گوناگون

حسین سناپور/ رای‌دادن یا رای‌ندادن

پارسینه: این روزها وقتی هنوز می‌بینم کسانی که درباره‌ی نامزدهای انتخابات حرف می‌زنند و فلان خصوصیت اخلاقی و کاری و غیره‌ی نامزدی را ذکر می‌کنند و می‌گویند که مثلا به همان دلیل به آن نامزد رای می‌دهند یا نمی‌دهند،‌ تعجب می‌کنم...

پارسینه- گروه فرهنگی به نقل از وبلاگ حسین سناپور، مطلب زیر را ده روز پیش در فیس‌بوک منتشر کردم، اما از آن جا که فکر کردم ممکن است بعضی دوستان ندیده باشندش، بهتر دیدم این‌جا هم بازنشرش کنم،‌ هم به دلیل اهمیت موضوع و فرصت کمی که تا انتخابات باقی است و هم این که گمانم همه‌مان باید درباره‌ی این انتخابات حرف بزنیم و هر نظری داریم بگوییم؛ دست کم به این دلیل که به نظرم این پیچیده‌ترین انتخاباتی بوده که تا به حال داشته‌ایم و حرف‌زدن عمومی می‌تواند به روشن‌تر شدنش کمک کند.

این روزها وقتی هنوز می‌بینم کسانی که درباره‌ی نامزدهای انتخابات حرف می‌زنند و فلان خصوصیت اخلاقی و کاری و غیره‌ی نامزدی را ذکر می‌کنند و می‌گویند که مثلا به همان دلیل به آن نامزد رای می‌دهند یا نمی‌دهند،‌ تعجب می‌کنم. تعجب می‌کنم که انگار یادشان رفته در کدام شرایط هستیم و چه جور انتخاباتی. یعنی از خودشان نمی‌پرسند که مگر در انتخاباتی هستیم که انواع نامزدهای مطابق سلیقه‌مان و نگاه‌مان اصلا هست،‌ که حالا با تکیه بر فلان خصوصیت اخلاقی و کاری طرف در گذشته، یا حرف‌هاش در امروز، بخواهیم او را به‌تر یا بدتر از چندتای دیگری که آن‌ها هم نزدیک‌اند مثلا به نگاه‌مان، انتخاب کنیم؟ به نظرم این دوستان (دوستانی که مثل من فکر می‌کنند مسیرِ این سال‌ها چه صدماتی به همه‌مان و به کشور و به همه چیز زده،‌ و می‌خواهند با رای‌دادن بلکه بتوانند این مسیر را تغییر بدهند) انگار فراموش می کنند که رای‌دادن فقط برای متوقف‌کردن این قطاری است که به راه غلط می‌رود و وضعیت اقصادی و فرهنگی و اجتماعی و غیره و غیره را به این جا کشانده،‌ و نه برای انتخاب به‌ترین نامزدها و نزدیک‌ترین آن‌ها به خودمان. یعنی انگار فراموش می کنند که رای ما فقط رای نه به ادامه‌ی این مسیر است و بیش‌تر بار سلبی دارد و نه ایجابی. بنابراین چه اهمیتی دارد که این دست خصوصیات فلان نامزد را زیر ذره‌بین ببریم؟

خب،‌حتما می‌پرسید که پس کدام خصوصیت را اصلا باید دید و به‌اش فکر کرد. اول چند نکته را بگویم و بعد برسم به این خصوصیات:

اول این که رای من ناموس من نیست و فکر نمی‌کنم که با رای‌ام حتما باید پیروزی بزرگی به دست بیاورم و لزوما کسی را به مسندی بنشانم،‌ که اگر چنین نشد احساس یاس و شکست کنم. یک رای یک رای است و در عین اهمیتی که در کار جمعی دارد، می‌تواند برای شخص من چندان مسئله‌یی نباشد. من آن را بی‌خود حیثیتی و شخصیتی و وجودی نمی‌کنم.

دوم این که، من رای اگر بدهم، به امید تغییردادن این مسیر می‌دهم،‌ اما اگر این اتفاق نیفتاد (به هر دلیل و ترتیب و ترفندی)، فکر نمی‌کنم که دنیا به آخر رسیده و با خودم و با جهان قهر نمی‌کنم، طبعا با انتخابات بعدی و سیاست هم.

سوم این که، به همان دلیل ویژه‌گی سلبی رای‌ام در چنین شرایطی (که نامزدها خیلی دورند از ایده‌آل‌هام)،‌ رای‌دادنم حتا مشروط به قطعا خوانده‌شدنش هم نیست (چون به هر حال این رای در ابعاد بزرگِ جمعی‌اش حتما دیده می‌شود، اگر خوانده هم نشود)، بلکه مشروط به این است که نامزدی وجود داشته باشد که حامل همان وجه سلبی به ادامه‌ی این مسیر باشد. این وجه سلبی طبعا به معنای نه گفتن به تمام ابعاد این مسیرو تمام کسانی که آن را باعث شده‌اند نیست، بلکه فقط در حدی است که این تغییر مسیر قابل توجه و چشم‌گیر باشد و مثلا رابطه‌ی ما را با جهان خارج تغییر بدهد، یا کلیت اوضاع فرهنگی را، یا این همه نابسامانی اقتصادی و رانت‌خواری را. (به نظرم بخش وسیعی از مردم در انتخاب‌های قبلی‌شان از گزینه‌ی برهان خلف استفاده می‌کرده‌اند برای این انتخاب، که اغلب هم درست بود و اما در ۸۴ به گول‌خوردن‌شان از ظواهر نامزد حکومت هم انجامید، اما به هر حال این نوعی انتخاب ساده و ناگزیر بوده، که اغلب جواب داده و می‌دهد.)

چهارم این که، نامزد مربوط باید بتواند توان رای‌آوردن هم داشته باشد. یعنی اغلب‌مان به درستی می‌دانیم که ممکن است حتا نامزد مناسب‌تری در صحنه باشد، اما توان رای‌آوردن به هر دلیل نداشته باشد. رای‌دادن به او کاری غلط است (این نوع کار سیاسی،‌که محتاج حرکت جمعی و مقطعی است،‌طبعا به هم‌راهی دیگران بسته‌گی دارد و اگر نباشد این هم‌راهی، هر چه هم انتخاب ما درست، اما بی‌فایده خواهد بود). پس من اگر بخواهم به کسی رای بدهم، به کسی رای می‌دهم که رای بیش‌تری داشته باشد و امکان پیروزی داشته باشد، حتا اگر کم‌ترین فاصله را با نگاه و سلیقه‌ی من داشته باشد.

این نکته‌ی "امکان پیروزی" نکته‌ی مهمی است و بگذارید کمی بازش کنم: من در انتخاباتی که نامزدهای مورد علاقه‌ام حضور ندارند و وسایل و ابزارش هم چندان فرصتی برای همه‌گان برای انتخاب‌شدن و انتخاب‌کردن نمی‌گذارد،‌ ممکن است شرکت کنم، اما شرکت‌کردنم منوط به این است که این شرکت برای باخت صرف و دادن شور و هیجان انتخاباتی نباشد. یعنی فقط به شرطی شرکت می‌کنم که علاوه بر حضور نامزدی که ویژه‌گی سلبی چشم‌گیری داشته باشد، امکان رای‌آوری در حد برنده‌شدن هم داشته باشد (باز هم صرف‌نظر از این که نامش خوانده بشود یا نه). اگر او چنین توانی نداشته باشد و فقط برای نمایش حضور بوده باشد، به خودش مربوط است و هیچ علاقه‌یی در من برنمی‌انگیزد.

این‌ها مجموعه‌ی نکته‌هایی است که من در نگاه به انتخابات پیشِ رو به نظرم می‌رسد،‌ اما به فرض هم‌راهی دیگران با این نظرات، باز هم ممکن است کسانی همین ویژه‌گی‌ها را اکنون در نامزدی نبینند یا تا امروز ندیده باشند. این مسئله‌ی دیگری است. من هم تا یک هفته‌ی پیش همین نظر را داشتم؛ که انگار چنین کسی وجود ندارد، اما راستش حالا دارم کم کم هم امکان برنده‌شدن و هم آن ویژه‌گی نسبی سلبی‌بودن را در یکی از نامزدها (که هیچ هم مورد علاقه‌ام نیست و این برام تاسف‌بار هم هست) می‌بینم،‌ و گمانم باید بروم و رای بدهم. این گمان البته در چند روز آینده یا قطعی خواهد شد، و یا به احتمال ضعیف‌تر،‌منتفی خواهد شد.

۱۰ خرداد ۹۲

پی‌نوشت: فکر می‌کنم بد نیست این نکته را هم اضافه کنم که دیده‌ام این روزها خیلی‌ها نمی‌خواهند رای بدهند، یا می‌خواهند کاری دیگر بکنند، جز آن که من فکر می‌کنم درست است. آن‌ها که می‌خواهند رای ندهند، چون برای این کار دلایل محکمی دارند، نظرشان حتما محترم است و من اصلا جز آن چیزهایی که در بالا گفتم، حرف دیگری نمی‌توانم داشته باشم. اما دیده‌ام دوستانی را که دلایل‌شان بیش‌تر احساسی است، یا دست‌کم مرددند و نمی‌توانند به هر حال خودشان را به رای‌دادن راضی کنند. پیش‌نهاد من به این دوستان این است که در چنین شرایطی تابع عقل جمعی شوند و بگذارند حتا اگر کارِ جمع اشتباه است، آن اشتباهِ جمعی را مرتکب شوند. نه فقط به این دلیل که حفظ جمع و اتحادش در کارهایی که اساسا جمعی هستند، به شدت مهم است (یا اصلا مهم‌ترین چیز است)،‌ بلکه هم به این دلیل که به نظرم به‌تر است حتا در اشتباه‌های جمعی شریک باشیم تا این که بعد به تنهایی کارِ درست را کرده باشیم و احیانا خواسته باشیم آن جمع را سرزنش کنیم، یا به هر شکل دیگری خودمان را جدای از آن‌ها ببینیم. یعنی به نظرم به‌تر است نه فقط در پیروزی، که در شکست هم احساس‌مان با احساس جمع یکی باشد. این که در نهایت خودمان را با جمع یگانه احساس کنیم،‌ به نظرم هویت جمعی‌مان را تقویت می کند و تداوم می‌دهد، و این برای زنده‌گی اجتماعی‌مان الزامی است. طبعا روشن است که در این جا مقصودم فقط برای کارهایی است که اساسا جمعی هستند، وگرنه برای بسیاری از فعالیت‌های زنده گی هیچ احتیاجی به هم‌راه شدن با جمع نیست،‌ و چه بسا برعکس، لازم است که تا جایی که می‌شود متمایز و منحصربه‌فرد باشیم.


۲۱ خرداد ۹۲

ارسال نظر

نمای روز

داغ

صفحه خبر - وب گردی

آخرین اخبار