نبرد جاسوسها ؛ اسراييل چگونه ارتش مصر را شكست داد؟
پارسینه: اسراييل، حيات خود را مديون جاسوسي است. آنچه ما از جنگ سال 1967 ميدانيم فقط اين است كه تمام جهان عرب عليه اسراييل متحد شده بود و آنچه گيرشان آمد اين بود كه نيروي هوايي عبدالناصر بدون اينكه از جاي خود بلند شوند به طور كامل معدوم شدند
«عزيزم خونه دوستت چه خبر بود؟» سوالي كه براي ما بسيار آشناست و اكثر ما به كرات در دوران كودكي خود هنگامي كه از منزل دوستمان برميگشتيم با آن مواجه ميشديم.
اما آيا اين كشف اخبار فقط معطوف به چنين مسايلي ميشود و هدف پرسشكننده آن همچون پدر و مادر دانستن ميزان تن صداي والدين دوستمان هنگام صحبت كردن با يكديگر بوده است؟
آيا اين سوالات و اين جاسوسبازيهاي كودكانه ممكن است به ابعاد بزرگ و حياتي براي ديگران تبديل شود؟
جواب اين سوال آري است. اسراييل، حيات خود را مديون همين جاسوسيها است. آنچه ما از جنگ سال 1967 ميدانيم فقط اين است كه تمام جهان عرب عليه اسراييل متحد شده بود تا او و اجزايش را به قول خود به دريا بريزند و آنچه گيرشان آمد اين بود كه نيروي هوايي جناب آقاي عبدالناصر بدون اينكه از جاي خود بلند شوند به طور كامل معدوم شدند و حتي خلبانان دشمن يك بمب خود را جهت زدن ماكتهاي هواپيماها هدر ندادند؛ ماكتهايي كه ارتش عربي ناصر براي فريب جنگندههاي حريف تهيه كرده بودند.
اين حملات ويرانگر و برقآساي دشمن عبري اعراب به دليل زيركي خلبانان اسراييلي نبود، بلكه به دليل آن بود كه جاسوسان اسراييل تا پشت اتاق رييسجمهوري مصر نفوذ پيدا كرده بودند در حالي كه رهبر نهضت مليگراي اعراب به جاي ايجاد يك سيستم ضداطلاعاتي قوي مشغول پيدا كردن نامهاي جعلي و جديد براي خليجفارس و ساير نقاط جهان بود.
مسلم است كه جنگها آغازهاي متفاوتي دارند، ميتوانند در اثر يك عصبيت كنترلنشده شروع شوند يا عمليات محدود خشونتبار سرانجام به يك منازعهاي تمامعيار تبديل شوند. از سال1956 تا جنگ سال67، خاورميانه عمليات خونين بسياري به خود ديده بود.
نفوذ فداييان مسلمان به اسراييل، اعدام الي كوهن سرجاسوس اسراييل در سوريه، تلاش براي منحرف كردن آب رودخانهها و جلوگيري از رسيدن آب به اسراييل احتمال يك منازعه تمامعيار در خاورميانه را ساعت به ساعت افزايش داده بود. از هنگامي كه سازمان آزاديبخش فلسطين حملات خود را عليه اسراييل بالا برد تنش بين اسراييل و اردن بالا رفت به طوري كه در نوامبر 1966با انفجار يك جيپ ارتش اسراييل توسط يك مين زميني، اسراييل به منظور تلافي در عملياتي با عنوان «گام»، نيرويي مركب از كلاهسبزها و كماندوهاي تجسسي و ادوات زرهي خود را از مرز اردن گذراند و وارد روستاي «السموعه» كرد.
در نبردي که يك روز به طول انجاميد تعدادي از فلسطينيان و اردنيها كشته شدند و حتي يك فروند جنگنده «هاوكرهانتز» اردن نيز سرنگون شد.
اما اين درگيري سرآغاز جنگي بزرگ بود كه جرقه آن در هفتم آوريل 1967زده شد. پس از توسعه شهركهايي صهيونيستنشين توسط اسراييل، اعراب حملات خود را عليه اين شهركها افزايش دادند اما به دليل عدم جلوگيري از توسعهاي شهركها، واحدهاي توپخانه ارتش سوريه يكي از شهركهاي اسراييل به نام «تل قيصر» را زير گلولهباران گرفتند.
بهدنبال آن «ماتي هود» فرمانده نيروي هوايي اسراييل نيز گروهي از جنگندههاي «سوپر ميستر» را براي هدف قرار دادن اين واحدها مامور كرد و در پي آن ميگ 21هاي سوري نيز مهاجمان را رهگيري كردند اما پس از مدتي اين تعقيبكنندگان، تحت تعقيب ميراژ3-سي اسراييلي قرار گرفتند و شش فروند از آنها سرنگون شدند.
پس از اين واقعه بيرق جنگ در جهان عرب به اهتزاز درآمد و ناصر بهعنوان رهبر اعراب در 15مي 67 به ارتش مصر فرمان آمادهباش داد؛ فرماني كه عمر چنداني نيافت زيرا در كمتر از يك ماه تبديل به فرمان جنگ شد.
در اين جنگ ارتش اسراييل فقط نقش يك مهره را بازي كرد و بازيگر اصلي واحد اطلاعات نظامي اسراييل موسوم به «امان» بود.
در آن سال فرماندهي اين واحد را «هارون ياريو» برعهده داشت. او متولد مسكو در سال1920 بود كه در سال 1935 به فلسطين مهاجرت كرد و در صفوف هاگانا - اولين واحد نظامي - اطلاعاتي - اسراييل به درجه افسري رسيد و پس از پايان جنگ جهاني دوم به قاچاق يهوديان اروپا به اسراييل و تهيه سلاح براي سازمان «رشش» مشغول شد و پس از مدتي در «موسسه مطالعات پيشرفته» پذيرفته شد و در سال 1957 وابستگي نظامي اسراييل در واشنگتن را بر عهده داشت و سرانجام در سال1963 كه «ماير آميت» به منظور رياست موساد از امان رفت به جاي او نشست و مدت 9سال اين سمت را براي خود به يدك كشيد.
در آوريل 1967پس از بالارفتن تنش بين اسراييل و سوريه، اسحاق رابين، رييس وقت ستاد ارتش اين رژيم، ياريو را احضار كرد و از او خواست كه ديگر نگذارد عمليات «روتم» تكرار شود؛ عملياتي كه مصريها با انجام آن در سال 1960به طور پنهاني در صحراي سينا پيشروي و ارتش اسراييل را غافلگير كردند. در ساعات اوليه 15 مي1967 ارتش مصر آشكارا پيشرويهاي خود را به سمت كانال سوئز آغاز كرد و رابين به توصيه امان لشكر 84زرهي را به فرماندهي سرتيپ «تاليك» براي استقرار در مواضع مرزي فرستاد.
در آن زمان بخشي از واحد اطلاعات نظامي بر اين باور بودند كه شوروي قصد دارد با تسليح اعراب به رشد ايدئولوژيك خود در جهان عرب دامن بزند. شايد دليل آنها مكالماتي است كه بين «موشه اسنه» رهبر حزب كمونيست اسراييل و سفير شوروي رخ داده بود باشد؛ مكالماتي كه با مضون زير همراه بود.
اسنه: واضح است اسراييل جنگ را خواهد برد؟
سفير شوروي: كي ميخواهد از طرف شما به جنگ رود؟ بچه ژيگولها و دلالان محبت خيابان ديزينگوف؟
در 16مي امان به ستاد گزارش داد كه يك اسكادران از بمبافكنهاي ايليوشين-28 مصر در پايگاه «بئرصمد» سينا مستقر شدهاند و مدتزماني كه آنها بايد پرواز كنند تا به تلآويو برسند فقط سه دقيقه طول ميكشد.
به جرات ميتوان گفت كه در اين روز واحد اطلاعات نظامي، وحشت را به خود ديده است زيرا اسناد حكايت از اين ميكند كه ارتش اسراييل در اين روز به بسيج نيروهاي ذخيره اطلاعاتي و پرسنل كليدي آن دست زده است.
امان اولين گزارش خود را بعد از اين بسيج به منظور تحليل مواضع ارتش مصر ارايه داد. در اين گزارش اطلاع داده شده بود كه لشكر دوم مصر در طول محور بين العريش-خزيمه مستقر شده تا در صورت وقوع جنگ بين سوريه و اسراييل به كمك سوريها بشتابد. پس از مدتي ياريو نتيجه مذاكرات خود را با «كارشناسان بخش مصر» در مورد هدف اعراب از اين صفبنديها به ستاد ارتش ارسال كرد:
1-تداوم بخشيدن به موقعيت در آستانه درگيري بودن، جهت امتيازگيري
2-حمله به غزه از طريق خليج عقبه
3-ايجاد يك جنگ فرسايشی به منظور طولاني كردن دوران بسيج افراد در اسراييل به هدف نابود كردن اقتصاد اسراييل
پس از ارايه اين گزارش، ياريو به واحدش دستور داد تعداد پروازهاي تجسسي افزايش يابد و همچنين افسران اطلاعاتي ذخيره بيشتري به منظور تمركز بر مطبوعات عربي بسيج شوند.
نتيجه اين دستور اين بود كه واحد او پي برد سه تيپ پياده و مهندسي مصري به سينا انتقال يافتهاند و شش لشكر مصر نيز در تپههاي سينا مستقر شدهاند.
پروازهاي تجسسي در 20مي اطلاع دادند كه نيروهاي مصري توپخانه خود را در تنگه تيران در منطقه شرمالشيخ مستقر كردهاند تا مسير بازرگاني اسراييل را در صورت لزوم مسدود كنند. در 22مي ناصر در اعلاميهاي اعلام كرد تنگه بسته ميشود و در همان روز جلسه ستاد ارتش اسراييل لوي اشكول نخستوزير و رابين و عزروايزمن تصميم گرفتند در موعد مقرر به مواضع اعراب حمله كنند. در 24مي لشكر4 مصر به طور كامل در شبهجزيره سينا اسقرار يافت و در 30مي ملك حسين پادشاه اردن به مصر رفت و با ناصر پيمان نظامي بست.
استراتژي امان در اين بحرانها معروف به «استراتژي دفاع از پيرامون» بود كه در پي آن براي جذب اطلاعات به سران ملل غيرعرب و ناراضيان سياسي كشورهاي عربي ميرفت.
امان براي تمام كشورهاي عربي، بخشهاي ويژه تشكيل داده بود. در مورد عراق امان به رابطه با كردها مشغول بود.
سروان «آريك رجب» و سرجوخه «رخاويم ذهبي» مسوول اين بخش بودند. آنها از يك سو با تسليح كردها سرعت ماشين جنگي صدام را كند ميكردند و از سوي ديگر از طريق شبكه جاسوسي موساد در كردستان، اطلاعاتي بهروز به دست ميآوردند؛ اطلاعاتي كه شامل آرايش ارتش عراق، نمودار سازماني آن و تعداد جنگندههاي عراق و حتي نام خلبانانشان ميشد. بخش اردن را نيز سرهنگ «بيبر» فرماندهي ميكرد. او معروف بود كه وضعيت اردن را از خود ملك حسين بهتر ميداند.
اسناد فاششده حكايت از اين ميكند كه بيبر، شبكه جاسوسي خود را در قدس مستقر كرده بود و مديريت كانال واسطه اين شبكه جاسوسي با او را «رافي سيستان» بر عهده داشته است. جاسوسان بيبر طيف متنوعي بودند، افسران جزء ارتش، فروشندگان اطلاعات و صاحبان رستورانها و روسپيان منابع اطلاعات او بودند. بيبر با توجه به اطلاعاتي كه اين شبكه در اختيار او گذاشته بود به ارتش توصيه كرد كه در بيتالمقدس شرقي، دره اردن و ساحل غربي ماهيت تهاجمي و تدافعي به خود گيرد. بخش سوريه را نيز سرهنگ «ميشا» اداره ميكرد كه 35سال بود در اين حوزه فعاليت ميكرد.
روساي اين بخشها گزارشهاي خود را به ياريو تحويل دادند و او نيز در جلسه ستاد خطاب به اشكول و رابين اعلام كرد كه بخش او محل استقرار نيروي هوايي مصر را ميداند و همچنان در مورد وضعيت ارتش مصر توضيح داد كه آن ارتش با آنچنان سرعتي در سينا مواضع خود را جابهجا ميكند كه برخي از واحدهاي آن بدون امكانات ماندهاند.
سرانجام اسراييل در پنج ژوئن بدون اعلان قبلي با رمز عمليات «برگه قرمز» به مواضع اعراب حمله كرد و ظرف 12ساعت نيروي هوايي مصر، اردن، سوريه و عراق را منهدم و ظرف شش روز كانال سوئز، بيتالمقدس شرقي، بلنديهاي جولان و رود اردن را اشغال كرد. عامل اصلي موفقيت امان در عملياتهايش، عناصر انساني بودند. اين واحد در دولت ستونهاي متعددي داشت. «علي لطفعلي» ماساژور ناصر يكي از آنها بود كه در سفر خود به هلند توسط امان استخدام و در سال 1975دستگير شد.
دو نفر ديگر از افراد اين واحد كه در محافل اشخاص قدرتمند حضور داشتند «انوار افرايم» و «باروخ نعول» بودند. افرايم با برپا كردن ميهمانيهاي بزرگ، خلبانان مصري را به خود جذب ميكرد و اطلاعات مهم نظامي آنها را با حيله به دست ميآورد. او در چهار ژوئن درست يك شب قبل از حمله اسراييل به مصر، تمام خلبانان نخبه اسكندريه را تا صبح مشغول عياشي نگه داشت
. باروخ نيز به واسطه دوستي با يكي از رقاصههاي مشهور اسكندريه خود را به بخشي از مقامات عاليرتبه بندر اسكندريه نزديك كرد؛ بندري كه پايگاه اصلي نيروي دريايي ناصر محسوب ميشد. مهمترين جاسوس اسراييل، چهره مجهول بود كه از او با نام «سليمان» و «سروان ايكس» ياد ميشود. او افسر مخابرات بود كه در يكي از ميهمانيهاي عوامل امان در اثر مستي نارضايتي خود را از دولت ناصر ابراز كرد و آنجا بود كه توسط امان شكار شد.
سليمان نقش «جاسوس در نمك خواباندهشده» را داشت و بايد تا روزي كه ارتش مصر به سينا نرفته، غيرفعال ميماند و پس از انتقال، تحركات ارتش را به واحد «مود-2» در تلآويو مخابره میکرد. سروان ايكس از 20 مي تبديل به چشم و گوش امان در مصر شد. اطلاعات تمام تحركات ارتش مصر، تواناييهاي آن و طرحهاي رزميشان و روحيه افراد و صدمات ناشي از حملات هوايي اسراييل به واحدهاي ارتش را امان از طريق وي به دست ميآورد. ابزار ديگر امان، ايستگاههاي نگهبان الكترونيك بودند كه رياست بخش آن با «يوان نعمان» بود. بخش او با گروه ويژهاي از كماندوهاي تجسسي و تكنسينهای فني با يك جيپ به عمق جبهه مصر نفوذ و دستگاههاي شنود را در خطوط تلفن بين مقرهاي فرماندهي وصل كردند.
از سوي ديگر بيسيمچيهاي او به روي خط واحدهاي مصري ميآمدند و با جازدن خود به عنوان فرمانده آنها را به نقاط مورد نظر خود هدايت ميكردند به طوري كه يكبار تعداد زيادي تانك تي-54 و تي-55 را به سوي محل حفاظت از اسيران جنگي هدايت كردند و آنها را به غنيمت گرفتند.معروفترين عمليات بخش نعمان شنود گذاشتن بر روي مكالمه تلفني ناصر و ملك حسين بود؛ شنودي كه افسران اين بخش با دو گوشي متعلق به جنگ جهاني دوم موفق به انجام آن شدند.
اين مكالمه اندكي بعد، مدتي به منظور تحقير رهبران عرب پخش شد. مضمون مكالمه اين بود كه ملك حسين با جمال عبدالناصر توافق كردند كه بگويند آنها در صحراي سينا و در جنگهاي هوايي با آمريكا و انگليس جنگيدهاند و اسراييل نقش چنداني در آن نداشت.
افرادي همچون سليمان، افرايم، العطفي و باروخ، عزيزان دستگاه جاسوسي اسراييل در منزل ناصر بودند كه با پاسخ خود به سوال «عزيزم خونه دوستت چه خبر بود» سرنوشت جهان عرب و خاورميانه را تغيير دادند.
ماجرای "جنگ شش روزه"
جنگ ششروزه ۱۹۶۷ تبردی بود که از ۵ ژوئن تا ۱۰ ژوئن ۱۹۶۷ میان اسرائیل و کشورهای عربی مصر، سوریه، و اردن رخ داد و با پیروزی مطلق اسرائیل به پایان رسید. این نبرد نقطه اوج بحرانی بود که از تاریخ ۱۵ مه تا ۱۲ ژوئن ۱۹۶۷ به درازا انجامید و در آن اسرائیل با شکست ارتش چند کشور عربی قسمتی از خاک آنها را تصرف کرد.
این جنگ با حمله هوایی ناگهانی اسرائیلی به پایگاههای هوایی مصر در ۵ ژوئن ۱۹۶۷ آغاز شد و اسرائیل طی ۶ روز موفق شد تا کنترل نوار غزه و صحرای سینا را از مصر، قدس شرقی و کرانه باختری رود اردن را از اردن و بلندیهای جولان را از سوریه خارج کند. کشورهای عربی همچون عراق، عربستان سعودی، تونس، سودان، مراکش، الجزایر، لیبی و کویت نیز به اسرائیل اعلام جنگ داده و با اعزام نیروهای کمکی به یاری اردن، مصر و سوریه شتافتند. نتایج این جنگ در ساخت ژئوپلوتیک منطقه تأثیرگذار بودهاست.
در پی تشکیل کشور اسرائیل، سازمان آزادیبخش فلسطین که در آنزمان تنها سازمان نظامی-سیاسی فلسطینی بود و شرق اورشلیم، کرانه باختری رود اردن و نوار غزه را در اختیار داشت، طی منشوری که در سال ۱۹۶۴ منتشر کرد، خواهان بیرون راندن «صهیونیستها» (اسرائیلیها) از «سرزمینهای عربی» تنها با نیروی قهر و با کمک برادران عرب خود شده بود.
همچنین برخوردهای مرزی کشور تازه تأسیس اسرائیل با همسایگان عرب خود از جمله در قضیه بحران کانال سوئز، قضیه بحران ملی آب در اسرائیل، حادثه سامو و اختلاف اسرائیل با اردن و همچنین قضیه مالکیت بلندیهای جولان توسط سوریه، لبنان و اسرائیل همگی دست به دست هم داد تا پیشزمینه جنگی میان این کشورها فراهم شود.
در ۱۴ مه اسراییل مطلع شد که نیروهای نظامی مصر در حالت آماده باش قرار گرفتهاند و مصر در حال متمرکز کردن نیروهای خود در صحرای سینا است. به دستور سپهبد عبد الحکیم عامر در فرمان رزمی شماره ۱ نیروهای نظامی مصر از ساعت ۱۴:۳۰ روز ۱۴ مه ۱۹۶۷ برای جنگ در حالت آماده باش کامل قرار گرفتند.
روز ۱۵ مه نخست وزیر اسراییل دستور داد تا تعدادی از واحدهای زرهی برای تقویت جبهه سینا به مرزهای آن منطقه اعزام شوند. در ۱۶ مه جمال عبدالناصر در نامهای به سازمان ملل خواستار خروج نیروهای پاسدار صلح سازمان ملل متحد از منطقه حایل مرزی میان مصر و اسراییل میشود. مضمون نامه به این شرح است که مصر برای مقابله احتمالی با هرگونه تهدید نظامی اسراییل علیه کشورهای عربی در حال متمرکز کردن نیروهای خود در امتداد مرز با اسراییل است و به همین دلیل لازم است نیروهای پاسدار صلح فورا منطقه را ترک کنند.
در همان روز رادیو قاهره اعلام کرد که «بقای اسراییل بیش از حد طول کشیده، ما از تهاجم اسراییل استقبال میکنیم. ما از جنگی که مدتها انتظارش را کشیدهایم استقبال میکنیم. نقطه اوج فرارسیدهاست. زمان جنگی که نابودی اسراییل را به همراه دارد فرا رسیدهاست.».
در ۱۸ مه مصر مجددا از سازمان ملل خواست تا نیروهای پاسدار صلح را از منطقه خارج کند. بحران با خارج شدن نیروهای پاسدار صلح سازمان ملل متحد از صحرای سینا در ۱۹ مه تشدید شد. پس از خارج شدن این نیروها، دولت مصر به رهبری جمال عبدالناصر به استقرار و وارد کردن نیروهای بیشتر به صحرای سینا ادامه دادو و نیروها و جنگافزارها بر مرز اسرائیل متمرکز شدند. در ۲۲ می، مصر با بستن تنگه تیران یا خلیج عقبه که در دریای سرخ قرار دارد، این راه آبی را بر کشتیهای اسرائیلی بست و بندر تازهبنیاد آنزمان بندر ایلات - که در جنوبیترین بخش اسرائیل قرار دارد - را عملاً به حالت تعطیل درآورد. خلیج عقبه تنها راه ارتباطی در یایی اسراییل با شرق بود. اسراییل نفت خود را از عمدهترین شریک نفتی خود یعنی ایران از همین طریق وارد میکرد و بسته شدن این مسیر برای اسراییل تاثیر فلج کننده به دنبال داشت.
همزمان سوریه و اردن و عراق هم نیروهایشان را به طور مشترک در بلندیهای جولان و کرانه باختری رود اردن برای حملهای غافلگیرانه جمع کردند. در همین حال اسرائیل با توجه به مساحت کم و اندازهٔ نسبتاً کوچکش استراتژی مبنای جنگ در خاک دشمن به جای جنگ در خاک خود را اتّخاذ کرد.
در همین حال رادیو مصر که به زبان عربی برنامههایی مهیج و ضد اسرائیلی پخش میکرد، هرروزه از فلسطینیان میخواست که از اسرائیل خارج شوند تا «در مسیر بلدوزرهایی که اسرائیلیها را قرار بود به دریا بریزد قرار نگیرند»
اسرائیل که حمله همزمان ارتشهای مصر، عراق، سوریه و اردن را در چند قدمی خود میدید، دست پیش گرفت و در تاریخ ۵ ژوئن ۱۹۶۷ به نیروهای ارتش مصر در صحرای سینا حمله کرد. اسرائیل با دریافت اطلاعاتی حیاتی به وسیله عوامل اطلاعاتی خود در مصر پی برد که ارتش مصر بیش از چهارصد هواپیمای جنگنده خود را در نقطهای جمع کردهاست تا صبح روز بعد صفوف ارتش اسرائیل را شدیدا در هم بکوبد.
ژنرالهای اسرائیلی که کار کشور تازه تأسیس خود را با بلند شدن هواپیماهای مصری تقریباً تمام شده میدیدند تصمیم به زدن شبانه تمام جنگندههای مصری قبل از بلند شدن یکباره آنها بر روی اسرائیل کردند و نیروی هوایی ارتش اسرائیل با حمله غافلگیرانه به فرودگاههای نظامی مصر با فرستادن تمام ۲۰۰ هواپیمای جنگندهٔ فعال خود ∗، در مدت چند ساعت اکثریت هواپیماهای جنگی مصر که شامل جنگندههای میگ و بمب افکنهای توپولوف ساخت روسیه بودند را بر روی زمین نابود کرد بدون اینکه مصر بتواند پاسخ مناسبی به حمله بدهد.
در این حمله بیش از ۳۰۰ هواپیمای مصری از بین رفت.∗. گفته میشود در زمان حمله اسراییل فقط ۴ جت آموزشی مصری در حال گشت زنی یودند. با این حمله اسرائیل برتری مطلق هوایی در جنگ را به دست آورد و با استفاده از این امتیاز ابتکار عمل را به دست گرفت. مصر با انکار ضربه شدیدی که دریافت کرده بود مدعی شد که حمله بسیار موفقی علیه اسراییل ترتیب دادهاست.
بر اساس این اخبار اشتباه، شاه حسین شاه اردن دستور حمله به اسراییل را صادر کرد. اردن با گلوله باران تل آویو، پایگاه هوایی رمات داوود بزرگترین پایگاه هوایی اسراییل، حمله هوایی به شهرهای ناتانیا و کفر سافا و حمله خمپارهای به بیت المقدس غربی، وارد جنگ شد. باافروخته شدن آتش جنگ، بعد از ۲ روز سوریه هم وارد جنگ شد و از بلندیهای جولان شروع به پرتاب موشکهای کاتیوشا و آتش توپخانه شدید به دشت هولا در اسرائیل کرد.
ارتش مصر نهایتا با عقبنشینی از خاک خود (صحرای سینا) تا آنسوی کانال سوئز عقب رانده شد. در همین حال ارتش اسرائیل با تغییر میدان جنگی به سوی بلندیهای جولان و کرانه باختر رود اردن که مقر نیروهای اردنی و سوری بود توانست آنها را شکست دهد و بلندیهای جولان و کشتزارهای شبعا را به اشغال خود درآورد.
در تاریخ ۱۰ ژوئن ۱۹۶۷ اسرائیل آخرین حملات به بلندیهای جولان را تکمیل نموده بود. قرارداد آتشبسی به پیشنهاد عربها در روز بعد از آن یعنی ۱۱ ژوئن به امضاء رسید. به این ترتیب اسرائیل نوار غزه، صحرای سینا، کنارهٔ باختری رود اردن (شامل اورشلیم شرقی) را تصرّف کرد. در کل با پیروزیهای بدست آمده و سرزمینهای اشغالی مساحت اسرائیل ۳ برابر شد و در حدود یک میلیون عرب که در مناطق اشغالشده زندگی میکردند به زیر کنترل مستقیم اسرائیل درآمدند.
اسرائیل بعد از پایان قرارداد آتشبس به کسانی که اسرائیل را ترک و جهت تسریع حمله عربها به کشورهای عربی همسایه وارد شده بودند اجازه بازگشت نداد و به این ترتیب موجی از مهاجران فلسطینی در کشورهای مصر، سوریه، اردن و لبنان پدید آمد. امّا از آنجا که هیچ یک از کشورهای میزبان علاقهای به پذیرایی از میهمانان زمانی خوانده ولی اکنون ناخوانده خود نداشتند با تشکیل اردوگاههای پناهندگی در بیابانهای خود به دور از تمام امکانات اوّلیه زندگی را برایشان رقم زدند
در نهایت خصومت میان مصر و اسرائیل با امضای پیماننامه صلح میان این دو کشور در ۲۶ مارس ۱۹۷۹ پایان یافت. خصومت میان اردن و اسرائیل هم با امضای پیمان نامه صلح میان این دو کشور در ۲۶ اکتبر ۱۹۹۴ رسما پایان پذیرفت.
سهم فلسطینی ها از جنگ شش روزه
در ارزيابي از جنگ شش روزه اعراب و اسراييل هركس نظري دارد. گاه در اين مجادلات ضعف ارتشهاي عربي عامل اصلي اين شكست عنوان شده است و گاه ناكارآمدي فرماندهان اين ارتشها و بالاخره ضعف رهبران عربي و در راس آنها «جمال عبدالناصر» رييسجمهور وقت مصر. با اين حال در اين مساله ترديدي وجود ندارد كه بازنده اصلي اين جنگ فلسطينيهايي بودند كه بخش بزرگتري از سرزمينشان را از دست دادند. درپايان همين جنگ بود كه اسراييل توانست بيتالمقدس شرقي، كرانه باختري و غزه در فلسطين، بلنديهاي جولان در سوريه و نيز صحراي سينا در مصر را به صورت كامل به اشغال خود درآورد.
بعدها البته در پي معاهده «كمپديويد» بخشهاي اشغالي صحراي سينا به مصر بازگردانده شد. اين تجربهاي بود كه فلسطينيها را هم پاي ميز مذاكرات «اسلو» كشاند و در نتيجه آن توانستند بخشهايي از كرانه باختري را تحت عنوان تشكيل دولت خودگردان در اختيار خود بگيرند. دولتي بدون تشكيلات رسمي و بدون شناسايي بينالمللي كه تنها بر قسمتهايي جدا افتاده از كرانه باختري و نوار غزه حاكميت نسبي داشت و سالهاي بعد را در كورهراههاي ديپلماسي سپري كرد بدون اينكه به موفقيت چنداني دست يابد. هنگام شروع جنگ 1948 گفته ميشود تعداد فلسطينيان برابر با دو ميليون و 56هزار نفر در مقابل 650هزار يهودي بود. يهوديان تنها 66/5درصد از اراضي فلسطين را در اختيار داشتند. آنها توانسته بودند در طول دوره قيموميت انگليس، بر 11درصد از سرزمين فلسطين و از جمله 191 روستا و هفت شهر با زور تسلط پيدا كنند. سرانجام با اشغال تقريبا سهچهارم خاك فلسطين در جنگ 1948، نيمي از فلسطينيان از سرزمين و خانه و كاشانه خود رانده شدند و به صورت آوارگان در اردوگاهها به حيات خود ادامه دادند.
اسراييليها اما در جنگ ژوئن 1967م باقيمانده فلسطين را همراه با شبهجزيره سيناي مصر و ارتفاعات جولان سوريه به اشغال خود درآوردند. مجموع سرزمينهاي عربي كه در جريان اين جنگ به تصرف اسراييل درآمد به 89هزار و 359 كيلومتر مربع يعني چهار برابر زمينهاي اشغالشده پيش از جنگ 1967م ميرسيد. پيش از اين جنگ، فلسطينيها 25/2ميليون نفر يعني 70درصد از جمعيت فلسطين را در مقابل 30درصد يهوديان تشكيل ميدادند. اما در طول جنگ ششروزه بيش از 410هزار فلسطيني آواره شده و جاي آنها را يهوديان در كرانه باختري و نوار غزه گرفتند. پس از اين جنگ بود كه براي نخستينبار شهركسازيها براي اسكان يهوديان بهخصوص در «كفر عتصيون» در كرانه باختري شروع شد. تنها در سال اول اشغال گفته ميشود 14شهرك احداث و 12هزار و 270 مهاجر يهودي در آنها اسكان يافتند. اراضي اشغالي 1967 حدود 22درصد مساحت تاريخي فلسطين را شامل ميشود. مساله شهركسازيها كه امروزه از آن به عنوان مهمترين عامل شكست مذاكرات صلح ياد ميشود هنوز ادامه داشته و اسراييل با اصرار بر اين روند ميرود تا هويت سرزميني مناطق اشغالي در بيتالمقدس و كرانه باختري را بهكلي تغيير دهد.
در قطعنامههاي 242 (1967) شوراي امنيت سازمان ملل متحد از اسراييل خواست از سرزمينهاي اشغالي در جنگ اخير عقبنشيني كند. اسراييل اما پذيرش اين قطعنامه را منوط به آن دانست كه كشورهاي عربي رژيم اسراييل را به رسميت بشناسند و بارها اعلام داشت تا زماني كه همه كشورهاي عربي اين رژيم را به رسميت نشناسند و با او پيمان صلح برقرار نكنند از سرزمينهاي اشغالي بيرون نميرود. در سالهاي اخير دولت خودگردان و حتي دولتهاي عربي حاضر به شناسايي اسراييل مشروط به عقبنشيني از سرزمينهاي 67 شدهاند اما اسراييل همچنان از عقبنشيني سرباز ميزند.
دولت خودگردان حتي طرح تشكيل يك دولت مستقل فلسطيني در اين مرزها را به شوراي امنيت سازمان ملل برد اما به عمد در بوروكراسي اين نهاد خاموش و بينتيجه ماند. جنگ ژوئن 1967 به گونهاي بود كه اسراييل در آن توانست تمام پيروزيهاي پيشين اعراب را خنثي كند و از اينرو درميان فلسطينيها كه روز اشغال فلسطين در سال 1984را «يومالنكبه» مينامند شكست سال 67 «يوم النكسه» - روز سرافكندگي - ناميده شد. اين جنگ پيامدهاي مهمي براي خاورميانه داشت كه يك قلم آن فروكاستن از قدرت مصر و فرارفتن قدرت بلامنازع اسراييل در منطقه بود. از نقطه نظر فلسطينيها اما بايد گفت يك نتيجه مهم جنگ ژوئن بالا گرفتن جنبش مقاومت فلسطين بود كه پيش از آن چندان رمقي نداشت و تازه متولد شده بود
پس از جنگ ششروزه بود كه جنبشهاي مقاومت فلسطيني بهشكل يك عامل سياسي عمده در خاورميانه درآمد و گروههاي چريكي فلسطيني يكي پس از ديگري دست به عملياتي عليه اسراييل در سرزمينهاي اشغالي يا خارج از آن زدند. از اين رو برخي كارشناسان يكي از شاخصهاي مهم دوران پس از جنگ ژوئن 1967 را رشد خوداتكايي فلسطينيان ميدانند.
اوضاع پس از اين جنگ و شكست سخت دولتهاي عربي روند خودآگاهي فلسطينيان و تكيه بر توان مبارزاتي خود را تسريع كرد و حتي در محافل بينالمللي نيز توانستند هويت ملي خود را به رخ جهانيان بكشند. پس از همين جنگ بود كه سازمانهاي مقاومت فلسطيني كه در اردوگاههايي در اردن، سوريه و لبنان آموزش ديده بودند بر شدت عمليات خود عليه اسراييل افزودند و شهر «كرامه» در دره اردن را مركز نيروهاي خود قرار داده و سرانجام چريكهاي فلسطيني به رهبري جنبش فتح در نبرد كرامه توانستند عده زيادي از اسراييليها را كشته و سربازان مهاجم را وادار به عقبنشيني كنند. اين نبرد بر اهميت و نقش فتح افزود و باعث پيوستن جوانان زيادي به اين جنبش شد.
منابع:
1-جاسوسان خط آتش، ساموئل كاتز، ترجمه محسن اشرفي
2-سرجاسوسان اسراييل، استوارت استيفن
3-جنگهاي پنهان اسراييل، يان بلك
4-جنگ سري: بازي جاسوسي در خاورميانه، يوري دان
5-جنگندهها بر فراز اسراييل، لان نوردين
6-پيروزي فريبآميز، سرهنگ تريوان
آرمان محمودیان/ شرق
اين مقاله تماماً بر اساس منابع اسرائيلي و غربي نگاشته شده و لذا نه تنها بي طرفانه نيست كه جانبدارانه است و لذا مخدوش است. در ضمن در اوضاع كنوني كه اسرائيل دوران افول خود را مي گذراند و با شكست فضاحت بار در جنگ 33 روز در 2006 اين طور قهرمان سازي از اسرائيل آنهم در شرق و پارسينه چه هدفي را دنبال مي كند و در پي چه مقصودي است.
آیا می توا باور کرد که کشوری با سه میلیون جمعیت تنها به صرف داشتن جاسوس های مجرب موفق شدند تمامی اعراب همسایه را شکستی مفتضحانه بدهند؟
آنها در تمامی جبه ها بر اعراب رتری دشتند به جز در مرود تعدادشان. در ضمن شروع حمله به فرودگاه های مصر صبح بود و نه شب.