کرد و به سمت بومی شدن هدف گذاری کرد، نه تقلید کردن را به اتمام رساند و نه بوئی از بومی شدن برد. همیشه هم دل خوش می کنیم به شورائی به اصطلاح انقلاب فرهنگی و شعارها و شورهای هر از چندگاهی بومی سازی و اسلامی سازی. در سرزمین و دوره ای زندگی میکنیم که مدیران کل، نمایندگان مجلس، کارمندان عالی رتبه، رؤسا و قص علی هذا از واحدهای آموزشی قارچی دکتری می گیرند.
البته آن رؤسائی که عالی رتبه تر و صاحب نفوذتر هستند برای رد گم کردن حتی از سهمیه یا لابی خاصی استفاده کرده و در دانشگاه-های اصلی کشور به مدارج عالیه دست پیدا می کنند، بدون ساعتی حضور در کلاس درس و تنها از طریق دور خوانی! و اصطلاحاتی رایج ازاین قبیل «جناب استاد! من در فلان سازمان آشنا دارم. اگه مشکلی بود در خدمت تان هستم!»، تا نگویند نمک نشناس هستند!
اینجاست که درک ادبی استاد جلال الدین همائی که مدرک دانشگاهی نداشتند از هزاران صاحب مدرک دکتری پارسی بالاتر بود. حالا این رشته ادبیات پارسی است که کاملاً بومی است! خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل!
نشانی دال بر این که «شما خیلی باسوادید!». یادداشتی که در پارسینه و همچنین تصویری از واحد دانشگاه آزاد اسلامی در شهرستان بشاگرد در همین سایت منتشر گردید،
تنها اشارات و دلالتهای کوتاه و اندکی بودند بر جایگاه حقیر و فرمالیته نهاد علم مدرن در ایران. وضعیتی بغرنج که به دلیل موفقیتهای خوب برخی ستارگان ساعی عرصه علم و فناوری و پزشکی، آن هم تنها در برخی واحدهای دانشگاهی معتبر، از میان هزاران واحد آموزشی و پژوهشی ریز و درشت مملکت، برای غیر اهالی علم به چشم نمی آید و حسّ سرمستانه نزدیک شدن به قله های تولید علم تقلیدی (الگوی بومی آن پیشکش!) و دستیابی به بالاترین درصد رشد علمی و چاپ مقالات ISI به دست می آورند.
گفته میشود بالاترین رشد چاپ مقالات در مجلات ISI متعلق به جوانان و دانشمندان ایرانی است! حالا شما هر چقدر مجلات معتبر با ضریب تأثیر بالا را در چند سال اخیر رصد میکنی نام و نشانی از دانشگاه های ایرانی نمی یابی. هستند ولی بسیار انگشت شمار! و اغلب ایرانیانی که در چنان مجلاتی مقاله دارند دانشجو یا هیأت علمی مهمان یا دائم یک دانشگاه خوب غربی هستند.
در عوض الی ما شاءالله، وجود دارند مجلات دیده نشده در سراسر جهان و عموماً در روسیه و آفریقا و آسیا، که با دریافت مبلغی پول، و با یدک کشیدن اعتبار ISI میزبان هزاران ایرانی مشتاق تولید علم هستند!
مجلاتی که برخی آنان به شکل مفتضحانه ای با افتخار در بخش معرفی خود اعلان می کنند که «چند رشته ای»! هستند؛ و این یعنی چه؟! یعنی در رابطه با هر موضوعی و هر رشته ای مقاله شما دانشمند! محترم را چاپ خواهند کرد، فقط به شرط این که «مبلغ» مورد نظر به حساب واریز شود!
همچنین برای این که خاطر خوانندگان خوب خود را از میزان علمیّت خویش مطمئن سازند اعلان میکنند که مقالات حتماً «داوری سخت» (Peer Review) می شوند.
یکبار متأسفانه آزمون کردم که ببینم یکی از مقالات ایرانی که در این گونه مجلات به چاپ می رسند تا چه میزان «سخت» ارزیابی میشوند. چشم تان روز بد نبیند! حتی اصطلاحات تخصصی نیز به درستی ترجمه نشده بود! یعنی نه تنها ارزیاب مجله وجود خارجی ندارد بلکه خود نویسندگان ایرانی نیز با سپردن مقاله خود به یک مترجم آماتور غیرتخصصی حتی برای یک بار هم که شده ترجمه مقاله خود را بازبینی نکرده بودند!
این که چرا چنین وضعیتی پیش آمده است دلایل کوچک و بزرگ فردی، جمعی و ساختاری متعددی دارد ولی عموم آنها به این بازمی گردد که نهاد علم مدرن در ایران یک «شیء تعارفی و تزیینی» است.
نهادی که از ابتدا بر تقلید از غرب بنا نهاده شد و بعد از انقلاب جهت فرمان را کج کرد و به سمت بومی شدن هدف گذاری کرد، نه تقلید کردن را به اتمام رساند و نه بوئی از بومی شدن برد. همیشه هم دل خوش می کنیم به شورائی به اصطلاح انقلاب فرهنگی و شعارها و شورهای هر از چندگاهی بومی سازی و اسلامی سازی. در سرزمین و دوره ای زندگی میکنیم که مدیران کل، نمایندگان مجلس، کارمندان عالی رتبه، رؤسا و قص علی هذا از واحدهای آموزشی قارچی دکتری می گیرند.
البته آن رؤسائی که عالی رتبه تر و صاحب نفوذتر هستند برای رد گم کردن حتی از سهمیه یا لابی خاصی استفاده کرده و در دانشگاه-های اصلی کشور به مدارج عالیه دست پیدا می کنند، بدون ساعتی حضور در کلاس درس و تنها از طریق دور خوانی! و اصطلاحاتی رایج ازاین قبیل «جناب استاد! من در فلان سازمان آشنا دارم. اگه مشکلی بود در خدمت تان هستم!»، تا نگویند نمک نشناس هستند!
اینجاست که درک ادبی استاد جلال الدین همائی که مدرک دانشگاهی نداشتند از هزاران صاحب مدرک دکتری پارسی بالاتر بود. حالا این رشته ادبیات پارسی است که کاملاً بومی است! خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل!
مطلب بسیار خوب و هشدار دهنده ای است که امیدوارم جدی گرفته شود که می دانم جدی گرفته نمی شود چون این فساد آن اندازه گسترده شده است که بعید می توانم کسی را یارای پیشگیری اش باشد؟! یادم می آید که چند سال قبل یکی از به اصطلاح اساتید دانشگاه یکی از فصول یکی از کتب مرا با قلمی بسیار سخیف بازنویسی کرده و به نام خود منتشر کرده بود بدون این که حتی در سراسر این کار محققانه خود ذکری از کتاب من به میان بیاورد اما در عوض به تمام ارجاعاتی که بنده در کتابم به آنها رجوع و ذکر کرده بودم به اصطلاح ارجاع داده بودند و هیچ هم فکر نکرده بودند که برخی از این منابع و ارجاعات را بنده پس از سالها تتبع و مسافرت و نظایر آن به دست آورده بودم و ایشان و حتی بزرگتر از ایشان هم هیچ گاه نمی توانسته اند به آن منابع دست یابند.... جالب است که دریک جا یک مطلب را که در کتاب من به اشتباه تایپ شده بود این به اصطلاح استاد دانشگاه عینا به همان صورت اشتباه در مقاله علمی؟!! خودشان نقل کرده بود که نشان می داد واقعا تا چه حد پیاده و از مرحله پرت بوده است!!!
متاسفم
40%از سهميه ازمون تخصصي پزشكي هر سال سهميه مديريتي وزارت بهداشت و ارگانهاي مشابه هست كه نصيب پزشكاني ميشوند كه سمتهاي اداري بالا دارند. طرف فرصت اساعت مطالعه در روز را هم نداره 10 سال از فارقالتحصيليش هم گذشته (چه طور و با چه سهميه اي پزشكي قبول شده بماند)براحتي تخصص لوكس قبول ميشه اونوقت يه نفر ديگه بايد 4 الي 5 سال معطل بشه كار و زندگيشو تعطيل كنه شايد يه رشته اي مثل داخلي يا اطفال قبول بشه.
9
همین داستان بومی کردن که از جانب عدهای بیصلاحیت مطرخ شده بود بزرگترین ضربه را به فضای آکادمیک زد.
این که می گویند مملکت اسلامی این جالب است.