گوناگون

شب مرتضی احمدی برگزار شد

پارسینه: «شب مرتضی احمدی» از سلسه شب‌های مجله‌ «بخارا» با سخنرانی بهزاد فراهانی، سعید پورصمیمی، علی دهباشی و.... همراه شد.

علی دهباشی سردبیر مجله‌ «بخارا» در آغاز این نکوداشت از مرتضی احمدی به عنوان «حافظ فرهنگ تهران» یاد کرد و در سخنانی گفت: مرتضی احمدی در بحرانی‎ترین تاریخ ایران حضور داشته است و با هنر خود هویتی برای فرهنگ ایران به خصوص شهر تهران و در واقع فرهنگ مردم تهران باقی گذاشته است، به گونه‎ای که تا زمانی که بحث دربارۀ فرهنگ ملی ایران جریان دارد، درباره هویت فرهنگی شهر ما هست، آثار و زندگی ایشان یکی از منابع و مأخذ معتبر خواهد بود.
در ادامه بهزاد فراهانی دوست دیرین مرتضی احمدی در سخنانی یادآور شد: تصور می‎کنم آنچه که باید دربارۀ زندگی هنری و آثار این بزرگ بدانید در کتاب‎های ایشان خوانده باشید و یا در فیلم‎ها و کارهای هنری ایشان دیده باشید. آنچه من می‎خواهم در اینجا به آن اشاره کنم، چیزی است که شاید کمتر کسی از آن مطلع باشد. مرتضی احمدی همشهری من است، دست کم از سوی مادر، ما هر دو تفرشی فراهانی هستیم. مرتضی احمدی از مبارزین جنبش کارگری ایران است. به عنوان مردی که در راستای تفکر و اندیشۀ مساوات و برابری زحمات فراوان کشیده است. شاید ما از زندگی بعضی از عزیزان فرزانه در ارتباط با مسائل سیاسی کمتر آگاه هستیم، شاید کمتر مجال بوده تا به بخش از زندگی هنرمندانی بپردازیم که در ارتباط با این مسائل گذشته است.
وی ادامه داد: استاد احمدی از 1320 به جامعۀ ورزشی ایران پیوست به ویژه به آن بخش از جامعۀ ورزشی که دیدگاه‎های دادگرانه داشت. پرسپولیس یا شاهین سابق تیمی بود که بستر رشد نسل زحمتکش و تلخکام تهران یا کشورمان بود و مرتضی احمدی از همان آغاز چه زمانی که در تیم شاهین توپ می‎زد و چه زمانی که به عنوان شاعر تمام ترانه‎های زیبای مردمی‎اش به دل هزاران هزار هوادار شاهین می‎نشست، همیشه همراه و پشتیبان مردم زحمتکش بود.
سعید پورصمیمی دیگر هنرمند عرصه‌ی سینما و تئاتر در شب مرتضی احمدی گفت: سخن گفتن از مرتضی احمدی کار آسانی نیست. او بیش از هفتاد سال است که در عرصه هنر ایران کار کرده، در رادیو، در دوبلاژ، تئاتر، سینما، پیش پرده‎خوانی، تلویزیون و در این اواخر هم حوزه‌ی نوشتار. و همۀ اینها توأم بوده با سربلندی و آبرومندی. ایشان دوران بسیار سختی را گذرانده که پر از فراز و نشیب بوده است. دورانی بود که آدم‎ها می‎توانستند در دام بیفتند.
وی اذعان داشت: مرتضی همه این دوران را با سربلندی گذرانده، چه در محیط کار، چه در محیط خانواده و چه در شغلی که در راه‎آهن داشت. به خصوص کسی که کار هنری می‎کند، اگر یک قدم اشتباه بردارد ، همه چیز بر باد می‎رود. سخت است، بیش از هفتاد سال کار کردن و حفظ ارزش‎ها و آبرو. ما در گذشته دربارۀ همه چیز فرهنگ داشتیم. پهلوان‎های ما در زورخانه‎ها فرهنگی برای خود داشتند، اصولی داشتند که حاصلش همین فتوت‎نامه‎هاست. من جزوه‎ای می‎خواندم که مرحوم محمد حسین محجوب تصحیح می‎کرده با عنوان « کسب‎نامۀ نعلین‎دوزان» . این جزوه راجع به فوت و فن نعلین‎دوزی نیست، درباره‌ی مرام و فرهنگ نعلین‎دوزان است.
پورصمیمی گفت: در آنجا می‎خوانیم که چطور نعلین‎دوز باید مراعات حال مردم را بکند، چه طوری جنس خوب کار بکند و غیره. و در همین جا می‎خوانیم که قبل از آن که شروع به کار بکند باید وضو بگیرد. ما این ماجرا را دربارۀ درویش خان هم شنیده‎ایم و دربارۀ میرزا عبدالله هم شنیده‎ایم. در اینجا شاهد احترامی هستیم که این افراد به کار خود می‎گذاشتند و برای کار خود حرمت قائل بودند. چون با این کار قلبشان را از حسادت و آسیب زدن به دیگران خالی می‎کردند.
وی ادامه داد:آقا مرتضی احمدی بیش از هفتاد سال در عرصۀ هنر با سربلندی زندگی کرده است. من افتخار داشتم که با او کار کنم و او برای من فقط یک همکار نبود، پدر بود و استاد بود و مراقب بچه‎هایش بود که کارمان بهتر بشود و حالا هم که بازنشسته شده دست به قلم برده است. این نوشته‎ها یادگاری است که باید منتقل می‎شد به نسل‎های بعد و همت این کار را کسی جز مرتضی احمدی نداشت. و من آرزو می‎کنم که قلمش همچنان محکم باشد و رابطه‎اش را با کار نمایش قطع نکند.
سپس دو نوجوان به نام‎های حسین و امیرهمایون ابراهیمی که به پیروی از استاد احمدی کار می‎کنند، قطعه‎ای از کار استاد احمدی را اجرا کردند.
در ادامه علیرضا میرعلی نقی نوبتش شد تا از «یک صدا و چهل چهره » سخن بگوید، او گفت: با سلام و درود و آرزوی سلامتی پایدار برای صدای جاویدان تهران: جناب مرتضی احمدی. هر شهری را صدایی است. هر شهر بزرگی صدایی دارد که روح یک دوره‎ای، دورۀ مشخصی از زندگی و رفتار مردم آن شهر، در آن صدا، تجلی دارد. از حدود یک صد سال پیش که بشر به تکنولوژی ضبط صدا دست پیدا کرده، این موهبت را هم پیدا کرده که آن صداهای ماندگار را همچون نوشته‎ها و نقاشی‎های ماندگار، ثبت و تکثیر کند و حافظۀ تاریخی ملل را قوی‎تر کند. بیشتر مردم این صداهای ماندگار را در خوانندگان تصنیف‎ها و آوازها جست‎وجو می‎کنند، حق هم همین است چرا که جادوی موسیقی وقتی همراه با جاذبۀ کلام می‎شود، تأثیری بی‎چون و چرا دارد.
وی ادامه داد: اما ما امشب در این جمع صمیمی و عزیز با بزرگ مردی سر و کار داریم که نه تنها تصنیف‎خوان و ضربی‎خوان برجسته در فضای موسیقیایی معروف به بیات تهران است، بلکه از این حد عالی نیز فراتر است و غیر از صدای موسیقیایی او، صدای گفتاری او هم طی هفتاد سال متمادی اگر چه چند سال آن در فاصله 1332 تا 1337 با وقفه‎ای ناخواسته همراه بوده انیس روح مردم بوده، همراه با آنها غم و شادی و مبارزه و آرامش را و در هر حالت، امید و طرب زیبای ایرانی را بیان کرده است.
میرعلی نقی‌ اذعان داشت: متأسفانه فقر تکنولوژی ضبط و ثبت در سال‎های دهۀ 1320 باعث شده است که ما جز چند صفحه سنگی، از صدای آن روزگار جناب احمدی، مطلب زیادی در دست نداشته باشیم. همانها هم بسیار ارزشمندند از جمله تصنیف بیات ترکِ «گل پری ...»که با ارکستر موسی معروفی و همراه با بزرگ‎ترین نوازندگان آن دوره ضبط شده است. ای کاش نسخه‎ای از آن را داشتیم که در این مجلس عزیز پخش می‎شد.
وی یادآور شد: در هر صورت، ما اولین ضبط‎های پر و پیمان از صدای جناب مرتضی احمدی را از اوایل دهۀ 1340 داریم. ما با این صدای زنگ‎دار که پُر است از حس مردانگی و صبوری و دردآشنایی و طرب‎انگیزی، بیش از نیم قرن، نفس کشیده‎ایم. استاد مرتضی احمدی، بزرگ‎ترین صدا پیشه‎ای است که من می‎شناسم، چه در مقام تصنیف‎خوان وضربی‎خوان، چه در در مقام حافظ یک فرهنگ قدیمی و اصیل، چه در مقام دوبلور و چه در مقام بازیگر تئاتر و سینما.
او اذعان داشت: استاد مرتضی احمدی از نسلی است که مردان بزرگی را به جامعه تحویل داده است. خود من که کوچک‎ترین ارادتمند ایشان هستم در چهارسالگی، در سینما گلدیس تهران، هنگام پخش فیلم موزیکال حسن کچل ( ساختۀ زنده‎یاد علی حاتمی) ، گرفتار جادوی این صدا شدم و هنوز هم گرفتار هستم ، خوشبختانه. گذشتِ زمانه، تصویرهای درخشان فیلم را که در زمان خود اولین فیلم موزیکا و رنگی بود از خاطره برد ولی آن طنین و آن ضربی‎خوانی شیرین هیچ‎وقت از یادم نرفت. حتی حالا که 42 سال گذشته و هنوز توفیق تماشای یک نسخۀ تمیز از آن فیلم را پیدا نکرده‎ام.
میرعلی نقی در بخش پایانی سخنانش گفت: استاد مرتضی احمدی، صدایش، وجود گرانقدرش، تألیفاتش و صداهای ضبط شده‎اش برای من گنجی است باقی مانده از تهرانی که یک زمانی « بود»، وجود داشت، معماری اصیل و موسیقی اصیل و روابط اصیل و مردم اصیل خود را داشت. من غم غربت فعلی خود در تهران امروز را با صدای جناب آقای احمدی تسلی می‎دهم. لحظه لحظه بقای شریفش را برای خود و دوستانم مغتنم می‎دانم.
به قول شاعر: صبا تو نکهت آن زلف مشکبو داری به یادگار بمانی که بوی او داری »
در ادامه‌ مراسم شب مرتضی احمدی، فیلمی مستند با عنوان « صدای تهران» ساختۀ جواد آتشباری به نمایش درآمد.
سپس ابوالفضل نجاری از «صدای ماندگار» مرتضی احمدی حکایت کرد، متن سخنانش بدین شرح است:« خوش‌ترین خاطرات کودکی‌ام به دوره‌ای بر می‌گردد که پدربزرگم هنوز پایی برای ایستادن و دستی برای ضرب گرفتن و نفسی برای خواندن داشت. خانۀ پدربزرگ بهشت کودکی‌ام بود. باغی با درختان انبوه که همیشه نهری در آن جاری بود و ترنم پرندگانش، زینت بخش بزم‌های خانوادگی و ترانه‌خوانی پدربزرگ بود. ترانه‌هایی که از روی هیچ کتابی نخوانده بود چرا که سوادش را نداشت؛ از جوانی آن‌ها را شنیده بود و در صندوقچۀ سینه‌اش حفظ کرده بود. یکی از آن ترانه‌ها که هنوز در خاطرم مانده است و خودم بارها در محفل دوستان و آشنایان با ضرب خوانده‌ام ترانۀ « گلپری‌ ...» است. ترانه‌ای که هر وقت بزم و شب‌نشینی بود برای پدر بزرگ سخت بود که از اجرایش طفره برود. البته به نظر می‌رسد که محبوبیت آن ترانه به این خاطر بود که جماعت باید با خواننده همنوایی می‌کردند و پاسخ بندهایی را که پدربزرگ با ریتم مشخص می‌پرسید، می‌دادند. به نوعی اجرای یک نمایش موزیکال خانوادگی تلقی می‌شد و همبستگی و محبت بین اعضای خانواده را قوام می بخشید. هرچند هیچ معنایی از شعرش استنباط نمی‌شد. ما هیچ‌وقت از پدربزرگ نپرسیدیم که ریشۀ این ترانه کجاست. اساساً آدمیزاد به‌دنبال علت و ریشۀ شادی‌هایش نمی‌گردد. این دنبال شادی نگشتن‌ها ادامه داشت تا اینکه به پیشنهاد علی دهباشی عزیز قرار شد بزرگداشتی برای مرتضی احمدی برگزار کنیم و من هم استقبال کردم.
به همین بهانه کتاب زندگینامۀ خودنوشت استاد احمدی با عنوان «من و زندگی» را ورق می‌زدم و هر ورقش برای من مایه‌ی شگفتی بود. تورق کتاب خاطرات کودکی را زنده کرد و ریشه‌ی شادی‌های آن دوران آشکار شد. در عین حال تصویر یکی از مردان کشور در ذهنم بازسازی شد. تصویر مرتضی احمدی نه به عنوان هنرپیشه بلکه به عنوان نسخه‌ی اصل پدربزرگ‌های ایرانی. و شگفت آنکه مرتضی احمدی هم سن و سال پدربزرگم و شبیه‌ترین چهره به اوست. شگفت‌تر آنکه چطور یک انسان می‌تواند این همه فعالیت مؤثر و مفید داشته باشد.
مرتضی احمدی کارمند راه‌آهن، پیش‌پرده‌خوان، ورزشکار باستانی، یکی از بنیانگذاران و بازیکنان و مربیانِ فوتبالِ باشگاهِ راه‌آهن، بازیگر سینما، تئاتر و تلویزیون، گوینده، دوبلور، خواننده، باسابقه‌ترین کارمند صدا و سیما، نویسنده و مهم‌تر از همه پدری فداکار که برای فرزندانش نقش مادر را هم بازی کرد. اما آنچه بیش از همه برای من شگفت‌آور است عشق بی‌حد وحصر مرتضی احمدی به زادگاهش تهران است. چیزی که برای انسان شهری امروز پدیده‌ای نادر به نظر می‌رسد.
اجازه بدهید شمه‌ای از عشقِ مرتضی احمدی به زادگاهش ( تهرون) را از میان آثار او پیدا کنیم. همۀ ما انگارۀ یک گذشتۀ بی‌گزند را که خیلی بهتر از امروزها بوده است در خیالمان می‌پرورانیم اما عشقِ مرتضی احمدی به شهرش، عشقِ امروز و پیری نیست، عشقی دیرینه است چرا که به گفتۀ خودش از گذشته و جوانی عادت داشته که هر چه را می‌دیده یادداشت کند و نگه دارد. مرتضی احمدی می‌گوید: «من دنبال گذرهای تهران می‌گشتم و می‌رفتم، بخش‌های قدیم تهران را پیدا می‌کردم و می‌پرسیدم و دربارۀ آنها یادداشت برمی‌داشتم. از همه‌ی بچه‌های محل و تهران و هر کس را که پیدا کردم کمک گرفتم.
مرتضی احمدی با پیش‌ پرده‌خوانی پا به عرصۀ هنر می‌گذارد و با همین کار به شهرت می‌رسد. پیش‌پرده‌خوانی باعث شناخت بیشتر و عمیق‌تر او از فرهنگ فولکلور مردم تهران می‌شود و همان‌طور که خودش می‌گوید: «اغلب ترانه‌های آن زمان را به دلیل حافظۀ خوبی که داشتم با یکی دوبار شنیدن حفظ می‌کردم » همین تجربه، امروز باعث احیای ترانه‌های قدیم تهران توسط مرتضی احمدی در قالب دو آلبوم صوتی به نام « صدای تهرون قدیم 1و2» شده است.
او همچنین خواننده و زنده‌کنندۀ «بیات تهران» است. آواز بیات تهران زاییده‌ی دورانی است که تهران از کوچکترین محله‌ی امروزی این ابرشهر، کوچکتر بود. اغلب جمعیت اندک تهران شبانگاهان گرد کانون خانواده جمع می‌شدند و در بسیای زمان‌ها این جمعیت قلیل شب زنده‌دارانی هم داشت که «باباشمل»‌شان می‌گفتند. بیات تهران نغمه و ترنمی بود که به‌طور خودجوش در میان همین آدم‌ها و همین کوچه‌ها شکل گرفته بود. «بیات تهران» نوعی آواز بود که چون خاستگاهش کوچه باغ‌های پردار و درخت تهران بود آن را با صدایی بلند می‌خواندند و هر چند آوازی غیرردیفی بود، ولی هواخواهانی فراوان داشت و در دوران مختلف نامهای متفاوتی به آن اطلاق می‌کردند؛ کوچه‌باغی، لشی، باباشملی، جاهلی، خراباتی، بیات تهران، بیات ری. اینکه چه‌وقت بیات تهران تولد یافت روشن نیست، اما باید اظهار داشت که قطع به‌ یقین دوره‌ی ناصری این شیوه و سبک آواز در میان تهرانی‌ها گسترش یافت. این آواز ادامه‌ی حیات یافت، تا اینکه بعدها با رواج گرامافون نسل جدیدی از خوانندگان چون بدیع‌زاده آن را اجرا کردند و موقعیت این شیوه خواندن را تثبیت کردند.
بدین‌ترتیب بعد از بدیع‌زاده، سعادتمند قمی، مرتضی احمدی، دلکش، پروین، عبدالعلی همایون، پرویز خطیبی، ایرج و تنی چند از خوانندگان این نوع ترانه‌خوانی را رواج دادند.»
در ادامه نقل قول‌هایی مرتضی احمدی که در کتاب زندگینامه‌اش آمده مطرح شد، او می‌گوید: «سال ۱۳۲۴ به این فکر افتادم که آواز کوچه باغی را احیا کنم. البته عوام بهش می‌گفتند «کوچه باغی» وگرنه این آواز یکی از دستگاه‌های موسیقی ما بود با نام بیات تهرون و فراموش هم شده بود. یعنی از سال ۱۶- ۱۳۱۵ دیگه کسی آواز کوچه‌باغی نمی‌خوند و حالا من می‌خواستم که دوباره اون‌رو زنده کنم. به هر کی گفتم یا مسخره‌ام کرد یا متلک بارون. همه می‌گفتند تو نمی‌تونی اما من این کار را کردم اون هم با اجرایی که در تئاتر فرهنگ داشتم. این اجرا مورد استقبال خیلی شدید مردم قرار گرفت و خواه‌ناخواه دوباره آواز «کوچه‌باغی» افتاد توی دهن مردم کوچه و بازار.»
ابوالفضل نجاری در بخش پایانی سخنانش گفت: اما آنچه بیش از همه به چشم می‌آید آن است که این مردِ عاشقِ شهرِ تهران، پس از گذشت قریب به یک قرن از رابطۀ عاشقانه (با تهران) حتی یک متر از خاک شهر به نامش نیست و امروز در خانۀ فرزندش زندگی می‌کند. به عنوان عضو کوچکی از خانوادۀ شهرداری تهران آرزو می‌کنم که ای کاش شهرداری اگر موزه‌ای، بنیادی، سالنی یا مرکزی به نامش نمی‌کند، انتظار می رود مرکز تهرانشناسی را که سالهاست از تعطیل شدن آن می‌گذرد احیا کند. مرکز تهرانشناسی در سال 1375 در ساختمانی قدیمی واقع در خیابان کمیل امروزی و باغ اناری یا سه راه اناری سابق توسط شهرداری تهران راه‌اندازی گردید ، در این مرکز یک موزۀ تهرانشناسی ، مرکز پژوهشهای تهرانشناسی و کتابخانۀ تخصصی تهرانشناسی دایر شد که اسناد و اطلاعات ارزنده‌ای از هویت و تاریخ تهران در آن گردآوری شده بود . این مرکز می‌رفت نوید بخش فعالیت‌های مفیدی در حوزۀ تهرانشناسی باشد که متأسفانه در سال 1384 توسط سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران تعطیل شد. فرهنگسرای تهران هم هیچ فعالیتی در حوزۀ تهرانشناسی ندارد و کتابخانۀ آن هم یک کتابخانۀ عمومی است . امید است با راه‌اندازی مجدد این مرکز تهرانشناسی توسط سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران جایزه‌ای هم به نام مرتضی احمدی برای تقدیر از یک عمر فعالیت‌های فرهنگی- هنری در حوزۀ «فرهنگ شهری» تعیین کند. بدیهی است تقدیر از مرتضی احمدی، تنها تقدیر از فرهنگ تهران نیست. چه نیاز به نام کوچه و خیابان حقیری یا تندیسی از او در گوشه‌ای از این کلاف سردرگم؛ او خود سرزمینی است تهران نام، که هر یک از ما می‌تواند ریشه‌ی شادی‌ها، غم‌ها و آرزوهای گم شده‌اش را در آن جستجو کند.
بابک چمن آرا هم به عنوان آخرین سخنران با عنوان «مرتضی خان احمدی؛ پدربزرگ شهر طهرون» سخنانش را مطرح کرد و گفت: کارمند بازنشسته‌ی حسابداری راه‌آهن، ورزشکار، بازیگر تئاتر و سینما، دوبلور، صداپیشه و کارگردان رادیویی، محقق و مولف اصطلاحات طهرون، محقق موسیقی و بحرطویل خوان و ضربی خوان، خوشتیپ، تو دل‌برو و..؛ اگه بهانه‌ی این گردهم‌آیی را نمی‌دونستیم و این عناوین رو می‌شنیدیم، تصور می‌کردیم که صحبت از چند نفر در میان است؛ در واقع مرتضی‌خان احمدی خیلی بیشتر از یک نفر زحمت کشیده و بیشتر از یک نفر نتیجه گرفته و تاثیرگذار بوده و در هر رشته‌ایی نامدار و خوشنام.
کشور ما اقوام و فرهنگ‌های گوناگونی دارد و البته زبان و گویش‌های گوناگون که در طول سال‌های دور و نزدیک تلاش‌های زیادی برای از بین بردن و احیا کردن آن‌ها انجام شده است. در این میان زبان و گویش‌های بکرتری مانند آذری، گیلکی، کردی، اصفهونی و غیره کمتر در معرض آسیب قرار گرفته و شاید هیچ کدام مانند زبان یا گویش طهرونی آسیب ندیده و مهجور نبوده..؛ مطمئن هستم که هیچ‌کدام از ما بیش از چند کلمه از زبانی که روزگاری در این شهر که در آن زندگی می‌کنیم رایج بوده، نمیدانیم..؛ مرتضی‌خان احمدی با این زبان بزرگ شده، زندگی کرده و همیشه با این کلمات و اصطلات صحبت می‌کند؛(آرزو میکنم که این شانس رو داشته باشید که یک بار مرتضی‌خان براتون یه خاطره تعریف کنه) مثل هر ایرانیه دیگه‌ایی که به زبان و گویش خودش صحبت می‌کنه و لی این تهرون با "ت" همه چیز اون طهرون با "ط" رو از بین برده، قصد ناراحت کردن و ناله کردن ندارم ولی مواظب "صدای طهرون" باشیم و حفظش کنیم؛ اشتباه نشه؛ جای زبان و گویش طهرونی در موزه نیست؛ نه این کلمات رو جاری کنیم و بگیم و بشنویم.. مطمئن باشیم که بعدها با گفتن "حیف شد" آروم نمیشیم فقط سرخودمون رو کلاه گذاشتیم..؛ من که کیف می‌کنم وختی مرتضی‌خان میگه: "این استکام چایی رو بردار"..
یه کارمند بازنشسته‌ حسابداری راه‌آهن، ورزشکار، بازیگر تئاتر و سینما، دوبلور، صداپیشه و کارگردان رادیویی، محقق و مولف اصطلاحات طهرون، محقق موسیقی و بحرطویل خوان و ضربی خوان، خوشتیپ، تو دل‌برو که همه دوسش دراند و برامون از گذشته‌ها با آب و تاب خاطره تعریف میکنه و صداش همیشه توی گوشمونه و....هِی؛ یاد پدر بزرگامون نمی‌اُفتید؟؟ مرتضی خان احمدی پدربزرگ همه ما ساکنین طهرونه..»
مرتضی احمدی هم در پایان این برنامه در سخنانی از برگزارکنندگان و سخنرانان و حاضران سپاسگزاری کرد و از بابک چمن آرا تشکر کرد، به عنوان اولین کسی که نامی برای او انتخاب کرد،« صدای تهران » و گلایه‎اش از وزارت ارشاد بود که اجازه چاپ مجدد کتابی را که پیش از این نه بار تجدید چاپ شده نمی‎دهد و در حقیقت نه پاسخ مثبت به انتشار مجدد کتاب « کهنه‎های همیشه نو» می‎دهد و نه پاسخ منفی و انتشار کتاب همچنان معلق مانده است و از مسوولین خواست تا تکلیف این کتاب را تعیین کنند.
« شب مرتضی احمدی»، صد و سی و چهارمین شب از شبهای مجله «بخارا» بود که عصر 20 مهر ماه 1392 با همکاری مؤسسه فرهنگی هنری ملت، سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران فرهنگسرای ملل و مرکز موسیقی بتهوون برگزار شد.
در پایان این مراسم، « صدای طهرون قدیم» سی دی موسیقی که مرکز موسیقی بتهوون تهیه کرده است از طرف مؤسسه فرهنگی هنری ملت به حاضران اهدا شد.

منبع: خبرگزاری ایسنا

ارسال نظر

نمای روز

داغ

صفحه خبر - وب گردی

آخرین اخبار