اظهار شگفتی نویسنده خارجی از قانون کپیرایت در ایران
پارسینه: «اورزولا پریس» دختر ماکس فریش، نویسنده و نمایشنامهنویس شهیر سوئیس میگوید: زبان، ادبیات و کلمه، میراثی است که از پدرم برای من به جای مانده است و از بابتش همیشه از پدرم سپاسگزارم.
پارسینه-گروه فرهنگی: کتاب «سقوط در آئینههای خویشتن» نوشته «اورزولا پریس» دختر ماکس فریش نویسنده و نمایشنامهنویس شهیر سوئیسی در ایام نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران و با پذیرش حق کپی رایت برای انتشار این اثر از سوی نشر افراز و با ترجمه سهیلا پشنگ به مخاطبان ایرانی ارائه شد. این کتاب دربرگیرنده خاطرات پریس از پدرش و معرفی شخصیت و رفتارهای خاص پدر از زبان اوست که در موارد بسیاری نمایی است از کجخلقیهای خاص ماکس فریش.
پریس همزمان با نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران برای رونمایی از نسخه ترجمه شده کتابش به تهران سفری داشت و گفتگویی کوتاه نیز با خبرگزاری مهر درباره این اثر انجام داد که در ادامه از نگاه شما میگذرد:
تحقیقات من راجع به شما و پدرتان میگوید که رابطه صمیمی میان شما حاکم نبوده و به نوعی توانایی برقراری ارتباط چندانی باهم نداشتید. در عین حال، الان شاهد انتشار کتابی هستیم که در آن شما درباه پدرتان صحبت میکنید و در عین حال چهرهای چندان سیاه هم از او نشان نمیدهید. نظر خودتان در این باره چیست؟
رابطه من و پدرم در چارچوب روابط خانوادگی معمولی توصیف نمیشود. حوادثی در زندگی من وجود داشت که باعث شد مدتها پدرم را نبینم؛ تا اینکه چند روز پیش از فوت او سرانجام او را پس از مدتها دیدم و با نوعی مهربانی سعی کردم که یک آشتی میان ما به وجود آید. اما آنچه من را واداشت تا این کتاب را بنویسم، ملاقات من با فردی ناشناس، 20 سال پس از فوت پدرم بود. این فرد با پدرم ارتباط نزدیکی داشت و این ملاقات و توصیفهایی که از آن داد و حرفهایی که درباه پدرم به من منتقل کرد، این جرقه را در ذهنم زد که به گذشته برگردم و آن را مرور کنم و بر اساسش این کتاب را بنوسیم.
این بازگشت و در نهایت نوشتن این کتاب شما را از نوع رفتاری که با پدرتان داشتید به نوعی پشیمان کرد؟
پشیمانی؟! نه به این موضوع اعتقادی ندارم، چون اساس گناهی نکرده بودم که بخواهم از انجامش پشیمان شوم. مشکل در حقیقت نوعی ناسازگاری میان من و پدرم بود که بیش از هر چیز به نوع رفتار و شخصیت پدرم باز میگشت. او به عنوان یک نویسنده خیلی خشک بود و نمیشد چندان با او کنار آمد. کار دیگری هم نمیتوانستم بکنم؛ به هر حال او پدرم بود. اما چیزی که وقت نوشتن این کتاب برای من تعجب برانگیز بود این مسئله بود که متاسفانه در مرور خاطراتم برای نوشتن این کتاب، تنها با یک تصویر ثابت از پدر در ذهن خودم مواجه شدم که این امکان را از من میگرفت که بتوانم رابطهام با پدر را دوباره حس و تجربه کنم.
شما به عنوان یک نویسنده چقدر در نوشتن تحت تاثیر پدرتان قرار گرفتهاید؟
مسلما برخورد من با زبان و ادبیات و کلمه میراثی است که از پدرم برای من به جای مانده است. برادر و خواهر من نویسنده نیستند و این موهبت گویی تنها ارثیه من بوده و بابتش همیشه از پدرم سپاسگزارم.
یعنی شما و کارتان را بیش از هر چیز به نام پدرتان میشناسند؟
نه، اینطور نیست. من پس از جدایی از پدرم تا مدتها اثری منتشر نکردم و حتی پس از فوت او هم تا مدتها کاری از من منتشر نشد. پس از این مدت بود که نوشتم و به سبک خودم نوشتم. البته من خودم را با این واقعیت وفق دادم که دختر یک نویسنده مشهور هستم که باید به سبک خودم بنویسیم.
پیش از انتشار کتابتان به زبان فارسی درباره ایران چه ذهنیتی داشتید؟
من ادبیات ایران را صرفا با آثار کلاسیک مثل حافظ و نظامی میشناختم و از ادبیات امروز ایران چیزی نمیدانستم و هنوزم نمیدانم. شرایط نشر در ایران را هم چندان نمیشناسم. از نمایشگاه کتاب ایران واقعا شگفت زده شدهام.
پس باید برایتان جالب باشد و البته برای ما هم جالب است که در ایران کپی رایت پذیرفته شده نیست و شما هم با نبودنش برای انتشار کتابتان چندان مشکلی ندارید.
بگذارید بگویم که از وضعیت نشر ایران شگفت زدهام، اما خوشحالم که کتاب من لااقل با کپی رایت در ایران منتشر شد. ناشر سوئیسی در سال 2009 بود که به من اعلام کرد ناشری ایرانی تقاضای ترجمه کتابم را دارد و الان من خوشحالم که پس از سه سال کتاب به هر شکل در ایران منتشر شد. ناشر ایرانی میتوانست با من و ناشرم تماس نگیرد، اما به قواعد حرفهای کار نشر احترام گذاشت تا مثل برخی از دیگر ناشران دزد فرهنگی به شمار نیاید. البته من هم از توافق میان ناشرم با ناشر ایرانی و مفاد آن خبری ندارم، ولی از انتشار آن به صورت فعلی خوشحالم.
پریس همزمان با نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران برای رونمایی از نسخه ترجمه شده کتابش به تهران سفری داشت و گفتگویی کوتاه نیز با خبرگزاری مهر درباره این اثر انجام داد که در ادامه از نگاه شما میگذرد:
تحقیقات من راجع به شما و پدرتان میگوید که رابطه صمیمی میان شما حاکم نبوده و به نوعی توانایی برقراری ارتباط چندانی باهم نداشتید. در عین حال، الان شاهد انتشار کتابی هستیم که در آن شما درباه پدرتان صحبت میکنید و در عین حال چهرهای چندان سیاه هم از او نشان نمیدهید. نظر خودتان در این باره چیست؟
رابطه من و پدرم در چارچوب روابط خانوادگی معمولی توصیف نمیشود. حوادثی در زندگی من وجود داشت که باعث شد مدتها پدرم را نبینم؛ تا اینکه چند روز پیش از فوت او سرانجام او را پس از مدتها دیدم و با نوعی مهربانی سعی کردم که یک آشتی میان ما به وجود آید. اما آنچه من را واداشت تا این کتاب را بنویسم، ملاقات من با فردی ناشناس، 20 سال پس از فوت پدرم بود. این فرد با پدرم ارتباط نزدیکی داشت و این ملاقات و توصیفهایی که از آن داد و حرفهایی که درباه پدرم به من منتقل کرد، این جرقه را در ذهنم زد که به گذشته برگردم و آن را مرور کنم و بر اساسش این کتاب را بنوسیم.
این بازگشت و در نهایت نوشتن این کتاب شما را از نوع رفتاری که با پدرتان داشتید به نوعی پشیمان کرد؟
پشیمانی؟! نه به این موضوع اعتقادی ندارم، چون اساس گناهی نکرده بودم که بخواهم از انجامش پشیمان شوم. مشکل در حقیقت نوعی ناسازگاری میان من و پدرم بود که بیش از هر چیز به نوع رفتار و شخصیت پدرم باز میگشت. او به عنوان یک نویسنده خیلی خشک بود و نمیشد چندان با او کنار آمد. کار دیگری هم نمیتوانستم بکنم؛ به هر حال او پدرم بود. اما چیزی که وقت نوشتن این کتاب برای من تعجب برانگیز بود این مسئله بود که متاسفانه در مرور خاطراتم برای نوشتن این کتاب، تنها با یک تصویر ثابت از پدر در ذهن خودم مواجه شدم که این امکان را از من میگرفت که بتوانم رابطهام با پدر را دوباره حس و تجربه کنم.
شما به عنوان یک نویسنده چقدر در نوشتن تحت تاثیر پدرتان قرار گرفتهاید؟
مسلما برخورد من با زبان و ادبیات و کلمه میراثی است که از پدرم برای من به جای مانده است. برادر و خواهر من نویسنده نیستند و این موهبت گویی تنها ارثیه من بوده و بابتش همیشه از پدرم سپاسگزارم.
یعنی شما و کارتان را بیش از هر چیز به نام پدرتان میشناسند؟
نه، اینطور نیست. من پس از جدایی از پدرم تا مدتها اثری منتشر نکردم و حتی پس از فوت او هم تا مدتها کاری از من منتشر نشد. پس از این مدت بود که نوشتم و به سبک خودم نوشتم. البته من خودم را با این واقعیت وفق دادم که دختر یک نویسنده مشهور هستم که باید به سبک خودم بنویسیم.
پیش از انتشار کتابتان به زبان فارسی درباره ایران چه ذهنیتی داشتید؟
من ادبیات ایران را صرفا با آثار کلاسیک مثل حافظ و نظامی میشناختم و از ادبیات امروز ایران چیزی نمیدانستم و هنوزم نمیدانم. شرایط نشر در ایران را هم چندان نمیشناسم. از نمایشگاه کتاب ایران واقعا شگفت زده شدهام.
پس باید برایتان جالب باشد و البته برای ما هم جالب است که در ایران کپی رایت پذیرفته شده نیست و شما هم با نبودنش برای انتشار کتابتان چندان مشکلی ندارید.
بگذارید بگویم که از وضعیت نشر ایران شگفت زدهام، اما خوشحالم که کتاب من لااقل با کپی رایت در ایران منتشر شد. ناشر سوئیسی در سال 2009 بود که به من اعلام کرد ناشری ایرانی تقاضای ترجمه کتابم را دارد و الان من خوشحالم که پس از سه سال کتاب به هر شکل در ایران منتشر شد. ناشر ایرانی میتوانست با من و ناشرم تماس نگیرد، اما به قواعد حرفهای کار نشر احترام گذاشت تا مثل برخی از دیگر ناشران دزد فرهنگی به شمار نیاید. البته من هم از توافق میان ناشرم با ناشر ایرانی و مفاد آن خبری ندارم، ولی از انتشار آن به صورت فعلی خوشحالم.
ارسال نظر