"همه عمر دیر رسیدیم"
پارسینه: پنجشنبه 15 آذر سال 1375 روزنامه اخبار با چنین تیتری منتشر شد: «علی حاتمی داستان مرگ را کلید زد.»
همه راههای منتهی به تالار وحدت مسدود شده بود و جمعیت انبوهی از مردم و هنرمندان ترافیک یک روز آخر هفته را دوچندان کرده بودند. این ازدحام بزرگ سرآغاز داستانی بود که تیتر روزنامه اخبار پیشبینی کرده بود. داستان مرگ در این مرز و بوم همیشه آغاز راه تبدیل تاریخ به فراسوی تاریخ است. مرگ هر آدمی و هر رویدادی در مرزهای ایران زمین، شروع افسانههایی است که ساخته میشوند تا نیازهای گوناگون را پاسخ دهند. نیازهای شخصی، نیازهای جمعی، سوالات بیپاسخ، کنایههای معطل مانده و حکایتهای بیسرانجام و تصنعی.
این اتفاق برای علی حاتمی افتاد، چرا که زندگی و کارش چنین میطلبید. او که خود دلبسته تاریخ نانوشته و افسانههای کوچه و بازار و تصنیفهای خانگی بود به یک باره قبل از فرا رسیدن چهلم همه را به نگاشتن نوشتههایی افسانهای و تمجیدهای رویایی واداشت. ظرفیت این تمجیدها به سرعت راه به جایی برد که دسترسی به هنرمند فقید و میراث بر جای ماندهاش را غیرممکم میساخت. علی حاتمی کارگردان 12 فیلم سینمایی و 3 مجموعه تلویزیونی و نویسنده چندین نمایشنامه، لحظه به لحظه به غولی تبدیل شد که نزدیک شدن دست کوچک ما به آن نیاز به لوبیای سحرآمیز داشت.
روایتگران افسانههای حاتمی آنچنان در این کار غرق شده بودند که مسابقهای در تعریف و تمجید از او به راه افتاد. اما دریغ که در آن همه ستایشهای کیلویی که خروارخروار روی هم تلنبار میشد و میشود، خبری از علی حاتمی نیست. علی حاتمی در این میان وجود خارجی ندارد. فقط دلیل کوچکی است برای روایات راویان.
تاریخ تنگنای تاریکی برای افسانهسازی است و روی آوردن به داستانپردازیهای بیریشه به مدد مرگ راحتترین و مبتذلترین روش ممکن به نظر میرسد. پس نباید تعجب کرد که در سالهای اخیر تشیع جنازه هنرمندان و اهل فرهنگ به مهمترین اجتماعات فرهنگی تبدیل شده است. تجلیل پس از مرگ هم که حرف ندارد. کسی هم حوصله ندارد به گذشته نگاهی بیندازد و بفهمد همین سینهچاکان افسانهساز چگونه در دوره حیات هنرمند فقید او را به جرم نشناختن سینما و تاریخ سکه یک پول کردند. برخی شاید به خاطر بیاورند یا در جایی خوانده باشند که عداهای از منتقدان در سالهای پایانی دهه 40 مولف اصلی نمایشنامههای موزیکال یعنی علی حاتمی را مادربزرگ هنرمند میدانستند.
آن همه حمله بیمحابا و این همه ستایش بیدریغ حاصل روحیه صفر و صدی مردمی است که یا به عرش اعلا میبرند و یا برزمین گرم میزنند. در حالی که کار هنر و هنرمندی راه تجربه ممارست و پیگیری است. اگر امروز نام علی حاتمی پس از نزدیک به دو دهه بعد از مرگش هنوز نقل مجالس است و یادش احترم و نامش کرنش میآفریند به خاطر این بود که حاتمی تنها فیلمساز ایرانی است که قصد داشت اسلوب هنرهای ایرانی را با پدیده غیرایرانی سینما پیوند دهد.
میخواست به روشی که خاص خود بود، پسند ایرانی از زیبایی را در سینما نمودار کند. این کار کوچکی نبود که یک تنه و با یک عمر بتوان آن را به سرانجام رساند. پس تجربه کرد، تجربه کرد و تجربه کرد. پشتوانه این تجربه بیوقفه نیز وسواس بیحدش بود؛ در این که هر کلامی، هر نشانی و یا هر بخش کوچکی از صحنه و آدمها باسمهای و شلخته نباشد. کدام فیلمساز ایرانی را سراغ دارید تا آن حد که از حاتمی سراغ داریم وسواس جزئیات صحنه را داشته باشد؟ کدام فیلمساز ایرانی یک دهه عمرش را در فراز و نشیب بزرگترین تحول سیاسی قرن، صرف بازسازی خیابانی در حاشیه تهران میکند؟ کدام فیلمساز ایرانی را سراغ دارید که برای به دست آوردن رنگ لیموناد، برای درست کردن یک لانگ شات چندین روز وقت صرف کند؟ ا
عتبار کار حاتمی به همین جزئیات بود. اما ما پس از مرگ حاتمی به جای شناخت عمیق آثارش تجزیه و تحلیل شکست و موفقیتاش، اوج و فرودش و آنچه بر جای نهاده بود، فقط به حرافی در ستایش او مبالغه کردیم. 19 سال از مرگ علی حاتمی میگذرد. نسخ قابل توجهی از آثارش بر روی فرمتهای تازه دیده نمیشود. عنوانی، نام خیابانی، نام محلی، موزهای، مدرسهای به نامش نکردهایم. پیشنهاد اختصاص جایزهای در سینمای ایران و در جشنواره فجر به نام علی حاتمی برای آنهایی که در آثارشان نگاه موشکاف او در فرهنگ ایرانی و تاریخ را ادامه دادهاند ،؛ به فراموشی سپرده شده است و از همه مهمتر آیا دانشگاههای سینما و هنر ایران درس و ترم و یا واحدی به شناخت حاتمی اختصاص دادهاند؟ آیا میراث حاتمی فقط در تعریف و تمجیدهای منتقدان باید ادامه یابد یا آن که بی توجهی به حاتمی بیتوجهی به همه حرکتهای مشابه برای حفظ فرهنگ ایرانی است.
داستان همین است که مرگ علی حاتمی از سال 75 تاکنون آزمایش خوبی برای جامعه معاصر بود که بدانیم تا چه حد برای حفظ آن چه میراث فرهنگی مینامیم ساعی هستیم . در حرف از همه جلوترینم اما در عمل الهه اعلم.
این ویژهنامه حاصل تلاش در نگرش دقیقتر و عمیقتر به میراث فرهنگی حاتمی است که روی دست ما هنوز معطل است و باید به دست نسل دیگر بدهیم. نسلی که پس از سالها دیگر از تکرار مکررات خسته شده است. این نسل دیگر دل به دلخوشیهای حقیرانه دیگران نخواهد داد. او به سرعت فرهیختگی را از نوکیسهگی تشخیص میدهد. این نسل حرف تازه میخواهد. سعی این بود که حرف تازهای بزنیم امید که به چاه نیافتاده باشیم و یا به قول حبیب ظرفچی در «سوتهدلان» همه عمر دیر نرسیده باشیم.
مینا اکبری
ارسال نظر