"این گردنهای ستبر" گفتاری از عباس عبدی
پارسینه: این یادداشت درباره آموزشوپرورش است که مدیران آن از مسئولیت کشته شدن دهها دانشآموز در اتوبوس و آتشگرفتن تعدادی دیگر در کلاس تا مسئولیت سرما و سُر و لیز خوردن دانشآموزان و والدین آنان را به گردن میگیرند، ولی این گردن نه تنها خم نمیشود که از گذشته نیز برافراشتهتر و سربلندتر است.
از همین ابتدا یادآوری کنم که این یادداشت هیچ ربطی به سخنان آقای جنتی در نماز جمعه تهران ندارد که در آن خطبهها به تعیین مصداق گردنکلفت پرداختند.
این یادداشت درباره آموزشوپرورش است که مدیران آن از مسئولیت کشته شدن دهها دانشآموز در اتوبوس و آتشگرفتن تعدادی دیگر در کلاس تا مسئولیت سرما و سُر و لیز خوردن دانشآموزان و والدین آنان را به گردن میگیرند، ولی این گردن نه تنها خم نمیشود که از گذشته نیز برافراشتهتر و سربلندتر است.
گویی که هیچگونه بار و فشاری بر آن وارد نمیشود و این نیست مگر به واسطه قطر زیاد گردن. نسبت کلفتی گردن فرد مورد نظر آقای جنتی به گردنی که این حد از مسئولیت را به راحتی تحمل میکند، مثل نسبت گردن لکلک به گردن دیگر موجودات درشتاندام است. یکی از مهمترین اشکالات برخی افراد ناتوانی آنان در بهکارگیری قدرت تخیل است.
الان ما در منطقه زلزلهزده اهر نیستیم، ولی میتوانیم با تخیل خود، وضع مردم این منطقه را در هوای بسیار سرد آنجا پیشروی خود تجسم کنیم و اگر مسئولیتی در این زمینه میداشتیم با چنین قدرت تخیلی، بهطور قطع تا رفع مشکلات اولیه آنان از پای نمینشستیم. تخیل به ما این امکان را میدهد که با وضعیت پدران و مادران روستای شینآباد بر بالای سر دختران آتشگرفتهشان و دست و پنجهنرم کردن آنان برای درمان این عزیزان و از همه بدتر نگرانی و ترسشان از شنیدن خبر فوت برخی از آنان آشنا شویم، در این صورت هیچگاه به عنوان مسئول نه تنها بیجهت نمیخندیم، بلکه به خود اجازه نمیدهیم که به عنوان وزیر و با لحنی تمسخر و مطایبهآمیز به دانشآموزان بگوییم که مواظب باشید خودتان و والدینتان دچار سرماخوردگی نشوید، چراکه اینجا هر اتفاقی که برای شما بیفتد، گردن ما میاندازند و یقه ما را میگیرند.
بحث یادداشت حاضر این نیست که آیا وزیر مربوط مسئول است یا خیر؟ خب اگر هر اتفاقی بیفتد و وزیر را مسئول بدانیم بهناچار باید بالاتر و پایینتر را هم مسئول خطاب کرد و البته اگر هیچکسی هم مسئول نباشد در این صورت مدیریت بیمعنا خواهد شد.
در هیچ جای دنیا هم گریبان وزرا را برای همه اتفاقات ریز و درشت نمیگیرند هرچند در هیچ جا هم چنین نیست که اصولا وزرا با وجود داشتن گردن ستبر، فاقد گریبانی باشند که کسی آن را بتواند بگیرد! ولی مسئله اصلی این است که احساس همدردی کردن و پرهیز از شوخی و سخنان مطایبهآمیز، حداقل چیزی است که هر مسئولی باید یاد گرفته و انجام دهد.
مردمی که فرزندان عزیز خود را در آتشسوزی از دست دادهاند لازم است با احساس همدردی صادقانه مسئولان مواجه شوند. کسانی که برای دانشآموزان ینگه دنیا پیام همدردی میدهند باید چنین رفتاری را با مردم خویش بیشتر پیشه کنند. این ویژگی نیازمند داشتن قدرت تخیل و خود را جای دیگری گذاشتن است.
حالا که به هر دلیلی دستاندرکاران امور فاقد چنین قدرتی هستند، پس بهتر است که پیشدستی کرده و آنان را با واقعیات جاری کشور آشنا کرد، تا در صورتی که دیر یا زود اتفاقی از نوع آنچه در روستای شینآباد رخ داد را شاهد بودیم، مجددا کسی در مقام رفع مسئولیت از خویش برنیاید. برای این کار نیازمند آن هستیم که همه معلمان و مردم مطلع در روستاها و شهرهای کشور، خودشان دست به کار شده و با استفاده از فناوری نوین که در دسترس دارند، وضعیت مدارس و سایر اماکن خود را به تصویر بکشند تا مسئولان برای آشنایی با مشکلات آنان نیازی به تخیل نداشته باشند.
شاید در پی این اقدام، جزو بسیار اندکی از آنچه که به نام یارانهها پرداخت میشود، نیز بخش کوچکی از رانتهایی را که تحت پوشش وامهای کمبهره و ارزان و... نصیب از ما بهتران میشود صرف بازسازی و تعمیر این مدارس کنند.
برای شروع از روستای بیاتلر از توابع مراوهتپه در استان گلستان آغاز میکنیم که یکی از افراد محلی گزارشی به همراه تصاویر آن را برای بنده ارسال کرده است و در ابتدای آن با اشاره به نتایج رنجآور روستای شینآباد و اسامی آنان نوشته است که: اگر میخواهید روح «سیران یگانه» بیش از این آزرده نشود و برای «نادیه»، «آسیه» و «آرزو»های نوگل و نشکفته خطه دیگری از وطن حادثه مشابهی تکرار نشود، آستینها را بالا بزنید، از ظرفیت و قدرت رسانه استفاده کنید و فریاد ما را به گوش سنگین مسئولانی برسانید که تاکنون نشنیدهاند و اگرهم شنیدهاند پشت گوششان انداختهاند؛ تا هم وجدان شما کمی آرام یابد و هم وجدان ما. قدر زندههای خود را بدانیم تا قدر عافیتی باشد برای کسانی که به فاجعهای گرفتار شدهاند.
برایتان از دبستان روستای بیاتلر از توابع شهرستان مراوه تپه در استان گلستان مینویسم. قدمت این مدرسه به انقلاب بهمن57 برمیگردد و با وجود درخواستهای مکرر اهالی روستا به اداره آموزشوپرورش منطقه واستان، اداره نوسازی و تجهیز مدارس و نماینده منطقه در مجلس شورای اسلامی، هنوز هیچ اقدامی در جهت محکمسازی آن صورت نگرفته است.
این مدرسه سهکلاسه بوده و بیش از 80 دانشآموز دختر و پسر دارد. برای تفهیم بهتر مطلب دست به دامان ادبیات فارسی میشویم.
گویند ظریفی در خانه درویشی میهمان شد، درویش سقف خانه را از چوبهای ضعیف و سست پوشانده بود و بار گران داشت و هر لحظه از آن چوبها آوازی بیرون میآمد. میهمان گفت: ای درویش! مرا از این خانه به جای دیگر بر که ترسم سقف خانه فرود آید.
گفت: مترس که این آواز، ذکر و تسبیح چوبهاست.
گفت: از آن ترسم که از بسیاری ذکر و تسبیح ایشان را وجدی و حالی بههم رسد و همه به یکباره در رقص و سماع آیند و به سجده افتند!
روایت دبستان روستای بیاتلر همین به سجود درآمدن سقفها یا رکوع دیوارهای آن است.
منبع: روزنامه بهار
این یادداشت درباره آموزشوپرورش است که مدیران آن از مسئولیت کشته شدن دهها دانشآموز در اتوبوس و آتشگرفتن تعدادی دیگر در کلاس تا مسئولیت سرما و سُر و لیز خوردن دانشآموزان و والدین آنان را به گردن میگیرند، ولی این گردن نه تنها خم نمیشود که از گذشته نیز برافراشتهتر و سربلندتر است.
گویی که هیچگونه بار و فشاری بر آن وارد نمیشود و این نیست مگر به واسطه قطر زیاد گردن. نسبت کلفتی گردن فرد مورد نظر آقای جنتی به گردنی که این حد از مسئولیت را به راحتی تحمل میکند، مثل نسبت گردن لکلک به گردن دیگر موجودات درشتاندام است. یکی از مهمترین اشکالات برخی افراد ناتوانی آنان در بهکارگیری قدرت تخیل است.
الان ما در منطقه زلزلهزده اهر نیستیم، ولی میتوانیم با تخیل خود، وضع مردم این منطقه را در هوای بسیار سرد آنجا پیشروی خود تجسم کنیم و اگر مسئولیتی در این زمینه میداشتیم با چنین قدرت تخیلی، بهطور قطع تا رفع مشکلات اولیه آنان از پای نمینشستیم. تخیل به ما این امکان را میدهد که با وضعیت پدران و مادران روستای شینآباد بر بالای سر دختران آتشگرفتهشان و دست و پنجهنرم کردن آنان برای درمان این عزیزان و از همه بدتر نگرانی و ترسشان از شنیدن خبر فوت برخی از آنان آشنا شویم، در این صورت هیچگاه به عنوان مسئول نه تنها بیجهت نمیخندیم، بلکه به خود اجازه نمیدهیم که به عنوان وزیر و با لحنی تمسخر و مطایبهآمیز به دانشآموزان بگوییم که مواظب باشید خودتان و والدینتان دچار سرماخوردگی نشوید، چراکه اینجا هر اتفاقی که برای شما بیفتد، گردن ما میاندازند و یقه ما را میگیرند.
بحث یادداشت حاضر این نیست که آیا وزیر مربوط مسئول است یا خیر؟ خب اگر هر اتفاقی بیفتد و وزیر را مسئول بدانیم بهناچار باید بالاتر و پایینتر را هم مسئول خطاب کرد و البته اگر هیچکسی هم مسئول نباشد در این صورت مدیریت بیمعنا خواهد شد.
در هیچ جای دنیا هم گریبان وزرا را برای همه اتفاقات ریز و درشت نمیگیرند هرچند در هیچ جا هم چنین نیست که اصولا وزرا با وجود داشتن گردن ستبر، فاقد گریبانی باشند که کسی آن را بتواند بگیرد! ولی مسئله اصلی این است که احساس همدردی کردن و پرهیز از شوخی و سخنان مطایبهآمیز، حداقل چیزی است که هر مسئولی باید یاد گرفته و انجام دهد.
مردمی که فرزندان عزیز خود را در آتشسوزی از دست دادهاند لازم است با احساس همدردی صادقانه مسئولان مواجه شوند. کسانی که برای دانشآموزان ینگه دنیا پیام همدردی میدهند باید چنین رفتاری را با مردم خویش بیشتر پیشه کنند. این ویژگی نیازمند داشتن قدرت تخیل و خود را جای دیگری گذاشتن است.
حالا که به هر دلیلی دستاندرکاران امور فاقد چنین قدرتی هستند، پس بهتر است که پیشدستی کرده و آنان را با واقعیات جاری کشور آشنا کرد، تا در صورتی که دیر یا زود اتفاقی از نوع آنچه در روستای شینآباد رخ داد را شاهد بودیم، مجددا کسی در مقام رفع مسئولیت از خویش برنیاید. برای این کار نیازمند آن هستیم که همه معلمان و مردم مطلع در روستاها و شهرهای کشور، خودشان دست به کار شده و با استفاده از فناوری نوین که در دسترس دارند، وضعیت مدارس و سایر اماکن خود را به تصویر بکشند تا مسئولان برای آشنایی با مشکلات آنان نیازی به تخیل نداشته باشند.
شاید در پی این اقدام، جزو بسیار اندکی از آنچه که به نام یارانهها پرداخت میشود، نیز بخش کوچکی از رانتهایی را که تحت پوشش وامهای کمبهره و ارزان و... نصیب از ما بهتران میشود صرف بازسازی و تعمیر این مدارس کنند.
برای شروع از روستای بیاتلر از توابع مراوهتپه در استان گلستان آغاز میکنیم که یکی از افراد محلی گزارشی به همراه تصاویر آن را برای بنده ارسال کرده است و در ابتدای آن با اشاره به نتایج رنجآور روستای شینآباد و اسامی آنان نوشته است که: اگر میخواهید روح «سیران یگانه» بیش از این آزرده نشود و برای «نادیه»، «آسیه» و «آرزو»های نوگل و نشکفته خطه دیگری از وطن حادثه مشابهی تکرار نشود، آستینها را بالا بزنید، از ظرفیت و قدرت رسانه استفاده کنید و فریاد ما را به گوش سنگین مسئولانی برسانید که تاکنون نشنیدهاند و اگرهم شنیدهاند پشت گوششان انداختهاند؛ تا هم وجدان شما کمی آرام یابد و هم وجدان ما. قدر زندههای خود را بدانیم تا قدر عافیتی باشد برای کسانی که به فاجعهای گرفتار شدهاند.
برایتان از دبستان روستای بیاتلر از توابع شهرستان مراوه تپه در استان گلستان مینویسم. قدمت این مدرسه به انقلاب بهمن57 برمیگردد و با وجود درخواستهای مکرر اهالی روستا به اداره آموزشوپرورش منطقه واستان، اداره نوسازی و تجهیز مدارس و نماینده منطقه در مجلس شورای اسلامی، هنوز هیچ اقدامی در جهت محکمسازی آن صورت نگرفته است.
این مدرسه سهکلاسه بوده و بیش از 80 دانشآموز دختر و پسر دارد. برای تفهیم بهتر مطلب دست به دامان ادبیات فارسی میشویم.
گویند ظریفی در خانه درویشی میهمان شد، درویش سقف خانه را از چوبهای ضعیف و سست پوشانده بود و بار گران داشت و هر لحظه از آن چوبها آوازی بیرون میآمد. میهمان گفت: ای درویش! مرا از این خانه به جای دیگر بر که ترسم سقف خانه فرود آید.
گفت: مترس که این آواز، ذکر و تسبیح چوبهاست.
گفت: از آن ترسم که از بسیاری ذکر و تسبیح ایشان را وجدی و حالی بههم رسد و همه به یکباره در رقص و سماع آیند و به سجده افتند!
روایت دبستان روستای بیاتلر همین به سجود درآمدن سقفها یا رکوع دیوارهای آن است.
منبع: روزنامه بهار
ارسال نظر