«درد شاعر» از نگاه آقاسی
پارسینه: محمدرضا آقاسی در زندگینامه خودنوشت خود مینویسد: خیلی شاعر نما داریم که دم به دقیقه از درد شکم و اسافل اعضاء مینالند. اما آیا این دردها ارزشی دارند؟ درد اگر درد غربت از جوار قرب حضرت حق نباشد، به دو پول سیاه هم نمیارزد!
پارسینه-گروه فرهنگی: شاعری را تنها برای اهل بیت(ع) خوب میدانست. میگفت رسالت شاعر شیعه، در خدمت گرفتن زبان برای اهل بیت(ع) و بیان حق است. حقی که از ابتدای ظهور اسلام بوده و تا همین روزها هم ادامه داشته است. محمدرضا آقاسی را همه با اشعار شورانگیز اهل بیتیاش میشناسند. شاعری شوریده خوش الحان که کلام و زبان را در خدمت آل الله قرار داده و چون زبان به مدح و ثنای حضرت دوست و اهل بیت(ع) میگشاید، اکثر مخاطبان از اقشار مختلف همراه او میشدند.
آقاسی با وجود آنکه تا مقطع هنرستان بیشتر تحصیل نکرده بود، به دلیل همراهی خانوادهاش با شعر و ادبیات به ویژه اشعار عرفانی و آیینی، همچون دو برادر دیگرش به وادی شعر قدم میگذارد، اما استوارتر و سنجیدهتر از آنها. خیلیها او را به خاطر همین تحصیلات کم سرزنش میکردند و سرودههایش را شعر نمیدانستند، اما برای آقاسی بر دل نشستن شعر از همه چیز مهمتر بود که این هم اتفاق میافتاد. به نظرش شعری که خمیرمایهاش حب اهل بیت(ع) باشد، رنگ خود را میگیرد.
خرداد 84 بود که به دلیل عارضه قلبی چشم از جهان فروبست. حسین بهزاد، نویسنده، پیش از این واقعه مصاحبهای با این شاعر اهل بیت(ع) داشت که بعداً خود شاعر در قالب زندگینامه خودنوشت تنظیم کرد. اخیراً این زندگینامه در بخشی از کتاب «شیعهنامه» منتشر شده است. در بخشی از این کتاب از زبان خود وی میخوانیم:
«محمّدرضا آقاسی هستم. فرزند ششم برآمده از یک خانواده مذهبی که ریشه آن با سه پشت به روستای «ارنگه و چاران» از توابع کرج میرسد. سال 1338 در منزل پدریمان، واقع در تهران، خیابان خیام، پشت امامزاده سید نصرالدین، به دنیا آمدم. در شکلگیری شخصیت فردیِ بعدیِ من- به گمانم- خیلی چیزهای متعلق به آن سالهای اول بچگی و محیطی که در آن نشو و نما کردهام دخیل بودهاند. اول از همه به پندارم محیط مساعد خانوادگی منشأ اثر بوده.
مرحوم پدرم، با آنکه سوادی به آن صورت نداشت، اما قاری قرآن بود و از مریدان مرحوم آیت الله« حاج سید احمد طالقانی آل احمد» که روحانی سرشناس محل ما بود و پدر جوانمرد فاضل؛ زندهیاد «جلال آل احمد». تا آنجا که به خاطر دارم، از همان اوان کودکی، هر صبح بعد از نماز، صدای تلاوت قرآنِ بابا، توی خانه میپیچید. از طرفی، مادرم حدود چهل سال است افتخار مداحی حضرت قمر بنیهاشم (علیهالسلام) را دارد. ...»
آقاسی در بخشی از این زندگینامه با اشاره به شعر آیینی میگوید:
«وقتی نسبت شعر را با شعور بخواهی پیدا کنی، میبینی حلقه رابط در این نسبت درد است و دردمندی. منتها هر دردی فینفسه موجب شرافت صاحب آن نمیشود. خیلی شاعر نما داریم که دم به دقیقه از درد شکم و اسافل اعضاء مینالند. اما آیا این دردها ارزشی دارند؟
درد اگر درد غربت از جوار قرب حضرت حق نباشد، اگر این درد، درد دین نباشد، درد بیدردی است.که گفت: «نیست دردی ز بیدردی بَتَر!»
نه تنها توی ساحت شعر، بلکه حتی در وادی قصهنویسی، نقاشی، خوشنویسی و گرافیک و نمایش و سینما، توی هر زمینهی ادبی- هنری که فکرش را بکنی، حتی بالاتر؛ توی عوالم نیایش و مناجات هم، اگر جوهره این درد، غربت آدمیزاد از ملکوت قرب حق تعالی نباشد، چنین دردی و آثاری که از آن حاصل شوند، به دو پول سیاه هم نمیارزند!...»
آقاسی با وجود آنکه تا مقطع هنرستان بیشتر تحصیل نکرده بود، به دلیل همراهی خانوادهاش با شعر و ادبیات به ویژه اشعار عرفانی و آیینی، همچون دو برادر دیگرش به وادی شعر قدم میگذارد، اما استوارتر و سنجیدهتر از آنها. خیلیها او را به خاطر همین تحصیلات کم سرزنش میکردند و سرودههایش را شعر نمیدانستند، اما برای آقاسی بر دل نشستن شعر از همه چیز مهمتر بود که این هم اتفاق میافتاد. به نظرش شعری که خمیرمایهاش حب اهل بیت(ع) باشد، رنگ خود را میگیرد.
خرداد 84 بود که به دلیل عارضه قلبی چشم از جهان فروبست. حسین بهزاد، نویسنده، پیش از این واقعه مصاحبهای با این شاعر اهل بیت(ع) داشت که بعداً خود شاعر در قالب زندگینامه خودنوشت تنظیم کرد. اخیراً این زندگینامه در بخشی از کتاب «شیعهنامه» منتشر شده است. در بخشی از این کتاب از زبان خود وی میخوانیم:
«محمّدرضا آقاسی هستم. فرزند ششم برآمده از یک خانواده مذهبی که ریشه آن با سه پشت به روستای «ارنگه و چاران» از توابع کرج میرسد. سال 1338 در منزل پدریمان، واقع در تهران، خیابان خیام، پشت امامزاده سید نصرالدین، به دنیا آمدم. در شکلگیری شخصیت فردیِ بعدیِ من- به گمانم- خیلی چیزهای متعلق به آن سالهای اول بچگی و محیطی که در آن نشو و نما کردهام دخیل بودهاند. اول از همه به پندارم محیط مساعد خانوادگی منشأ اثر بوده.
مرحوم پدرم، با آنکه سوادی به آن صورت نداشت، اما قاری قرآن بود و از مریدان مرحوم آیت الله« حاج سید احمد طالقانی آل احمد» که روحانی سرشناس محل ما بود و پدر جوانمرد فاضل؛ زندهیاد «جلال آل احمد». تا آنجا که به خاطر دارم، از همان اوان کودکی، هر صبح بعد از نماز، صدای تلاوت قرآنِ بابا، توی خانه میپیچید. از طرفی، مادرم حدود چهل سال است افتخار مداحی حضرت قمر بنیهاشم (علیهالسلام) را دارد. ...»
آقاسی در بخشی از این زندگینامه با اشاره به شعر آیینی میگوید:
«وقتی نسبت شعر را با شعور بخواهی پیدا کنی، میبینی حلقه رابط در این نسبت درد است و دردمندی. منتها هر دردی فینفسه موجب شرافت صاحب آن نمیشود. خیلی شاعر نما داریم که دم به دقیقه از درد شکم و اسافل اعضاء مینالند. اما آیا این دردها ارزشی دارند؟
درد اگر درد غربت از جوار قرب حضرت حق نباشد، اگر این درد، درد دین نباشد، درد بیدردی است.که گفت: «نیست دردی ز بیدردی بَتَر!»
نه تنها توی ساحت شعر، بلکه حتی در وادی قصهنویسی، نقاشی، خوشنویسی و گرافیک و نمایش و سینما، توی هر زمینهی ادبی- هنری که فکرش را بکنی، حتی بالاتر؛ توی عوالم نیایش و مناجات هم، اگر جوهره این درد، غربت آدمیزاد از ملکوت قرب حق تعالی نباشد، چنین دردی و آثاری که از آن حاصل شوند، به دو پول سیاه هم نمیارزند!...»
منبع:
تسنیم
ارسال نظر