آرزوی یک دانشآموز معلول
رویای اول: به دنیا میآیی، تحصیل می کنی، فارغ التحصیل میشوی، کار پیدا میکنی، ازدواج میکنی و از زندگی لذت میبری.
کابوس دوم: به دنیا آمدهای، با دیگران تفاوت داری، میخواهی تحصیل کنی و به مدرسه بروی، توانش را داری، پر از استعدای، بین تو و همکلاسیهایت تبعیض قائل میشوند، پلهها برایت همچون سدی محکم نمایان میشوند، تو را ایزوله می کنند، ناامید و خانه نشین میشوی، در همان کودکی از جامعه جدایت میکنند.
نه تنها تو فکر میکنی که اگر در جامعه باشی تو را پس میزنند، کودکان دیگر هم، چون نیازهای تو را برحسب ظاهرت برآورد میکنند سعی دارند از تو دوری کرده و فقط برایت دلسوزی کنند و این تازه اول مشکلات است.
اما ... نگران نباش رویای اول برای تو رقم میخورد! زیرا مدتها قبل از تو کسانی از بستر آن کابوس، دریچهای جدید را به رویت گشودهاند تا تو فارغ از مشکلات و تبعیضها از زندگی لذت میبری.
حالا همه در انتظار نمایش توانمندیهای تو هستند. دیگر شهروند درجه یک هستی و در آینده جامعه روی توانمندیهای تو حساب میکند. بهزیستی مستمری ماهیانه متناسب با درآمدهای ملی به کارت الکترونیکیات واریز میکند و تو از حداکثرهای شاخصهای معیشتی بهرهمند میشوی.
هفته بهزیستی است و تو در این مدل، برای رسیدن به مکان تحصیلت مشکلی نداری. ماشینهای مناسبسازی شده از طرف شهرداری تو را به محل پایانه شهری برده و تصمیم میِگیری از مترو یا بی آر تی استفاده کنی. به مترو میروی و آسانسور را میزنی و در آنجا شخصی که کارمند مترو و مسؤل این کار است در ورودی واگن رمپی را که در ورودی واگن تعبیه شده است پهن کرده و تو را به جایگاه مخصوصت و در کنار دیگر شهروندان هدایت میکند.
به دانشگاه که میرسی از رمپ ورودی رد شده و در داخل دانشگاه آسانسور را زده و به طبقه 7 که کلاست در آنجا واقع است میرسی.
یکی از همکلاسیهایت را میبینی که از پله بالا میآید با تو احوالپرسی میکند و در مود شهریه سوال مکند. با خیال راحت پاسخ میدهی که طبق قانونی که در مجلس مورد تصویب قرار گرفته، بهزیستی شرایط تحصیل رایگان برای افراد دارای معلولیت را فراهم کرده است. سر کلاس میروی و در نیمکت مناسبی که برای افراد دارای معلولیت تعبیه شده است مینشینی.
در کلاس، سه همکلاسی دیگر دارای معلولیت نیز وجود دارند که شامل یک نابینا، ناشنوا، و یک فرد دارای معلولیت با نوع سی پی میباشند. هرکدام آنها همراه با یک مددکار که آشنا به مشکلاتشان است در کلاس حضور دارند.
چند دقیقه بعد استاد سر کلاس حاضر شده و درس میدهد. البته استاد چون آموزشهای لازم را دیده است با متانت و به گونهای که همه شاگردان متوجه شوند، درس را شروع میکند و همان مددکاران افراد دارای معلولیت به این افراد کمک میکنند. کلاس به خاطر وجود افراد دارای معلولیت شور حال عجیبی دارد. شاگرد اول کلاس که فردی نابینا است از استاد سوالی میپرسد و او سوال را جواب میدهد.
در کلاس به خاطر فرهنگ قوی و آموزشهایی که شاگردان از دوران کودکی دیدهاند هیچ تبعیضی بین خودشان و شاگردان دارای معلولیت قائل نمیشوند. در پایان کلاس استاد مسئله امتحان هفته بعد را مطرح میکند. البته وقت امتحان برای افراد دارای معلولیت کمی بیشتر از افراد دیگر است و امکاناتی مانند صفحات بریل و امکاناتی که به افراد دارای معلولیت کمک کند وجود دارد. مثلا فردی که دارای معلولیت از نوع سی پی است، به دلیل اینکه مددکارش باید پاسخ سوالات بیان شده توسط خود معلول را برایش بنویسد، احتیاج به وقت بیشتری دارد و در قاموس این رویا، ایزوله کردن فرد دارای معلولیت اصلا و ابدا معنی ندارد.
کمی اشک در چشمانت حلقه میزند، حس عجیبی داری، از استادت راضی هستی، به همشاگردیهایت لبخند میزنی و زیر لب برای این احساس زیبای با هم بودن، خدا را شکر میکنی.
کابوس دوم: به دنیا آمدهای، با دیگران تفاوت داری، میخواهی تحصیل کنی و به مدرسه بروی، توانش را داری، پر از استعدای، بین تو و همکلاسیهایت تبعیض قائل میشوند، پلهها برایت همچون سدی محکم نمایان میشوند، تو را ایزوله می کنند، ناامید و خانه نشین میشوی، در همان کودکی از جامعه جدایت میکنند.
نه تنها تو فکر میکنی که اگر در جامعه باشی تو را پس میزنند، کودکان دیگر هم، چون نیازهای تو را برحسب ظاهرت برآورد میکنند سعی دارند از تو دوری کرده و فقط برایت دلسوزی کنند و این تازه اول مشکلات است.
اما ... نگران نباش رویای اول برای تو رقم میخورد! زیرا مدتها قبل از تو کسانی از بستر آن کابوس، دریچهای جدید را به رویت گشودهاند تا تو فارغ از مشکلات و تبعیضها از زندگی لذت میبری.
حالا همه در انتظار نمایش توانمندیهای تو هستند. دیگر شهروند درجه یک هستی و در آینده جامعه روی توانمندیهای تو حساب میکند. بهزیستی مستمری ماهیانه متناسب با درآمدهای ملی به کارت الکترونیکیات واریز میکند و تو از حداکثرهای شاخصهای معیشتی بهرهمند میشوی.
هفته بهزیستی است و تو در این مدل، برای رسیدن به مکان تحصیلت مشکلی نداری. ماشینهای مناسبسازی شده از طرف شهرداری تو را به محل پایانه شهری برده و تصمیم میِگیری از مترو یا بی آر تی استفاده کنی. به مترو میروی و آسانسور را میزنی و در آنجا شخصی که کارمند مترو و مسؤل این کار است در ورودی واگن رمپی را که در ورودی واگن تعبیه شده است پهن کرده و تو را به جایگاه مخصوصت و در کنار دیگر شهروندان هدایت میکند.
به دانشگاه که میرسی از رمپ ورودی رد شده و در داخل دانشگاه آسانسور را زده و به طبقه 7 که کلاست در آنجا واقع است میرسی.
یکی از همکلاسیهایت را میبینی که از پله بالا میآید با تو احوالپرسی میکند و در مود شهریه سوال مکند. با خیال راحت پاسخ میدهی که طبق قانونی که در مجلس مورد تصویب قرار گرفته، بهزیستی شرایط تحصیل رایگان برای افراد دارای معلولیت را فراهم کرده است. سر کلاس میروی و در نیمکت مناسبی که برای افراد دارای معلولیت تعبیه شده است مینشینی.
در کلاس، سه همکلاسی دیگر دارای معلولیت نیز وجود دارند که شامل یک نابینا، ناشنوا، و یک فرد دارای معلولیت با نوع سی پی میباشند. هرکدام آنها همراه با یک مددکار که آشنا به مشکلاتشان است در کلاس حضور دارند.
چند دقیقه بعد استاد سر کلاس حاضر شده و درس میدهد. البته استاد چون آموزشهای لازم را دیده است با متانت و به گونهای که همه شاگردان متوجه شوند، درس را شروع میکند و همان مددکاران افراد دارای معلولیت به این افراد کمک میکنند. کلاس به خاطر وجود افراد دارای معلولیت شور حال عجیبی دارد. شاگرد اول کلاس که فردی نابینا است از استاد سوالی میپرسد و او سوال را جواب میدهد.
در کلاس به خاطر فرهنگ قوی و آموزشهایی که شاگردان از دوران کودکی دیدهاند هیچ تبعیضی بین خودشان و شاگردان دارای معلولیت قائل نمیشوند. در پایان کلاس استاد مسئله امتحان هفته بعد را مطرح میکند. البته وقت امتحان برای افراد دارای معلولیت کمی بیشتر از افراد دیگر است و امکاناتی مانند صفحات بریل و امکاناتی که به افراد دارای معلولیت کمک کند وجود دارد. مثلا فردی که دارای معلولیت از نوع سی پی است، به دلیل اینکه مددکارش باید پاسخ سوالات بیان شده توسط خود معلول را برایش بنویسد، احتیاج به وقت بیشتری دارد و در قاموس این رویا، ایزوله کردن فرد دارای معلولیت اصلا و ابدا معنی ندارد.
کمی اشک در چشمانت حلقه میزند، حس عجیبی داری، از استادت راضی هستی، به همشاگردیهایت لبخند میزنی و زیر لب برای این احساس زیبای با هم بودن، خدا را شکر میکنی.
منبع:
خبرگزاری ایسنا
رویای قشنگی بود
امیدوارم به حقیقت برسه