تختی یاسی نبود،عاشق مصدق بود
پارسینه: روزنامه شرق نوشت؛
امامعلی حبیبی به ببر مازندران معروف بود. از کشتیگیران همدوره تختی که مدالهای زیادی آورده است و این روزها دهه هشتم عمر خود را در باغ شخصیاش در قائمشهر میگذراند. او هم مانند عبدالله موحد کشتیگیر دیگر آن دوران معتقد است که تختی اهل سیاست نبود و او را به سمت سیاست هل دادند. اصولا کشتیگیران و ورزشکاران غیرسیاسی یا خارج از جبهه ملی در آن دوره، اصرار عجبی بر غیرسیاسیبودن شخصیت تختی دارند. حبیبی علت خودکشی تختی را مسائل خانوادگی و ناکامی در مسابقات آخرش میداند.
آقای حبیبی اولین خاطرهای که از تختی دارید، مربوط به چه زمانی است؟
مرحوم تختی را خدا رحمت کند. دستش هم از این دنیا کوتاه است. ما مدت ١٢ سال با هم دوست بودیم. رفتوآمد خانوادگی داشتیم. خاطرات زیادی از او دارم اما این طفلک در اثر گرفتاریهای خانوادگی و شدت اختلافاتش به جایی رسید که چنین تصمیمی گرفت. یعنی ما وقتی متوجه شدت مسائل او شدیم که ایشان خودکشی کرد.
چقدر مسائل سیاسی و فشارهایی را که روی او آورده شد، در خودکشی او دخیل میدانید؟
ابدا او آدمی سیاسی نبود. من و عباس زندی شاهدیم که تختی اصلا آدمی سیاسی نبود. زندی که هنوز زنده است و میتوانید بروید از او بپرسید؛ من شمارهاش را به شما میدهم. آنها همسایه بودند. ایشان بر اثر ناکامیهای خانوادگی دست به خودکشی زد. اگر خاطرتان باشد ایشان اواخر در مسابقات جهانی هم باخته بود؛ آن زمان ما خیلی به او اصرار کردیم که در مسابقات شرکت نکن. چون او با حسن کنکور رقیب ترکیاش کشتی گرفته بود و پایش میلرزید، آنجا بود که متوجه شدیم تختی دیگر آن توان و قدرت را ندارد. من و عباس زندی خیلی به او تأکید کردیم و خواستیم کشتی را کنار بگذارد.
پس معتقدید که ناکامیهای ورزشی او عامل این اتفاق بوده است.
البته هم ناکامیهای ورزشی بود و هم اختلافات خانوادگی. یک زمان آقای بازرگان و آقای خرمشاهی به اتفاق غلامرضا تختی آمدند منزل ما که من هم بشوم یکی از اعضای جبهه ملی. من گفتم از شما یک سؤال دارم. آیا ملت ایران کلا همه حامی و عضو جبهه ملی هستند. گفتند نه. گفتم این لباسی که تن من است، لباس ملی است و متعلق به یک حزب و جناح نیست؛ اگر همه باشند من هم میآیم. از من سؤال کردند پس چرا غلامرضا تختی قبول کرد؟ گفتم خب او مختار است. اختیار من را که ندارد. یک دستهگل هم برای من آورده بودند. نشان به آن نشان که وقتی میخواستند بروند، گفتم این گل را هم با خودتان ببرید. نبردند و من هم انداختم دور. یعنی میخواهم به شما بگویم که ایشان اصلا اهل سیاست و این حرفها نبود و بهزور از او امضا گرفتند و در روزنامهها چاپ کردند که آقای تختی گفته است من همه موفقیتهایم را مدیون افراد جبهه ملی میدانم.
آقای عبدالله موحد هم مانند شما معتقد است تختی را به سمت سیاست هل دادند. چرا کشتیگیران و رفقای ورزشی تختی برخلاف رفقای سیاسی او اینقدر اصرار و تکیه بر وجهه ورزشی تختی و رد وجهه سیاسی او دارند؟
راست میگوید؛ من هم همین را میگویم. من قسم میخورم و دست روی قرآن میگذارم و عباس زندی را هم وادار میکنم که او هم بیاید قسم بخورد که تختی اهل سیاست نبود. تختی یک آدم ورزیده و ورزشکار و عاشق کشتی بود. مسلمان بود. اهل نماز و خدا بود و هیچ غشی نداشت.
پس به نظر شما علت رفتنش به سمت سیاست و حتی بازداشت کوتاهمدتش چه بود؟ یعنی معتقدید که او از خودش ارادهای نداشت؟
ایشان بازداشت نشد؛ چه کسی میگوید بازداشت شده است.
آقای صباغیان خاطرهای تعریف میکنند که در یکی از جلسات کمیتههای جبهه ملی که گویا مخفی بوده، ساواک میریزد و همه را دستگیر میکند و تختی هم که مسئول کمیته ورزشکاران بوده، قصد داشته از پلههای پشتبام فرار کند که موفق نمیشود و دستگیر میشود اما چون چهره معروفی بوده، زودتر از بقیه آزاد میشود.
من درباره این اتفاق چیزی نشنیدهام. اما میتوانم قسم بخورم که تختی آدم سالم و شریفی بود؛ حتی یک مورچه را هم لگد نمیکرد. اما او را بردند در جبهه ملی. او هم نمیفهمید جبهه ملی چیست.
ولی همه اذعان دارند که خیلی به مصدق علاقهمند بود و در مراسم فوت مصدق حضور فعالی داشته است و حتی به احمدآباد میرود.
اشکالی ندارد. بله او عاشق مصدق بود و من هم عاشق آیتالله بروجردی بودم. ایشان به من خلعت هم دادهاند.
رابطه شما با آقای تختی چطور بود؟ آقای خسرو سیف که زمانی عضو جبهه ملی بوده است، میگوید شما زمانی علیه تختی حرفی زده بودید که روزنامهها منتشر کرده بودند. ایشان از تختی میخواهد که واکنش نشان دهد اما تختی میگوید چیزی نیست؛ این حرفهای حبیبی نیست، حرفهای دیگران است.
من خودم میدانم. دروغ بود. آقای دری در کیهان ورزشی آنها را از قول من نوشته بود که من تکذیب هم کردم و منتشر شد و سندش در همان روزنامه موجود است. حالا دری که بود؟ خودش کشتیگیر اهل ساری بود که من در یک دقیقه و٣٠ ثانیه او را ضربه فنی کردم. غش کرد و نعشش را بیرون از تشک بردند. خواسته بود از من انتقام بگیرد.
آقای حبیبی شما مدعی هستید که تختی سیاسی نبود اما خود شما وارد سیاست و نماینده مجلس شدید.
من اهل سیاست بودم.
خیلیها معتقدند چون تختی که چهره محبوبی بود، سمت جبهه ملی رفت، حکومت از شما بهعنوان یک آلترناتیو استفاده و از شما برای ورود به مجلس حمایت کرد.
من اهل بابل هستم. بابلیها من را وادار کردند که نمایندهشان شوم نه حاکمیت. ٣٥ هزار نفر به من رأی دادند. چهار سال نماینده مجلس بودم. من ورزشکاری بودم که هیچ کشتیگیری نتوانست من را در دنیا خاک کند. من کسی نبودم که زیر بار حاکمیت بروم. در بابل کار کردم. خدمت کردم. دبستان و دبیرستان و ورزشگاه ساختیم. شهر را آباد کردیم. جاده ساختم. بعد فیلم بازی کردم که زندان نروم. اینها کارهای من بوده است. من از روز اول کشتیگیر بودم و باغدار.
درباه رابطه تختی و شاپور غلامرضا هم صحبتهایی هست؛ میگویند مثلا یک زمان که هر دو وارد ورزشگاه میشوند، همه برای تختی هورا میکشند و تشویق میکنند و این باعث دلخوری و حسادت برادر شاه میشود.
من خودم آنجا بودم. وقتی ما وارد سالن ورزشی میشدیم، مردم ابراز احساسات میکردند. برای تختی هم کردند. شاپور غلامرضا آمده بود آنجا، برای او هم کفکی زدند، نه به اندازه تختی ولی این حرفهای حسادت و اینها نبود. دروغ میگویند. البته دکتر علی امینی که نخستوزیر بود، با جبهه ملی درافتاد و تختی هم جزء جبهه ملی بود. حتی وقتی اعضای جبهه ملی را محاکمه میکردند میگفتند که چرا تختی را عضو خودتان کردهاید.
باز خوانی علمی تاریخی ، رویکردی غیر از این را می گوید .
چرا میخوان تختی رو سیاسیش کنند تختی کاملا مردمی بود