اژدها در "اژدها وارد می شود"نماد قدرت ایران است
پارسینه: فیلم "اژدها وارد میشود" در فرم و محتوای خودش دارای ویژگی های بسیار منحصر به فردیست. فیلمی پیچیده است که تفاسیر مختلفی از محتوای آن میتوان کرد. سوای محتوا این فیلم در فرم نیز دارای ویژگی های خاصی است که در ادامه به آنها اشاره میشود. با توجه به اینکه ارزشهای فرمی این فیلم بسیار آشکار است در این نوشتار سعی شده بیشتر به تفسیری از محتوا و نمادگرایی این اثر بپردازد.
"اژدها وارد میشود" دارای فرم روایی خاصی است. فیلم با یک قصه افسانه گونه آغاز میشود و ناگهان در سکانس بعدی فرمی شبیه به فیلمهای مستند پیدا میکند و ادعای واقعی بودن دارد. فیلم در کلیت خود سعی دارد مخاطب را بین واقعیت و افسانه نگه دارد. ازین منظر میتوان این اثر را یک "شبه مستند" نامید. فیلم را به طور کلی میشود به دو بخش روایی "شبه مستند" و "افسانه" تقسیم کرد. مشخصا ادعای واقعی بودن فیلم، تنها مربوط به بخش شبه مستند آن است. این ادعا نیز دقیقا پیش از آغاز نخستین سکانس شبه مستند مطرح میشود.
در فیلمنامه بازی با زمان و مکان فیلم بسیار آگاهانه صورت میگیرد. یکی از خلاقانه ترین و هنرمندانه ترین این بازی ها استفاده از بازجوی پیر در نقش جوانی خودش است. معادله ای که در فیلم مطرح میشود و به سرعت هم حل میشود و فیلم را وارد حاشیه های زمانی نمیکند.
شخصیت پردازی در فیلم وجود ندارد و تیپ هایی از قشر هنرمند، مهندس و اطلاعاتی را شاهد هستیم. با توجه به محتوای نمادگرایانه فیلم این تیپ سازی کاملا درست و بجاست. در اژدها وارد میشود قرار نیست با شخصیت خاصی ارتباط برقرار شود. قرار نیست با مرگ حفیظی تراژدی ایجاد شود. بنابراین زمان فیلم صرف شخصیت پردازی نمیشود. به همین دلیل بازی ها نیز تحت تاثیر نقش های نمادین قرار گرفته و در اندازه همان نقش ها قابل قبول است.
سبک اثر ممکن است سوررئال برداشت شود. ازآنجا که در تاریخ هنر هم سوررئالیسم در پی سمبولیسم شکل گرفته است این دو سبک شباهت های ظاهری بسیار زیادی با یکدیگر دارند. تفاوت عمده این دو سبک در روابط علت معلولی است که در سوررئالیسم روابط علت و معلولی بالکل شکسته و نقض میشود. در سینمای سوررئال نیز فضای وهم و خیال حاکم است. اژدها وارد میشود کمتر به نقض روابط علت و معلولی دست میزند. برعکس یک رابطه علی خاص در فیلم مطرح است: "علت زلزله، دفن مرده در قبرستان است." ازآنجاییکه این اتفاق دوبار در فیلم رخ میدهد قطعا میتوان آنرا یک رابطه علی دانست. ضمنا فضای وهم و خیال هم در فیلم حکم فرما نیست و برعکس در بخشهای شبه مستند کاملا فضا ضد وهم و خیال است. این اثر را باید بیشتر دارای یک روایت سمبولیک دانست. شتر، اژدها، کشتی، کودک و حتی سه نقش اصلی فیلم میتوانند نمادهایی از مفاهیم مختلف باشند.
در طول فیلم با یک نوع واکاوی تاریخی مواجه میشویم. واکاوی تاریخی مانی حقیقی در رویدادهای گذشته پدربزرگش. این واکاوی تاریخی مارا به محل یک قبرستان دورافتاده و متروک در جزیره قشم میبرد. مکان بخش افسانه ای فیلم در کلیت خود جزیره قشم و با محوریت قبرستان متروک است. این قبرستان تاریخچه ای دارد که در فیلم ماجرای آن بیان میشود. تاریخچه آن بازمیگردد به فتح هرمز. یکی از فتوحات مهم ایران در دوره صفوی. شاید بشود گفت مهمترین فتح ایران همین فتح هرمز است که نهایتا منجر به خروج پرتغالیها از خلیج فارس میشود و بدون این فتح ممکن بود اصلا ایرانی وجود نداشته باشد. این فتح به کمک نیروی دریایی انگلیس و رهبری امام قلی خان در مقابل یکی از ابرقدرتهای زمان خود، یعنی پرتغال صورت میپذیرد. روز فتح هرمز به همین علت روز ملی خلیج فارس نیز نام گرفته است.
بخش افسانه ای فیلم که بیشتر زمان فیلم را هم به خود اختصاص داده است، همانطور که عنوان شد بیشتر در قبرستان پرتغالی ها جریان دارد. سوال مهمی که در خلاصه فیلم هم آمده است نیز اشاره به قبرستان دارد: "چرا سالها است کسى مرده اش را در این قبرستان دفن نکرده است؟" ماجرای فیلم نیز یک گره اصلی و یک سوال اصلی مطرح میکند: "راز زمین لرزه در قبرستان چیست؟" تمام مصاحبه هایی که در بخش شبه مستند انجام میشود نیز در همین راستاست و تمام فعل سه کاراکتر اصلی در بخش افسانه ای نیز در راستای کشف راز قبرستان است.
این قبرستان جاییست که دشنمان ایران در آن مدفون شده اند و کشتی پرتغالی نیز که نماد شکست دشمنان ایران است در همانجا قرار دارد. در طول داستان دوبار جنازه ای در قبرستان دفن میشود و قبرستان به لرزه در می آید. وجه مشترک این دو جنازه در ایرانی بودن آنهاست. مردم محلی قشم نیز مردگان خود را در قبرستان پرتغالیها دفن نمیکنند و در ابتدای فیلم هم خبر میرسد که اگر جنازه ای در این قبرستان دفن شود زمین دهن باز میکند. حفیظی به قشم آمده که جنازه یک تبعیدی سیاسی را تحویل بگیرد و درباره ماجرای خودکشی او تحقیق کند. او کشف میکند که تبعیدی خودکشی نکرده است و صحنه خودکشی ساختگی است. پس تبعیدی سیاسی یک ایرانی است که به نظر میرسد بیگناه به قتل رسیده است. زمانی که خاک جسد یک ایرانی را تحویل میگیرد به لرزه در می آید. گویی این خاک، این قبرستان، تحمل مرگ یک ایرانی بیگناه را ندارد. اینجا گورستان دشمنان ایران است. پس تا اینجا به یک پاسخ درباره راز قبرستان و اینکه چرا سالهاست هیچ کس جنازه ای در آن قبرستان دفن نمیکند دست پیدا کرده ایم.
حفیظی ابتدا ماجرا را باور نمیکند اما زمانیکه لرزه زمین را میبیند به دنبال کشف حقیقت ماجرا میرود. زمین شناس اعلام میکند که چنین پدیده ای از نظر علمی امکان ندارد و او هم کنجکاو به کشف حقیقت میشود و همراه اینها یک صدابردار عاشق طبیعت نیز هست. هر سه نفر جوان هستند. جوانانی حدودا 25 الی 30 ساله. این جوانان برای کشف حقیقت ماجرای زلزله، نهایتا دست به کندوکاو میزنند. کندوکاو در قبرستان تاریخی دشمنان ایران. و در نهایت یک کارگر در قعر زمین فرو میرود و موجودی سیاه با پوستی زبر و فلس دار و چشمانی خونین میبیند. یک اژدها. او در اعماق خاکی که دشمنان ایران را در خود جای داده است یک اژدها دیده است. "همه چیز در قبر حلیمه است"، "قبر حلیمه در قبرستان است" و "در قبرستان یک اژدها است".
اژدها نماد قدرت است. قدرت ایران که زمانی ابرقدرت جهان را از خلیج فارس بیرون کرده است. این قدرت در زیر خاک مدفون شده و در محلی متروکه است و برای یافتن آن باید کندوکاو در لایه های زمینی باستانی کرد. به قول کیوان که در نوار ضبط شده اش میگوید بعد از پنجاه سال اژدها را در خیابانهای تهران میبیند که دیگر قدرتی ندارد و از تک و تا افتاده است. این همان اژدهایی است که زمانی پرتغالی ها را از خلیج فارس بیرون کرده است. پس میتوان گفت این اژدهاست که با مرگ بیگناهان ایرانی میغرد و زمین را میلرزاند یا به قول کیوان: "یک قبرستان زیر پایش میلرزید".
از این منظر فیلم به زیبایی جوانانی را نشان میدهد که در تاریخ خود کندوکاو میکنند و پی به عظمت و قدرت کشور خود در لایه های تاریخ میبرند. اما پی بردن به این عظمت و قدرت تاریخی جرم محسوب میشود. آنها اژدها را در لایه های زیرین خاک پیدا کرده اند، قدرت و عظمت خود را در تاریخ خود جسته اند و ساواک، که گویی زندانبان این اژدهاست و مراقب است که کسی از وجود این اژدها مطلع نشود و موجب بیدار شدن آن نگردد.
سه جوان نماینده ای از اقشار مختلف هستند. بهنام، یک مهندس زمین شناس که بسیار جسور و بی باک است. کیوان، یک هنرمند با عاطفه و عاشق. همچنین بابک حفیظی، یک نماینده ساواک که برای بردن یک جنازه یک تبعیدی سیاسی به قشم آمده است. نقطه عطف سه کاراکتر را باید حفیظی دانست. او برای نخستین بار کنجکاو به ماجرای قبرستان شده است و دو نفر دیگر را هم اوست که با خودش به قشم میکشاند. مهندس زمین شناس تماما غرق در کندوکاوهای خودش در زمین شده است در صورتی که هنرمند سر به هواست و به دنبال عشق خودش، ضبط صدای سکوت طبیعت است. در بیشتر صحنه هایی که هنرمند را میبینیم دقیقا سرش رو به آسمان است. نمایی که باران میبارد،نمایی که در میان کوهها صدا ضبط میکند و در نماهایی دیگر او نگاهش به آسمان است و در واکاوی زمین قبرستان کمترین مشارکت را دارد. جاییکه مهندس در حال ساخت زلزله نگار دستی است، هنرمند علاقه مند به داستانهایی شده است که روی دیوارهای کشتی توسط زندانی تبعیدی نوشته شده است. این نوشته ها بخشهایی است از داستان ملکوت اثر بهرام صادقی. در این دو کاراکتر میتوان به وضوح علم و هنر را در جوان ایرانی دریافت. اما ماجرای بابک متفاوت است. او جوانی
از نوع دیگر و کارمند ساواک است. در طول فیلم متوجه میشویم که او و سعید جهانگیری از اعضای گروهی هستند که در ساواک نفوذ کرده اند و به نوعی ضد ساواک هستند. نهایتا جنازه بابک نیز به خلیج فارس سپرده میشود.
برای درک بهتر بابک حفیظی، بهتر است اندکی از ملکوت بهرام صادقی بدانیم. رمان اینگونه آغاز میشود: "در ساعت يازده شب چهارشنبه آن هفته جن در آقای مودت حلول كرد." یک آغاز بسیار سریع و کوبنده درست مانند آغاز کوبنده فیلم. دکتر حاتم در ملکوت، کسانی را که در بند هواهای نفسانی و لذتهای دنیوی هستند با تزریق آمپولهایی میکشد. دکتر حاتم در بخشی از رمان میگوید: "درد من این است: نمیدانم آسمان را قبول کنم یا زمین را. ملکوت کدام یک را؟" تمامی کاراکترهای فیلم در بند ملکوت زمینی هستند اما بابک اینگونه نیست. او نافرمانی میکند و پا روی قوانین کاری میگذارد. او به طور کامل نقطه مقابل چارکی است. چارکی شیطان است. چارکی چگونه در آن جهنم دره تخم مرغ و یخ پیدا میکند؟ او از همه کاراکترهای دیگر فرمانبردارتر است. ازین جهت میتوان میزان فرمانبرداری در هر کاراکتر را با پیوستگی او با ملکوت زمینی و روح شیطانی متناسب دانست. این میزان فرمانبرداری در چارکی آنقدر زیاد شده است که او را تبدیل به شیطان کرده است. اما بابک فرمانبردار نیست. او عاملی است که بهنام و کیوان را نیز با خود همراه میکند. اگر بهنام را عالم و کیوان را عاشق بدانیم بابک هیچکدام
نیست. به همین دلیل هم اوست که به ملکوت آسمانی میپیوندد. بابک روشنفکر و حقیقت جوست.
بابک به دنبال کشف حقیقت ماجرای لرزه زمین است. همسر الماس به او میگوید که باید موجودی را با یک پای شکسته در دره ستاره ها پیدا کند و او را با پنج تیر بکشد. او به دره ستاره ها میرود و در آنجا یک شتر نشسته میبیند. تنها این بابک است که دوبار با شتر مواجه میشود. یکی در دره ستاره ها که شتر را میکشد و دیگری پس از آنکه تیر خورده و به نظر میرسد این روح حفیظی است که با روح شتر مواجه میشود.
شتر از پیچیده ترین نمادها در هنر است. در این فیلم میتوان از شتر چندین تعبیر متفاوت کرد. مهمترین تعبیر که بیشترین قرابت را با محتوا و مکان فیلم دارد اشاره به گنج است. باستان شناسان و گنج یابان در جنوب ایران میدانند که اگر در جایی از بیابان، کوهستان یا بر روی صخره ای علامتی شبیه شتر ببینند یعنی در آن نزدیکی یک گنج مدفون است. گفته میشود شتر نشسته بدین معناست که گنج در غاری نزدیک نهفته است. حفیظی شتر نشسته را درمیابد و بعد از آن در اعماق یک چاه درون کشتی حلیمه را میابد.حلیمه والیه را میزاید و خود میمیرد. در سکانس پایانی نیز روح حفیظی دوباره با شتر مواجه میشود و شتر دوباره به گنجی که در روستا جامانده است اشاره میکند و کیوان و بهنام بازمیگردند که والیه را با خود ببرند. پس ازین منظر میتوان گفت در فیلم از نوزاد به معنای نسل آینده و به عنوان یک گنج تعبیر شده است.
شتر در بسیاری از فرهنگ ها نماد سفری طولانی است. ازین جهت دومین بار که روح حفیظی با شتر مواجه میشود را میتوان به سفر آخرت نیز تعبیر کرد. همچنین نماد استقامت، بقا، پایداری و پایندگی است. دیگر تعابیری که میتوان از شتر کرد اعتدال، انطباق و میانه روی است. همچنین در فرهنگ ایران و عرب نماد آگاهی و دانایی نیز هست. همانطور که گفته شد نزدیکترین مفهوم نمادین شتر اشاره به گنج است. سایر مفاهیم صرفا برای آشنایی با نماد شتر و ازین جهت بیان میشود که از دیدگاههای دیگر نیز شاید قابل تعبیر باشد. اما همانطور که پیداست تعابیر دیگر چندان سنخیتی با محتوای اثر ندارد.
اژدها وارد میشود. از نام فیلم میتوان به نوعی امید را برداشت کرد. بدین معنا که قدرت از دست رفته کشور ایران دوباره در حال بازگشت است. با توجه به اینکه در فیلم از نسل آینده به عنوان گنج تعبیر شده است نزدیکترین برداشت از امید و قدرت همان نسل آینده ایران است.
اما باز هم میشود از نام فیلم تفاسیری دیگری کرد. یک تفسیر سیاسی با توجه به اینکه فیلم اشاراتی سیاسی نیز با آوردن صادق زیبا کلام و سعید حجاریان (که هر دو اصلاح طلب هستند و از طرفداران و حامیان دولت نیز محسوب میشوند) دارد بازگشت قدرت ایران است. در فتح هرمز، متحد ایران انگلیس بود و بدون کمک نیروی دریایی انگلیس این فتح بزرگ میسر نبود. اکنون هم ایران دست دوستی به طرف غرب دراز کرده است و میتوان ازین نظر "اژدها وارد میشود" را به امید برای بازگشت قدرت ایران در همکاری با غرب تفسیر کرد. البته چنین تعابیری قطعا از دیدگاههایی صرفا سیاسی ممکن است برداشت شود و کمتر جنبه های هنری و سمبولیک فیلم را مد نظر قرار خواهد داد.
در نهایت باید این فیلم را یکی از شاهکارهای سینمای ایران دانست. جاذبه های بصری و روایی فیلم آنچنان زیاد است که بدون هیچ دریافتی از محتوا نیز میتوان به راحتی به تماشای آن نشست.
کیارش خوشباش
چقدر غالی بود ممنون
من دختری نوزده ساله هستم که این فیلم رو یکبار درسینما دیدم وبرام جذابیت داشت اما بعد از دوسه سال احساس کردم اون زمان بچه بودم ومفهوم این فیلم رو درک نکردم وحالا بعد از چندین بار دیدن این فیلم نقد شما رو خیلی دوست داشتم واقعا زیبا بود و خیلی به من کمک کرد این فیلم شاهکار زیبایی هست ونکته ی دیگه ای که خودم از فیلم برداشت کردم اینه که فیلم میخواد برخورد وجدال مدرنیته وسنت رو هم نشون بده فیلمی که قهرمان نداره اما تداعی گر دو قطب مثبت ومنفیه
اما چیزی رو هنوز هم متوجه نمیشم معنی پنج تیر که باید شلیک بشه و یا این مونولوگ کیوان که نوشته های روی دیوار که انگار خود او نوشته بود