امیر کودک شده بود...
پارسینه: امیر متولد 1342. سال 60 میرود روی مین. تا سال 66 در کُما و بعد بازگشت به زندگی. آسایشگاه جانبازان.
کنار تختش تخت دیگری بود که پیرزنی بر آن زندگی میکرد. فهمیدم مادرش است و از وقتی همسرش فوت کرده 5 سال است در همان اتاق کنار پسرش زندگی میکند. مادر به معنای غلیظ آن. به گفتهی خودش به ندرت گاهی از آسایشگاه میرود بیرون برای امیر خوراکی میخرد.
امیر کودک شده بود. با لبخندی بکر و چشمهایی که گویی به 7 سالگی بازگشتهاند. هر چه میگفتم، میگفت: سلامت باشید.
-خوبی؟
-سلامت باشید.
-چه میکنی؟
-سلامت باشید.
-خوش میگذره؟
-سلامت باشید.
در همین طوفان "سلامت باشید" بودیم که سوالی از او پرسیدم.
گفتم: میدونی الان رئیس جمهور کیه؟
انگار ناگهان اعتماد به نفس پیدا کرده باشد، با اطمینان گفت:
-بنی صدر!
آه! زمان برایش فریز شده بود. مانده بود در 32 سال قبل، مثل عکسهای کنار تخت، مثل زخمِ همچنان بازِ روی گلوش که رفقایش با سر تفنگ در حلقومش ایجاد کردند تا بتواند نفس بکشد.
گفتم: «حالا تو زمین ما هستی
حالا تو گورستان ما هستی
حالا تو مرگ ما هستی
و جنگ ادامه دارد
حالا تو جوان ما هستی
حالا تو جوانی ما هستی»
گفت: سلامت باشی
امیر کودک شده بود. با لبخندی بکر و چشمهایی که گویی به 7 سالگی بازگشتهاند. هر چه میگفتم، میگفت: سلامت باشید.
-خوبی؟
-سلامت باشید.
-چه میکنی؟
-سلامت باشید.
-خوش میگذره؟
-سلامت باشید.
در همین طوفان "سلامت باشید" بودیم که سوالی از او پرسیدم.
گفتم: میدونی الان رئیس جمهور کیه؟
انگار ناگهان اعتماد به نفس پیدا کرده باشد، با اطمینان گفت:
-بنی صدر!
آه! زمان برایش فریز شده بود. مانده بود در 32 سال قبل، مثل عکسهای کنار تخت، مثل زخمِ همچنان بازِ روی گلوش که رفقایش با سر تفنگ در حلقومش ایجاد کردند تا بتواند نفس بکشد.
گفتم: «حالا تو زمین ما هستی
حالا تو گورستان ما هستی
حالا تو مرگ ما هستی
و جنگ ادامه دارد
حالا تو جوان ما هستی
حالا تو جوانی ما هستی»
گفت: سلامت باشی
من دیگه حرفی ندارم
خدایا امیر اقا را شفابده
واقعا براش متاسفم خدا اجرش بدهد ن شاالله
درود بر این مادر و فرزند بهشتی.
عالي بود.......اشكهام دراومد...نه براي امير..براي غفلت و روزمرگي دنياي مدرن وكثيف اين روزهاي ما.........