طنز/ جانان من، اندوه «سلطان» كشت ما را!
تهيه سريالهاي ايراني نيز همانند ديگر سريالهايي كه از رسانه ميلي(!) پخش ميشوند، نياز به فيلمنامه آنچناني ندارد؛ البته نبايد فراموش كنيم كه فيلمهايي چون «آقا و خانم اسميت» هم از اين رسانه پخش شده، كه در نسخه وطني خبري از مهربانيها و ديدهبوسيهاي رايج در نسخ اصلي نبود و براي محكمكاري حتي آنجلينا جولي و براد پيت در نقش خواهر و برادر به ايفاي نقش پرداختند. با اين حال گهگاه پخش سريالهايي چون «ستايش» باعث ميشود مردم غيور كشورمان براي لحظاتي دست از غم و غصه «خرم سلطان» كشيده و به درد هموطنشان بگريند. به اين بهانه، امروز به شما طرز تهيه سريالهاي ايراني را آموزش خواهيم داد...
مواد لازم:
1. دختر زيباي محجبه؛ يك عدد
2. پسر زيباي محجبه؛ يك عدد
3. مادر زيباي محجبه؛ يك عدد
4. پدر رو بهفوت زيباي محجبه؛ يك عدد
5. چادر، به تعداد افراد
6. خانواده بدبخت و فلكزده؛ به مقدار کافی
7. خانواده ثروتمند و حريص و بدقلق و دخترزا؛ يك عدد
8. فيلمنامه؛ يك صفحه براي شروع كار، الباقي بعد از نظرسنجي مردمي صدا و سيما
9. چند فرد معتاد؛ يك عدد!
10. پاچهخار:خلاصه هستند به اندازه كافي
11. دختر و پسر دانشجو؛ خيلي
12. ... و غيره؛ يك عدد
خلاصه فيلمنامه:
دو تن از خواهران دانشجو - البته قبل از تفكيك جنسيت دانشگاهها - در حال خروج از دانشگاه هستند كه ناگهان سر و كله پسري خجالتي كه با اصرار دوستش پا پيش ميگذارد پيدا ميشود. پسر نگونبخت كه فكرش را هم نميكند در آيندهاي نه چندان دور بايد جيغ و ويغ دختر مورد علاقهاش را تحمل كند كلهاش را كج ميكند و با لحني كه دل هر مادري برايش كباب ميشود، ابراز علاقهاش را ميكند! دختر مورد علاقه چيزي نميگويد، اما دوستش جواب ميدهد:«ما دو تا فعلا قصد ازدواج نداريم، ميخوايم درسمون رو ادامه بديم. چه جسارتا، ايكبيري!» بعد دختر مورد علاقه را دنبال خودش ميكشد و از صحنه علاقهمندي دور ميكند. در راه منزل كه معمولا با پاي پياده طي ميشود، از زشتيهاي پسر مورد علاقه ميگويد و اينكه او چقدر كريهالمنظر است. دختر مورد علاقه كه چون دختر خوبيست نامش صغري است، يكجوري كه حجب و حيايش توي حلق مخاطب فرو برود نيمچه ابراز علاقهاي به پسر مورد علاقه، كه او هم چون پسر خوبيست نامش عبدالجبار است، نشان ميدهد. صغري كه تا سايه(!) پوشيده و باحجاب است، از حجاب عوض خوشش ميآيد و چون او كريهالمنظر است و هيچ دختر ديگري - غير از دوستش- محل سگ به او نميگذارد، به غلامي ميپذيردش و كار به جايي ميرسد كه بايد خانوادهها در جريان امر قرار بگيرند. شما كه غريبه نيستيد، خانواده عبدالجبار مانند اكثر هموطنان خود وضعيت مالي بسيار بسيار بسيار بسيار بسيار بسيار ضعيفي دارند؛ حالا چون ما وقت نداريم، شما خودتان چند «بسيار» ديگر به اين قسمت اضافه كنيد تا خداي ناكرده دروغ نگفته باشيم. خانواده صغري برخلاف عبدالجبار خانواده بسيار ثروتمند و تازه بهدوران رسيدهاي هستند. نميدانيم چرا هر چه ثروتمند توي اين سريالهاست، بهطرز عجيبي تازه بهدوران رسيدهاند. بگذريم؛ پدر صغري كه بهدليل خشونتهاي ذاتي و بد رفتاريها و بدكرداريهايش به كوروش و داريوش و ديگر نامهاي اصيل ايراني معروف است، پايش را ميكند توي يك كفش كه:«ما به اينا دختر نميديم.» البته حرف مفت ميزند، ميدهد. خيلي دلش هم بخواهد؛ اصلا الان پسر كجا پيدا ميشود كه بيايد دختر كسي را بگيرد؟ حالا البته اين موضوعها به ما ربطي ندارد، اما مگر اين فيلمنامهها براي آدم اعصاب ميگذارند؟ از نكات جالب سريالهاي ايراني همين ازدواجهاي آخر سريال است؛ با اينكه صد در صد مخاطبان اين سريالها ميدانند در قسمت آخر همه به يك نحوي با هم ازدواج ميكنند، اما با چنان دقتي غرق در مانيتور ميشوند كه براي لحظاتي فراموش ميكنند پسر خودشان هم دقيقا براي ازدواج چنين مشكلاتي دارد. فيلمنامه معمولا تا چنين جاهايي نوشته ميشود و بعد از آن دوربين صداوسيما به ميان مردم مي رود تا نظر آنها را در خصوص چگونگي سريال و نحوه ادامه يافتن آن جويا شود؛ با هم سري ميزنيم به ميان مردمي كه گويا فقط در صداو سيما زندگي ميكنند، نه در جامعه!
گزارشگر - آقا ميبينم كه با خانواده دارين تشريف ميبرين منزل؛ كار خاصي دارين كه اينقدر عجله ميكنيد؟
مخاطب اول - نه آقا، الان صغري شروع ميشه، ميريم برسيم به سريال.
- نظر شما در خصوص اين سريال چيه؟
- سريال خوبيه، عالي، بينظيره؛ من ميخواستم از همين جا از مهندس ضرغامي تشكر كنم كه صغري رو مياره تو خونه هاي ما (همسرش با آرنج ميزند توي پهلويش) انشاا... انتخاباتي، چيزي بشه بتونيم جبران كنيم.
- واي آقا نگو تو رو خدا اين حرفا رو، الان مهندس ازمون ناراحت ميشه كه اين تمجيدها رو پخش ميكنيم.
- خب پخش نكنيد، پخش زنده كه نيست!
- نه ديگه، نظر مردم براي ما مهمتر از عصبانيت مهندسه!
گزارشگر- آقا نظر شما در خصوص صغري چيه؟
مخاطب دوم- بهچشم خواهري خوب چيزيه آقا...( پس از چشم غره همسرش) چيز ديگه، آهان، سريال! خوب سرياليه.
- دوست دارين سريال چطور تموم بشه؟
- همونجوري مثل هميشه؛ بينمك، لوس، بيهيجان! ميدوني آقا، من ناراحتي قلبي دارم، هيجان برام خوب نيست؛ به همين خاطر مي خواستم از مهندس ضرغامي تشكر كنم كه سريالهاي بينمك و آبكي و بيهيجاني ميسازه.
گزارشگر- سلام كوچولو... صغري رو ميبيني؟
مخاطب خردسال- من... نميدونم... چي بگم؟
- ببين عمو جون، من روي اين كاغذ مينويسم، تو از روش بخون؛ باشه؟
- من... از... عمو مرغامي ...
- ضرغامي عمو جون!
منبع: روزنامه قانون
مواد لازم:
1. دختر زيباي محجبه؛ يك عدد
2. پسر زيباي محجبه؛ يك عدد
3. مادر زيباي محجبه؛ يك عدد
4. پدر رو بهفوت زيباي محجبه؛ يك عدد
5. چادر، به تعداد افراد
6. خانواده بدبخت و فلكزده؛ به مقدار کافی
7. خانواده ثروتمند و حريص و بدقلق و دخترزا؛ يك عدد
8. فيلمنامه؛ يك صفحه براي شروع كار، الباقي بعد از نظرسنجي مردمي صدا و سيما
9. چند فرد معتاد؛ يك عدد!
10. پاچهخار:خلاصه هستند به اندازه كافي
11. دختر و پسر دانشجو؛ خيلي
12. ... و غيره؛ يك عدد
خلاصه فيلمنامه:
دو تن از خواهران دانشجو - البته قبل از تفكيك جنسيت دانشگاهها - در حال خروج از دانشگاه هستند كه ناگهان سر و كله پسري خجالتي كه با اصرار دوستش پا پيش ميگذارد پيدا ميشود. پسر نگونبخت كه فكرش را هم نميكند در آيندهاي نه چندان دور بايد جيغ و ويغ دختر مورد علاقهاش را تحمل كند كلهاش را كج ميكند و با لحني كه دل هر مادري برايش كباب ميشود، ابراز علاقهاش را ميكند! دختر مورد علاقه چيزي نميگويد، اما دوستش جواب ميدهد:«ما دو تا فعلا قصد ازدواج نداريم، ميخوايم درسمون رو ادامه بديم. چه جسارتا، ايكبيري!» بعد دختر مورد علاقه را دنبال خودش ميكشد و از صحنه علاقهمندي دور ميكند. در راه منزل كه معمولا با پاي پياده طي ميشود، از زشتيهاي پسر مورد علاقه ميگويد و اينكه او چقدر كريهالمنظر است. دختر مورد علاقه كه چون دختر خوبيست نامش صغري است، يكجوري كه حجب و حيايش توي حلق مخاطب فرو برود نيمچه ابراز علاقهاي به پسر مورد علاقه، كه او هم چون پسر خوبيست نامش عبدالجبار است، نشان ميدهد. صغري كه تا سايه(!) پوشيده و باحجاب است، از حجاب عوض خوشش ميآيد و چون او كريهالمنظر است و هيچ دختر ديگري - غير از دوستش- محل سگ به او نميگذارد، به غلامي ميپذيردش و كار به جايي ميرسد كه بايد خانوادهها در جريان امر قرار بگيرند. شما كه غريبه نيستيد، خانواده عبدالجبار مانند اكثر هموطنان خود وضعيت مالي بسيار بسيار بسيار بسيار بسيار بسيار ضعيفي دارند؛ حالا چون ما وقت نداريم، شما خودتان چند «بسيار» ديگر به اين قسمت اضافه كنيد تا خداي ناكرده دروغ نگفته باشيم. خانواده صغري برخلاف عبدالجبار خانواده بسيار ثروتمند و تازه بهدوران رسيدهاي هستند. نميدانيم چرا هر چه ثروتمند توي اين سريالهاست، بهطرز عجيبي تازه بهدوران رسيدهاند. بگذريم؛ پدر صغري كه بهدليل خشونتهاي ذاتي و بد رفتاريها و بدكرداريهايش به كوروش و داريوش و ديگر نامهاي اصيل ايراني معروف است، پايش را ميكند توي يك كفش كه:«ما به اينا دختر نميديم.» البته حرف مفت ميزند، ميدهد. خيلي دلش هم بخواهد؛ اصلا الان پسر كجا پيدا ميشود كه بيايد دختر كسي را بگيرد؟ حالا البته اين موضوعها به ما ربطي ندارد، اما مگر اين فيلمنامهها براي آدم اعصاب ميگذارند؟ از نكات جالب سريالهاي ايراني همين ازدواجهاي آخر سريال است؛ با اينكه صد در صد مخاطبان اين سريالها ميدانند در قسمت آخر همه به يك نحوي با هم ازدواج ميكنند، اما با چنان دقتي غرق در مانيتور ميشوند كه براي لحظاتي فراموش ميكنند پسر خودشان هم دقيقا براي ازدواج چنين مشكلاتي دارد. فيلمنامه معمولا تا چنين جاهايي نوشته ميشود و بعد از آن دوربين صداوسيما به ميان مردم مي رود تا نظر آنها را در خصوص چگونگي سريال و نحوه ادامه يافتن آن جويا شود؛ با هم سري ميزنيم به ميان مردمي كه گويا فقط در صداو سيما زندگي ميكنند، نه در جامعه!
گزارشگر - آقا ميبينم كه با خانواده دارين تشريف ميبرين منزل؛ كار خاصي دارين كه اينقدر عجله ميكنيد؟
مخاطب اول - نه آقا، الان صغري شروع ميشه، ميريم برسيم به سريال.
- نظر شما در خصوص اين سريال چيه؟
- سريال خوبيه، عالي، بينظيره؛ من ميخواستم از همين جا از مهندس ضرغامي تشكر كنم كه صغري رو مياره تو خونه هاي ما (همسرش با آرنج ميزند توي پهلويش) انشاا... انتخاباتي، چيزي بشه بتونيم جبران كنيم.
- واي آقا نگو تو رو خدا اين حرفا رو، الان مهندس ازمون ناراحت ميشه كه اين تمجيدها رو پخش ميكنيم.
- خب پخش نكنيد، پخش زنده كه نيست!
- نه ديگه، نظر مردم براي ما مهمتر از عصبانيت مهندسه!
گزارشگر- آقا نظر شما در خصوص صغري چيه؟
مخاطب دوم- بهچشم خواهري خوب چيزيه آقا...( پس از چشم غره همسرش) چيز ديگه، آهان، سريال! خوب سرياليه.
- دوست دارين سريال چطور تموم بشه؟
- همونجوري مثل هميشه؛ بينمك، لوس، بيهيجان! ميدوني آقا، من ناراحتي قلبي دارم، هيجان برام خوب نيست؛ به همين خاطر مي خواستم از مهندس ضرغامي تشكر كنم كه سريالهاي بينمك و آبكي و بيهيجاني ميسازه.
گزارشگر- سلام كوچولو... صغري رو ميبيني؟
مخاطب خردسال- من... نميدونم... چي بگم؟
- ببين عمو جون، من روي اين كاغذ مينويسم، تو از روش بخون؛ باشه؟
- من... از... عمو مرغامي ...
- ضرغامي عمو جون!
منبع: روزنامه قانون
ارسال نظر