تلنگری به ملی گرایان در هاآرتص: هیچ چیزمان ملی نیست و باز هم خیال می کنیم ملتی وجود دارد!
شفقنا- «نیسان شور» روزنامه نگار منتقد اسراییلی در یادداشتی در وبسایت روزنامه «هاآرتص» نوشت:
اسراییل به خودی خود وجود ندارد. کشوری تحت عنوان «اسراییل» وجود ندارد. بلوف است. تقلب است. یک جورهایی ما را وا داشته اند چیزی را باور کنیم که هیچ منطقی ندارد. یک موجودیت مستقل به نام اسراییل؟ شوخی تان گرفته است؟ نه بابا. اسراییل یک کشور وابسته است. به قول بعضی ها، یکی از ناوهای هواپیمابر آمریکا است. این حرفها شوخی یا لطیفه نیست. واقعیت است. حاکمیت اسراییل وابسته به کمک های خارجی است. ما اسراییلی ها پولمان را از آمریکایی ها می گیریم، زیردریایی مان را از آلمان، نیروی کارمان را از فلسطین، آفریقا، و آسیا.
دولت های اروپایی بطور ضمنی از ما حمایت می کنند و برای ما آبرویی دست و پا می کنند، و این حق را به ما اعطا می کنند که آن هاله ی آبرومندانه ی اروپایی را همچون هاله ای نورانی از آن خودمان بدانیم. چینی ها کارخانه مواد غذایی «تنووا» را خریده اند و خیلی زود باقی کارخانه ها را هم خواهند خرید. ضمنا برای ما ساختمان به پا می کنند و تونل هم می کنند. یک غول صنعتی خارجی برای ما از دریا گاز استخراج می کند. از استرالیا گاو و گوسفند می خریم. در هند نشئه ی مواد مخدر می شویم و سعی می کنیم روزهای دردناک جنگ را فراموش کنیم. تازه، حتی غذای «حمّص» را هم [از عربها] دزدیدیم.
خب دیگر چه چیزی باقی می ماند؟ کرم کاکائویی «هاشاهار»؟ بازی «تاکی»؟ خودروی اسراییلی «سوسیتا» که سالها پیش خدا بیامرز شد؟ دیوار حائل؟ هواپیمای هدایت شونده از راه دور؟ ترور اهداف با دقت بالا؟ ما حتی مخترع خشونت هم نبودیم، فقط سطحش را ارتقا دادیم.
اینجا بودن یا نبودن، این است حال و هوای ملی اسراییلی ها. ملی گرایی دلیل اصلی ماندن در اسراییل است، اما بقدر کافی قوی نیست که استقلال ملی ایجاد کند. وطن پرستی اسراییلی ها در رویارویی با جهان وسیع خارج از کشور، فرو می ریزد. شهروندان این کشور شب و روز چشمشان به خارج از کشور خیره است، و این نگاه خیره به نگاهی دزدکی و زیرچشمی تبدیل شده است. چون آنجا، آن دورها، آن ور آب، آنجاست که فرصت ها انتظار ما را می کشد. پس عجیب است که مردم از دست سازمانی [حقوق بشری] مثل «سکوت را بشکن» (Breaking the Silence) بخاطر فعالیتش در خارج از کشور عصبانی می شوند. مگر چه خبر شده است؟ خودمان یادشان دادیم. همه مان یاد گرفتیم که نگاهمان به خارج از کشور باشد.
شهوت اسراییل برای توسعه سیرناشدنی است، چون خودش متوجه کوچکی و محدودیت فضا هست. حتی اگر کسی اینجا به حرف شما گوش ندهد، مطمئنا جایی دیگر افرادی پیدا می شوند که به حرفتان گوش بدهند. سازمان «سکوت را بشکن» صرفا بر امر مطلق اسراییلی بودن پای می فشارد: همیشه بکوش آنچه در داخل می کنی به خارج صادر کنی. این سازمان هیچ کار خارق العاده ای نمی کند. دیگر سازمان های حقوق بشری هم وقتی در قالب کسب و کار پر رونق صلح به اروپا و آمریکا سفر می کنند، به شرح ایضا. می دانیم که ماجرا از چه قرار است: اسراییلی بودن را علم کن و از آن نان درآور. مثل گاراژدارهای «جاده ابریشم»، یا دست فروش های چرب زبان. خرت و پرت هایت را بردار و خانه به خانه در بزن. سلام خانم، سلام آقا، خبر جالبی داریم. یک کشور کوچک. اشغالگری. یهودیت. هلوکاست. خریدار هستید؟
یک سریال تلویزیونی اسراییلی را فقط نمی توان در کانال ۲ یا کانال ۱۰ پخش کرد. نه پول توی این کار است و نه پرستیژ. باید در قالب یک فرمت در خارج از کشور فروخته شود. اگر کتابی دست کم به سه زبان ترجمه نشده باشد، چرا کسی دردسر انتشارش در اسراییل را به خود بدهد؟ که چند صد نفر آدم در «تلاویو» و «اورشلیم» بخوانندش؟ واقعا هیچ ارزشی در چنین کاری نیست. آشپزهای اسراییلی از خدایشان است که شعبه ای در لندن و نیویورک باز کنند. آنها احمق نیستند. وقتی می شود «شکشوکه» به غیر یهودی ها فروخت، چرا دلشان را به مغازه شان در بلوار «روچیلد» خوش کنند؟
اگر فیلمی را کارگردانی کرده اید و دست کم چهار جشنواره سینمایی خرده پا در اروپای شرقی آن را نپذیرفته اند، شکست سنگینی متحمل شده اید. فیلمتان را کجا اکران کنید؟ در سینماتک «سدروت»؟ دست بردار. یک گروه موسیقی به راه انداخته اید و در ۱۰ میخانه در جنوب آلمان تور برگزار نکرده اید؟ فاتحه خواندی برادر. و شکی نیست، باید یک دکترا از پاریس بگیری و یک پست دکترا از دانشگاه «کلمبیا» و بعد کسب و کار خرده پایت را جمع کنی و به «سیلیکون ولی» منتقل کنی و مدتی هم در سوراخ سنبه ای در جنوب ایتالیا برای خودت اقامت ثبت کنی. سیاستمداران و بازاری های پیش کسوت اسراییل بچه هایشان را قاچاقی به خارج از کشور می فرستند که جایی بیرون از اینجا زندگی خوشی داشته باشند، حال آنکه خودشان کشور را به کوهی از ویرانی و زمینی حاصلخیز برای استثمار بدل می کنند. بومی بودن مال بازنده هاست.
ما در فرهنگی نفس می کشیم که خودش را تا سر حد مرگ به مناقصه می گذارد. هرکسی دنبال ترفندی برای خروج - اگر نگوییم فرار - می گردد. اینها صرفا ناشی از پاسپورت دوستی «اشکنازی» ها یا جاه طلبی بیش از حدی که ویژگی جوامع مهاجر است، نیست. این ویژگی را با گل اسراییلی بودن سرشته اند؛ هیچ کس در عمق وجودش دوست ندارد اینجا باشد. اسراییلی های درک می کنند که این فضا محدود است و ظاهرا موقتی. این درک پیوسته شوق می آفریند. شوق به غربتی که پشت سر گذاشتیمش. مشکل بتوان فعالیتی یافت که صد در صد اسراییلی باشد، که فقط اینجا و اکنون وجود داشته باشد.
این حال و هوا دیگر حال و هوای دیالوگ با دیگر فرهنگ ها نیست. جاذبه ای مهلک است. معیاری اخلاقی برای همه چیز است. هرچیز اینجا رخ می دهد در واقع سکویی برای اجرای آن در جای دیگر است. شما که اسراییلی باشید، قرار است «بزرگ فکر کنید». به عبارت دیگر، قرار است به جهان غرب بروید، که خودتان را به مدل غربی در بیاورید، که نشانشان بدهید که این مدل در ذات شماست. و اگر امکانش باشد، دیگر بر نگردید. همانجا بمانید. بین المللی گرایی، یک وصیتنامه مادی و معنوی است. و باشد که به فرزندتان بگویید: سرزمین مادری ات را بدرود گوی.
چاره ای نیست جز اینکه تصدیق کنیم جنبش تحریم و بایکوت اسراییل ابدا چیز بدی نیست. ضربتی است به جای حساس اسراییلی ها. ضربتی به تصور اسراییل از خودش که خود را متعلق به جهان و در حال بده بستان با آن فرض می کند. بایکوت اسراییل، بایکوت فانتزی اسراییلی هم هست، بایکوت خیال اینکه اینجا بودن یعنی اینجا نبودن. شاید جنبش بایکوت و تحریم اسراییلی ها را وادار کند با واقعیت رویاروی شوند. که دست از خیال پردازی درباره صادرات و واردات بردارند و خیلی ساده همین چیزی که هست را دریابند.
این همان لحظه ای است که همه مان هراسش را در سر داریم. که بفهمیم اسراییل همینی هست که هست.
منبع: Haaretz / Nissan Shor
ترجمه: شفقنا
انتهای پیام
www.fa.shafaqna.com
ارسال نظر