روحانی این کبودیها را ترمیم میکند؟
پارسینه: اینک که منتخب مردمی شدید خسته و چشم به سپیدی امید دوخته، بجاست که کبودیهای بر جای مانده بر پیکره جامعه را که شما بهتر لمسشان خواهید کرد، درمانی بیابید، باشد که رنگ بنفش شما با هنرتان، آثار این کبودیها را بزداید و رنگی ماندگار و خاطرهانگیز شود، نه آن که خود در کبودیها محو شود.
تابناک نوشت: میدانید که کشور عزیز ایران، دیر هنگامی است که در حلقه سه بیماری مهم اجتماعی «اعتیاد»، «طلاق» و گستردهتر از این دو «کاهش سرمایه اجتماعی» گرفتار آمده است. این سلولهای سرطانی بدخیم میروند تا تمام سلولهای سالم پیکره جامعه را آلوده و نابود کنند.
اما چه باید کرد که توفان تورم و گرانی افسارگسیخته، چنان فضا را غبارآلود کرده و چشمان مردم را سخت آزرده که در این شرایط، اوضاع را شفاف نمیتوان دید و مسائل چنانکه باید به روشنی و دقت درک نمیشوند و نتیجه آن میشود که همه نابسامانیها و مشکلات اجتماعی، تنها در ظرف اقتصاد ریخته و سنجیده میشوند.
شکی نیست که فقر نامشروع، مولود تورم و بیعدالتی است و در سالهای اخیر هم خوب قدرت تاخت و تاز به بنیان خانواده و جامعه را یافته، فساد را رشد داده و تبعیض را دامن زده است؛ اما اگر جانب انصاف را رها نکنیم و به مشکلات اجتماعی از دریچه علمی هم بنگریم، به خوبی درمییابیم که این همه ماجرای نیست!
مرگ سالانه چهار هزار هموطن معتاد و حمله 45 درصدی اعتیاد به افراد زیر 29 سال برای جامعه خلاق و دارای پیشینیه فرهنگی عظیم ایران دردناک و باور ناپذیر است؛ اما دردناکتر آن موقعی میشود که بدانیم کسب لذت، کنجکاوی، تفریح و رفع مشکلات روحی از علل نخستین آغاز مصرف اعتیاد در کشور ماست؛ یعنی اگر فقر را کنار بگذاریم و نسخه اقتصادی هم برای آن بپیچیم، به این حقیقت تلخ میرسیم که روح جامعه جوان کشور خسته است. جوان به دنبال کشف فرصتها و ابراز وجود است. جوان شادی میخواهد و تفریحات سالم، ولی در جامعهای که با ظرفیت خلق آن حماسه سیاسی، در عرصه امور جاری اجتماعی چندان هم با نشاط نیست و به عبوسی بیشتر تمایل دارد و آستانه تحملش کاهش یافته است، کدام کالای با ارزش و متنوعی از سبد شادیها میتوان به او عرضه کرد تا در مسیر کنجکاوی و تفریح، دل به مخدرها نبندد و از بی برنامگی سر به اعتیاد نساید؟
انصافا عقل سلیم حکم نمیکند که دست کم نصف هزینههای میلیاردی مبارزه با اعتیاد را صرف برنامههایی برای تزریق روحیه شادی به جامعه و به ویژه جوانان و نیز فراهم کردن امکان تفریحات سالم و سلامت بخش جوانان کرد؟
جستوجو در ویرانههای طلاق هم همین حقیقت تلخ را پیش رو قرار میدهد. امروز در کشور 127 مرکز کاهش طلاق فعالند، ولی طلاق همچنان قد میکشد و هر سال بر جای بلندتری میایستد.
در حالی که از فقر و مشکلات اقتصادی به پررنگترین عامل طلاق در محافل و نیز در گفتوگوهای انتخاباتی اخیر یاد میشد، سوءتفاهم و مسائل فرهنگی، سهم بسیاری در اختلافات زوجین طلاق گرفته دارد و باز یعنی جامعه در ابعاد اجتماعی و فرهنگی گفتوگو کم آورده و به مشکلات زیربناییتری برخورد کرده است. آمار بلند طلاق اگر نگوییم بیش از مسائل اقتصادی، اما به همین اندازه از مسائل فرهنگی و اجتماعی جامعه تأثیرپذیر بوده است. به عبارتی، نهادهایی که مسئولیت فرهنگی قوام خانوادهها را بر عهده داشتهاند، به جای آنکه یاری کنند، خود نیازمند یاریرسانی شدهاند و مجموعه نظام تعلیم و تربیت ما به خوابی عمیق فرو رفته و باشد که با نهیب سربازان فرهنگی و اجتماعی، دولت تدبیر و امید برخیزد.
اما ضلع سوم این بیماریها که به باور نگارنده کشندهتر و جدیترین ضلع یاد شده است، بیماری «بیاعتمادی» و «کاهش سرمایه اجتماعی» است و همان گونه که خود در نخستین نشست خبری به عنوان رییسجمهور منتخب به آن اشاره کردید، سرمایه اجتماعی، نخستین قفلی بوده که با «کلید تدبیر و امید» باز شده است؛ اما این در باید تا آخر باز شود و ظرفیتها آشکار شوند.
مردمی که با درک و درایت مثالزدنی، قدرت خلق یک حماسه سیاسی و انتخابی آگاهانه با انگیزه تحولآفرینی را دارند، اما از وضعیت اجتماعی و فرهنگی جاری در جامعه ناخرسندند. بالغ بر 70 درصد مردم تظاهر و دورویی در جامعه را زیاد میدانند؛ بیش از 50 درصد صداقت و راستگویی در جامعه را کم میدانند و هرچه سطح تحصیلات این مردم بالاتر میرود، باور به صداقت و راستگویی در جامعه کم میشود. این روزها، بیش از 70 درصد مردم نمیدانند آدم خوب و آدم بد چه کسی است و دیندار واقعی و متظاهر و ریاکار کیست؟ و میزان اعتماد مردم به یکدیگر در سطح جامعه، به کمتر از 50 درصد رسیده است.
شاید این آمار ما را وادار به پاسخ این پرسش کند که مردم همراه ایران، با آن ظرفیت در عرصه سیاسی، چرا جامعه خویش را در ابعاد اجتماعی، جامعه مطلوبی نمیبینند؟
این همان خطری است که دهها مشکل اجتماعی از پرخاشگری گرفته تا تضییع حقوق یکدیگر، قانونشکنی، کشتههای تصادفات مرگبار و ... را صرفنظر از فقر و مشکلات اقتصادی که در جای خود اهمیت بسیار دارد، بر سرمان آوار کرده و امید میرود با کلید «تدبیر و امید» گشایشی حاصل شود و در کنار جشن رفع بیکاری، جشن «احیای اخلاق» را هم بگیرم و در شأن نام ایران و ایرانی در جهان مقتدر بمانیم.
اما چه باید کرد که توفان تورم و گرانی افسارگسیخته، چنان فضا را غبارآلود کرده و چشمان مردم را سخت آزرده که در این شرایط، اوضاع را شفاف نمیتوان دید و مسائل چنانکه باید به روشنی و دقت درک نمیشوند و نتیجه آن میشود که همه نابسامانیها و مشکلات اجتماعی، تنها در ظرف اقتصاد ریخته و سنجیده میشوند.
شکی نیست که فقر نامشروع، مولود تورم و بیعدالتی است و در سالهای اخیر هم خوب قدرت تاخت و تاز به بنیان خانواده و جامعه را یافته، فساد را رشد داده و تبعیض را دامن زده است؛ اما اگر جانب انصاف را رها نکنیم و به مشکلات اجتماعی از دریچه علمی هم بنگریم، به خوبی درمییابیم که این همه ماجرای نیست!
مرگ سالانه چهار هزار هموطن معتاد و حمله 45 درصدی اعتیاد به افراد زیر 29 سال برای جامعه خلاق و دارای پیشینیه فرهنگی عظیم ایران دردناک و باور ناپذیر است؛ اما دردناکتر آن موقعی میشود که بدانیم کسب لذت، کنجکاوی، تفریح و رفع مشکلات روحی از علل نخستین آغاز مصرف اعتیاد در کشور ماست؛ یعنی اگر فقر را کنار بگذاریم و نسخه اقتصادی هم برای آن بپیچیم، به این حقیقت تلخ میرسیم که روح جامعه جوان کشور خسته است. جوان به دنبال کشف فرصتها و ابراز وجود است. جوان شادی میخواهد و تفریحات سالم، ولی در جامعهای که با ظرفیت خلق آن حماسه سیاسی، در عرصه امور جاری اجتماعی چندان هم با نشاط نیست و به عبوسی بیشتر تمایل دارد و آستانه تحملش کاهش یافته است، کدام کالای با ارزش و متنوعی از سبد شادیها میتوان به او عرضه کرد تا در مسیر کنجکاوی و تفریح، دل به مخدرها نبندد و از بی برنامگی سر به اعتیاد نساید؟
انصافا عقل سلیم حکم نمیکند که دست کم نصف هزینههای میلیاردی مبارزه با اعتیاد را صرف برنامههایی برای تزریق روحیه شادی به جامعه و به ویژه جوانان و نیز فراهم کردن امکان تفریحات سالم و سلامت بخش جوانان کرد؟
جستوجو در ویرانههای طلاق هم همین حقیقت تلخ را پیش رو قرار میدهد. امروز در کشور 127 مرکز کاهش طلاق فعالند، ولی طلاق همچنان قد میکشد و هر سال بر جای بلندتری میایستد.
در حالی که از فقر و مشکلات اقتصادی به پررنگترین عامل طلاق در محافل و نیز در گفتوگوهای انتخاباتی اخیر یاد میشد، سوءتفاهم و مسائل فرهنگی، سهم بسیاری در اختلافات زوجین طلاق گرفته دارد و باز یعنی جامعه در ابعاد اجتماعی و فرهنگی گفتوگو کم آورده و به مشکلات زیربناییتری برخورد کرده است. آمار بلند طلاق اگر نگوییم بیش از مسائل اقتصادی، اما به همین اندازه از مسائل فرهنگی و اجتماعی جامعه تأثیرپذیر بوده است. به عبارتی، نهادهایی که مسئولیت فرهنگی قوام خانوادهها را بر عهده داشتهاند، به جای آنکه یاری کنند، خود نیازمند یاریرسانی شدهاند و مجموعه نظام تعلیم و تربیت ما به خوابی عمیق فرو رفته و باشد که با نهیب سربازان فرهنگی و اجتماعی، دولت تدبیر و امید برخیزد.
اما ضلع سوم این بیماریها که به باور نگارنده کشندهتر و جدیترین ضلع یاد شده است، بیماری «بیاعتمادی» و «کاهش سرمایه اجتماعی» است و همان گونه که خود در نخستین نشست خبری به عنوان رییسجمهور منتخب به آن اشاره کردید، سرمایه اجتماعی، نخستین قفلی بوده که با «کلید تدبیر و امید» باز شده است؛ اما این در باید تا آخر باز شود و ظرفیتها آشکار شوند.
مردمی که با درک و درایت مثالزدنی، قدرت خلق یک حماسه سیاسی و انتخابی آگاهانه با انگیزه تحولآفرینی را دارند، اما از وضعیت اجتماعی و فرهنگی جاری در جامعه ناخرسندند. بالغ بر 70 درصد مردم تظاهر و دورویی در جامعه را زیاد میدانند؛ بیش از 50 درصد صداقت و راستگویی در جامعه را کم میدانند و هرچه سطح تحصیلات این مردم بالاتر میرود، باور به صداقت و راستگویی در جامعه کم میشود. این روزها، بیش از 70 درصد مردم نمیدانند آدم خوب و آدم بد چه کسی است و دیندار واقعی و متظاهر و ریاکار کیست؟ و میزان اعتماد مردم به یکدیگر در سطح جامعه، به کمتر از 50 درصد رسیده است.
شاید این آمار ما را وادار به پاسخ این پرسش کند که مردم همراه ایران، با آن ظرفیت در عرصه سیاسی، چرا جامعه خویش را در ابعاد اجتماعی، جامعه مطلوبی نمیبینند؟
این همان خطری است که دهها مشکل اجتماعی از پرخاشگری گرفته تا تضییع حقوق یکدیگر، قانونشکنی، کشتههای تصادفات مرگبار و ... را صرفنظر از فقر و مشکلات اقتصادی که در جای خود اهمیت بسیار دارد، بر سرمان آوار کرده و امید میرود با کلید «تدبیر و امید» گشایشی حاصل شود و در کنار جشن رفع بیکاری، جشن «احیای اخلاق» را هم بگیرم و در شأن نام ایران و ایرانی در جهان مقتدر بمانیم.
ارسال نظر