مرسی باید نهادی مثل سپاه ایجاد میکرد
پارسینه: یک نماینده مجلس شورای اسلامی و استاد روابط بینالملل، معتقد است دولت مرسی در اثر کودتا سرنگون شده ولی این کودتا با رضایت اکثریت مردم مصر رخ داده است. وی اشتباهات مرسی بهویژه در زمینه سیاست خارجی را در کنار ناکارآمدی دولت اخوانی مرسی، دلیل اصلی روگردانی مردم اسلامگرا و تودههای فقیر مصر از رئیسجمهور بداقبال این کشور میداند.
گزیده گفتوگو با احمد بخشایش در خصوص تحولات مصر در پی میآید:
* من این واقعه را کودتا میدانم اما ماجرا از شش ماه پیش آغاز شد؛ وقتی که مرسی قانون اساسی جدیدی نوشت و شریعت را به عنوان منبع قانونگذاری تعیین کرد. اکثریت مردم مصر در همهپرسی قانون اساسی شرکت نکردند.
فقط 32 درصد شرکت کردند؛ این یک عامل. عامل دیگر اینکه مرسی از شش ماه قبل سیاستهایی را اتخاذ کرد که به نارضایتی اسلامگرایان و لیبرالها و لائیکها منجر شد.
مرسی وقتی نتوانست معیشت مردم را اداره کند، حتی اسلامگرایانی چون حزب سلفی النور هم از او ناراضی شدند. در نتیجه در سالگرد پیروزی مرسی، مخالفان و حتی موافقان او به خیابان ها آمدند و خواهان کنارهگیری او شدند.
پس از این واقعه، مرسی باید انتخابات زودهنگام برگزار میکرد ولی چنین نکرد.
* مرسی در سیاست خارجیاش هم اشتباهاتی داشت. او در قبال آمریکا، از مبارک، مبارکتر شد! وابستگی مصر به آمریکا در دوران مرسی افزایش یافت. وی همچنین ارتباط مصر و اسرائیل را افزایش داد؛ به نحوی که مردم مصر گفتند اگر قرار است مرسی این طور حکومت کند، بهتر بود همان حسنی مبارک حکومت کند! از سوی دیگر، مرسی به سمت سلفیها چرخید.
اخوانیها مردم معتدلی هستند. مثل رود نیل آرام حرکت میکنند. اما مرسی به سمت سلفیها چرخید برای اینکه امیر قطر را رهبر فکریاش قرار داد و دنبالهرو امیر قطر و عربستان سعودی شد؛ عربستانی که پس از سقوط مرسی، در تبریک گفتن به جانشین وی، عدلی منصور، از همه کشورها پیش افتاد.
تازه اینجا بود که مرسی فهمید چه خبر است! اشتباه دیگر مرسی، قطع رابطه با سوریه و رابطه برقرار نکردن با ایران بود.
* ارتش باید ابزار دست آقای مرسی میبود ولی در نتیجه این اوضاع، ارتش کودتا کرد. با این حال ارتش مصر برای اینکه به مردم این کشور بفهماند قصد دزدیدن انقلاب آنها را ندارد، فردی غیر ارتشی را به عنوان رئیسجمهور جدید انتخاب کرد.
البته حکومت و قدرت واقعی دست ارتش باقی خواهد ماند. پس از این وقایع، مردم طرفدار مرسی تازه متوجه شدند چه اشتباهی کردهاند و انقلابشان در دست راهزنان افتاده است.
این طور شد که به خیابانها ریختند و اکنون این دوقطبی در جامعه مصر شکل گرفته است: دو قطبی اسلامگرایان و لیبرال ها - سکولارها.
* ارتش باید فرصتی به مرسی میداد و او و مخالفانش را متقاعد میکرد که انتخابات زودهنگام برگزار شود نه اینکه ارتش، انقلاب را رهبری کند.
حق قانونی مرسی بود که چهار سال حکومت کند. مردم مصر زجر زیادی کشیدهاند تا انتخابات آزاد در سرزمینشان برگزار شود. من با مرسی کاری ندارم، با کل این پروسه کار دارم.
قرار نیست در صورت عملکرد بد مرسی و یا هر کس دیگری که از دل انتخابات آزاد بیرون آمده، آن شخص با کودتا کنار برود.
* من اصلا فکر می کنم این یک نقشه بود! به این صورت که امیر قطر را مجبور کردند حکومت را به پسرش واگذار کند تا حمایت او از مرسی، منتفی شود.
پیروزی ارتش سوریه بر مخالفانش با کمک حزبالله لبنان، به معنای تقویت جبهه مقاومت در منطقه است. ایران هم که در کنار سوریه و حزبالله است.
پس اگر ما یک جبهه دیگر جلو میرفتیم و مصر هم با ما همراهی میکرد، خاورمیانه دیگر کاملا در دست جبهه مقاومت بود.
این جنگ خیابانیای که در مصر درست کردهاند، برای تضعیف ارتش مصر است. این یک طرح بیرونی بود که بر جامعه مصر تحمیل شد ولی این اعتراضات اخیر مردم اسلامگرای مصر، نقشه مخالفان جبهه مقاومت در منطقه خاورمیانه را به هم زده است.
* آمریکا میگوید مرسی نماد بیداری اسلامی است و ما باید مانع بیداری اسلامی شویم. آمریکا مرسی را میدوشد ولی از مرسی خوشش هم نمیآید. مردم مصر مرسی را روی کار آوردند و آمریکا ناچار بود با مرسی رابطه برقرار کند.
مرسی هم به زعم خودش سعی داشت از این فرصت استفاده کند. آمریکا میخواهد امنیت اسرائیل را تامین کند. دغدغه اصلیاش در قبال تحولات مصر این است.
امنیت اسرائیل از طریق تضعیف کشورهای اطراف اسرائیل تامین میشود. مصر و سوریه و لبنان باید ضعیف شوند. بنابراین ارتش مصر هم باید ضعیف شود.
چطور؟ از طریق پیدایش چنین تقابلهایی در جامعه مصر.
* یکی از ایرادات مرسی و اخوانالمسلمین این بود که نتوانستند در ارتش تحولی ایجاد کنند. آنها باید مثل ایران، یک سپاه پاسداران در کنار ارتش درست میکردند.
باید یک "جیش الشرعی" درست میکردند. ارتش مصر چون خودش را حافظ مصر میداند، سعی میکند خودش را بیطرف نگه دارد؛ در حالی که ارتش باید در خدمت مرسی رئیسجمهور باشد.
* دو سناریو پیش روی اسلامگرایان مصر قرار دارد. اول اینکه راه اسلامگرایان الجزایر را طی کنند. در الجزایر اسلامگرایان در انتخابات پیروز شدند، ارتش کودتا کرد، اسلامگرایان دست به عملیات مسلحانه زدند و سرکوب شدند و از زندانها سر در آوردند. راه دوم، راه اسلامگرایان ترکیه است.
در ترکیه هم اسلامگرایان در انتخابات پیروز شدند، ارتش علیه آنها کودتا کرد ولی آنها به آرامی کنار رفتند و پس از مدتی توانستند دوباره در انتخابات پیروز شوند.
اخوانیها در جامعه مصر خیلی رای دارند. آنها الان که به خیابانها آمدهاند، نباید به زودی به خانههایشان برگردند. ارتش مصر تا به حال خیلی هم سرکوبگرانه و بد عمل نکرده است.
اگر اخوانیها در خیابانها بمانند، شاید بتوانند مرسی را به قدرت بازگردانند. در این صورت مرسی باید انتخابات زودهنگام برگزار کند تا تنشهای جامعه مصر فروکش کند اما اگر اخوانیها نتوانند مرسی را به قدرت بازگردانند، باید صبر کنند تا بهموقع دوباره در انتخابات پیروز شوند.
* دولت مصر کم تبلیغ کرد. باید به اندازه کافی تبلیغ می کرد تا اکثریت جامعه رای بدهند. به علاوه، کارآمدی دولت مرسی هم در حد مطلوب نبود.
او نتوانست حتی نان و آب مردم را تامین کند. مردم از این نظر هم از دولت او ناراضی بودند.
* انقلاب وقتی تکمیل و حداکثری میشود که همه نهادها زیر و رو شوند. یکی از این نهادها هم ارتش بود. مرسی هم باید دست به پاکسازی میزد.
ارتشبدها را کنار میزد و عده دیگری را جانشین آنها میکرد؛ عدهای که با تفکرات مرسی و اخوانالمسلمین همسو بودند. به هر حال ما داریم از "انقلاب مصر" حرف میزنیم.
* مرسی اشتباه کرد.
او باید مثل رجب طیب اردوغان عمل میکرد که اقتصاد ترکیه را شکوفا کرده است. اردوغان هم اسلامگراست.
وقتی اقتصاد شکوفا شود، مخالفان دیگر حرف چندانی برای گفتن نخواهند داشت. ضمنا وضعیت مصر با ایران فرق میکند. در مصر شریعت منبع قانونگذاری است اما تمام نهادها اسلامی نیستند. یعنی هراس مخالفان نابهجا بود.
به هر حال این قطببندی سکولارها و اسلامگرایان به ضرر کشور مصر است. این قطببندی باید از بین برود.
ارسال نظر