عکس:کارت شناسایی خاندان زند!
پارسینه: در سال ۱۳۳۱ خورشیدی محمد خان زند مشهور به امیر شوکت ، از نوادگان لطفعلی خان زند در روزنامه ایران در تهران یک آگهی درج می کند که کسانی که دارای شجره نامهای حاکی از وابستگی به خاندان زند دارند مدارک خود را برای دریافت کارت به تهران ارسال دارند که پس از این اقدام برای افراد زیر کارت خاندان زند صادر شد.
عکس اینم بدون ارایشه!؟!؟؟
زپلشک آی زپلشک! مگه اینا هم بوته و اصل و نسب داشتن؟!مغول زاده های دوره گرد!
الان این آیه روی کارت شده تکه کلام داعشیها
آشوب، میراث شوم خاندان زند/ حکومت جانشینان کریمخان تا پیش از لطفعلیخان
جارچیان خبر مرگ صادق خان، سومین جانشین کریمخان زند را در سراسر ایران به گوش همگان رسانده بودند و این خبر توسط پیکی به بازماندگان خاندان زند در شیراز نیز رسید؛ بازماندگان در انتظار حضور شاه جدید در پایتخت بودند. اما این واقعه در فضای آشفته آن زمان برای عامه مردم، نه موجبات غم و اندوه را فراهم میآورد نه نشانی برای بازیابی آرامش محسوب میشد. صادق خان، برادر کریمخان و عموی جانشین دوم ابوالفتحخان، خود مسبب بخشی از این آشفتگیها بوده است؛ همانطور که پس از بازگشت از بصره به طمع جانشینی برادر، ابتدا به کمک علی مرادخان، سیاس خاندان زند، موجبات سلطنت برادرزاده خود را فراهم آورد و پس از آن به کمک او، برادرزاده را از سلطنت خلع و خود جانشین او شد و حال به دست همپیمان خود علی مرادخان از میان رفته بود. علی مرادخان برای حفظ حکومتش در اصفهان، با کمک اکبرخان، فرزند زکی خان (اولین جانشین کریمخان) و صید مرادخان سپاهی تجهیز کرد و جنگی راه انداخت. او و سپاهیانش در برابر سپاه خسته صادق خان به فرماندهی پسرش جعفرخان که تازه از جنگ با شورشیان بهبهان بازگشته بودند، قد علم کردند و راه بازگشت بر آنان بستند. نه سپاه خسته تاب مقاومت داشت و نه علی مرادخان میتوانست از فرصت به دست آمده چشمپوشی کند. سپاه صادق خان، پس از هشت ماه جنگ در آباده، هزار بیضا و دشتستان و دو سال مقاومت در ارگ شیراز، در هم شکست و شیراز، در سال ۱۱۹۶ق. به دست علی مرادخان، چهارمین جانشین زند تصرف شد.
علی مرادخان، کور متشخص
شجاعت علی مرادخان در جنگ با عثمانی در میان زندیان زبانزد بوده است و «در این مجموعه جنگها هیچگاه اسیر نشد مگر آن هنگام که از مستی، هوش از سرش پریده بود. پاشای عثمانی از ترس خان زند او را به شیراز پس فرستاد.» (تاریخ گیتیگشا) هیچ عزل و نصبی در این حکومت رخ نمیداد مگر آنکه علی مرادخان در آن نقشی داشته باشد. سودای حکومت بر ایران را از دوره کریمخان در سر پرورانده بود و همواره منتظر شرایط مناسبی بود که بر تخت سلطنت جلوس کند. در به حکومت رسیدن جانشینان زند از زکیخان گرفته تا یار دیرینهاش صادق خان نقش بسزایی داشت و در آن مدت ۳ سال که سه شاه بر مسند حکومت تکیه زدند و سپس خلع شدند، علی مرادخان همواره مأمور تنظیم امور نواحی مرکزی بوده است و در اصفهان والی شهر؛ همین مسأله به او در ایجاد سپاهی منسجم و قدرتمند یاری رساند و موجبات پیروزیاش را فراهم آورد و حال نوبت به علی مرادخان رسید. او در جنگ با عثمانی از ناحیه یک چشم نابینا شده بود و همین مسأله در کنار ابهت شخصیتش موجب گشته بود که آقا محمد خان درباره او همواره این جمله را گوشزد کند که «علی مرادخان کور متشخصی است که همواره باید با او کنار آمد.» (تاریخ ایران)
علی مرادخان در شیراز مدت بسیار کوتاهی حضور داشت اما در این مدت چیزی از خشونت و قساوت کم نگذاشت؛ به فرمان او فرمانده سپاهش، اکبرخان، صادق خان و دو پسرش علینقی خان و تقی خان را ابتدا کور و سپس به فاصله کمتر از نیم روز هر سه را به قتل رساند و دیگر فرزندان صادق خان را به جز جعفرخان که فرار کرده بود به همراه دو پسر کریمخان زند، ابوالفتح خان و محمدعلی خان کور کرد. علی مرادخان تحمل حضور هیچ رقیبی را نداشت و پیش از بازگشت به اصفهان و پس از تثبیت قدرت، اکبرخان همرزم و فرمانده سپاهش را که در قساوت و البته مدیریت همتایش بود، ابتدا کور کرد و سپس از میان برداشت.
شروع حکومت علی مرادخان در اصفهان همزمان با تصرف نواحی شمالی از سوی آقا محمد خان بود و او برای مقابله با خان قاجار، پسر پانزده سالهاش شیخ ویس را به مناطق شمالی فرستاد؛ سپاه شیخ ویس در جنگ اول، شکست سختی متحمل شد و به پایتخت بازگشت.
درگیریها میان این دو خاندان روز به روز افزایش مییافت و هر بار، شاه زند، سپاهیان را گرد میآورد و این سپاه به فرماندهی شیخ ویس به سوی سپاه قاجار یورش میبرد. شکستهای سپاه زند سختتر و سختتر میشد و بخشهای بیشتری از مملکت به تصرف آقا محمد خان درمیآمد؛ ناکارآمدی سپاه شیخ ویس، شاه زند را بیش از پیش عصبانی کرده بود و او با افزایش مصرف مشروب به انسانی دائمالخمر تبدیل شده بود؛ به مرور زمان عنان امور از دستش خارج شد و مردم نیز از مالیاتی که دستنشاندگان او در شهرهای مختلف مقرر ساخته بودند به تنگ آمده بودند. با ضعیف شدن سپاه خان زند، جعفرخان فرزند صادق خان فرصت را غنیمت شمرد و به سوی اصفهان لشکرکشی کرد. علی مرادخان به دلیل مصرف بالای مشروب سخت بیمار بود و آن زمان که این دو سپاه در مورچهخورت به هم رسیدند، پیش از آغاز جنگ و پس از چهار سال سلطنت خونین بر ایران پاره پاره، درگذشت و جعفرخان بدون نزاع در سال۱۱۹۹ق. به حکومت رسید.
جعفرخان، انتقامجوی بزرگ زند
جعفرخان زند فرزند صادق خان حکومت را بدون کوچکترین نزاعی از قاتل پدر و برادرانش گرفت. او پس از سر و سامان دادن نسبی به اوضاع فارس، برای سرکوبی باقرخان که مدعی سلطنت شده بود، به اصفهان رهسپار شد؛ طولی نکشید که باقرخان را از میان برداشت و خود تاجگذاری کرد و حال زمان انتقامجویی او فرا رسیده بود. جعفرخان، شیخ ویس پسر علی مرادخان را به اصفهان دعوت کرد و به او پیشنهاد داد که به جای پدر در مسند حکومت قرار گیرد. شیخ ویس جوان یا از روی سادگی و یا از روی بیتجربگی و بدون توجه به اعمال پدرش این دعوت را پذیرفت و به اصفهان آمد؛ عدهای از مردم شهر و بسیاری از سوی حکومت به استقبالش آمده بودند، پس از اندک زمانی مردم پراکنده شدند و او ماند و حکومتیان، ساعتی طول نکشید که او را به کاخ دورافتادهای بردند و از دو چشم نابینایش کردند.
از این پس جعفرخان سرگرم انتقام از قاتلین پدر و خانوادهاش شد و همین امر موجب گشت که او متوجه رشد سریع آقا محمد خان که همیشه او را با لفظ "ترکمنی اخته و مردنی" به تمسخر میگرفت، نباشد. کمتر از دو ماه از حکومتش نگذشته بود که خبر تصرف کاشان توسط آقا محمد خان و لشکرکشیاش به سوی اصفهان به او داده شد. جعفرخان به سرعت سپاهی برای مقابله فراهم آورد، اما این سپاه هر بار که به مقابله با قاجاریان میپرداخت شکست سختی میخورد؛ در نتیجه پس از چند جنگ پیاپی جعفرخان که بر خلاف ظاهر فریبندهاش بویی از شجاعت نبرده بود، به شیراز فرار کرد. با ورود شاه زند به شیراز، پیروان علی مرادخان به نزاع با او پرداختند، از سوی دیگر مردم به سرکردگی حاج ابراهیم خان علیه صید مرادخان، حاکم شیراز که فردی زورگو بود دست به شورش زده بودند و حال با حضور جعفرخان خواهان حکومتش بر شیراز بودند. پس به واسطه دخالت حاج ابراهیم خان این نزاع خانوادگی، ظاهراً برطرف شد.
نزدیک به دو سال از استقرار حکومت جعفرخان در شیراز میگذشت که او به صید مرادخان و دو برادرش بدبین شد و آنها را به زندان انداخت. همین امر موجب شد پیروان صید مرادخان توطئهای برای نابودی او بپرورانند. این ایام مصادف با اوج نارضایتی مردم تحت سلطه سلسله زند در سراسر ایران بوده است. در گوشه و کنار ایران مردم علیه اعمال والیها و حکام شهر دست به قیام زده بودند. از جمله این قیامها، میتوان به قیام شیخ عضبان و اعراب بنیکعب در دورق و خسروخان و علی قلی خان در کردستان و کرمانشاه اشاره کرد؛ قیام مردم دورق توسط عبدالله خان زند و محمدخان زند سرکوب شد اما قیام مردم کردستان و کرمانشاه توانست سپاه جعفرخان را در هم شکند و آنها را به پایتخت بازگرداند.
در این آشفتگیها آقا محمد خان نیز به دلیل سیاست اشتباهی که در اصفهان داشت و آزادیای که به سربازانش در برخورد با مردم داده بود، با مقاومت مردم این شهر روبهرو شده و به مازندران عقبنشینی کرد. همین حوادث موجب شد صید مرادخان فرصت را غنیمت شمارد و آن هنگام که لطفعلی خان فرزند ارشد جعفرخان برای سرکوب شورش حاکم لار، شیراز را ترک کرده بود، شبانه فرار کرده و به کمک آشپز دربار که سمی کشنده در غذای شاه ریخته و او را مسموم کرده بود، سر از تن جعفرخان جدا کند و در سال ۱۲۰۳ق. خود بر مسند حکومت تکیه زند.
صید مرادخان، زورگوی بداقبال
با مرگ جعفرخان و طلوع خورشید، صید مرادخان به سلطنت رسید. هیچ کس حتی خود صید مرادخان باور نمیکرد با انتشار این خبر در میان مردم، به این سرعت قیامها علیه او شکل گیرد. حاج ابراهیم خان بار دیگر توانسته بود مردم را در برابر او به خوبی بشوراند و به گفته نویسنده کتاب گلشن مراد «مردم از رعیت و سپاهی به خانههای خود خزیده و خاص و عام ولایت به جهت دفع معاندین خود به کوچه بندی مشغول گردید؛ جمعی کثیر از طبقه الوار و طبقه اکراد از سلسله علیه زند و مافی و باجلان و غیره به خونخواهی نواب مغفور، جبه و یراق پوشیده و با نهایت ساز و برگ قدم بر بیرون ارگ نهاده و صدای یورش در دادند» اما صید مرادخان هم مانند هر پادشاه مستبد دیگری به این راحتی به خواست مردم تن نمیداد، پس برای آرام کردن شورشیان ترفندهای گوناگون را امتحان کرد. ابتدا با تطمیع ریش سفیدان و سران شورشی برخی از گروهها را به نفع خود از میدان خارج کرد و سپس به باقیماندگان که در حمایت از لطفعلی خان به ارگ یورش برده بودند، پیام فرستاد در صورتی که دست از حمایت برندارید هم شما و هم خانوادههایتان را نابود خواهم کرد. این ترفندها در ابتدا بسیار مؤثر واقع شد اما حکومت صید مرادخان کمتر از ۳ ماه به طول نینجامید که این بار مردم نه تنها برای حمایت از لطفعلی خان، بلکه به خاطر اوضاع نابسامان اقتصادی و ناامنی موجود در حکومت صید مرادخان دست به قیام زده و او را از سلطنت خلع کردند و حکومت را به دست جانشین جوان کم تجربه اما نیک نهاد زند سپردند.
آقامحمدخان همشونو به درک فرستاد
من از اینا دارم تازه این زند کشکوی من زندوکیلی ام