ماجرای مسلمان شدن مادر شهید ژاپنی
پارسینه: سبا بابایی، زن مسلمانشده ژاپنی گفت: هستهای شدن خانواده و خودمحوری افراد در جوامع توسعهیافتهای چون ژاپن به تبع فرهنگ غربی، اوضاع اخلاقی، اجتماعی و فرهنگی این جوامع و بهویژه نظام خانواده را دچار مشکل کرده است.
پارسینه-گروه فرهنگی: «کونیکو یامامورا» را بیشتر با عنوان مادر شهید بابایی میشناسند؛ 53 سال قبل در دانشگاه با تاجری ایرانی آشنا شد و به خاطر اخلاقیات نیک و پسندیده او به اسلام ایمان آورد و نام «سبا» را برای خود برگزید. حاصل ازدواج آنان دو فرزند پسر، محمد و سلمان و یک دختر به نام بلقیس است. حج رفته است و علاوه بر سابقه مبارزات انقلابی، تجربیات بسیاری از جنگ دارد. جنگ جهانی دوم را در زادگاهش و هشت سال دفاع مقدس را در ایران تجربه کرده و از هر دو خاطرات بسیاری در ذهن دارد. برای اولی تقدس قائل نیست، اما برای دومی واژهای جز دفاع مقدس را نمی پسندد و از همین روست که فرزندنش را در آن فدا کرده (در عملیات والفجر مقدماتی در منطقه فکه) و به شهادت او در راه اسلام افتخار هم میکند. خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، تجربیات زندگی در دو فرهنگ و تفاوتهای فرهنگی زن شرقی و زن غرب بهویژه در مسئله خانواده را با سبا بابایی به گفتوگو نشسته است:
*خانم بابایی از روزهایی بگویید که در ژاپن زندگی میکردید. خصوصیات زنان ژاپنی را در آن زمان چگونه ارزیابی میکنید؟ در مورد سیر تحولات فکری زن شرقی از 50 ، 60 سال پیش صحبت کنید.
خصوصیات زنان شرقی مخصوصا در ژاپن بعد از جنگ جهانی دوم خیلی تغییر کرده است؛ به طوری که هجمه فرهنگیای سریع و گستردهای به سمت شرق روانه شد که زن شرقی هم از این قضیه مستثنا نبود. در این هجوم فرهنگی خصوصیات زن شرقی هم تغییر کرد. قبل از جنگ جهانی دوم فرهنگ زنان ژاپنی تحت تاثیر آیینی بود که بدان معتقد بودند. عموم مردم ژاپن بر اساس آیین بودا و یا شینتو زندگی میکردند که خصوصیات خاص خود را در متن زندگیشان نشان میداد. از جمله اینکه قدرت بیشتر را برای مرد قائل بودند و زنان در اغلب موارد تابع مرد خود قرار داشتند.
این تابعیت از مرد نه در سطح خانواده بلکه در سطح گسترده جامعه نیز تسری داشت و تمامی تصمیمگیریها بر عهده مردان قرار میگرفت. اما بعد از شکست جنگ جهانی دوم در ژاپن بیشتر این خصوصیات سنتی هم در هم شکست، شعار تساوی زن و مرد داده شد و تقسیم قدرت صورت گرفت و قانون اساسی ژاپن هم متعاقبا تغییر پیدا کرد. فعالیت زنان در سطح جامعه بالا رفت و شاغل شدند و این در حالی بود که قبلا زنان ژاپنی خانهداری میکردند و طبیعی است که با این اتفاقات ارزشها تغییر یافت.البته توجه کنید که من 54 سال است در ایران زندگی می کنم و چنان که باید از اوضاع امروز ژاپن اطلاع کافی ندارم، چون که اصل زندگیام در ایران بوده است.
*زندگیتان در ژاپن چطور بود و تا چه سطحی به تحصیلات خود ادمه دادید؟
در ژاپن از زندگی متوسطی برخوردار بودیم و من در 21 سالگی و سال دوم دانشگاه بودم که با همسرم آشنا شدم و با ایشان ازدواج کردم؛ یکی از بچهها به دنیا آمد و ما به ایران آمدیم. در ایران هم دخترم متولد شد و فرصت ادامه تحصیل پیدا نکردم.
*چه شد که به دین اسلام متمایل شدید؟ قبل از اینکه با همسرتان آشنا شوید اطلاعی از دین اسلام داشتید؟
هیچ تصمیمی بابت مسلمان شدنم نداشتم و یا اصلا این طور نبود که بخواهم با یک مرد ایرانی ازدواج کنم و در این رابطه هم فکر نمیکردم. اما به نظر من مدل و نحوه ازدواج در همه جای دنیا یکسان است. پسر و دختر نسبت به هم محبت پیدا میکنند و اگر در حد شریک زندگی به هم دیگر اعتماد داشته باشند ازدواج شکل می گیرد. ماجرای ازدواج من هم همینگونه بود.
*با اینکه ژاپن و ایران مشترکات فرهنگی نزدیکی به هم دیگر ندارند چطور توانستید با جامعه ایران و خصوصا فرهنگ مذهبی اینجا خودتان را مطابقت دهید؟
واقعا من هیچ آشنایی با فرهنگ و رسم و رسوم ایرانیان نداشتم و از طرفی چیزی از فرهنگ اسلام نمیدانستم. زبان فارسی را باید یاد می گرفتم. هر فردی که بخواهد وارد یک جامعه دیگر شود، مشکلات فراوانی برای آشنایی با آن جامعه پیش رویش قرار میگیرد. من هم در چنین وضعیتی قرار داشتم. وقتی هم که مسلمان شدم آگاهی چندانی از خود اسلام نداشتم و صرف اینکه شوهرم را دیده بودم و اخلاق و رفتارش مورد قبولم بود و وقتی هم چنین فرد مؤمنی را مشاهده می کردم به دین اسلام علاقهمند شدم. بعدا هم که در باره دین خود برای من توضیح میداد گفتههای او را با آیین بودایی که البته درباره بودا هم اطلاع چندانی نداشتم، مقایسه میکردم و متوجه می شدم که اسلام چیست و چه میگوید. همین که اسلام هم به این دنیا و هم به آخرت توجه می کند برای من دلچسب بود، ولی بودا فقط به این دنیا توجه میکرد. بودا بعضی قواعد و نظراتی دارد که با عقل سازگار نیست و آن زمان هم نمی توانستم با آنها کنار بیایم. قاعدهای مثل تناسخ که با عقل جور در نمیآمد.
*مسلما با تغییر عقیده مبادی شکل دهنده زندگی آدمی هم دچار تغییر میشود. صرف اینکه همسرتان آدم خوبی بود کفایت می کرد که به دین دیگری ایمان بیاورید؟
در اطراف من هندی و پاکستانی و افغانی و کسانی که ادعای مسلمانی میکردند وجود داشتند. اما جوانی که وقت نماز میشد بدون توجه به اینکه کجاست و اطرافیانش چه برداشتی از این کار دارند، مشغول عبادت میشد مسلما جلب توجه میکرد و میل و رغبت انسان را برمیانگیخت تا در مورد دین و اعتقاد او اطلاعات بیشتری کسب کند. در جامعه ژاپن هم این مورد نه تنها در آن زمان بلکه هم اکنون نیز اگر کسی گوشه و کناری بخواهد نماز بخواند با موانعی روبروست. افراد برای نماز خواندن در این چنین جایی خجالت میکشیدند، اما همسرم با اینکه تاجر هم بود هیچ ابایی به خاطر نماز خواندنش نداشت.
*خانوادهتان حساسیت در قبال تغییر دینتان نشان ندادند؟
ژاپنیها خیلی نسبت به دین پا فشاری ندارند و پایبند نیستند و شاید بتوان گفت که اگر اسم دین باشد برایشان کافی است. دیگر چه دینی و چرایی آن برایشان خیلی مهم نیست. خانواده من هم همین طور بودند و مخالفتی با مسلمان شدن من ابراز نکردند.
*هماکنون هم بعد از این همه سال با ژاپن ارتباط دارید و به ژاپن مسافرت می کنید؟
من شخصا به ژاپن نمیروم. ولی همان طور که ملاحظه میکنید بنده در موزه صلح شاغلم و این موزه هم به جانبازان شیمیایی جنگ تحمیلی اختصاص دارد. از این رو با جانبازان هستهای هیروشیما ارتباط برقرار کردیم. هنوز هم عواقب واقعه هیروشیما و ناکازاکی مثل صدمههایی به جان مردم این دو شهر وارد کرده است همان بلایی که بمباران شیمیایی عراق بر جان جانبازان ایران آورد، ادامه دارد. بنابراین در ژاپن هم یک گروه مردم نهاد پزشکی به وجود آمده است و با عنوان کمسیون صلح تقریبا 9 سال پیش به ایران آمده و متوجه ماجرای بمباران شیمیایی جنگ تحمیلی میشود و مجروحین آن واقعه را هم میبیند و از همان موقع بین ایران و ژاپن رابطه برقرار شده است. هر ساله مراسمی در ژاپن برای بازماندههای بمباران اتمی برگزار می شود که ایران هم در آن شرکت می کند که من و برخی جانبازان شیمیایی هم برای شرکت در آن مراسم به ژاپن می رویم.
*به نظر شما اصلیترین ضربهای که در دنیای مدرن به جوامع توسعهیافتهای همچون ژاپن وارد شده، چیست؟
در ژاپن و همین طور خیلی از جوامع توسعه یافته که ایران هم به این سمت در حال حرکت است، خانوادهها هستهای شدهاند. زن و شوهر علاوه بر یک فرزند و یا در نهایت دو فرزند اعضای یک خانواده را تشکیل میدهند و به خاطر اوضاع جامعه زن و مرد میبایست از صبح تا شب سر کار بروند. در این چنین جوامعی تکلیف بچه روشن نیست. کودک از لحاظ روحی ضربه سختی را متحمل میشود. کسی را ندارد که چند کلمه با او حرف بزند. بزرگتری ندارد تا مشورتی با او بکند و همه اینها روی هم انباشته میشود و در نتیجه خیلی از جنایتهایی که در این نوع جوامع روی میدهد هم بیشتر حاصل همین نوع زندگی و عقدههای فردی است. در جامعهای مثل ژاپن خیلی از جنایتها را همین بچههای کم سن و سال و دبیرستانی مرتکب می شوند تا جایی پیش می روند که هم کلاسیهای خودشان را هم میکشند. در کلاس مدرسه هم کسی اگر فقط اندکی ضعیف باشد دیگر امنیت ندارد و مورد اذیت قرار می گیرد. در نظام خانواده ژاپن دورهم بودن معنی ندارد و مثلا شما نمیتوانید خانواده ژاپنی را ببنید که جمعهای یا روز تعطیلی با هم دیگر مسافرت کوتاهی دورهم بروند.
*فکر میکنید ایران هم از سنتها و منظومه دینی و اعتقادی خود فاصله گرفته است؟
در جامعه ایرانی هم نمیدانم چرا مردم نسبت به دین رفتهرفته سرد میشوند. چون که واقعا آرامش و زندگی واقعی در دین نهفته شده است. جامعه رو به خودمحوری نباید حرکت کند، همان مسئلهای که غرب بدان مبتلاست. اوضاع اخلاقی و فرهنگی جوامع غربی و یا ژاپن همه نشئت گرفته از همین خودمحوری بودن افرادش است. همه زندگی خوب را برای خود میخواهند و فکر میکنند به هر نحوی می باید به بهترین زندگی برسند. در جامعه غربی خانواده اهمیت چندانی ندارد. در حالی که جامعه هم مجموع همین خانواده است. ایران هم متاسفانه به این سمت حرکت میکند و باید برای جلوگیری از حرکت جامعه ایرانی که یک جامعه دینی است تدبیری بشود. در خانواده غربی سرپرست معنی ندارد. هر دوی زن و شوهر «من» میگویند. در این حالت آرامشی بر زندگی برقرار نمیشود. چون که هر کسی منافع خود را ترجیح می دهد. اگر این طور میشد که دیگر «منی» در کار نبود تعامل برقرار میشد و نظام خانواده هم آسیب نمیدید.
*جامعه ژاپن از جوامعی است که اهمیت فراوانی به سنتهای خود میداد، ولی در دام مدرنیته افتاد. آیا سنتها ژاپنی در حال از بین رفتن هستند و آیا این موضوع را خطرناک میدانید؟
بله! به نظر من سنت جوامع تاکید بر خانوادهها بوده است. اما امروزه کانون خانواده ارزش خود را از دست داده است. قدیم در خود ژاپن بزرگتر احترام خاص خود را داشت و خانواده قواعد و نظام خودش را داشت. اما هر چه توسعه و مدرنیته و تکنولوژی بر جوامع حکم فرما میشود این سنتها رنگ خود را از دست دادند و میدهند.
*با توجه به اینکه شما در سن جوانی ایمان آوردهاید، شاید هماکنون هم درمورد فرهنگ دینی کنجکاوی کنید و دست به تحقیق بزنید. فکر میکنید برای رفع این موضوع دین اسلام تدبیری دارد؟
در فرهنگ اسلامی و در سیره ائمه(ع) این چنین مسائلی مورد توجه قرار گرفته است. امامت برای این است که بین دلهای مسلمین مودت و محبت برقرار شود. بر سر یک سرپرست جامعه اتفاق نظر صورت گیرد و در سایه امام جامعه به سمت پیشرفت و تعالی حرکت کند. مشکل ایران این نیست که تئوری یا حرف عقلانی برای جوان و جامعه ندارد بلکه با تکیه بر دین و اندیشه دینی سخنان عقلانی خیلی خوبی هم برای جوانان دارد. اما بحث اینجاست که آیا ما می توانیم که این مطالب را به جوان منتقل کنیم یا نه؟! به نظر میرسد که این اتفاق صورت نمیگیرد و جوان این کشور از این مطالب ناآگاه است. راه و روش مبارزه با اندیشه حاکم بر دنیا را به مردم یاد داده نشده است.
ارسال نظر