خرم سلطان زن زیبای دربار عثمانی کیست؟
پارسینه: خرم سلطان (1506 – 15 آوریل 1558) با نام اصلی (روکسلانا) یا (الکساندرا لیسوفسکا) همسر سلطان سلیمان قانونی بود.
پارسینه-گروه فرهنگی: منابع سدهء شانزدهم عثمانی دربارهء نام او به هنگام دوشیزگی سکوت کردهاند اما چندین سده بعد در روایتهای مردمی اوکراین که اولین بار در سدهء نوزدهم ثبت شدهاند، از او با نام آناستازیا یاد شدهاست و طبق روایتهای لهستانی، نام او الکساندرا لیسوفسکا بودهاست.
آشنایی خرم سلطان با سلطان سلیمان
روزی سلطان سلیمان قانونی خواجه حرمسرا را صدا زده و از او میپرسد: این زن کیست که حرف بخرجش نمی رود ؟ خواجه حرمسرا در حالی که چشمانش را به زمین دوخته و سعی میکند تا نگرانی و تشویش خود را پنهان سازد به سلطان سلیمان میگوید:" سلطان این زن مدتی پیش وارد حرمسرای شما شده است، تصورمی کنم 8 و یا 9 ماه می شود که درخدمتتان است، زبان ترکی را خوب فرا گرفته، او دخترکشیشی اهل گالیچیاست!" سلطان سلیمان باردیگر از او میپرسد! "نام او چیست؟" خواجه پاسخ میدهد: "قربان نامش الکسانداراست." سلطان میپرسد: "آیا او مسلمان شده است؟ خواجه پاسخ میدهد: "بله سلطان او به دین اسلام متشرف شده است." سلیمان با کنجکاوی سوال میکند: "بسیار خوب حالا نامش چیست؟" و خواجه در پاسخ میگوید: "خرم سلطان عالیجناب!" تبسمی برلبان شاهزاده سلیمان نقش میبندد و میگوید:" پس که اینطور! نام خرم را برای خود انتخاب کرده است.
مدتی بعد این زن نزد شاهزاده سلیمان شرفیاب شد. الکساندارا گالیچیائی و یا با نام جدیدش خرم ، چشمانی زیبا، براق و آبی رنگ داشت. تن سپید رنگ او با گیسوان سرخرنگش هماهنگی فوق العاده ای داشت! او خیلی راحت میتوانست دل هرجوانی را براحتی برباید. سلطان سلیمان نیز دراولین دیدار تحت تاثیر زیبائی این زن قرارگرفت!
چرا با هیچکس سازگاری نداری و قواعد حرمسرا را رعایت نمیکنی؟ خرم به آرامی سرش را بلند کرد و چشمانش را به چشمان سلطان دوخت! سپس پاسخ داد: " سلطان اینجا دلم میگیرد!عده ایی احمق و بیخرد اطرافم را احاطه کرده اند و باید از قوانین و قواعد خاصی پیروی کنم! ولی ببینید نزد شما چقدر احساس خوشحالی و راحتی می کنم! من در حضور شما واقعا احساس خوبی دارم!"
بدین ترتیب خرم با شیرین زبانی و صدای نازک و زیبایش از سلیمان دلربائی کرد و او را با جام عشق مست نمودزمان آشنایی آنها بسرعت سپری شد. این همصحبتی تا سپیده دم روز بعد ادامه یافت. دیگر این زن عاصی و فتنه به سوگلی جدید سلطان سلیمان تبدیل شده بود. این سوگلی بقدری محبوب شده بود که از نزد پادشاه جدا نمی شد.
خرم زن زیبایی که توانسته بود با تمام دلربایی به مقام سوگلی پادشاه دست بیابد دریکی از اتاقهای حرمسرای عثمانی درد زایمان میکشید... قابله های کاخ ،دیگر زنان حرامسرا و خدمتکار همچون پروانه دورش می چرخیدند. و در انتظار بودند... سرانجام انتظار به سررسید و صدای دل نشین گریه نوزادی فضای اتاق را پر کرد. خرم ، یک نوزاد پسر بدنیا آورده بود. نوزادی که در آغوش مادرش آرام گرفت! نوزادی که سلیم نام گرفت و بعد ها یازدهمین پادشاه عثمانی شد. خرم با به دنیا آوردن این شاهزاده راه روشنی در پیش داشت... او به پادشاه فرزند پسر داده بود و خوب میدانست که اگر در آینده پسرش جانشین پدرش شود او نیز به مقام والده سلطان دست خواهد یافت. خرم برای رسیدن به این هدف دست به کار شد.او در نامههای عاشقانهای که برای سلطان مینوشت طبع شاعرانه خود را در به کار میبست. او با نگارش اشعار عاشقانه سعی می کرد تا توجه پادشاه را به خود جلب نماید.
سلطان سلیمان همسر دیگری هم داشت به نام ماه دوران . سرانجام رقابت مابین "ماهِ دِوران" و خرم سلطان به وضوح مشاهده می شود. روزی این دو زن سر چشمه با یکدیگر به جدال میپردازند. دیگر زنان حرمسرا سعی میکنند تا به این جدال پایان دهند. این واقعه درکوتاه مدت به گوش همه و حتی سفیران خارجی میرسد.بعد از این جنگ و جدل خرم سلطان خود را به انزوا میکشد. او حتی ملاقات با سلطان سلیمان قانونی که بسیار به وی علاقمند بوده را رد میکند. و نهایتا برای ملاقات با وی شرطی درمیان میگذارد، او از سلطان سلیمان می خواهد که برایش یک مراسم عروسی باشکوه ترتیب داده و در زمینه اموردولتی با او مشورت شود. خرم سلطان حتی خواستار بیرون رانده شدن هرچه زودتر ماهی دوران از کاخ توپکاپی و حتی استانبول میشود.
شرایط مطرح شده ازسوی خرم سلطان و رفتار این چنینی اش می توانست پایان زندگی اش را به همراه بیاورد، ولی این چنین نشده و بالعکس سلطان سلیمان قانونی شیفته هوش، ذکاوت، اراده و علی الخصوص جسارت این زیباروی شد. سرانجام پادشاه خواسته وی بجای آورد.
خیرات
در کنار دخالتها و دسیسههای سیاسیاش، خرم سلطان در انجام امور خیریه نیز دستی داشت و احتمالاً ایفای این نقش را به تقلید از زبیده همسر هارونالرشیدانجام میداد. ساختن مسجد، دو مدرسهء قرآنی، فواره، و بیمارستان زنان در نزدیکی بازار بردهفروشی قسطنطنیه از جمله اقدامات خیریهء او به حساب میآیند. او دستور داد تا در نزدیکی مسجد ایاصوفیه، حمامی بنا کنند تا عبادتکنندگان بتوانند از آن استفاده کنند؛ حمامی که امروزه حمام خاصگی خرم سلطان نام دارد. در سال 1552 در بیتالمقدس، امارت خاصگی سلطان را بنا کرد تا در میان فقرا و نیازمندان غذای رایگان توزیع کند. وی باعث ان شد که دولت عثمانی به ایران حمله کند همچنین برخی از کارهای قلابدوزی او (یا حداقل قلابدوزیهای که به سرپرستی او انجام گرفته بود) تاکنون باقیماندهاند؛ از جمله قلابدوزیهایی که در سال 1547 و 1549 به ترتیب به شاه تهماسب و سیگیسموند دوم اوگوستوس اهدا شد.
مرگ
خرم سلطان در 15 آوریل 1558 درگذشت و در توربهای(آرامگاه گنبدیشکل) زینتشده با نفیسترین کاشیهای ایزنیک که طرحی از باغهای بهشت بر روی آنها نقش بستهاست دفن شد. آرامگاه او در نزدیکی آرامگاه مجزا و حزنانگیزتر سلطان سلیمان، در مسجد سلیمانیه قرار دارد.
آشنایی خرم سلطان با سلطان سلیمان
روزی سلطان سلیمان قانونی خواجه حرمسرا را صدا زده و از او میپرسد: این زن کیست که حرف بخرجش نمی رود ؟ خواجه حرمسرا در حالی که چشمانش را به زمین دوخته و سعی میکند تا نگرانی و تشویش خود را پنهان سازد به سلطان سلیمان میگوید:" سلطان این زن مدتی پیش وارد حرمسرای شما شده است، تصورمی کنم 8 و یا 9 ماه می شود که درخدمتتان است، زبان ترکی را خوب فرا گرفته، او دخترکشیشی اهل گالیچیاست!" سلطان سلیمان باردیگر از او میپرسد! "نام او چیست؟" خواجه پاسخ میدهد: "قربان نامش الکسانداراست." سلطان میپرسد: "آیا او مسلمان شده است؟ خواجه پاسخ میدهد: "بله سلطان او به دین اسلام متشرف شده است." سلیمان با کنجکاوی سوال میکند: "بسیار خوب حالا نامش چیست؟" و خواجه در پاسخ میگوید: "خرم سلطان عالیجناب!" تبسمی برلبان شاهزاده سلیمان نقش میبندد و میگوید:" پس که اینطور! نام خرم را برای خود انتخاب کرده است.
مدتی بعد این زن نزد شاهزاده سلیمان شرفیاب شد. الکساندارا گالیچیائی و یا با نام جدیدش خرم ، چشمانی زیبا، براق و آبی رنگ داشت. تن سپید رنگ او با گیسوان سرخرنگش هماهنگی فوق العاده ای داشت! او خیلی راحت میتوانست دل هرجوانی را براحتی برباید. سلطان سلیمان نیز دراولین دیدار تحت تاثیر زیبائی این زن قرارگرفت!
چرا با هیچکس سازگاری نداری و قواعد حرمسرا را رعایت نمیکنی؟ خرم به آرامی سرش را بلند کرد و چشمانش را به چشمان سلطان دوخت! سپس پاسخ داد: " سلطان اینجا دلم میگیرد!عده ایی احمق و بیخرد اطرافم را احاطه کرده اند و باید از قوانین و قواعد خاصی پیروی کنم! ولی ببینید نزد شما چقدر احساس خوشحالی و راحتی می کنم! من در حضور شما واقعا احساس خوبی دارم!"
بدین ترتیب خرم با شیرین زبانی و صدای نازک و زیبایش از سلیمان دلربائی کرد و او را با جام عشق مست نمودزمان آشنایی آنها بسرعت سپری شد. این همصحبتی تا سپیده دم روز بعد ادامه یافت. دیگر این زن عاصی و فتنه به سوگلی جدید سلطان سلیمان تبدیل شده بود. این سوگلی بقدری محبوب شده بود که از نزد پادشاه جدا نمی شد.
خرم زن زیبایی که توانسته بود با تمام دلربایی به مقام سوگلی پادشاه دست بیابد دریکی از اتاقهای حرمسرای عثمانی درد زایمان میکشید... قابله های کاخ ،دیگر زنان حرامسرا و خدمتکار همچون پروانه دورش می چرخیدند. و در انتظار بودند... سرانجام انتظار به سررسید و صدای دل نشین گریه نوزادی فضای اتاق را پر کرد. خرم ، یک نوزاد پسر بدنیا آورده بود. نوزادی که در آغوش مادرش آرام گرفت! نوزادی که سلیم نام گرفت و بعد ها یازدهمین پادشاه عثمانی شد. خرم با به دنیا آوردن این شاهزاده راه روشنی در پیش داشت... او به پادشاه فرزند پسر داده بود و خوب میدانست که اگر در آینده پسرش جانشین پدرش شود او نیز به مقام والده سلطان دست خواهد یافت. خرم برای رسیدن به این هدف دست به کار شد.او در نامههای عاشقانهای که برای سلطان مینوشت طبع شاعرانه خود را در به کار میبست. او با نگارش اشعار عاشقانه سعی می کرد تا توجه پادشاه را به خود جلب نماید.
سلطان سلیمان همسر دیگری هم داشت به نام ماه دوران . سرانجام رقابت مابین "ماهِ دِوران" و خرم سلطان به وضوح مشاهده می شود. روزی این دو زن سر چشمه با یکدیگر به جدال میپردازند. دیگر زنان حرمسرا سعی میکنند تا به این جدال پایان دهند. این واقعه درکوتاه مدت به گوش همه و حتی سفیران خارجی میرسد.بعد از این جنگ و جدل خرم سلطان خود را به انزوا میکشد. او حتی ملاقات با سلطان سلیمان قانونی که بسیار به وی علاقمند بوده را رد میکند. و نهایتا برای ملاقات با وی شرطی درمیان میگذارد، او از سلطان سلیمان می خواهد که برایش یک مراسم عروسی باشکوه ترتیب داده و در زمینه اموردولتی با او مشورت شود. خرم سلطان حتی خواستار بیرون رانده شدن هرچه زودتر ماهی دوران از کاخ توپکاپی و حتی استانبول میشود.
شرایط مطرح شده ازسوی خرم سلطان و رفتار این چنینی اش می توانست پایان زندگی اش را به همراه بیاورد، ولی این چنین نشده و بالعکس سلطان سلیمان قانونی شیفته هوش، ذکاوت، اراده و علی الخصوص جسارت این زیباروی شد. سرانجام پادشاه خواسته وی بجای آورد.
خیرات
در کنار دخالتها و دسیسههای سیاسیاش، خرم سلطان در انجام امور خیریه نیز دستی داشت و احتمالاً ایفای این نقش را به تقلید از زبیده همسر هارونالرشیدانجام میداد. ساختن مسجد، دو مدرسهء قرآنی، فواره، و بیمارستان زنان در نزدیکی بازار بردهفروشی قسطنطنیه از جمله اقدامات خیریهء او به حساب میآیند. او دستور داد تا در نزدیکی مسجد ایاصوفیه، حمامی بنا کنند تا عبادتکنندگان بتوانند از آن استفاده کنند؛ حمامی که امروزه حمام خاصگی خرم سلطان نام دارد. در سال 1552 در بیتالمقدس، امارت خاصگی سلطان را بنا کرد تا در میان فقرا و نیازمندان غذای رایگان توزیع کند. وی باعث ان شد که دولت عثمانی به ایران حمله کند همچنین برخی از کارهای قلابدوزی او (یا حداقل قلابدوزیهای که به سرپرستی او انجام گرفته بود) تاکنون باقیماندهاند؛ از جمله قلابدوزیهایی که در سال 1547 و 1549 به ترتیب به شاه تهماسب و سیگیسموند دوم اوگوستوس اهدا شد.
مرگ
خرم سلطان در 15 آوریل 1558 درگذشت و در توربهای(آرامگاه گنبدیشکل) زینتشده با نفیسترین کاشیهای ایزنیک که طرحی از باغهای بهشت بر روی آنها نقش بستهاست دفن شد. آرامگاه او در نزدیکی آرامگاه مجزا و حزنانگیزتر سلطان سلیمان، در مسجد سلیمانیه قرار دارد.
خرم سلطان به ايران خيانت كرد وزن دسيسه باز وناراحتي بود ،حالا چرا اين سايت ازش تعريف كرده وچهره اصلي اونو ديديم خيلي زشت بود واصلا هم زيبا نبود وانقدر تعريف ميكني
سلام بر شما ،
آقا اون استامبول نیست استانبوله
من از خرم بدم میاد . چون خرم خیلی بد جنس بوده خرم برای خو د خواهی خودش می جنگت.
از خرم متنفرم ولی از ماهی دوران خیلی خیلی خوشم میاد حداقل خدارا شکر فکر کنم خرم سلطان استخوان هایش هم تو قبرش خشک شده.
نگاه کن یه عده بچه رو تحت تاثیر قرار داده سریال ساز ترکیه ای :))
داستانی که ۹۰ درصدش ساخته پرداخته داستان ساز های یهودی و ترک در طول چند صد سال است.