من فاطمه زیباکلام هستم نه صادق؛نه سعید!
پارسینه: گاهی دانشجوها در ذهن خود خانم دکتر زیباکلام را با نسبتهای خانوادگیشان میسنجیدند
پارسینه/سمانه لطفی: چشمم به صفحه گوشی میماند:
- برای استاد دعا کنید، حالشان مساعد نیست.
- حالشان مساعد نیست؟! دوستان با عرض تاسف خانم دکتر زیباکلام امروز صبح فوت کردند.
نفسم بند میآید. برای خرید عید بیرون آمدهام. در همان فروشگاهی که هستم، روی یک صندلی میشینم، صدایم به گریه بلند شده است.
یکی از فروشنده های خانم به سمتم میآید و همانطور که دستمالی به دستم میدهد، میپرسد چه اتفاقی افتاده.
بعد از چند دقیقه با همان حال به سمت خانه برمیگردم. با تلفن به چند نفر از دوستانم خبر میدهم و هربار که اسم زیباکلام را میگویم توجه آنهایی که نزدیکم هستند جلب میشود. احتمالا انتظار دارند این خبر درباره صادق یا سعید زیباکلام باشد (البته شهرت صادق زیباکلام بیشتر است).
صبح روز بعد - دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی دانشگاه تهران
پاهایم سنگین شدهاند، نمیتوانم راه بروم. قرارمان دفتر گروه است، دفتر گروه هم نزدیک اتاق استاد است. ناخوداگاه به سمت دفتر استادم کشیده میشوم و صدای صوت قرآن به گوشم میرسد. وارد اتاق میشوم و انگار قلبم در لحظه میایستد. چشمم به سایر اساتید و دانشجوها میافتد، اشکم سرازیر میشود. همه ما انگار یتیم شدهایم. بهت زده بهم نگاه میکنیم و هیچ نمیگوییم.
من یاد روزی میافتم که برای انجام مصاحبه دکتری به دانشگاه تهران آمده بودم و آخر مصاحبه خانم دکتر زیباکلام با لبخند گفتند: هیچ وقت در جواب دادن به سوالی، عجله نکن! حتی اگر در کسوت یک استاد بودی.
خانم دکتر فاطمه زیباکلام متولد سال 1330 شمسی و ورودی 1352 در رشته تعلیم و تربیت دانشسرای عالی، کارشناسی ارشد فلسفه علوم تربیتی دانشگاه تهران بودند. ایشان مقطع دکتری را در سال 1372 در رشته فلسفه علوم تربیتی در دانشگاه برادفورد [1] انگلیس به پایان میبرند. ایشان دانشیار گروه مبانی فلسفی و اجتماعی آموزش و پرورش دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی دانشگاه تهران بودند.
اگر هم علاقمند به آشنایی با رزومه علمی ایشان هستید سری به صفحه دانشکده علوم تربیتی دانشگاه تهران بزنید [2] .
مهمترین ویژگی ایشان، صراحت و صداقتشان بود. استاد هر عقیدهای داشتند به هیچ عنوان سعی در پنهان کردن آن به خاطر مصالح شخصی، نداشتند. بسیار رک و صریح درباره عقایدشان حرف میزدند و میگفتند من نمیتوانم و نمیخواهم عقیدهام را پنهان کنم که مثلا از امتیازاتی محروم نشوم، راستش نقش بازی کردن بلد نیستم. خانم دکتر زیباکلام در برخوردهایشان هم به همین اندازه صریح بودند، اگر کسی بیش از اندازه از ایشان تعریف میکرد، با یک تذکر یا کنایهای مواجه میشد که دیگر به صحبت خود ادامه نمیداد!
سادگی برخورد استاد، موجب احترام و صمیمیت بین ایشان و دانشجوها مخصوصا دانشجوهای مقطع دکتری شده بود. در برخورد با ایشان حس نمیکردیم فاصلهای بین ما وجود دارد که گفتگو را سخت کند. رفتار بیتکلف ایشان هر گونه معذب بودن را از بین میبرد. خانم دکتر زیباکلام در دفتر خود از دانشجوها پذیرایی میکردند و اگر دانشجویی تعارف میکرد، استاد با همان لحن بی پیرایه شان میگفتند این بیسکویت / شیرینی را برای تماشا کردن اینجا نگذاشتهام! با تو هم که تعارف ندارم! وقتی میگویم بفرمایید یعنی بردار و بخور! نه اینکه برداری و نخوری یا کلا برنداری!
روحیه ایشان بسیار علمی بود و اگر در کلاس تداخل بحثی صورت میگرفت که گفتگو را از مسیر علمی خارج میکرد، با تذکر ایشان روال بحث به شکل قبل باز میگشت. استاد میگفتند: اینجا کلاس فلسفه است نه گفتگوهای عامیانه! لطفا سعی نکنید هر بحث بیربطی را به موضوع کلاس مربوط کنید. خانم دکتر زیباکلام بسیار تاکید میکردند که برای مطالعه و تحقیق، سراغ منابع اصلی برویم و نه منابع دست دوم و ترجمه.
دکتر سعید زیباکلام بر سر مزار خواهر
دکتر صادق زیباکلام بر سر مزار خواهر
در کلاس ایشان توفیق اجباری بود خواندن متون فلسفی به زبان اصلی. نمیپذیرفتند در ارائه ها، مطالب را با صرفا با استفاده از کتب ترجمه شده و مقالات فارسی، ارائه دهیم. ایشان همیشه میگفتند: از این مطالب چیزی عاید شما نخواهد شد! اگر قصد دارید خوب مطالعه کنید سراغ منابع اصلی بروید. انگلیسی تان را تقویت کنید، نمیشود فقط با خواندن مطالب فارسی به جایی رسید. اگر میخواهید درست نقد کنید، مطالب را به زبان اصلی بخوانید که دقیق متوجه لب مطلب شوید.
گاهی دانشجوها در ذهن خود خانم دکتر زیباکلام را با نسبتهای خانوادگیشان میسنجیدند و بعضی وقتها این مطلب را پیش استاد به زبان میآورند؛ اما استاد هموراه تاکید میکردند که من خودم هستم! نه صادق و سعید! عقیده خودم را دارم، متاسفانه تا صحیتی میکنم بقیه تلاش دارند تا حرف بنده را با نسبتهای خانوادگی بسنجد و ربط دهند، اما این درست نیست، من عقاید خاص خودم را دارم، لطفا فورا من را به خانواده ام مربوط نسازید.
اما افسوس که بعد از فوت ایشان، اغلب افراد حتی همه آنهایی که تسلیت گفتند، ایشان را به نسبتهای خانوادگیشان شناختند. در آگهی ترحیم ایشان در سایت دکتر صادق زیباکلام اینگونه آمده است: باکمال تأسف مطلع شدیم که خانم دکتر فاطمه زیباکلام استاد علوم تربیتی دانشگاه تهران،همسر دکتر پرویز نورپناه استاد دانشگاه پلیتکنیک و خواهر دکتر صادق و سعید زیباکلام اساتید دانشگاه تهران به دنبال عارضهای بهطور ناگهانی دار فانی را وداع گفتند...
در آگهی ترحیمی که توسط خانواده ایشان هم چاپ شده، همین مطالب تکرار است. انگار استاد عزیز ما جز با این نسبتها شناخته نمیشد! و متاسفانه هیچ تلاشی هم صورت نگرفت در راستای تبیین مقام علمی ایشان. گویا اگر آقایان صادق و سعید زیباکلام نبودند برای خانم دکتر زیباکلام هویت مستقل قابل توجهی هم وجود نداشت!
بگذریم از اینکه تا خبر فوت ایشان اعلام شد، مواجه شدیم با تعداد زیادی که مدام از ما میپرسیدند نر استادتان بیشتر شبیه صادق بود یا شبیه سعید؟!
بگذریم ...
خانم دکتر زیباکلام اغلب اوقات به ما توصیه میکردند در نقد مکاتب و عقاید، باید آنها در زمینه و زمانی که به وجود آمدهاند ، سنجید و نمیتوان اسم هر ایرادگیری را نقد گذاشت. عدهای بر همین اساس، ایشان را به طرفداری بیچون و چرا از مکاتب فلسفی غرب متهم میکردند و ایشان در جواب میگفتند: بنده شخصا انتقادهای زیادی نسبت به غرب و فرهنگ غربی دارم، اما حرفی که همیشه میزنم جدای از این مساله است، نمیشود نشناخت و نقد کرد. باید هم عقیده را شناخت، هم زمینهی شکل گیری آن را و بعد دربارهشان صحبت کرد. بر مبنای چهار تا حرفی که شنیدید، نمیتوان نقد صحیحی ارائه داد.
یکی دیگر از ویژگیهای مثبت، احترامی بود که برای دانشجویان قایل بودند. اگر ناخواسته چند دقیقه از وقت ارائه یکی از دانشجویان را میگرفتند سریعا عذرخواهی میکردند و با لبخند میگفتند: ببخشید! وقت شما را گرفتم، لطفا ادامه دهید، قول میدهم دیگر صحبت نکنم!
روح خانم دکتر زیباکلام شاد باشد. اگر بخواهم بنویسم، این دل داغدار حرفهای برای گفتن دارد. اما همه حرفها نمیتوانند کلمه شوند. محدودیتهایی هم برای نوشتن است؛ مثل اینکه نباید زیادی طولانی باشد. قصد من این نبود از خانم دکتر زیباکلام تصویری بی عیب و نقص بسازم. همه انسانها، دارای نقاط ضعف و قوت هستند و در هر کسی، شدت و ضعف و غلبه اینها به هم متفاوت است. بنده آن چیزی را که دیدم، نوشتم و سعی در معرفی خانم دکتر در مجالی کوتاه داشتم. ضمن اینکه خواستم بگویم لطفا افراد را به کارها و رفتارهای خودشان بشناسید نه به برادرهای مشهورشان!
در پایان نکته ای را عرض کنم؛ بنا بر روال همیشگی دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی دانشگاه تهران، قصد برا این بود تا پیکر ایشان از دانشکده تشییع شود، اما خانواده داغدار ایشان به هر دلیلی که بیان هم نشد، اجازه تشییع پیکر استاد از دانشکده را نداند و اعضای هیئت علمی و دانشجویان در مراسم ترحیم ایشان در بهشت زهرا (س) حضور پیدا کردند. مراسمی که حتی سخنرانی نبود تا چند جملهای جز جملههای معمول مداح، درباره استاد بگوید.
خانم دکتر فاطمه زیباکلام دانشیار گروه مبانی فلسفی و اجتماعی آموزش و پرورش، وزنه علمی سنگینی در دانشکده بود که فقدانش به شدت احساس میشود.
تلاشهای او در زمینه تالیف، ترجمه و گسترش ادبیات علمی در رشته فلسفه تعلیم و تربیت ستودنی است. مرگ ناگهانی خانم دکتر زیباکلام، تلنگری برای همه ما دانشجویان بود که در شناخت اساتیدمان و بهره گیری از دانش ایشان، کوتاهی نکنیم. خانم دکتر زیباکلام چند هفته قبل از فوت در بیمارستان بستری بود و قرار بود روند بهبودی در هفته های بعدی پیگیری شود، اما او در همین فرصت دو سه هفته ای در دانشکده و سر کلاسهایشان حضور پیدا کرد و حاضر نشد در بستر بیماری بماند.
او در زمینه مطالعه و تحقیق در رشته تخصصیشان بسیار فعال بود و در 64 سالگی ذره ای خستگی از خود نشان نمی داد. انرژی او، دانشجویان را به تلاش بیشتر وا میداشت و کلاس درسش را زنده تر پیش میبرد.
روحشان شاد
از درگذشت این استاد نامدا ر بسیا ر
متا سف ام
به برادش صادق زیببا کلام تسلیت
می گویم
تسلیت به سعید زیباکلام عزیز
خدا بیشتررحمت کنه زیباکلام هارو
برای فوت و نبودنشون بسیار متاسفم خدا رحمتشون کنه
تسلیت به استاد محترم جنای صادق زیبا کلام