چگونه يك رسانه نابود ميشود؟
پارسینه: هفته گذشته فيلمي كوتاه از سوي يكي از دوستان و از طريق تلگرام ارسال شد كه پوتين و برخي ديگر از رهبران منطقه در حال قدم زدن در باغي بودند كه به نمايشگاهي از ميوه و خشكبار شبيه بود و در ذيل فيلم نوشته شده بود كه پذيرايي از پوتين به سبك ايراني. از آنجا كه دوست ارسالكننده نيز فرد دقيقي بود و چندان اعتمادي به خبرهاي تلگرامي نداشت، بنابراين بايد مطمئن شده باشد كه چنين فيلمي با اين زيرنويس درست است كه آن را فرستاده باشد
. در نوشتههاي رد و بدل شده ميان ما دو نفر، قدري هم اين پذيرايي را نقد كرديم و دوستمان آن را انعكاسي از فرهنگي نوكيسگي دانست و من نيز سادهانگاري ذهن پذيرايي كنندگان. راستش را بخواهيد قدري هم از ساده بودن ذهن تشريفات رياستجمهوري ايران و به شكلي نيز عقبافتاده بودن اين كارها در ايران شرمنده شدم. ولي چند ساعت بعد از طريق ديگري متوجه شدم كه كل قضيه دروغ است و اينكه اين فيلم مربوط به استقبال از پوتين و ساير رهبران منطقه در تاجيكستان است. قضيه پذيرش عمومي اين خبر آنقدر شور شد كه دولت نيز به تكذيب آن اقدام كرد و توضيح داد كه چنين اتفاقي در ايران رخ نداده است. اينجا بود كه از كمتوجهي خودم به جزييات فيلم شرمنده شدم كه چرا متوجه ماجرا نشدم.
ولي مگر قرار است صحت هر خبري را شنونده و خواننده ارزيابي خبري كند و با دقت زياد ابعاد آن را واكاوي كند كه آيا خبر معتبر و درست است يا خير؟ وقتي كه كسي مثل بنده كه حتي زماني درس بررسي خبر دادهام و به خبرهاي تلگرامي هم از اساس بياعتماد هستم، به اين سادگي فريب ميخورم، از مردم عادي و جوانان زيادي كه هر روز به اين شبكهها دسترسي دارند، چه انتظاري ميتوان داشت؟
خب! ممكن است برخي به اين نتيجه برسند كه پس بايد در نخستين فرصت، چشم شبكههاي بياعتبار را از حدقه درآورد و تمام آنها را فيلتر كرد تا دچار اين فريبها نشويم. اين همان خطاي مهلكي است كه ممكن است كساني مرتكب شوند. چرا اين ايده خطا و خطرناك است؟ زيرا شايعات و اخبار دروغ به اين دليل در ايران رواج يافته و باورپذير ميشوند كه رسانههاي رسمي و بهطور مشخص صداوسيما در جايگاه بايسته خود قرار ندارند. اگر به يك جامعه توسعهيافته نگاه كنيم، روشن ميشود كه انتشار خبر، مثل هر چيز ديگري تابع ضوابط حرفهاي و نيز وجود و تضمين آزاديهاي قانوني است.
همانطور كه هيچ دارويي را نميتوان بدون مجوز مراجع دارويي توزيع و مصرف كرد، هيچ خبري هم تا وقتي كه از مجاري رسمي و شناختهشده منتشر نشود، مورد پذيرش كسي قرار نميگيرد و اگر روزي خبري خارج از مجاري رسمي منتشر شد و آن خبر مهم باشد و در عين حال مجاري خبري مثل مطبوعات و راديو و تلويزيون آن را منعكس نكرده باشند، آنها مورد سوال واقع ميشوند و اعتبار خود را از دست خواهند داد. ولي مشكل مهمي كه در ايران وجود دارد، بياعتباري مجاري رسمي نشر خبر است. بهطور قطع ميتوان گفت كه هيچ مجراي رسمي خبري در ايران نداريم كه حداقلي از استقلال را براي انتشار خبر و تحليل داشته باشد. اين رسانهها يا فاقد استقلال سياسي هستند يا تحت تاثير فشارهاي سياسي قرار دارند.
اين وضع در كوتاهمدت براي ساختار سياسي نشاطآور و تخديركننده است. ولي واقعيت اين است كه هنگام مقاطع حساس و بحراني متوجه ميشوند كه مهمترين ابزار رسانهاي آنان، فاقد كارآيي و اثرگذاري است. نه تنها اثرگذاري ندارد، بلكه اثرات آن منفي نيز هست و از بس كه بياعتبار شده، اخبار راست آن نيز شنيده و پذيرفته نميشود. طبيعي است كه در چنين شرايطي، رسانههاي رقيب و غيررسمي اقدام به درج اخبار ميكنند. اخباري كه ميتواند درست و نادرست باشد و نادرستهايش هم پذيرفته ميشود؛ آنگاه برخي افراد ميكوشند كه خبررساني اين رسانهها را به دستهاي پليد خارجي ربط دهند، در حالي كه هيچگاه به اين فكر نميكنند كه خودشان و با دستهاي پاك خودشان، پيش از اين رسانههاي رسمي كشور را بياعتبار كردهاند؛ پس چرا انتظار دارند كه مردم در مواقع بحراني اخبار رسانههاي رسمي را بپذيرند و از اخبار رسانههاي غيررسمي چشمپوشي كنند؟ جالب اينكه برخي دستاندركاران همين رسانهها و ساير اصحاب قدرت نيز براي كسب خبر به رسانههاي غيررسمي مراجعه ميكنند و به رسانه خودشان اعتمادي ندارند. در واقع آنها بهجاي آنكه متوجه طبيعي بودن محصولي شوند كه خودشان آن را
كاشتهاند، نگاهشان معطوف به دستهاي پشت پرده و توطئهگر خارجي ميشود كه حتي اگر همچنين دستاني باشد به دليل نابود شدن اعتبار رسانههاي رسمي در داخل است كه آنان ميتوانند تا اين حد در جريان خبرسازي قدرتمند شوند.
حدود ٢٥ روز پيش در جريان يك خبرسازي از رسانه رسمي كشور مصاحبهاي را با خانواده آقاي هاشمي كه براي ملاقات فرزند و برادرشان به زندان اوين رفته بودند جلوي زندان ترتيب ميدهند كه همزمان بوده با
انعكاس تظاهرات عدهاي ديگر در اعتراض به حمله به اردوگاه ليبرتي عراق؛ كه وجود چنين اعتراضي و انعكاس آن در راديو نيز از عجايب روزگار است، ولي مساله مهم تلفيق و نشر همزمان گزارش اين دو واقعه با يكديگر و القاي اين مطلب در ذهن شنونده خبر است كه آنان نيز براي همراهي با اين تظاهرات به جلوي زندان اوين آمدهاند. اگرچه اين خبرسازي چندان انعكاسي در جامعه پيدا نكرد و فقط دفتر آقاي هاشمي اعتراضي را انجام داد، ولي واقعا براي يك نفر كه ناظر بيروني است بسيار عجيب است كه چگونه ممكن است يك رسانه رسمي تا اين حد با اعتبار خود بازي كند و خبر و خبررساني را بازيچه اميال گروهي و سياسي قرار دهد آن هم به بدترين شكل ممكن و عليه شخصي با گذشته آقاي هاشمي.
خيلي صريح و روشن بايد گفت قدرت در جهان امروز در رسانه است و اقتصاد و تسليحات نظامي و ساير مولفههاي قدرت در مراحل بعدي هستند، تا وقتي كه رسانههاي رسمي در ايران به يك حداقلي از جايگاه واقعي رسانهاي نرسند، اميدي به اصلاح امور نميتوان داشت.
عباس عبدي
ارسال نظر